روایت:الکافی جلد ۲ ش ۶۵۰

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن يحيي بن المبارك عن عبد الله بن جبله عن اسحاق بن عمار قال :

دَخَلْتُ عَلَى‏ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ فَنَظَرَ إِلَيَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ فَقُلْتُ مَا اَلَّذِي غَيَّرَكَ لِي قَالَ اَلَّذِي غَيَّرَكَ لِإِخْوَانِكَ بَلَغَنِي يَا إِسْحَاقُ‏ أَنَّكَ أَقْعَدْتَ بِبَابِكَ‏ بَوَّاباً يَرُدُّ عَنْكَ فُقَرَاءَ اَلشِّيعَةِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي خِفْتُ اَلشُّهْرَةَ فَقَالَ أَ فَلاَ خِفْتَ اَلْبَلِيَّةَ أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا اِلْتَقَيَا فَتَصَافَحَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلرَّحْمَةَ عَلَيْهِمَا فَكَانَتْ‏ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ فَإِذَا تَوَافَقَا غَمَرَتْهُمَا اَلرَّحْمَةُ فَإِذَا قَعَدَا يَتَحَدَّثَانِ قَالَ اَلْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اِعْتَزِلُوا بِنَا فَلَعَلَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اَللَّهُ عَلَيْهِمَا فَقُلْتُ أَ لَيْسَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ مََا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاََّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ‏ إِنْ كَانَتِ اَلْحَفَظَةُ لاَ تَسْمَعُ فَإِنَّ عَالِمَ اَلسِّرِّ يَسْمَعُ‏ وَ يَرَى‏


الکافی جلد ۲ ش ۶۴۹ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۶۵۱
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ الْمُصَافَحَة
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۵۳۹

از اسحاق بن عمار، گويد: من خدمت امام صادق (ع) وارد شدم با روى ترش و درهمى به من نگاه كرد، گفتم: چه تو را بر من ديگر گون و خشمگين كرده است؟ فرمود: آنچه تو را نسبت به برادرانت ديگر گون ساخته، اى اسحق، به من خبر رسيده كه تو دربانانى به در خانه خود نشانده‏اى تا فقراء شيعه را از تو برانند، من گفتم: قربانت، به راستى من از شهرت ترسيدم، فرمود: از شهرت مى‏ترسى و از بلا نمى‏ترسى؟ آيا نمى‏دانى كه چون مؤمنان به هم برخورند و به هم دست بدهند و مصافحه‏ كنند، خدا عز و جل رحمت بدانها فرو فرستد و نود و نه قسمت از آن، آن يك باشد كه رفيق خود را بيشتر دوست دارد و چون با هم موافقت كنند (با هم بايستند خ ل) رحمت آنها را فرو گيرد و چون با هم بنشينند تا صحبت كنند و گفتگو نمايند، نگهبانان فرشته آنها به هم گويند: بايد ما به كنارى برويم، شايد اينها با هم گفتار محرمانه‏اى دارند و خدا بر آنها پرده كشيده است، من گفتم: مگر اين نيست كه خدا عز و جل مى‏فرمايد (۱۸ سوره ق): «دم نزند به هيچ گفتارى جز آنكه نزد او رقيب و عتيد باشند»؟ فرمود: اى اسحاق، اگر نگهبانان وى سخن آنها را نشنوند، به راستى كه داناى اسرار بشنود و ببيند.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۶۲

اسحاق بن عمار گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم، حضرت با ترشروئى بمن نگريست، عرضكردم: سبب دگرگونى شما با من چيست؟ فرمود: آنچه ترا با برادرانت دگرگون ساخته، اى اسحاق بمن خبر رسيده كه در منزلت دربان گذاشته‏اى تا فقراء شيعه را راه ندهند. عرضكردم: قربانت، من از شهرت ترسيدم، فرمود: از بليه نترسيدى؟ مگر نميدانى كه چون دو مؤمن ملاقات كنند و مصافحه نمايند، خداى عز و جل بر آنها رحمت نازل كند كه نود و نه قسمت آن‏ براى آنكه رفيقش را دوست‏تر دارد باشد و چون در دوستى برابر باشند [با هم بايستند] رحمت خدا ايشان را فرا گيرد، و چون براى مذاكره بنشينند، برخى از فرشتگان نگهبان آنها ببرخى ديگر گويند از اينها كناره گيريم، شايد رازى داشته باشند كه خدا بر آنها پرده كشيده باشد. عرضكردم: مگر خداى عز و جل نمى فرمايد: «بگفتارى دم نزند جز آنكه نزد او رقيب حاضر باشد، ۱۸ سوره ۵۰» فرمود: اى اسحاق! اگر نگهبانان نشنوند، خداى عالم السر بشنود و ببيند.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۴۶۱

چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏اند، از سهل بن زياد، از يحيى بن مبارك، از عبداللَّه بن جبله، از اسحاق بن عمّار كه گفت: بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شدم؛ پس به سوى من نگريست با روى در هم كشيده. عرض كردم كه: چيست آن‏چه تو را با من متغيّر گردانيده؟ فرمود: «همان كه تو را به برادرانت متغيّر ساخته؟ اى اسحاق! خبر به من رسيده كه تو دربانى را بر در خانه خويش نشانيده‏اى كه فقراى شيعيان را از تو بازگرداند و نگذارد كه بر تو داخل شوند». عرض كردم كه: فداى تو گردم! من از شهرت ترسيدم. فرمود كه: «آيا از بليّه و رنج و سختى نترسيدى؟ آيا ندانسته‏اى كه چون دو مؤمن به هم رسند و با يكديگر مصافحه كنند، خداى عز و جل رحمت خود را بر ايشان فرو فرستد، و نود و نه جزو آن از براى كسى باشد كه دوستيش با صاحب خود سخت‏تر است از اين دو، و هرگاه در دوستى با هم برابر باشند، رحمت خدا ايشان را بپوشاند، و از سر ايشان به در رود و در گرداب درياى مغفرت غرق شوند؛ پس چون بنشينند و با يكديگر حديث گويند، فرشتگانى كه نگاهبانان اعمال‏اند به يكديگر مى‏گويند كه: بياييد تا از ايشان دور شويم و در گوشه‏اى رويم، شايد كه ايشان را رازى باشد كه خواهند با هم بگويند، و حال آنكه خدا برايشان پوشيده و از براى ايشان پرده‏اى قرار داده است». راوى مى‏گويد كه: عرض كردم: آيا خداى عز و جل نمى‏فرمايد كه: «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» «۱»؛ يعنى: «آدمى بيرون نمى‏افكند از دهان خود هيچ سخنى را، و به چيزى متكلّم نمى‏شود، مگر آنكه در نزد او با آن سخن نگهبانى است مهيّا و آماده». حضرت فرمود كه: «اى اسحاق! اگر حافظان اعمال نمى‏شنوند، خداى داناى راز مى‏شنود و مى‏بيند». (حاصل آنكه راوى گمان كرد كه رقيب، فرشتگان حافظان اعمال‏اند، چنان كه اكثر مفسّرين چنين فهميده‏اند، و لهذا بر حضرت اين آيه را ايراد نمود، و حضرت در جواب فرمود كه: رقيب، شامل جناب اقدس الهى است؛ بلكه فى‏الحقيقه، رقيبِ حقيقى او است، كه چيزى بر او پوشيده نمى‏تواند شد). __________________________________________________

(۱). ق، ۱۸.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)