روایت:الکافی جلد ۲ ش ۶۸۱
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
ابو علي الاشعري عن محمد بن عبد الجبار عن الحسن بن علي بن فضال عن منصور عن عمار بن ابي اليقظان عن ابان بن تغلب قال :
الکافی جلد ۲ ش ۶۸۰ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۶۸۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۵۶۷
از ابان بن تغلب، گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از حق مؤمن بر مؤمن، گويد: فرمود: حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اينها است، اگر براى شما باز گويم كافر مىشويد، به راستى مؤمن چون از گورش بر آيد با او نمونهاى از گور درآيد و به او مىگويد: مژده گير از طرف خدا به كرامت و شادى، در پاسخش مىگويد: خدا تو را مژده خوب بدهد، فرمود: سپس با او مىرود و بدان چه گفت: پيوسته او را مژده مىدهد و چون به هراسى گذرد به او گويد: اين از براى تو نيست و چون به وضع خوبى گذرد گويد: اين از آن تو است و پيوسته با او است، از آنچه بيم دارد آرامش دهد و بدان چه دوست دارد مژده دهد تا با او در برابر خدا عز و جل ايستد و هر گاه فرمان بهشت به او دهد، آن نمونه به او گويد: بادت كه خدا عز و جل فرمان بهشت داد، فرمود: به او مىگويد: تو كيستى خدايت رحمت كند، مرا مژده دادى از گاهى كه از گورم برآمدم و در راه به من آرامش دادى و از طرف پروردگارم مرا خبر خوش دادى؟ فرمود: گويد: من همان شادى هستم كه تو بر دل برادران خود در دنيا مىكردى؟ از آن آفريده شدم تا به تو مژده دهم و هراس تو را آرام كنم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۷۴
ابان بن تغلب گويد: از امام صادق عليه السلام حق مؤمن را بر مؤمن پرسيدم، فرمود: حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر از اينهاست، اگر بشما گويم انكار ميكنيد، چون مؤمن از گورش در آيد، تمثالى همراه او از گور خارج شود و باو گويد ترا مژده باد بكرامت و سرور از جانب خدا، مؤمن گويد: خدا ترا بخير مژده دهد، سپس آن تمثال همراه او رود و او را همچنان مژده دهد: چون بامر هراسناكى گذرد. باو گويد: اين براى تو نيست و چون به امر خيرى بگذرد گويد: اين از تو است، همچنين پيوسته با او باشد و او را از آنچه ميترسد ايمنى و بآنچه دوست دارد مژده دهد تا همراه او در برابر خداى عز و جل بايستد، سپس چون خدا بسوى بهشتش فرمان دهد، تمثال باو گويد ترا مژده باد، زيرا خداى عز و جل دستور بهشت برايت صادر فرمود، مؤمن گويد: تو كيستى خدايت رحمت كند كه از هنگامى كه از قبر بيرون آمدم همواره مرا مژده دهى و در ميان راه انيس من بودى و از بپروردگارم بمن خبر دادى؟ تمثال گويد: من آن شادى هستم كه در دنيا ببرادرانت ميرسانيدى، من از آن شادى آفريده شدم تا ترا مژده دهم و دلدار ترس تو باشم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۴۸۳
ابوعلى اشعرى، از محمد بن عبدالجبّار، از حسن بن على بن فضّال، از منصور، از عمّار؛ يعنى ابواليقظان، از ابان بن تغلب روايت كرده است كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از حقّ مؤمن بر مؤمن. فرمود كه: «حقّ مؤمن بر مؤمن از آن عظيمتر است كه كسى از آن سؤال كند. و اگر شما را خبر دهم كافر مىشويد. به درستى كه مؤمن چون از قبرش بيرون آيد، مثالى با او بيرون آيد از قبرش و به او مىگويد كه: بشارت باد تو را به نوازش از جانب خدا و سرور و خوشحالى؛ پس مؤمن به آن مثال مىگويد كه: خدا تو را به خير و خوبى بشارت دهد». حضرت فرمود: «پس آن مثال با مؤمن مىرود و او را بشارت مىدهد به مثل آنچه در اوّل گفته بود. و چون به چيزى بگذرد كه موجب هول و ترس باشد مىگويد كه: اين از براى تو نيست و به تو رجوعى ندارد. و چون به چيز خوبى بگذرد مىگويد كه: اين از براى تو است؛ پس پيوسته با او باشد و او را از آنچه مىترسد ايمنى دهد و به آنچه دوست مىدارد او را بشارت دهد تا آنكه با او در نزد خداى عز و جل بايستد. و چون امر مىشود كه او را به بهشت برند، مثال با وى مىگويد: بشارت باد تو را كه خداى عز و جل امر فرمود كه تو را به سوى بهشت برند». حضرت فرمود كه: «مؤمن مىگويد: خدا تو را رحمت كند! تو كيستى كه پيوسته مرا بشارت مىدهى از آن وقتى كه از قبرم بيرون آمدهام، و در راه كه آمدم با من خو كردى و انيس و مونس من بودى و مرا از جانب پروردگارم خبر دادى؟» فرمود: «پس آن مثال مىگويد كه: منم آن سرور و شادى كه تو آن را بر برادرانت در دار دنيا داخل مىكردى. از آن آفريده شدهام كه تو را بشارت دهم و در وحشت و تنهايى به تو خو كنم و انيس و مونس تو باشم». محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابن فضّال مثل اين را روايت كرده است.