روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

ابو علي الاشعري عن محمد بن عبد الجبار عن ابن محبوب عن ابي حفص الاعشي عن عمرو عمر بن خالد عن ابي حمزه الثمالي عن علي بن الحسين ص قال :

خَرَجْتُ حَتَّى اِنْتَهَيْتُ إِلَى هَذَا اَلْحَائِطِ فَاتَّكَأْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَجُلٌ عَلَيْهِ ثَوْبَانِ أَبْيَضَانِ يَنْظُرُ فِي تُجَاهِ وَجْهِي‏ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ‏ مَا لِي أَرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً أَ عَلَى اَلدُّنْيَا فَرِزْقُ اَللَّهِ حَاضِرٌ لِلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ قُلْتُ مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَكَمَا تَقُولُ قَالَ فَعَلَى اَلْآخِرَةِ فَوَعْدٌ صَادِقٌ يَحْكُمُ فِيهِ مَلِكٌ قَاهِرٌ أَوْ قَالَ قَادِرٌ قُلْتُ مَا عَلَى هَذَا أَحْزَنُ وَ إِنَّهُ لَكَمَا تَقُولُ فَقَالَ مِمَّ حُزْنُكَ قُلْتُ مِمَّا نَتَخَوَّفُ مِنْ فِتْنَةِ اِبْنِ اَلزُّبَيْرِ وَ مَا فِيهِ اَلنَّاسُ‏ قَالَ فَضَحِكَ‏ ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ‏ هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً دَعَا اَللَّهَ فَلَمْ يُجِبْهُ قُلْتُ لاَ قَالَ فَهَلْ رَأَيْتَ أَحَداً تَوَكَّلَ عَلَى اَللَّهِ فَلَمْ يَكْفِهِ قُلْتُ لاَ قَالَ فَهَلْ رَأَيْتَ أَحَداً سَأَلَ اَللَّهَ فَلَمْ يُعْطِهِ‏ قُلْتُ لاَ ثُمَّ غَابَ عَنِّي‏


الکافی جلد ۲ ش ۱۴۲ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۱۴۴
روایت شده از : امام سجّاد عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث امام سجّاد (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّوَكُّلِ عَلَيْه‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۲۰۱

از امام على بن الحسين (ع) فرمود: من بيرون رفتم تا رسيدم به اين ديوار و بر آن پشت دادم و به ناگاه مردى كه دو جامه سفيد در برداشت در برابر رويم به من نگاه مى‏كرد، سپس گفت: اى على بن الحسين، چرا تو را غمنده و حزين بينم؟ آيا براى دنيا است؟ كه روزى خدا در آن براى هر خوش كردار و بدكار آماده است، گفتم: من براى دنيا غمى ندارم، زيرا چنان است كه تو مى‏گوئى، گفت: براى آخرت غم مى‏خورى؟ آنها وعده‏اى است راست و سلطانى قاهر در آن حكم فرما است (يا گفت: سلطانى توانا) گفتم: بر آن غم ندارم، زيرا آن هم چنان است كه مى‏گوئى، پس گفت: غمت براى چيست؟ گفتم: از آنچه نسبت بدان بيم داريم از آشوب و فتنه ابن الزبير و آنچه مردم در آن گرفتارند، فرمود كه: او خنديد و سپس گفت: اى على بن الحسين، آيا ديده‏اى كه كسى از خدا خواهد و او اجابت نكند؟ گفتم: نه گفت: پس آيا ديده‏اى احدى بر خدا توكل كند و او را كفايت نكند؟ گفتم: نه، گفت: آيا ديده‏اى احدى از خدا چيزى خواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه، سپس از چشمم نهان شد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۱۰۴

على بن الحسين صلوات اللَّه عليهما فرمود: روزى بيرون شدم تا باين ديوار رسيدم و بر آن تكيه دادم. ناگاه مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت پيدا شد و در رويم نگريست. سپس گفت: اى على ابن الحسين! چه شده كه ترا اندوهگين و محزون ميبينم؟ آيا اندوهت براى دنياست كه روزى خدا براى نيكوكار و بدكردار آماده است. گفتم براى دنيا اندوهگين نيستم، زيرا چنانست كه تو گوئى، گفت: پس براى آخرتست؟ كه وعده‏ايست درست و سلطانى قاهر- قادر- نسبت بآن حكم ميفرمايد. گفتم: براى آنهم اندوه ندارم، زيرا چنانست كه ميگوئى. گفت: اندوهت براى چيست؟ گفتم: از فتنه ابن زبير و وضعى كه مردم دارند ميترسم. او خنديد و گفت: اى على بن الحسين! آيا ديده‏ئى كسى بدرگاه خدا دعا كند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه. گفت: آيا ديده كسى بر خدا توكل كند و خدا كارگزاريش نكند؟ گفتم: نه. گفت: آيا كسى را ديده‏ئى كه چيزى از خدا بخواهد و باو ندهد؟ گفتم: نه. سپس از نظرم غايب شد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۸۵

ابوعلى اشعرى، از محمد بن عبدالجبّار، از ابن‏محبوب، از ابوحفص اعشى، از عمرو بن خالد، از ابوحمزه ثمالى، از حضرت على بن الحسين- عليهماالسّلام- روايت كرده است كه فرمود: «بيرون آمدم، و آمدم تا به اين ديوار رسيدم و بر آن تكيه دادم. ناگاه مردى را ديدم كه دو جامه سفيد پوشيده بود، و در برابر روى من نگاه مى‏كرد. بعد از آن گفت: يا على بن الحسين! مرا چه مى‏شود كه تو را افسرده و غمگين و اندوهناك مى‏بينم؟ آيا اندوه تو بر دنيا و به جهت آن است؟ اگر چنين باشد، اندوه مخور؛ زيرا كه روزى خدا حاضر و آماده است از براى نيكوكار و نابكار. گفتم كه: بر اين اندوه ندارم، و امر چنان است كه تو مى‏گويى. گفت: پس اندوه تو بر آخرت و به جهت آن است؟ اگر به جهت آن باشد، ضرور نيست؛ زيرا كه وعده‏اى است راست، كه پادشاه قاهر و صاحب غلبه، در آن حكم مى‏كند». راوى مى‏گويد كه يا حضرت به جاى قاهر، قادر فرمود. حضرت مى‏فرمايد كه گفتم: «بر اين اندوه ندارم، و امر چنان است كه تو مى‏گويى. گفت كه: اندوه تو از چيست؟ گفتم: از آن‏چه مى‏ترسم، از فتنه پسر زبير، و آن‏چه مردم درآنند». حضرت فرمود كه: «آن مرد خنديد و گفت: يا على بن الحسين! آيا كسى را ديده‏اى كه خدا را بخواند و خدا او را اجابت نكند؟ گفتم: نه. گفت: آيا كسى را ديده‏اى كه بر خدا توكّل كند، و خدا امر او را كفايت ننمايد؟ گفتم: نه. گفت: آيا كسى را ديده‏اى كه از خدا سؤال كند و خدا او را عطا نفرمايد؟ گفتم: نه. بعد از آن، از من پنهان شد». على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن‏محبوب مثل اين را روايت كرده است‏.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)