روایت:الکافی جلد ۸ ش ۳۴۴
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
حنان عن ابي الخطاب عن عبد صالح ع قال :
الکافی جلد ۸ ش ۳۴۳ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۳۴۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۵۶
ابو الخطاب از امام هفتم عليه السّلام روايت كند كه فرمود: در زمان حضرت سليمان بن داود مردم بقحطى سختى دچار شدند، پس بنزد آن حضرت آمده و از قحطى شكايت كردند و از او خواستند كه از خداى تعالى براى ايشان باران طلب كند، حضرت سليمان فرمود: همين كه نماز صبح را خواندم بطلب باران خواهم رفت، و چون نماز صبح را خواند بطلب باران رفت و همه مردم با او برفتند، مقدارى كه راه رفت مورچهاى را ديد كه دستها را بآسمان بلند كرده و پاهاى خود را بر زمين نهاده ميگويد: بار خدايا ما هم آفريدهاى از آفريدگان تو هستيم و از روزى تو بىنياز نباشيم پس ما را بواسطه گناهان فرزندان آدم هلاك منما، حضرت سليمان بمردم فرمود: برگرديد كه بوسيله ديگرى باران نصيب شما خواهد شد، فرمود: بارانى در آن سال براى آنها آمد كه تاكنون مانندش نيامده بود.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۲۹۱
ابو عبيد مداينى از امام باقر عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: همانا خداى عزّ و جلّ را بندگانى است با بركت و گشاده خوى. ايشان روزگار خويش سپرى مىكنند و مردمان نيز در پرتو وجود آنها زندگى خود را به سر مىبرند. ايشان در ميان بندگان خدا چونان باران هستند. و در برابر، خداوند عزّ و جلّ را بندگانى است كه از رحمت حق بدور و از خير و بركت بىبهره هستند، نه خويش زندگى خوشى دارند و نه مردم در پناهشان زندگى را بخوبى سپرى مىكنند، اينان در برابر بندگان خدا چونان ملخ هستند كه بر چيزى وارد نمىشوند مگر آنكه نابودش مىسازند.