روایت:الکافی جلد ۱ ش ۹۰۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
الحسين بن محمد و غيره عن جعفر بن محمد عن علي بن العباس بن عامر عن موسي بن هلال الكندي عن عبد الله بن عطا عن ابي جعفر ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۹۰۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۹۰۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۵۸۱
عبد الله بن عطا گويد: به امام باقر (ع) گفتم: در حقيقت شيعيان شما در عراق بسيارند و به خدا در خاندان خودت مانندى ندارى چطور خروج نمىكنى؟ گويد: فرمود: اى عبد الله بن عطا تو گوش خود را به اختيار احمقها نهادى؟ آرى به خدا من صاحب الامر شما نيستم، گفتم: پس صاحب الامر ما كيست؟ فرمود: امامى را در نظر بگيريد كه زايش او از مردم نهان باشد، او صاحب الامر شما است حقيقت مطلب اين است كه از ما ائمه كسى نيست كه انگشت نما شود و ميان دهان مردم بيفتد جز آن كه دق مرگ شود يا به ناحق بميرد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۴۳
عبد اللَّه بن عطا گويد: بامام باقر عليه السلام عرضكردم: شيعيان شما در عراق بسيارند و بخدا مانند شما هم در خاندانت كسى نيست، پس چرا خروج نميكنى؟ فرمود: اى عبد اللَّه بن عطا! تو گوشهايت را براى بيخردان ميگسترى (هر سخنى را از هر نادانى باور ميكنى) بخدا كه من صاحب شما نيستم، گويد عرضكردم: پس صاحب ما كيست؟ فرمود: بنگريد هر كه ولادتش از مردم نهان گشت او صاحب شماست، همانا كسى از ما خاندان نيست كه انگشت نما شود و ميان دهان مردم افتد (مشهور و معروف گردد)، جز اينكه مرگش يا از خون دل خوردن و يا از بينيش بخاك ماليده شدن باشد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۱۸۵
حسين بن محمد و غير او، از جعفر بن محمد، از على بن عبّاس بن عامر، از موسى بن هلال كِندى، از عبداللَّه بن عطا، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كردهاند كه گفت: به آن حضرت عرض كردم كه: شيعيان تو در عراق بسياراند و به خدا سوگند، كه در ميانه اهل بيت تو، مثل تو نيست، پس چرا خروج نمىكنى؟ راوى مىگويد كه: حضرت فرمود كه: «اى عبداللَّه پسر عطا، شروع كردهاى كه گوشهاى خويش را فرش كنى از براى احمقان (كه سخن ايشان را بشنوى). آرى، به خدا سوگند كه من، صاحب شما نيستم». عبداللَّه مىگويد كه: به آن حضرت عرض كردم كه: پس صاحب ما كيست؟ فرمود كه: «نظر كنيد آنكه ولادتش بر مردم مشتبه است، همان صاحب شما است. به درستى كه هيچيك از ما نيست كه به سوى او به انگشتان اشاره شود، و به زبانها خوانده شود (كه انگشت نما باشد و به سر زبان مردمان افتاده باشد) و به خوبى، يا بدى در باب او سخن گويند، مگر آنكه مىميرد از روى غيظ يا بينىاش بر خاك ماليده مىشود» (و اين، كنايه است از ذلّت و خوارى).