روایت:الکافی جلد ۸ ش ۴۴۷
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
علي عن ابيه عن الحسن بن علي عن ابي جعفر الصايغ عن محمد بن مسلم قال :
الکافی جلد ۸ ش ۴۴۶ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۴۴۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۱۶
محمد بن مسلم گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام شرفياب شدم و ابو حنيفة هم در محضر آن حضرت نشسته بود، پس بدان حضرت عرضكردم: خواب عجيبى ديدهام! فرمود: اى پسر مسلم آن را بگو كه عالم بتعبير آن در اينجا نشسته- و با دست بابى حنيفة اشاره فرمود- گويد: عرضكردم: در خواب ديدم گويا بخانه خويش درآمدم و ناگهان همسرم را ديدم كه بيرون آمد و گردوى بسيارى شكست و آنها را بر سر من ريخت، من از اين خواب بتعجب فرو رفتهام! ابو حنيفة گفت: تو مردى هستى كه بر سر ميراث خانوادهات با مردمانى پست بجدال و ستيزه دچار شوى، و پس از رنج بسيار بدان چه از آن مال خواهى برسى ان شاء اللَّه. امام صادق عليه السّلام باو فرمود: رسيدى بخدا سوگند اى ابا حنيفة! محمد بن مسلم گويد: پس از اين جريان ابو حنيفة از نزد آن حضرت بيرون رفت، من بآن جناب عرضكردم: قربانت گردم من از تعبير اين ناصبى (و دشمن خاندان پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله) خوشم نيامد، فرمود: اى پسر مسلم خدايت بد نياورد، تعبير آنها موافق تعبير ما نيست، و تعبير ما هم موافق با تعبير آنها نيست، و تعبير خواب تو آن طور نيست كه او تعبير كرد، گفتم: قربانت گردم، پس چگونه باو فرمودى: رسيدى، و سوگند هم خوردى در صورتى كه او خطا كرد؟ فرمود: آرى من براى او سوگند خوردم كه بخطا رسيد نه بحقيقت، گويد: عرضكردم: پس تعبير خواب من چيست؟ فرمود: اى پسر مسلم تو از زنى كام برميگيرى، و همسرت از اين جريان باخبر مىشود، و براى انتقام از تو جامه نوى را كه در تن دارى پاره پاره ميكند، زيرا كه پوست پوشش مغز است. محمد بن مسلم گويد: بخدا سوگند فاصله نشد ميان تعبير آن حضرت و وقوع آن خواب در خارج مگر بامداد روز جمعه (يعنى يك هفته بيشتر نشد) كه بامداد روز جمعه در خانه نشسته بودم كنيزكى بر من گذشت و من از آن كنيز خوشم آمد، پس بغلامم دستور دادم آن كنيزك را باز گرداند و بخانه آورد، و من او را متعه (عقد منقطع) كردم، زنم از جريان باخبر شد، در همان حال وارد اطاق شد، كنيزك بسوى در دويد و فرار كرد و من تنها در اطاق ماندم، پس آن زن آمد و جامههاى نوى را كه در تنم بود و معمولا آن را در اعياد ميپوشيدم بر تنم پاره كرد. و موسى زوار عطر فروش بنزد امام صادق عليه السّلام آمده عرضكرد: اى فرزند رسول خدا من خوابى ديدهام كه مرا بهراس افكنده، دامادم را كه مرده است در خواب ديدم كه آمد و مرا در آغوش كشيد، و (من از اين خواب) ميترسم كه مرگم نزديك شده باشد فرمود: اى موسى (البته) انتظار مرگ را در صبح و شام داشته باش كه او بالاخره بسراغ ما خواهد آمد، ولى هم آغوش شدن مردهها با زندهها دليل بر طول عمر زندهها است، اسم دامادت چه بود؟ عرضكرد: حسين، فرمود: اين خواب تو دلالت دارد كه تو زنده ميمانى و ابا عبد اللَّه الحسين را زيارت ميكنى زيرا كه هر كه با هم نام حسين عليه السّلام معانقه كند ان شاء اللَّه آن حضرت را زيارت كند.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۳۴۱
محمد بن مسلم مىگويد: خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم در حالى كه ابو حنيفه هم در محضر ايشان نشسته بود، پس عرض كردم: قربانت گردم خواب شگفتى ديدهام، پس امام فرمود: اى پسر مسلم! آن را بازگو كه داناى بدان نشسته است و با دست خود به ابو حنيفه اشاره كرد. او مىگويد: من گفتم: در خواب ديدم گويا به خانه خود وارد شدهام و ناگهان همسرم را ديدم كه به سوى من آمد و گردوى فراوان شكست و آنها را بر سر من ريخت. من از اين خواب در شگفت شدم. ابو حنيفه گفت: تو بر سر ارث خانوادگى با مردمانى دون به ستيز برمىخيزى و پس از رنج بسيار به خواست خدا به آنچه خواهى رسى. امام صادق عليه السّلام به او فرمود: اى ابا حنيفه! بخدا سوگند كه رسيدى. محمد بن مسلم مىگويد: در اين هنگام ابو حنيفه از نزد امام بيرون رفت و من به ايشان عرض كردم:قربانت گردم تعبير اين ناصبى مرا خوش نيامد. امام عليه السّلام فرمود: اى پسر مسلم! خدا برايت بد نياورد، تعبير آنها با تعبير ما يكى نيست و تعبير ما با تعبير آنها همسويى ندارد. تعبير اين خواب چنان نبود كه او گفت: عرض كردم: قربانت گردم پس چگونه به او فرمودى كه رسيدى و سوگند هم خوردى و حال آنكه او خطا كرده بود؟ امام عليه السّلام فرمود: آرى من براى او سوگند خوردم كه به خطا رسيد. او مىگويد: به امام عليه السّلام عرض كردم: پس تعبير خواب من چيست؟ امام عليه السّلام فرمود: اى پسر مسلم! تو از زنى كام برمىگيرى و زنت از آن آگاه مىشود و لباسهاى نوى تو را پاره پاره مىكند، زيرا كه پوست پوشش مغز است. محمد بن مسلم مىگويد: بخدا سوگند ميان اين خواب و تعبير آن جز بامداد جمعهاى فاصله نشد، پس چون صبح جمعه رسيد دم درب خانه نشسته بودم كه كنيزى از كنار من گذشت و مرا از او خوش آمد، پس به غلامم دستور دادم او را بازگرداند و او كنيز را به خانه من درآورد و من هم او را متعه كردم و همسرم از ماجراى من و او آگاه شد و در همان حال به خانه درآمد، كنيزك به سوى درب دويد و گريخت و من تنها در اتاق ماندم، پس همسرم آمد و جامههاى نوى را كه در تن داشتم و معمولا در عيدها مىپوشيدم دريد.موسى زوّار عطر فروش نزد امام صادق عليه السّلام آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! من خوابى ديدهام كه مرا به وحشت انداخته است. در خواب ديدم دامادم كه مرده آمد و مرا بغل كرد و من مىترسم كه مرگم نزديك شده باشد. امام عليه السّلام فرمود: اى موسى! البته بايد هر بام و شام انتظار مرگ را داشته باشى ولى همآغوش شدن مردهها با زندهها دليل بر طول عمر زندهها است. اسم دامادت چه بود؟ عرض كرد: حسين. فرمود: اين خواب دلالت دارد بر اينكه تو زنده مىمانى و امام حسين عليه السّلام را زيارت مىكنى، پس هر كه همنامحسين را در آغوش بگيرد به خواست خدا او را زيارت خواهد كرد.