روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۵۴۴
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن اورمه عن النضر بن سويد عن درست بن ابي منصور عن ابن مسكان عن بعض اصحابنا عن ابي جعفر ع قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۵۴۳ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۵۴۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۵۴۳
از امام باقر (ع)، فرمود: يكى از پيغمبران بنى اسرائيل به مردى گذر كرد كه نيمى از او زير ديوارى بود و نيمى بيرون از ديوار، مرغان پرنده، او را ژوليده كرده بودند و سگانش دريده بودند و از آن گذشت و به شهرى بر آمد، ديد كه يكى از بزرگان آنها مرده است و بر تختى خفته و با پارچه ابريشمين كفن شده و گردش بخور مىسوزد، عرض كرد: پروردگارا! من گواهم كه تو حاكم عادل و به حقى و ستم، روا ندارى، آن يك بنده تو است كه چشم بهمزدنى به تو شرك نورزيده و چنانش ميراندى و اين هم بنده تو است كه چشم بهمزدنى به تو ايمان نداشته، چنينش ميراندى، در پاسخ فرمود: اى بنده من! من چنانم كه گفتى، حاكمىعادل هستم و ستم نكنم، آن بنده ام نزد من گناهى داشت و يا كردار بدى و بدان وضعش مىراندم تا ملاقات كندم و گناهى بر او نماند و اين بنده ام، حسنهاى نزد من داشت و او را چنين مىراندم تا مرا ملاقات كند و حسنهاى از من نخواهد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۱۸۲
حضرت باقر عليه السّلام فرمود: پيمبرى از پيغمبران بنى اسرائيل بمردى گذر كرد كه قسمتى از بدنش در زير ديوارى بود و قسمتى از آن بيرون از ديوار بود و مرغان پرنده او را از هم پاشيده و سگان تنش را دريده بودند، از آنجا گذشت شهرى پديدار شد وارد آن شهر شد ديد يكى از بزرگان آن شهر مرده است، او را بر زبر تختى نهادهاند و با پارچه ديبا كفن شده و دور آن تخت منقلهاى عود است (كه ميسوزد) پس عرضكرد: پروردگارا من گواهى دهم كه تو حاكم عادلى هستى كه ستم نكنى، آن بنده تو است كه چشم بهمزدنى بتو شرك نورزيده و بآن مردن (كه من ديدم با آن وضع رقتبار) او را ميرانيدى، و اين هم يك بنده تو است كه چشم برهم زدنى بتو ايمان نياورده باين مرگ (با اين تشريفات) او را ميرانيدى؟ خداوند فرمود: (آرى) اى بنده من، من چنانم كه گفتى حاكم عادلى هستم كه ستم نكنم، آن بنده من گناهى يا كردار بدى پيش من داشت او را بآن وضع ميراندم تا مرا ديدار كند و گناهى بر او بجاى نماند، و اين بنده من كار نيكى نزد من داشت، او را با چنين وضعى ميراندم تا مرا ملاقات كند و پيش من حسنهاى نداشته باشد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۲۵۱
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از سهل بن زياد، از محمد بن اورمه، از نضر بن سويد، از درست بن ابى منصور، از ابن مسكان، از بعضى از اصحاب ما، از امام محمد باقر عليه السلام كه فرمود: «پيغمبرى از پيغمبران بنىاسرائيل به مرد مردهاى گذشت كه پارهاى از او در زير ديوارى و پارهاى از او از آن بيرون بود، و مرغان، قدرى از او را خورده، يا چشم او را كنده بودند، و سگان، او را دريده بودند. پس آن پيغمبر از آنجا درگذشت و شهرى از برايش نمودار شد و به نظر درآمد، و رفت تا در آن شهر داخل گرديد. ناگاه ديد كه بزرگى از بزرگان آن شهر مرده، و بر بالاى تختى گذاشته و او را به ديبا پوشيدهاند، و در گرداگرد او مجمرها گذاشته، مىسوزد» «۱». تتمّه حديث «پس آن پيغمبر عرض كرد كه: اى پروردگار من! شهادت مىدهم كه تو حاكم عادلى كه هيچ جور و ستم نمىكنى. آن مرده، بنده تو است كه در يك چشم زدن به تو شرك نياورده بود. او را به آن نوع مردن ميرانيدى؟ و اينك، بنده تو است كه در يك چشم زدن به تو ايمان نياورده بود. او را به اين نوع مردن مرانيدهاى؟ حق- تعالى- فرمود كه: اى بنده من! من، چنان كه تو گفتى، حاكم عادلم كه هيچ جور و ستم نمىكنم. آن مردهاى كه تو ديدى، بنده من است كه او را در نزد من گناهى بود، او را به آن نوع مردن ميرانيدم، از براى آنكه مرا ملاقات كند و چيزى بر او باقى نباشد، و اينك بنده من است كه او را در نزد من حسنهاى بود؛ پس او را به اين نوع مردن مىرانيدم، از براى آنكه مرا ملاقات كند و او را در نزد من حسنهاى نباشد».