روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۰۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
علي بن محمد عن صالح بن ابي حماد عن الحسين بن يزيد عن الحسن بن علي بن ابي حمزه عن ابراهيم بن عمر عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۳۰۲ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۳۰۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۳۲۵
امام صادق (ع) فرمود: به راستى خداى تبارك و تعالى يك نامى آفريد به اين اوصاف: ۱- آواز حرفى ندارد. ۲- به زبان گفته نشود. ۳- شخصيتش در جسد و كالبدى نيست. ۴- شباهت به چيزى مطلقا ندارد. ۵- هيچ رنگ آميزى در او نيست. ۶- اين سو و آن سو از آن منتفى است و حد و نهايت در آن نيست. ۷- احساس هر متوهم تيز نظرى از آن ممنوع است. ۸- در پرده است و نهان نيست. اين نام را كلمه تامه مقرر ساخت و از چهار جزء همزمان آن را بپرداخت و سه نام از آن را براى نياز خلق پديدار كرد و يكى را در پرده گذاشت و آن اسمى است مكنون و مخزون، اين نامها كه پديدار شد ظاهرشان الله تبارك و تعالى است، خداى براى هر يك از اين نامهاى سهگانه چهار ركن مقرر ساخت كه مىشود ۱۲ ركن و براى هر ركنى از آنها سى اسم مقرر ساخت كه بدان منسوبند، پس خداست، رحمان، رحيم، ملك، قدوس، خالق، بارى، مصور، حى، قيوم، بىچرت و خواب، دانا، آگاه، شنوا، بينا، حكيم، عزيز، جبار، متكبر، علىّ، و عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، [بارى]،منشى، بديع، رفيع، جليل، كريم، رازق، زندهكننده، ميراننده، مبعوث كن و وارث جهان، اين اسماء و اسماء حسناى ديگر تا سيصد و شصت اسم تمام شود همه منسوب به اين سه هستند و اين سه اسم اركانند و آن اسم مكنون مخزون بوسيله اين سه اسم ظاهر مخفى شده است و اين است تفسير گفته خدا (۱۱۰ سوره ۱۷): «بگو بخوانيد خدا را يا بخوانيد رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى او اسماء حسنى وجود دارد».
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۵۱
امام صادق (ع) فرمود: خداى تبارك و تعالى اسمى آفريد كه صداى حرفى ندارد، بلفظ ادا نشود تن و كالبد ندارد، بتشبيه موصوف نشود، برنگى آميخته نيست، أبعاد و اضلاع ندارد، حدود و اطراف از او دور گشته، حس توهمكننده باو دست نيابد، نهانست بىپرده، خداى آن را يك كلمه تمام قرار داد داراى چهار جزء مقارن كه هيچ يك پيش از ديگرى نيست، سپس سه اسم آن را كه خلق بآن نياز داشتند هويدا ساخت و يك اسم آن را نهان داشت و آن همان اسم مكنون و مخزونست، و آن سه اسمى كه هويدا گشت ظاهرشان «اللَّه» تبارك و تعالى است، و خداى سبحان براى هر اسمى از اين اسماء چهار ركن مسخر فرمود كه جمعا ۱۲ ركن مىشود، سپس در برابر هر ركنى ۳۰ اسم كه بآنها منسوبند آفريد كه آنها، رحمان رحيم، ملك، قدوس، خالق بارئ و مصور، حى قيوم، بىچرت و خواب و عليم، خبير. سميع، بصير حكيم، عزيز، جبار، متكبر، على، عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، منشى، بديع رفيع جليل، كريم، رزاق: زندهكننده، ميراننده، باعث، وارث، ميباشد، اين اسماء با اسماء حسنى تا ۳۶۰ اسم كامل شود فروع اين سه اسم ميباشند و آن سه اركانند و آن يك اسم مكنون مخزون بسبب اين اسماء سهگانه پنهان شده، اينست معنى قول خداوند (۱۱۰ سوره ۱۷) بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد نامهاى نيكو از اوست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۵۷
على بن محمد، از صالح بن ابى حمّاد، از حسين بن يزيد، از حسن بن على بن ابى حمزه، از ابراهيم بن عمر، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود كه: «خداى تبارك و تعالى، نامى را آفريد بى آنكه صوتى از او سرزند و به حروف آن آواز دهد، و بدون آن، به لفظى تلفظ كند، يا جسدى داشته باشد كامل در مرتبه جسميت، كه سياهى آن از دور نمايان باشد، و موصوف نبود به تشبيه (كه كسى او را به چيزى تشبيه كند)، و به رنگى رنگ نشده بود، گوشه و كنارها از او برده شده، و اندازهها از او دور شده بود. حس و شعور هر صاحب توهمى، از او پوشيده پنهانى بود كه پوشيده نبود (چه كُنه ذات و حقيقتش، از خلق پنهان و آثارش هويدا و ظاهر است. يا آنكه در كمال پنهانى، نهايت ظهور دارد و مىتواند همه اينها، بيان احوال آن نام مخلوق باشد. و در بعضى از نسخهها در صدر حديث، نامها به جاى نام است و مؤيد اول است آنچه بعد از اين مىفرمايد). كه بعد از آن، آن نام را كلمه تمام و كاملى گردانيد كه مشتمل بود بر چهار جزء، كه هر يك از آن اجزا، نامى هستند با هم كه يكى از آنها پيش از ديگرى نبود. پس سه نام از آن نامها را ظاهر گردانيد، به جهت احتياج خلائق به سوى آنها، و يك نام از آن نامها را محجوب و مستور ساخت، و آن نامى است پوشيده از نظر جميع خلائق كه در خزانه علم خدا است، كه غير از او كسى آن را نمىداند و اين نامهاى سه گانه، كه ظاهر شدند، آنچه در ميانه آنها كمال ظهور دارد، لفظ اللَّه است تبارك و تعالى. و حق سبحانه از براى هر نامى از اين نامها چهار ركن را رام و مسخر گردانيد، پس آنچه مذكور شد دوازده ركن مىشود (كه از ضرب سه در چهار، يا چهار در سه به هم مىرسد). بعد از آن، از براى هر ركنى از اين ركنهاى دوازدهگانه، سى نام را آفريد (كه هر يك از آنها دلالت مىكند بر فعلى از افعال او) كه به آن ركنها منسوباند (و مجموع سيصد و شصت نام مىشود چه حاصل از ضرب دوازده در سى، سيصد و شصت است). و آن: رحمان و رحيم و مالك و قدّوس و خالق و بارىء و مصوّر و حىّ و قيّوم و لا تأخذه سنة و لا نوم و عليم و خبير و سميع و بصير و حكيم و عزيز و جبّار و متكبّر و علىّ و عظيم و مقتدر و قادر و سلام و مؤمن و مهيمن و باري و منشىء و بديع و رفيع و جليل و كريم و رزاق و محيى و مميت و باعث و وارث است».
(و ترجمه اين نامها به طريق اجمال، اين است كه:) اللَّه، خدا است كه بر وجوب وجود و جامعيت صفات كمال، مستحق پرستش است. و رحمن، بسيار بخشاينده است بر خلق دنيا از مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكار. و رحيم، نيك بخشاينده است بر مؤمنان كه در عاقبت، ايشان را بر رحمت خويش تخصيص مىدهد. و ملك، پادشاه است و خداوند ملك و جميع ممالك ملكوت اوست، و همه چيز در تحت تصرف و فرمان اويند.
و قدّوس، پاك است از هر عيبى و وصفى كه لايق نباشد به او و منزه است از همه قبايح. و بعضى گفتهاند كه: قدّوس، به معنى مبارك است و بعضى گفتهاند كه: به معنى مُمّجد است و اشتقاق آن، از قدس است و آن، طهارت و پاكى و پاكيزگى است. و خالق، آفريدگار است و در وجود آورنده معدومات، مقدر به تقدير و حكمت. و بارىء- با همزه- آفريننده است و بىمثال. سابق و مصوّر، نگارنده صورتهاست به هر وجه كه خواسته باشد. و بعضى گفتهاند كه معنى آن، مميز ميان صورتها است به اختلاف تأليف و تركيب. و حىّ، زنده است به حيات ابدى كه هرگز نمىميرد و فنا و نيستى بر او روا نيست. و قيّوم، پاينده است بر وجه دوام و يا قائم به حفظ و اصلاح امر مخلوقات. و «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»، يعنى: «فرا نمىگيرد او را پينكى و نه خواب». و شمردن اين جمله فعليه از اسماء الهى، سببش آن است كه مراد به اسم در اينجا، هر چيزى است كه دلالت بر ذات، يا صفات آن جناب كند؛ خواه اسم باشد و خواه فعل و خواه مفرد باشد و خواه جمله. و عليم، داناى نهان و آشكار است. و چيزى نيست كه نداند؛ خواه جزيى باشد و خواه كلى. و خبير، آگاه است به اسرار بندگان و دانا به تدابير و مصالح و افعال ايشان، و سميع، شنواست به ذات خويش كه همه چيز را مىشنود. و بصير، بيناست به ذات خويش كه هر چيزى را مىبيند؛ حتى نشانه پاى مورچه بر سنگ خارا در شب تاريك و آنچه از آن پنهانتر باشد. و حكيم، راست گفتار و درست كردار است كه شائبه عيب و نقص نيست در آنچه مىگويد و مىكند. و عزيز، ارجمند است يا غالب در حكم و هيچكس به وجهى چاره او نتواند كرد. و جبار، شكننده گامهاست و آنكه شكسته را درست كند. و بعضى گفتهاند كه جبر كند بندگان خود را اگر خواهد، و كسى او را عاجز نمىتواند كرد. و بعضى گفتهاند كه معنى آن است كه دستها به او نرسد. و عرب مىگويد: كه نخلة جبّارة، يعنى درخت خرماى بلندى كه دستها به آن نرسد. و متكبر، بزرگوار است و متعالى از همه قبايح، و اصل كبريا، امتناع از انقياد است. و علىّ، بلند مرتبه و عظيم، بزرگ است. و در حديث بعد از اين نيز هر دو مذكورند. و مقتدر، قادر و تواناست و در اقتدار، شدتى است كه در قدرت نيست و چيزى از نفوذ قدرت آن جناب در آن سر باز نمىزند و طاقت و امتناع ندارد. و سلام، مسلم و مبرّاست از همه ناشايست و نابايست. و مؤمن، تصديق كننده انبيا و رسولان خويش است يا آنكه بندگان خود را ايمن داشته از ظلم خود كه بر كسى ستم نمىكند، يا تصديق مؤمنان مىكند در توحيد، يا همه راستگويان در آنچه راست گويند. و مهيمن، امين است يا شاهد و گواه بر خلاف، يا مصدق، يا مأمون الجنايه كه خلق از ظلم او ايمن باشند، يا رقيب و نگهبان، يا قاضى و حاكم، يا مهربان، يا رهنما. و از ابن كيسان منقول است كه تأويل اين نام را غير از خدا كسى نمىداند. و باري با ياء، آفريننده است از خاك چه غير از آدم خلق بسيارى را نيز از خاك آفريده و مىآفريند. و بعضى، اين نام را مكرر دانستهاند و به اشتباه كاتب. و منشىء، پديدآورنده چيزها است كه آنها را از كتم عدم به عرصه وجود آورده. و بديع، به معنى مبدع است و مُبدع آن است كه از سر نو چيزى را پديد مىآورد. و رفيع، بلند مرتبه و بزرگوار است. و جليل، بزرگ و بزرگوار و صاحب جلال است، و جلال ضد جمال است و صفات حق تعالى بر دو نوع است: يكى جمال و ديگرى جلال. پس آنچه در آن رفق و لطف باشد، آن را جمال گويند و آنچه در آن، قهر و غلبه باشد، آن را جلال گويند. و نيز صفات باطن را جلال نامند و صفات ظاهر را جمال. و كريم، بخشنده بزرگوار و گرانمايه است. و رازق، روزى دهنده است كه جميع خلائق را روزى مىدهد؛ اگر چه آن روزى خورنده در شكم سنگ خارا باشد. و آنجا كه عيان است چه حاجت است به بيان. و محيى، زنده كننده است كه تمام مردگان را زنده مىسازد. و مميت، ميراننده است كه همه زندگان را مىميراند. و باعث، برانگيزنده است كه جميع آنها را كه در قبرهايند بيرون مىآورد و در قيامت ايشان را محشور مىنمايد. و وارث، ميراث برنده است و به هر كه داده بعد از مردن، به خود آن جناب بر مىگردد. و اصل وارث، به معنى باقى است و در اينجاست كه وارث را وارث مىگويند؛ چون كه بعد از ميت مانده).
«پس اين نامها و آنچه از نامها نيكوتر آن جناب باشد غير از اينها تا آنكه سيصد و شصت نام تمام شود، همه به اين نامهاى سهگانه منسوباند و اين نامهاى سهگانه، اركانند و آن يك نام، مكنون و مخزون به واسطه اين نامهاى سهگانه و ظهور و كفايت اينها، محجوب و مستور شده و اين است معنى فرموده خداى تعالى «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» «۱»، يعنى: بگو: بخوانيد خدا را اللَّه بخوانيد او را يا رحمن (يعنى ذات مقدس را مىخواهيد اللَّه بناميد و مىخواهيد رحمن نام كنيد)، به هر يك از اين دو نام كه او را بخوانيد و او را به آن مسمى گردانيد، روا است؛ زيرا كه او را نامهاى نيكوتر است» (و معنى همه، يك چيز است و آن، ذات مقدس است). __________________________________________________ (۱). اسرا، ۱۱۰.