روایت:الکافی جلد ۲ ش ۴۶۳
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس عن ابي جميله قال قال ابو عبد الله ع :
الکافی جلد ۲ ش ۴۶۲ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۴۶۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۴۰۵
فرمود: امير المؤمنين (ع) به يكى از يارانش نوشت و او را پند داد: سفارش كنم تو را با خودم به پرهيز نسبت بدان كه نافرمانيش روا نيست و اميد و توانگرى جز به او نيست، زيرا هر كه خدا جل و عز را به تقوى منظور دارد، عزيز و نيرومند گردد و سير بخورد و سير بنوشد و خرد خود را از دنياداران بر كند، تنش با دنياداران است و دل و خردش نگران به ديگرى سراى باتابش دلش آنچه را ديدهاش از دلبريهاى دنيا بيند خاموش و خنثى كند، حرامش را پليد شمارد و از شبهه ناكش كناره كند و به خدا همان حلال پاكش را هم از دست بنهد جز آنچه از آن ناچار است از پاره نانى كه بدان تنش را نيرو بخشد و جامهاى كه عورتش را بپوشاند، آن هم از سطبرترين جامه و ناهموارترين خوراك و براى او در آنچه از آن چارهاى نيست بازهم اعتماد و اميدى نيست بلكه اعتماد و اميدش به آفريننده همه چيز است، پس تلاش كند و بكوشد و تنش را در رنج اندازد تا دندههايش بر نمايد و دو چشمش به گودى درافتد و خدا به جاى آن نيروئى به تنش دهد و توانائى در خردش بخشد و آنچه در ديگر سراى برايش، پس انداز بيشتر است، دنيا را به دور انداز زيرا دوستى دنيا كور كند و كر كند و لال نمايد و مردم را خوار كند، آنچه از عمرت به جا است درياب و نگو فردا يا پس فردا، همانا آنها كه پيش از شما بودند و براى دل دادن به آرزوهاى بىجا و پس انداختن كارهاى آخرت هلاك شدند تا آنكه فرمان كوچ خدا ناگهان بدانها رسيد و اندر غفلت بودند و بر چوبه تابوت خود به گورهاى تنگ و تاريك خويش در سپرده شدند و فرزندان و خاندانشان آنها را به خود وانهادند، خود را با دلى بازشونده و توبه كار به سوى خدا انداز به وسيله ترك دنيا با تصميمى كه در آن شكست و پى بريدهگى نباشد، يارى كند خدا، ما را با تو بر طاعتش، و توفيق بخشد ما را با تو براى خشنودى و رضايتش.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۰۴
امام صادق عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين عليه السّلام بيكى از اصحابش بعنوان موعظه نوشت: ترا و خودم را به تقواى كسى سفارش ميكنم كه نافرمانيش روا نيست و اميد و بىنيازى جز باو و از او نباشد زيرا هر كه از خدا پروا كرد، عزيز و قوى شد و سير و سير آب گشت و عقلش از اهل دنيا بالا گرفت، تنها پيكرش همراه اهل دنياست، ولى دل و خردش نگران آخرتست، آنچه را از محبت دنيا چشمش ديده پرتو دلش خاموش نموده، حرامش را پليد دانسته و از شبهاتش دورى گزيده، بخدا كه بحلال خالص دنيا هم توجه ننموده جز بمقدارى كه ناچار از آنست، مانند پاره نانى كه به پيكرش نيرو دهد و جامهاى كه عورتش را بپوشاند، آن هم از درشت ترين خوراك و ناهموارترين لباسى كه بدستش آيد، و نسبت بآنچه ناچار هم ميباشد اطمينان و اميدى ندارد، و اطمينان و اميدش بآفريننده همه چيز است. تلاش و كوشش كند و تنش را بزحمت اندازد تا استخوانهايش نمودار شود و ديدگانش بگودى رود، و خدا در عوض نيروى بدنى و توانائى عقليش دهد، و آنچه در آخرت برايش اندوخته بيشتر است، دنيا را رها كن كه محبت دنيا كور و كر و لال و زبون كند، پس در آنچه از عمرت باقيمانده جبران گذشته نما و فردا و پس فردا مگو، زيرا پيشينيانت كه هلاك شدند، بخاطر پايدارى بر آرزوها و امروز و فردا كردن بود تا آنكه ناگهان فرمان خدا بسويشان آمد (مرگشان رسيد) و آنها غافل بودند، سپس بر روى تابوت بسوى گورهاى تنگ و تاريك خود رهسپار گشته و فرزندان و اهل بيتش او را رها كردند، پس با دلى متوجه و از همه بريده و ترك دنيا نموده، با تصميمى كه شكست و بريدگى ندارد بسوى خدا رو. خدا من و ترا بر اطاعتش يارى كند و بموجبات رضايتش موفق دارد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۳۵۱
على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس، از ابوجميله روايت كرده است كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه: «اميرالمؤمنين صلواتاللَّه عليه به سوى بعضى از اصحاب خويش نوشت و او را پند مىداد كه: تو را و خويش را وصيّت مىكنم به پرهيز كردن و ترسيدن از خدا، آن كه نافرمانى او روا نباشد، و از غير او اميدوارى نيست، و بىنيازى به هم نرسد، مگر به واسطه او؛ زيرا كه هر كه از خدا بپرهيزد، عزّت يابد و قوّت به هم رساند، و سير و سيراب گردد، و عقلش از اهل دنيا بلند شود؛ پس تنش با اهل دنيا باشد، و دل و عقلشآخرت را ببيند، و به روشنى دل خويش، فرو نشاند آنچه را كه چشمهايش ديده از دوستى دنيا. و حرام آن را پليد داند و به آن ميل نكند، و از آنچه شبههناك باشد دورى نمايد. و به خدا سوگند كه به حلال صاف كه غبار كدورت شبهه بر آن ننشسته باشد، بدن خود را ضرر رساند، و از آن نيز نخورد، مگر آنچه او را چارهاى از آن نباشد؛ از نان پارهاى كه پشت خود را به آن سخت كند، و جامهاى كه عورت خويش را به آن بپوشاند. و پنهان كند از ستبرتر و درشتترينِ آنچه بيابد و از برايش ميسّر شود. و در آنچه او را از آن چارهاى نباشد، او را عميد و اميدى نباشد؛ پس اعتماد و اميدش بر خدا كه آفريننده چيزها است واقع شود، و جد و جهد كند و سعى و كوشش بليغى به جا آورد، و بدن خود را در تعب و رنج اندازد، تا آنكه استخوانهاى دندهاش ظاهر و نمايان شود، و چشمهايش در سرش فرود رود. بعد از آن خدا او را بدل اين، يك نوع قوّتى در بدن، و يك قسم شدّتى در عقلش عطا كند، و آنچه از براى او ذخيره فرمود در آخرت، از اين بيشتر است؛ پس دنيا را ترك كن؛ زيرا كه دوستى دنيا كور و كر و گنگ مىگرداند، و گردنها را ذليل و رام مىسازد؛ پس آنچه را كه از عمرت باقى مانده درياب، و مگو كه فردا يا پسفردا چنين خواهم كرد؛ زيرا كه كسانى كه پيش از تو بودهاند هلاك نشدند، مگر به سبب ايستادگى ايشان بر سر آرزوها، و وپسانداختن كارها، تا آنكه عذاب خدا بر ايشان وارد شد ناگاه، و ايشان بىخبران بودند؛ پس ايشان را بر بالاى چوبهاى جنازه گذاشتند، و به سوى قبرهاى تاريك و تنگ خويش نقل كردند، و فرزندان و كسانى كه داشتند ايشان را وا گذاشتند؛ پس از همه جهانيان بريده شو، و به سوى درِ خدا بگريز، و پناه بَر با دل بازگردانيده به سوى آن جناب، از وا گذاشتن دنيا، و عزم و دلبستگى كه در آن شكستگى و بريدگى نباشد. (و احتمال دارد كه معنى اين باشد كه هر كه دنيا را ترك كند و دل بر ترك آن ببندد، شكستگى و بريدگى در او نباشد). خدا ما و تو را بر طاعت خويش يارى نمايد، و خدا ما و تو را از براى رضاى خويش توفيق دهد».