روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۲۵
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن الوشا عن عبد الله بن سنان عن ابي حمزه عن سعيد بن قيس الهمداني قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۲۴ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۲۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۱۸۷
از سعيد بن قيس همدانى، گفت: يك روز جنگى، به مردى نگاه كردم كه تنها دو جامه بر تن داشت، اسب به سوى او تاختم، ديدم أمير المؤمنين است (ع) گفتم: يا أمير المؤمنين، در چنين جايى (با اين جامه)؟ فرمود: آرى اى سعيد بن قيس، راست مطلب اين است كه هيچ بندهاى نيست جز اينكه براى او از طرف خدا نگهبان و پايندهاى است با او دو فرشته هستند كه او را نگه مىدارند از سر كوه بيفتد يا در چاه افتد و چون قضا نازل شود او را با آنچه رخ دهد رها كنند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۹۷
سعيد بن قيس گويد: روزى در ميدان جنگ مردى را ديدم كه تنها دو جامه بر تن داشت (بدون زره و خود) اسبم را بجانبش حركت دادم، ديدم امير المؤمنين عليه السّلام است. عرض كردم: يا أمير المؤمنين! در چنين جايى (با اين لباس)؟ فرمود: آرى، اى سعيد بن قيس! هيچ بندهئى نيست جز آنكه براى او از جانب خدا بعنوان نگهبان و نگهدار، دو فرشته است كه او را نگه ميدارند از اينكه از سر كوهى سرنگون نشود يا در چاهى بيفتد، و چون قضاء خدا فرود آيد (اجلش برسد) او را نسبت بهمه چيز واگذارند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۷۳
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از وشّاء، از عبداللَّه بن سنان، از ابوحمزه، از سعيد بن قيس همدانى روايت كرده است كه گفت: روزى در هنگام جنگ، نظر كردم به سوى مردى كه دو جامه- يعنى پيراهن و زيرجامه- پوشيده بود و غير از آن در بَرَش چيزى نبود. اسب خويش را پيش راندم. ناگاه ديدم كه اميرالمؤمنين عليه السلام است. عرض كردم كه: يا اميرالمؤمنين! در مثل اين موضع (چنين جايى كه اين قدر دشمن جمع شدهاند و همه قصد تو دارند)، با چنين لباسى مىايستى؟ فرمود: «آرى، اى سعيد بن قيس! به درستى كه هيچ بندهاى نيست، مگر آنكه او را از جانب خداى عز و جل حافظ و نگهبانى هست، و كسى هست كه او را نگاه مىدارد، و با او دو فرشتهاند كه او را محافظت مىكنند، از آنكه از سر كوهى بيفتد يا در چاهى واقع شود، و البته در هنگامى كه قضاى خدا فرود آيد و اجلش برسد، در ميان او چيزى مانع نشوند؛ بلكه او را به هر بلايى واگذارند»