روایت:الکافی جلد ۸ ش ۲۸۲
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
سهل بن زياد عن محمد عن يونس عن عبد الاعلي قال :
الکافی جلد ۸ ش ۲۸۱ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۲۸۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۶
عبد الاعلى گويد: بامام صادق عليه السّلام عرضكردم: شيعيان شما با هم دشمن شده و از هم بدشان مىآيد، خوب است- قربانت گردم- نظرى بحال آنان فرمائى؟ حضرت فرمود: من قصد دارم نامه براى آنها بنويسم كه ديگر اختلافى در باره من نكنند. عرضكردم: تاكنون ما بچنين نامه مثل امروز نيازمند نشدهايم، سپس فرمود: كجا چنين چيزى ممكن است با بودن مروان و ابن ذر؟ عبد الاعلى گويد: من از اين سخن گمان كردم كه آن حضرت چنين نامه نخواهد نوشت، پس از نزد آن حضرت بر خاستم و بنزد اسماعيل (فرزند آن حضرت) رفتم و بدو گفتم: اى ابا محمد من براى پدرت اختلاف شيعه و دشمنى آنها را با همديگر گفتم و او فرمود: من قصد دارم نامه براى آنها بنويسم كه از اين پس در باره من اختلافى نكنند، گويد: (اسماعيل) گفت: (پدرم) نام مروان و ابن ذر را نبرد؟ گفتم: چرا گفت: اى عبد الاعلى براستى كه شما را بر ما حقى است همچنان كه ما را بر شما حقى مقرر است، و بخدا سوگند شماها در أداى حق ما شتابانتر نيستيد از ما نسبت بحقوق شما. آنگاه گفت: من در اين باره فكرى خواهم كرد، سپس فرمود: اى عبد الاعلى! چرا نبايد مردمى كه پيرو يك مذهباند و بسوى يك رهبر دينى توجه دارند و از او دستور ميگيرند در باره او اختلافى نكنند و كارشان را باو مستند نسازند؟! اى عبد الاعلى، براستى كه براى مرد باايمان شايسته نيست كه چون ديد برادرش بيكى از درجات بهشت بر او پيشى جسته، او را از آن درجه پائين كشد. و براى آن ديگر هم شايسته نيست كه دست رد بسينه اين برادرش كه در درجه باو رسيده بزند (و او را از خود دور كند) بلكه سعى كند تا او را بدرجه خود رساند و از خدا (براى خود يا براى آن ديگرى) آمرزش خواهد.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۲۶۶
عبد الاعلى مىگويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: شيعيان شما با هم در مىستيزند و يك ديگر را خوش نمىدارند، خوب است- قربانت گردم- به وضع ايشان نظرى بيفكنيد. حضرت فرمود: من مىخواهم نامهاى براى آنها بنويسم كه حتى دو نفر ازآنها در باره من با يك ديگر اختلاف نيابند. عرض كردم: ما هرگز تا بدين حد به چنين نامهاى نيازمند نشده بوديم. امام عليه السّلام فرمود: با بودن مروان و ابن ذر چگونه چنين چيزى شدنى است! عبد الاعلى مىگويد: من از اين سخن گمان بردم كه حضرت عليه السّلام چنين نامهاى نخواهد نگاشت، پس از خدمت آن حضرت برخاستم و نزد اسماعيل رفتم و بدو گفتم: اى ابا محمد! من اختلاف شيعه و دشمنى آنها با يك ديگر را به آگاهى پدرت رساندم و او فرمود: من قصد دارم نامهاى براى آنها بنويسم كه از اين پس حتى دو نفر در باره من با يك ديگر اختلاف نيابند. اسماعيل گفت: پدرم نام مروان و ابن ذر را نبرد؟ گفتم: آرى. گفت: اى عبد الاعلى! براستى كه شما را بر ما حقّى است چونان كه ما را بر شما، و بخدا سوگند شما در اداى حقّ ما شتابانتر نيستيد از ما نسبت به حقوق شما. آن گاه گفت: من در اين پيرامون خواهم انديشيد. سپس گفت: اى عبد الاعلى! چه مىشود اگر مردمى كه پيرو يك آيينند و به سوى يك رهبر دينى روى دارند و بايدها و نبايدهاى خويش را از او مىستانند و كارشان را به او مستند مىسازند در باره او اختلافى نيابند؟! اى عبد الاعلى! همانا مرد مؤمن را نزيبد كه اگر ديد برادرش در رسيدن به يكى از درجات بهشت بر او پيشى جسته به زيرش كشد، چنان كه براى آن ديگرى نسزد كه دست رد به سينه برادر خويش زند و او را از خود براند، بلكه بر اوست تا وى را به درجه خود رساند و از خدا برايش آمرزش بخواهد.