روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۸۹۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن اسماعيل بن عبد الخالق قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۸۹۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۹۰۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۲۴۹
از اسماعيل بن عبد الخالق گويد: مردى از اصحاب پيغمبر (ص) دير به خدمت او رسيد و سپس نزد آن حضرت آمد، پس رسول خدا (ص) به او فرمود: چه چيز موجب دير كردنت شد از آمدن نزد ما؟ عرض كرد: بيمارى و ندارى، فرمود: آيا به تو دعائى ياد ندهم كه خدا به وسيله آن بيمارى و ندارى را از تو ببرد؟ عرض كرد: چرا يا رسول اللَّه، فرمود: بگو: لا حول و لا قوة الَّا باللَّه العلى العظيم توكلت على الحى الذى لا يموت و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً . گويد: درنگى نكرد كه نزد پيغمبر (ص) بازگشت و عرض كرد: يا رسول اللَّه خداوند بيمارى و ندارى را از من برد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۳۳۲
اسماعيل بن عبد الخالق گويد: مردى از اصحاب پيغمبر (ص) (چندى) بخدمت آن حضرت (ص) نيامد، (و پس از مدتى) خدمتش رسيد، رسول خدا (ص) باو فرمود: چه چيز تو را از ما دور كرده بود؟ عرضكرد: بيمارى و ندارى، باو فرمود: آيا بتو نياموزم دعائى كه خداوند از تو بيمارى و ندارى را دور سازد؟ عرض كرد: چرا يا رسول اللَّه، فرمود: بگو: «لا حول و لا قوة الا باللَّه [العلى العظيم] توكلت على الحى الذى لا يموت و الحمد للَّه الذى لم يتخذ [صاحبة و لا] وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً» گويد: پس درنگى نكرد (و طولى نكشيد) كه خدمت پيغمبر (ص) بازگشت و عرضكرد: اى رسول خدا خداوند بيمارى و ندارى را از من برد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۴۸۷
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابنابىعمير، از اسماعيل بن عبدالخالق روايت كرده است كه گفت: مردى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله، دير وقتى شد كه به خدمت آن حضرت نيامد، بعد از آن به خدمتش آمد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود كه: «چه چيز باعث كاهلى تو از ما شد؟ و چرا دير به نزد ما آمدى؟» عرض كرد: بيمارى و پريشانى. حضرت به او فرمود: «آيا نمىخواهى كه دعايى به تو تعليم كنم كه خدا بيمارى و پريشانى را از تو ببرد؟» عرض كرد: بلى! يا رسول اللَّه! مىخواهم. فرمود: «بگو كه: لَاحَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ … وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً؛ نيست گرديدنى و نه توانايى، مگر به خداى بلندمرتبه بزرگ. توكل كردم بر زندهاى كه نمىميرد، و ستايش مر خدايى را است كه فرا نگرفته فرزندى را، و نبود او را شريكى در پادشاهى، و نبود او را اختياردارى از روى خوارى، و تعظيم كن او را، تعظيم كردنى». اسماعيل گفت: پس آن مرد درنگ نكرد كه به سوى پيغمبر صلى الله عليه و آله برگشت و عرض كرد كه: يا رسول اللَّه! به حقيقت كه خدا بيمارى و پريشانى را از من برد.