روایت:الکافی جلد ۱ ش ۸۰۹
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن الحسين بن نعيم الصحاف قال :
الکافی جلد ۱ ش ۸۰۸ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۸۱۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۴۷۵
حسين بن نعيم صحاف گويد: من و هشام بن حكم و على بن يقطين در بغداد بوديم، على بن يقطين گفت: من نزد عبد صالح نشسته بودم كه پسرش رضا (ع) خدمت او آمد، امام به من فرمود: اى على بن يقطين، اين على سيد اولاد من است هلا من كنيه خود را به او بخشيدم، هشام بن حكم كف دست خود را به پيشانيش كوبيد و گفت: واى بر تو، چه گفتى؟ على بن يقطين گفت: به خدا آنچه را كه گفتم از او شنيدم، هشام گفت من هم به تو خبر مىدهم (به تو خبر داده خ ل) كه امر امامت بعد از آن حضرت با وى مىباشد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۸۸
صحاف گويد: من و هشام بن حكم و على بن يقطين در بغداد بوديم، على بن يقطبن گفت: خدمت موسى بن جعفر عليه السلام نشسته بودم كه پسرش على وارد شد، امام فرمود: على بن يقطين! همين على سرور اولاد من است، همانا من كنيه خودم را (كه ابو الحسن است) باو بخشيدهام. هشام كف دست خود را به پيشانيش زد و گفت: واى بر تو چه گفتى؟!! ابن يقطين گفت: بخدا همين طور كه گفتم از او شنيدم. هشام گفت: با اين سخن بتو خبر داده كه امر امامت پس از وى باو متعلق است
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۹۳
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابن محبوب، از حسين بن نعيم صحّاف روايت كرده است كه گفت: من و هشام بن حكم و على بن يقطين در بغداد بوديم، پس على بن يقطين گفت كه: در خدمت حضرت امام موسى كاظم عليه السلام نشسته بودم كه پسرش على عليه السلام، بر آن حضرت داخل شد. بعد از آن، حضرت كاظم عليه السلام به من فرمود كه: «اى على بن يقطين، اينك على، سيّد فرزندان من است. و بدان كه من كُنيت خود را كه ابوالحسن است، به او بخشيدم». هشام بن حكم كف دست خود را بر پيشانى خود زد و گفت: واى بر تو! چه گفتى؟ على بن يقطين گفت: به خدا سوگند كه! از آن حضرت شنيدم، چنانچه گفتم. هشام گفت كه: آن حضرت تو را خبر داده است كه امر امامت بعد از او، در حضرت امام رضا عليه السلام قرار دارد. احمد بن مهران، از محمد بن على، از حسين بن نعيم صحّاف روايت كرده است كه گفت: در نزد حضرت امام موسى عليه السلام بودم. و كلينى رضى الله عنه فرموده كه در نسخه صفوانى است كه گفت: بودم من، و مثل آنچه را كه گذشت، ذكر نمود.