روایت:الکافی جلد ۸ ش ۱۳۴
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن معمر بن خلاد قال قال لي ابو الحسن الرضا ع :
الکافی جلد ۸ ش ۱۳۳ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۱۳۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۲۱
معمر بن خلاد گويد: حضرت رضا عليه السّلام بمن فرمود: كه مأمون بمن گفت: خوب بود نامههائى بانقلابيون- كه پيرو دستور شمايند و در اين نواحى بر ما شورش كردهاند- مينوشتى (و آنها را بآرامش دعوت ميكردى)؟ من باو گفتم: يا امير المؤمنين اگر بقرارداد با من وفادار باشى من هم وفادارم، و من كه زير بار اين مسئوليت (وليعهدى) رفتم بدين شرط بود كه امر و نهيى نكنم و كسى را نيز عزل و نصب نكنم، و اين كارى را كه قبول كردم هيچ بر نعمت (و شخصيت) من نيفزود، و من در مدينه بودم و نامهام در شرق و غرب نفوذ داشت و من سوار الاغم ميشدم و در كوچههاى مدينه ميگذشتم و هيچ كس عزيزتر از من نبود، و كسى نبود كه از من درخواستى كند و من بتوانم آن را برآورم جز آنكه حاجتش را برميآوردم ...: مأمون (كه اين سخنان را شنيد) گفت: من بقرارداد با تو وفادارم.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۱۹۴
معمر بن خلاد مىگويد: امام رضا عليه السّلام به من فرمود: مأمون به من گفت: اى ابا الحسن! كاش به برخى كسانى كه در اين نواحى از تو فرمان مىبرند و بر ما شوريدهاند نامهاى مىنوشتى. امام فرمود: به او گفتم: اگر تو به من وفادارى كنى من هم به تو وفادارى مىكنم. همانا من در اين امر [ولايتعهدى] درآمدم به شرط آنكه نه فرمانى دهم و نه نهى كنم، نه حاكمى گمارم و نه بركنار كنم. امرى كه بدان وارد شدم هيچ نعمتى بر من نيفزود. من در مدينه بودم و نامهام در شرق و غرب نفوذ داشت، الاغم را سوار مىشدم و در راههاى مدينه آمد و شد مىكردم و در آن جا هيچ كس عزيزتر از من نبود و هيچ كس از آنها خواهشى از من نمىكرد مگر اينكه در صورت امكان آن را برمىآوردم. امام عليه السّلام فرمود: سپس مأمون به من گفت: به قولى كه به تو دادم وفا مىكنم.