روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۵۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
محمد بن يحيي عن محمد بن الحسين عن محمد بن اسماعيل بن بزيع عن عمه حمزه بن بزيع عن ابي عبد الله ع :
الکافی جلد ۱ ش ۳۵۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۳۵۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۴۱۷
امام صادق (ع) در تفسير قول خداى تعالى (۵۴ سوره ۴۳): «چون ما را به افسوس آوردند از آنها انتقام كشيديم» فرمود: محقق است كه خداى تبارك و تعالى چون ما افسوس نخورد ولى او دوستانى براى خود آفريده است كه افسوس خورند و بپسندند و با اينكه آنها مخلوق و پرورده اويند، رضاى آنها را رضاى خود مقرر كرده و خشم آنها را خشم خود، زيرا آنها داعيان به سوى خود و رهنماى بر خويش نموده و بدين سبب اين مقام را دارند و اين براى آن نيست كه از نافرمانى مردم زيانى به خدا رسد چنانچه به خلق مىرسد، ولى اين است مقصود از آنچه در اين باره گفته شده است و به راستى كه خداى عز و جل فرموده است: هر كه يك دوست مرا خوار شمارد مرا به نبرد طلبيده و بدان دعوت كرده و فرموده است (۸۰ سوره ۴): «هر كه فرمان رسول برد، فرمان خدا را برده» و فرموده ۱۰ سوره ۴۸): «به راستى كسانى كه با تو بيعت كنند همانا با خدا بيعت كردند، دست خدا روى دست آنها است» همه اينها و آنچه بدانها ماند چنان است كه من با تو گفتم و خشنودى و خشم و آنچه بدانها ماند هم مثل آنها است و اگر روا بود كه افسوس و دلتنگى براى خدا رخ دهد با اينكه خدا آنها را آفريده و ايجاد كرده گويندهاى را مىرسد كه بگويد روزى شود كه خالق جهان نيست گردد، زيرا اگر خشم و دلتنگى بر او در آيند ديگرگونى به او رخ دهد و هر چه در معرض تغيير و ديگرگونى باشد، از نيستى مصون نيست و در اين صورت فرقى ميان پديد آرنده و پديد شده و ميان قادر و آنچه مسخر قدرت است و ميان خالق و مخلوق نماند بسيار بسيار از اين گفتار ناهنجار برتر است و بدور است بلكه او است كه همه چيز را آفريده بىنياز بدان و چون خلقت او بر پايه بىنيازى از مخلوق است محال است كه حدى و يا چگونگى در وى باشد خوب بفهم ان شاء الله.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۹۷
امام صادق (ع) راجع بقول خداى عز و جل (۵۴ سوره ۴۳) «چون ما را بافسوس آوردند از ايشان انتقام گرفتيم» فرمود: خداى عز و جل چون افسوس ما افسوس نخورد ليكن او دوستانى اى خود آفريده كه آنها افسوس خورند و خشنود گردند. و ايشان مخلوقند و پروريدگان و خداوند خشنودى آنها را خشنودى خود و خشم آنها را خشم خود قرار داده زيرا ايشان را مبلغين خود و دلالتكنندگان بسوى خود مقرر داشته است و از اين جهت است كه آن مقامرا دارند، معنى آيه آن نيست كه افسوس دامن خداى تعالى را گيرد چنان كه دامنگير مخلوق شود بلكه معنى آن چنانست كه در اين باره گفته است «هر كه بيكى از دوستان من اهانت كند بپيكار من آمده و مرا بمبارزه خوانده است و فرموده (۸۰ سوره ۴) «هر كه فرمان پيغمبر برد فرمان خدا برده است» و نيز فرموده است (۱۰ سوره ۴۸) «همانا كسانى كه با تو بيعت كنند با خدا بيعت كردهاند و دست خدا روى دست ايشانست» تمام اين عبارات و آنچه مانند اينهاست معنايش همانست كه برايت گفتم و همچنين است خشنودى و خشم و غير اين دو از صفات ديگر مانند آنها، اگر بنا باشد كه افسوس و دلتنگى دامن خدا را هم بگيرد در صورتى كه خود او خالق و پديد آورنده آنها است روا باشد كه كسى بگويد روزى شود كه خداى خالق نابود گردد، زيرا اگر خشم و دلتنگى بر او درآيد دگرگونى عارضش شود و چون دگرگونى عارضش شود از نابودى ايمن نباشد، بعلاوه در اين صورت ميان پديد آورنده و پديد شده و ميان قادر و آنچه زير قدرتست و ميان خالق و مخلوق فرقى نباشد، خدا از چنين گفتار برترى بسيار دارد، او خالق همه چيز است بدون آنكه بآنها نيازى داشته باشد و چون بىنياز است اندازه و چگونگى نسبت باو محالست- مطلب را بفهم ان شاء اللَّه تعالى.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۴۶۳
محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از محمد بن اسماعيل بن بَزيع، از عمويش حمزة بن بزيع، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است در فرموده خداى عزّوجلّ: «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ» «۱»، يعنى: «پس آن هنگام كه ما را سخت خشمناك و اندوهگين ساختند، از ايشان كينه كشيديم»، كه آن حضرت فرمود: «خداى عزّوجلّ اندوه نمىخورد و خشم نمىگيرد چون اندوه و خشم ما، وليكن آن جناب دوستانى چند را از براى خود آفريده كه اندوه مىخورند و خشم مىگيرند و خشنود مىگردند، و ايشان آفريدگانى چنداند كه خدا ايشان را پرورش داده و مىدهد. پس خدا خشنودى ايشان را خشنودى خويش و خشم ايشان را خشم خويش گردانيده؛ زيرا كه آن جناب ايشان را خوانندگان مردمان به سوى خويش و رهنمايان بر خويش قرار داده، و از براى همين، چنين بلند مرتبه شدهاند كه به مرتبه اتحاد و يگانگى رسيدهاند. و مقصود خدا اين نيست كه اين اندوه و خشم، به خدا مىرسد چنانچه به آفريدگانش __________________________________________________
(۱). زخرف، ۵۵.
مىرسد، وليكن همين كه مذكور شد، معنى آن چيزى است كه فرموده. و در حديث قدسى فرموده كه: هر كه دوستى از دوستان مرا اهانت رساند و خوار گرداند، پس به حقيقت كه با من مبارزه نموده است، «۱» به جنگ با من، و مرا به سوى آن خوانده (حاصل آنكه مُهين (مَهين)، به ميدان من آمده و مرا مبارز مىطلبد) و فرموده است كه: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» «۲». و فرموده كه: «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» «۳»، يعنى: «به درستى كه آنان كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند. دست خدا در بالاى دستهاى ايشان است» (و مراد، دست پيغمبر است كه در حكم دست خدا است. چه، آن جناب منزه است از اعضا و جوارح كه از صفات اجسام است). پس اين و هر چه مانند اين باشد، بر وجهى است كه براى تو ذكر كردم. و همچنين است خشنودى و خشم خدا و غير اينها، از هر چه باشد كه به اين شباهت داشته باشد در اينكه اتصاف خدا به آن روا نباشد، و اگر چنين باشد كه خشم و اندوه و دلتنگى به خدا رسد، با آنكه آن جناب همان است كه اينها را آفريده و ايجاد فرموده، هر آينه جايز است از براى آنكه اين سخن را مىگويد كه بگويد كه: حضرت آفريدگار در روزگارى هلاك مىگردد، و نيست و نابود مىشود؛ زيرا كه چون خشم و دلتنگى بر او داخل گردد، تغيير مزاجى در او راه يابد، و چون تغيير در او راه يابد، بر او ايمن نمىتوان بود از هلاكت. بعد از اينها ناخوشى ديگر لازم مىآيد كه هستى دهنده از آنكه او را هستى داده، و قادر و توانا از آنكه بر او توانايى مىتوان داشت، و آفريدگار از آفريده شده شناخته نشود، و كسى نتواند كه او و ايشان را از يكديگر تميز دهد. خدا برتر است از اين گفتار و اعتقاد؛ برترى بزرگ. بلكه اوست كه چيزها را آفريده، بى آنكه حاجتى به آنها داشته باشد. پس هرگاه آفرينش براى احتياج نباشد، بايد كه اندازه و چون و چگونگى را در باب آن جناب ممتنع و محال شمرد. پس بفهم اگر خداى تعالى خواسته باشد». __________________________________________________
(۱). و مبارزه از ميان صف بيرون شدن است از براى جنگ. (مترجم) (۲). نساء، ۸۸. (۳). فتح، ۱۰.