روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۸۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن يحيي بن ابي عمران عن يونس عن بكار بن بكر عن موسي بن اشيم قال :
الکافی جلد ۱ ش ۶۸۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۸۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۲۱
موسى بن أشيم گويد: من نزد امام صادق (ع) بودم مردى از آن حضرت يك آيه قرآن پرسيد و به او جواب داد و ديگرى آمد و از همان آيه پرسيد و جوابى ديگر به او داد، در دل من آنچه خدا خواهد از اين اختلاف گوئى امام وارد شد تا آنجا كه گويا دل مرا با كارد تيكه تيكه مىكنند تا آنجا كه با خود گفتم: من أبا قتاده استاد خود را در شام واگذاردم با اينكه در يك واو خطا نمىكرد و آمدم اينجا خدمت اين امام كه تا اين حد مرتكب خطا و اشتباه مىشود، در اين ميان كه من در اين اوهام آتشين اندر بودم يكباره مرد ديگرى بر آن حضرت وارد شد و از همين آيه پرسيد به او جوابى داد جز جوابى كه به من و رفيق من داد (در روايت سؤالى از او مطرح نيست، مجلسى (ره) گفته شايد در سؤال اول شركت داشته و يا اينكه در روايت تحريفى شده و روايتى به سند ديگر از صفار شاهد تحريف آورده است) و دلم آرام شد و دانستم كه اختلاف در جواب براى تقيه است، گويد: سپس رو به من كرد و فرمود: اى پسر أشيم، به راستى خدا اختياراتى به سليمان بن داود داد و فرمود (۴۰ سوره ص): «اين بخشش ما است بده يا دست نگهدار (اختيار با تو است) و حسابى نيست، و اختياراتى هم به پيغمبر خود داد و فرمود (۷ سوره حشر): «آنچه رسول خدا به شما داد بگيريد و آنچه را غدقن كرد وانهيد» آنچه به رسول خدا واگذار شده آن را به ما واگذارده.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴
موسى بن اشيم گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مردى راجع بآيهئى از قرآن پرسيد و حضرت جوابش فرمود، سپس مردى وارد شد و همان آيه را پرسيد، حضرت بر خلاف آنچه باولى فرموده بود، باو جواب گفت، از اختلاف گوئى آن حضرت آنچه خدا خواهد، در دلم وارد شد، بطورى كه گويا دلم را با كاردها ميبرند. با خود گفتم من ابو قتاده را كه در يك «واو» اشتباه نميكرد، در شام رها كردم و نزد اين مرد آمدم كه چنين اشتباه بزرگى ميكند، در آن ميان كه من آن افكار داشتم، مرد ديگرى وارد شد و از همان آيه سؤال كرد، حضرت بر خلاف آنچه بمن و [دو] رفيقم گفته بود، باو جواب داد، من دلم آرام گرفت، زيرا دانستم اختلاف گوئى حضرت بخاطر تقيه است. سپس آن حضرت بمن توجه كرد و فرمود: پسر اشيم! خداى عز و جل امر را بسليمان بن داود واگذار كرد و فرمود «اينست عطاء ما خواهى ببخش يا نگهدار، حسابى بر تو نيست- ۴۰ سوره ۳۸-» و بپيغمبرش صلّى اللَّه عليه و آله واگذار كرد و فرمود: «آنچه را رسول براى شما آورده بگيريد و از آنچه منعتان كرده باز ايستيد- ۷ سوره ۵۹-» و آنچه برسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله واگذار نموده، بما واگذار كرده است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۴۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از يحيى بن ابى عمران، از يونس، از بكّار بن ابى بكر، از موسى بن اشيم روايت كرده است كه گفت: در نزد امام جعفر صادق عليه السلام بودم، پس مردى از آن حضرت سؤال كرد از معنى آيهاى از كتاب خداى عزّوجلّ و آن حضرت او را به آن، خبر و جواب داد. و بعد از آن، ديگرى بر آن حضرت داخل شد و او را از همان آيه سؤال نمود، پس حضرت او را خبر داد به خلاف آنچه اوّل را خبر داده بود. پس در من از ديدن اين مخالفت، داخل شد آنچه خدا خواست، يعنى: اندوه بسيار در دلم به هم رسيد، به مرتبهاى كه گويا دل من به كاردها بريده و پاره پاره مىشد. در دل خود گفتم كه ابو قتاده را در شام وا گذاشتم كه در واو و مانند آن خطا نمىكند، و آمدم به سوى اين مرد كه اين نوع خطا از او سر مىزند كه همه مطلب را خطا مىكند. پس در بين اينكه من همچنين محزون و متفكّر بودم، ناگاه ديگرى بر او داخل شد، و او را از همان آيه سؤال كرد، پس او را خبر داد به خلاف آنچه مرا خبر داده بود (يعنى: اعلام فرموده بود؛ زيرا كه حضرت او را جواب و خبرى نداده بود و به خلاف آنچه رفيق مرا خبر داده بود). پس دل من آرام گرفت و دانستم كه اين نوع رفتار و گفتار كه از آن حضرت سر مىزند، تقيّه است. موسى مىگويد كه: بعد از آن، حضرت به جانب من التفات نمود و فرمود كه: «اى پسر اشيم، به درستى كه خداى عزّوجلّ به سليمان بن داود عليه السلام تفويض نمود، پس فرمود كه:
«هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ» «۱» (كه در باب اهل ذكر گذشت) و خدا به پيغمبر خود صلى الله عليه و آله تفويض نمود، بعد از آن فرمود: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» «۲».
پس آنچه به رسول خدا تفويض شد، آن را به ما تفويض فرمود». __________________________________________________
(۱). ص، ۳۹. (۲). حشر، ۷.