روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۵
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن يحيي بن المبارك عن عبد الله بن جبله عن اسحاق بن عمار قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۴ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۱۳۹
از اسحاق بن عمار، گويد: به امام صادق (ع) از همسايه خود و آزارى كه از او كشم، شكايت بردم، گويد: به من فرمود: بر او نفرين كن، من كردم و نتيجهاى نديدم و باز به آن حضرت مراجعه كردم و شكايت نمودم، گويد: فرمود: بر او نفرين كن، گفتم: قربانت! من نفرين كردم و چيزى نديدم، فرمود: چگونه بر او نفرين كردى؟ گفتم: هر گاه به او برخوردم نفرينش كردم، گويد: فرمود: هر گاه به تو پشت كند و از تو رو گرداند نفرينش كن، من اين كار را كردم و درنگى نكرد و خدا مرا از او آسوده كرد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۲۷۶
اسحاق بن عمار گويد: بحضرت صادق عليه السّلام از دست همسايهاى كه داشتم و آزارى كه از او بمن ميرسيد شكايت كردم؟ گويد: بمن فرمود: بر او نفرين كن، پس من نفرين كردم ولى نتيجهاى نديدم، پس دوباره خدمتش رفتم و شكايت كردم؟ فرمود: بر او نفرين كن گويد: عرضكردم: فدايت گردم من نفرين كردم و نتيجهاى نديدم، فرمود: چگونه نفرين كردى؟ عرضكردم: هر گاه باو برخوردم نفرينش كردم، گويد: فرمود: چون بتو پشت كند و رو گرداند نفرينش كن، پس من اين كار را كردم و زمانى نگذشت كه خدا مرا از شر او آسوده كرد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۳۹۵
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از سهل بن زياد، از يحيى بن مبارك، از عبداللَّه بن جبله، از اسحاق عمّار كه گفت: در نزد امام جعفر صادق عليه السلام شكايت كردم از همسايهاى كه داشتم و از آنچه از او مىديدم. اسحاق گفت كه: حضرت به من فرمود كه: «بر او نفرين كن». گفت كه: پس چنان كردم و هيچ نديدم. به خدمتش برگشتم و در نزد او شكايت كردم. به من فرمود كه: «بر او نفرين كن». عرض كردم كه: فداى تو گردم! كردم و هيچ نديدم. فرمود: «چگونه بر او نفرين كردى؟» عرض كردم كه: چون او را ملاقات كردم، بر او نفرين كردم. اسحاق گفت كه: حضرت فرمود: «بر او نفرين كن، چون رو آورد و در وقتى كه پشت كند». پس من چنان كردم و درنگ نكردم تا آنكه خدا از او راحت بخشيد.