روایت:الکافی جلد ۱ ش ۴۲۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن اسماعيل عن اسماعيل السراج عن ابن مسكان عن ثابت بن سعيد قال قال ابو عبد الله ع :
الکافی جلد ۱ ش ۴۲۲ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۴۲۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۴۷۵
ثابت بن سعيد گويد: امام صادق (ع) فرمود: اى ثابت، شما را به مردم چه كار؟ دست از مردم برداريد، احدى را به مذهب خود نخوانيد، به خدا اگر همه اهل آسمانها و زمينها گرد هم آيند براى آنكه يك بنده را كه خدا اراده كرده گمراه بماند به حق رهبرى كنند نتوانند كه او را رهنمائى كنند و به حق برسانند و اگر همه اهل آسمانها و زمينها گرد هم آيند تا بندهاى را كه خواسته به حق هدايت شود گمراه كنند نتوانند او را گمراه كنند، دست از مردم برداريد و يكى از شما نگويد: اين عموى من است و اين برادر من است و اين پسر عم و همسايه من است (و بايد او را به حق برسانم و به بهشت كشانم) به راستى چون خدا براى بندهاى خير خواهد روحش را پاك كند و هيچ مطلب حق و بجائى را نشنود جز آنكه آن را بفهمد و هيچ زشت و نابجائى را نشنود جز آنكه آن را منكر گردد و نپذيرد، سپس خدا يك سخنى به دلش اندازد كه كار او را فراهم سازد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۳۳
ثابت بن سعيد گويد: امام صادق (ع) فرمود: اى ثابت شما را با مردم چكار؟ از مردم دست برداريد و هيچ كس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا اگر اهل آسمانها و اهل زمينها گرد آيند تا بندهاى را كه خدا گمراهيش را خواسته، هدايت كنند نتوانند و اگر اهل آسمانها و اهل زمينها گرد آيند تا بندهاى را كه خدا هدايتش را خواسته، گمراه كنند نتوانند، از مردم دست برداريد و هيچ كس نگويد: اين عموى من، برادر من، پسر عموى من، همسايه من است (و من نميتوانم نزديكانم را در گمراهى به بينم) زيرا چون خدا نسبت به بندهاى اراده خير نمايد روحش را پاك كند پس هر مطلب حقى را بشناسد و هر زشت و باطلى را انكار كند، پس از آن خدا در دلش مطلبى اندازد كه كارش را فراهم آورد. (يعنى ولايت ائمه را بدلش اندازد كه سعادت و نجاتش را فراهم آورد).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۵۲۱
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن اسماعيل، از اسماعيل سرّاج، از ابن مُسكان، از ثابت بن ابى سعيد كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه: «اى ثابت، شما را با مردمان چهكار است؟ دست از دلالت ايشان برداريد و كسى را به سوى امر خويش مخوانيد. پس به خدا سوگند كه اگر همه اهل آسمانها و اهل زمينها اجتماع كنند بر آنكه هدايت كنند بندهاى را كه خدا ضلالت او را خواسته باشد، نتوانند كه او را هدايت كنند. و اگر اهل آسمانها و اهل زمينها اجتماع كنند بر آنكه گمراه گردانند بندهاى را كه خدا هدايت او را خواسته باشد، نتوانند كه او را گمراه كنند. دست از مردم برداريد و هيچكس نگويد كه اين عموى من است، يا برادر من، يا پسر عموى من، يا همسايه من، پس بايد كه در باب هدايت او سعى خويش را به عمل آورم؛ زيرا كه خدا هرگاه خوبى را به بندهاى اراده كند، روح او را پاكيزه گرداند. پس هيچ نيكى و معروفى را نشنود، مگر آنكه آن را بشناسد و فراگيرد، و هيچ منكرى و ناشايستهاى را نشنود مگر آنكه آن را انكار كند و واگذارد. پس خدا سخنى را در دل او اندازد كه به سبب آن، امر او را جمع گرداند و همان باعث توفيق او گردد».