روایت:الکافی جلد ۲ ش ۶۴۱
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن احمد بن محمد بن ابي نصر عن صفوان الجمال عن ابي عبيده الحذا قال :
الکافی جلد ۲ ش ۶۴۰ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۶۴۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۵۳۵
از ابى عبيده حذّاء، گويد: با امام باقر (ع) هم كجاوه شدم و در يكتاى محمل با آن حضرت از مدينه به مكّه رفتم و در ميان راه پياده شد و چون قضاى حاجت كرد و برگشت گفت: دست خود را به من بده اى ابى عبيده، من دستم را به آن حضرت دادم و آن را فشرد تا درد آن را در انگشتان دريافتم، سپس فرمود: اى ابا عبيده، مسلمانى نباشد كه به برادر خود رسد و با او دست دهد و انگشتان خود را با انگشتان او درهم كند جز آنكه گناهان آنها بريزد از آنها چنانچه در روزِ زمستانى برگ از درخت فرو مىريزد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۶۰
ابا عبيده حذاء گويد: از مدينه تا مكه در يكتاى كجاوه همراه امام باقر عليه السّلام بودم، حضرت در بين راه پياده شد و قضاء حاجت كرد و برگشت و فرمود: ابا عبيده دستت را بده، من دستم را دراز كردم، حضرت چنان فشرد كه در انگشتانم فشار را احساس كردم. سپس فرمود: اى ابا عبيده هر مسلمانى كه برادر مسلمانش را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد و انگشتان خود را با انگشتان او درهم كند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل زمستان بريزد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۴۵۵
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از سهل بن زياد، از احمد بن محمد بن ابىنصر، از صفوان جمّال، از ابوعبيده حذّاء كه گفت: با امام محمد باقر عليه السلام همكجاوه بوديم در يك تاى محمل از مدينه تا مكّه؛ پس در عرض راه در جايى فرود آمد، و چون قضاى حاجت كرد و برگشت، فرمود كه: «اى ابوعبيده! دستت را بيار». من دست خود را به آن حضرت دادم؛ پس آن را فشارى سخت داد، به مرتبهاى كه در انگشتان خويش آزار آن فشار را يافتم و انگشتانم به درد آمد. بعد از آن فرمود كه: «اى ابوعبيده! هيچ مسلمانى نيست كه برادر مسلمان خود را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد و انگشتان خويش را در انگشتانش در برد، مگر آنكه گناهان از ايشان فرو ريزد و به هم پاشيده شود، چنان كه برگ از درخت فرو مىريزد و به هم پاشيده مىشود در فصل زمستان».