روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْل
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن علي بن حديد عن سماعه بن مهران قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۵۷
سماعة بن مهران گويد: حضور حضرت امام جعفرصادق صلوات عليه بودم، جمعى از دوستان آن حضرت هم حضور داشتند، ذكر عقل و جهل به ميان آمد، آن حضرت به اصحاب خود فرمود: عقل را با لشكرش و جهل را با لشكرش بشناسيد تا هدايت شويد، سماعه گفت: غير از آنچه از شما استفاده كردهايم چيزى نمىدانيم، فرمود: خداوند عقل را از نور خويش آفريد (عقل اول مخلوق روحانى است و از سمت راست عرش آفريده شده) سپس به او فرمان داد دور شو دور شد، پيش بيا پيش آمد، خداوند فرمود: ترا با عظمت آفريدم و بر جميع خلق خود مكرمت بخشيدم، سپس جهل را از درياى ملح و شور ظلمت و سياهى فرا آورد و به او دستور داد دور شو دور شد، پيش بيا پيش نيامد، به او گفت: خودپرستى و خود خواهى كردى، نفرين بر تو باد. سپس براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داد، چون جهل ملاحظه كرد آنچه را خداوند به عقل كرامت كرد و آنچه را به او بخشيد دشمنى او را در دل گرفت و عرض كرد: يا رب اين هم خلقى است چون من، او را آفريدى و كرامت بخشيدى و تقويت كردى، من ضد او هستم و در برابر او قوت و نيروئى ندارم به شماره لشكرى كه به وى دادى، به من هم بده [خداوند فرمود: بلى، به تو ميدهم ولى اگر بعد از اين معصيت كردى تو و لشكرت را از رحمت خود بيرون خواهم كرد، عرض كرد: قبول كردم، پس به او هفتاد و پنج لشكر داد و لشكريان عقل و جهل بشرح زير مىباشند]: نيك سرشتى (وزير و پشتيبان عقل) و در مقابلش بدسرشتى (وزير جهل)، ايمان و در مقابلش كفر، تصديق حق و حقيقت و در مقابلش انكار حق، اميد و در مقابلش بىاميدى، عدل و داد و دهش و در مقابلش جور و ستم، خوشبينى و رضا و در مقابلش بدبينى، سپاسگزارى و در مقابلش كفران و نمك نشناسى، چشم داشت و در مقابلش نوميد شدن، توكل به خدا و در مقابلش آز و حرص، نرم دلى و در مقابلش سخت دلى، مهر و در مقابلش كين، دانائى و در مقابلش نادانى، زيركى و در مقابلش كودنى، عفت و پارسائى و در مقابلش هتك و هرزگى، زهد و در مقابلش دنياپرستى، خوشخوئى و در مقابلش بدخوئى، بيم از حق و در مقابلش بىباكى، فروتنى و در مقابلش تكبر، آرامى و در مقابلش شتابزدگى، بردبارى و در مقابلش سبكى و جلفى، كم گوئى و در مقابلش پرگوئى، پذيرفت و در مقابلش سركشى، باور كردن و در مقابلش شك و ترديد، شكيبائى و در مقابلش بيتابى، چشم پوشى و گذشت و در مقابلش انتقام و بازخواست، خوددارى و در مقابلش خود باختن و نيازمندى، تذكر و يادآورى و در مقابلش سهو بىالتفاتى، حفظ و در مقابلش فراموشى، مهرورزى و در مقابلش بىعلاقگى، قناعت و در مقابلش حرص، همراهى و در مقابلش دريغ، دوستى و در مقابلش دشمنى، وفادارى و در مقابلش پيمانشكنى، فرمان برى و در مقابلش نافرمانى، خود نگهداشتن و در مقابلش دست اندازى و گردن كشى، سلامت نفس و در مقابلش ماجراجوئى، محبت و در مقابلش بغض، راستى و در مقابلش دروغ زنى، درستى و در مقابلش بيهودگى، امانت و استوارى و در مقابلش خيانت و نادرستى، اخلاص در عمل و در مقابلش غرض رانى، شهامت و كار پردازى و در مقابلش كندفهمى و كند كارى، [بافهمى و در مقابلش نفهمى، معرفت و حقشناسى و در مقابلش انكار و حق نشناسى]، راز دارى و مدارا و در مقابلش سر فاشكردن و آشوبگرى، يك روئى و حفظ غيب و در مقابلش دوروئى و مكر، پرده پوشى و سر نگهدارى و در مقابلش فاش كردن اسرار، نماز و نيايش به درگاه خدا و در مقابلش بىنمازى و كنارهگيرى از خدا، روزه و كم خورى و در مقابلش افطار روزه و شكم خوارگى، جهاد و كوشش در ترويج حق و در مقابلش فرار و گريز از جهاد، حج و اجابت نداى خدا و در مقابلش پشت سر انداختن پيمان الهى، حرف نگهداشتن و در مقابلش سخن چينى، مراعات حقوق پدر و مادر و در مقابلش حق نشناسى نسبت به آنها، با حقيقت بودن و در مقابلش رياكارى، شايسته بودن و در مقابلش زشتى و ناشايستگى، خود پوشى و در مقابلش جلوه فروشى، تقيه از دشمن و در مقابلش اشاعه اسرار و بىپروائى، انصاف دادن و در مقابلش طرفگيرى بر خلاف حق، خوشباش گوئى و خوش برخوردى و در مقابلش هجوم كردن و ستمگرى، پاكيزگى و نظافت و در مقابلش آلودگى و چركينى، حيا و آزرم و در مقابلش لودگى و دريدگى، ميانه روى و در مقابلش تجاوز از حد، آسودگى خاطر و در مقابلش رنجيدن دل، آسانى و آرامش و در مقابلش سختى و بدسكالى، بركت داشتن و در مقابلش بىبركتى و كاستى، [عافيت و در مقابلش بلاء و گرفتارى]، صميميت در كارها و در مقابلش ظاهر سازى و فورماليته بازى، حكمت و صلاح انديشى و در مقابلش هواپرستى، سنگينى و وقار و در مقابلش سبكى و جلافت، خوشبختى و در مقابلش بدبختى، پشيمانى و بازگشت به خدا و در مقابلش اصرار بر گناه، استغفار و طلب آمرزش و در مقابلش غرور به اعمال و تبرئه كردن خود از گناه، محافظه كارى و در مقابلش سستى و سهل انگارى، در خواست و توجه به خدا و در مقابلش روگردانى از حق، نشاط و چستى و در مقابلش تنبلى و سستى، خوشدلى و شادى و در مقابلش اندوه و آزردگى، الفت و انس و در مقابلش جدائى و كنارهگيرى، سخاوت و بخشش و در مقابلش بخل و دريغ.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۳
سماعه گويد خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند كه ذكر عقل و جهل بميان آمد حضرت فرمود: عقل و لشكرش و جهل و لشكرش را بشناسيد، سماعه گويد من عرض كردم قربانت گردم غير از آنچه شما بما فهمانيدهايد نميدانيم. حضرت فرمود خداى عز و جل عقل را از نور خويش و از طرف راست عرش آفريد و آن مخلوق اول از روحانيين است پس بدو فرمود پس رو او پس رفت سپس فرمود پيش آى پيش آمد خداى تبارك و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفريدم و بر تمام آفريدگانم شرافت بخشيدم سپس جهل را تاريك و از درياى شور و تلخ آفريد باو فرمود پس رو پس رفت فرمود پيش بيا پيش نيامد فرمود: گردنكشى كردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داد. چون جهل مكرمت و عطاء. خدا را نسبت بعقل ديد دشمنى او را در دل گرفت و عرض كرد پروردگارا اين هم مخلوقى است مانند من. او را آفريدى و گراميش داشتى و تقويتش نمودى من ضد او هستم و براو توانائى ندارم آنچه از لشكر باو دادى بمن هم عطا كن فرمود بلى ميدهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى كردى ترا و لشكر ترا از رحمت خود بيرون ميكنم عرض كرد خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشكر باو عطا كرد. و هفتاد و پنج لشكرى كه بعقل عنايت كرد (و نيز هفتاد و پنج لشكر جهل) بدين قرار است: نيكى و آن وزير عقل است و ضد او را بدى قرارداد، كه آن وزير جهل است؛ و ايمان و ضد آن كفر؛ و تصديق حق و ضد آن انكار حق؛ و اميدوارى و ضد آن نوميدى؛ و دادگرى و ضد آن ستم؛ و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ و سپاسگزارى و ضد آن ناسپاسى؛ و چشم داشت رحمت خدا و ضد آن يأس از رحمتش؛ و توكل و اعتماد بخدا و ضد آن حرص و آز؛ و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ و مهربانى و ضد آن كينهتوزى؛ و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ و شعور و ضد آن حماقت؛ و پاكدامنى و ضد آن بىباكى و رسوائى؛ و پارسائى و ضد آن دنياپرستى؛ و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛ پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ و فروتنى و ضد آن خودپسندى؛ و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛ و خردمندى و ضد آن بيخردى؛ و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛ و رام بودن و ضد آن گردنكشى؛ و تسليم حق شدن و ضد آن ترديد كردن؛ و شكيبائى و ضد آن بيتابى؛ و چشمپوشى و ضد آن انتقامجوئى؛ و بىنيازى و ضد آن نيازمندى؛ و بياد داشتن و ضد آن بىخبر بودن؛ و در خاطر نگهداشتن و ضد آن فراموشى؛ و مهرورزى و ضد آن دورى و كنارهگيرى؛ و قناعت و ضد آن حرص و آز؛ و تشريك مساعى و ضد آن دريغ و خوددارى؛ و دوستى و ضد آن دشمنى؛ و پيمان دارى و ضد آن پيمانشكنى؛ و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى؛ سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛ و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛ و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛ و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛ و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛ و امانت و ضد آن خيانت؛ و پاكدلى و ضد آن ناپاكدلى؛ و چالاكى و ضد آن سستى؛ و زيركى و ضد آن كودنى؛ و شناسائى و ضد آن ناشناسائى؛ و مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش كردن؛ و يك روئى و ضد آن دغلى؛ و پردهپوشى و ضد آن فاش كردن؛ و نمازگزاردن و ضد آن تباه كردن نماز؛ و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛ و جهاد كردن و ضد آن فرار از جهاد؛ و حج گزاردن و ضد آن پيمان حج شكستن و سخن نگهدارى و ضد آن سخن چينى؛ و نيكى بپدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ و با حقيقت بودن و ضد آن رياكارى؛ و نيكى و شايستگى و ضد آن زشتى و ناشايستگى؛ و خودپوشى و ضد آن خود آرائى؛ و تقيه و ضد آن بىپروائى؛ و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛ و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنادادن؛ و پاكيزگى و ضد آن پليدى؛ و حيا و آزرم و ضد آن بىحيائى؛ و ميانه روى و ضد آن تجاوز از حد؛ و آسودگى و ضد آن خود را برنج انداختن؛ و آسانگيرى و ضد آن سختگيرى؛ و بركت داشتن و ضد آن بىبركتى؛ و تندرستى و ضد آن گرفتارى؛ و اعتدال و ضد آن افزونطلبى؛ و موافقت با حق و ضد آن پيروى از هوس؛ و سنگينى و متانت و ضد آن سبكى و جلفى؛ و سعادت و ضد آن شقاوت؛ و توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛ و طلب آمرزش و ضد آن بيهوده طمع بستن؛ و دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛ دعا كردن و ضد آن سرباز زدن؛ و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و كسالت؛ و خوشدلى و ضد آن اندوهگينى؛ مأنوس شدن و ضد آن كناره گرفتن؛ و سخاوت و ضد آن بخيل بودن. پس تمام اين صفات (هفتاد و پنجگانه) كه لشكريان عقلند جز در پيغمبر و جانشين او و مؤمنى كه خدا دلش را بايمان آزموده جمع نشود اما دوستان ديگر ما برخى از اينها را دارند تا متدرجا همه را دريابند و از لشكريان جهل پاك شوند آنگاه با پيغمبران و اوصياءشان در مقام اعلى همراه شوند و اين سعادت جز با شناختن عقل و لشكريانش و دورى از جهل و لشكريانش بدست نيايد خدا ما و شما را بفرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد. [در متن جنود عقل و جهل را ۷۵ ذكر كرده و در توضيح ۷۸ و ظاهرا بعضى بعبارت ديگر تكرار شده].
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۱۱۳
چند نفر از اصحاب ما از احمد بن محمد، از على بن حديد، از سَماعه بن مهران روايت كردهاند كه گفت: در خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم و در نزد آن حضرت گروهى از دوستان او بودند كه ذكر عقل و جهل در ميان آمد. امام جعفر صادق عليه السلام فرمود كه: «عقل و لشكر او، و جهل و سپاه او را بشناسيد تا راه راست يابيد». سماعه گفت كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، ما چيزى را نشناسيم، مگر آنچه تو ما را بشناسانى. آن حضرت فرمود كه: «خدا عقل را آفريد، و آن اول آفريدهاى است از روحانيان (و آنها جسمهاى لطيفاند كه به چشم در نيايند). از طرف راست عرش از نور خويش. پس فرمود كه: پشت كن، عقل پشت كرد، و بعد از آن فرمود كه: رو كن، رو كرد. خداى تبارك و تعالى فرمود كه: تو را آفريدم آفريده بزرگ و تو را بر همه آفريدگان خود تكريم دادم و نواختم». حضرت فرمود كه: «بعد از آن، جهل را آفريد از درياى تلخ كه تاريك بود. پس فرمود كه: پشت كن (يعنى از عالم ملكوت و نور)، جهل قبول كرد و پشت نمود. بعد از آن فرمود كه: رو كن، قبول ننموده و رو نياورد. خداى تعالى فرمود كه: سربلندى كردى و او را لعنت فرمود. بعد از آن، از براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داد. چون جهل آنچه را كه خدا عقل را به آن گرامى داشت، ديد با آنچه او را عطا فرمود دشمنى او را، در دل گرفت، و گفت كه: اى پروردگار من، اينك آفريدهاى است مانند من كه او را آفريدى و نوازش فرمودى و تقويت كردى، و من ضدّ اويم كه كمال دشمنى و مخالفت با او دارم، و مرا هيچ قوت و توانايى نيست كه با او برابرى نمايم. پس عطا كن به من از سپاه، مانند آنچه به او عطا فرمودى. خداى تعالى فرمود كه: چنين مىكنم. پس اگر بعد از اين نافرمانى از تو صادر شود، تو را و سپاه تو را از رحمت خويش بيرون مىكنم. جهل گفت كه: خشنود شدم و به اين راضيم. خداى تعالى، هفتاد و پنج سپاه به او نيز عطا فرمود و از جمله هفتاد و پنج لشگر كه خدا به عقل عطا فرمود، خير و خوبى بود و آن، وزير عقل است و ضد آن را شرّ و بدى قرار داد و آن، وزير جهل است؛ و لشكر ديگر ايمان است و ضد آن كفر؛ و تصديق و باور داشتن، و ضد آن انكار؛ و اميدوارى، و ضد آن نا اميدى؛ و عدل و داد، و ضد آن ستم كردن؛ و خشنودى، و ضد آن ناخشنودى و خشم گرفتن؛ و شكرگزارى، و ضد آن كفران و ناسپاسى؛ و اميد، و ضد آن نا اميدى است.
(ظاهر اين است كه اين دو لشكر، تكرار دو لشكر سوم باشد كه در بعضى از نسخ كافى بدل آن بوده و بعد از آن به واسطه اشتباه كاتب در اصل داخل شده است و مؤيد اين، آن است كه جميع آنچه در كتاب مسطور است، هفتاد و هشت لشكر است، از براى هر يك از عقل و جهل، با آنكه هر يك را بيش از هفتاد و پنج لشكر نيست؛ چنانچه در سه موضع اين حديث شريف مذكور است و شايد كه دو فقره ديگر كه زياد است، يكى بدلى باشد كه تعلق به فهم و ديگرى تعلق به بلاء داشته كه در يك جا فرموده: و الفهم و ضدّه الحمق و در جاى ديگر فرموده: و الفهم و ضدّه الغباوة و در يك جا فرموده: والسلامة و ضدّها البلاء و در جاى ديگر فرموده: و العافية و ضدها البلاء. بنابر اين، حمق، بدل غباوة بوده يا به عكس، و عافيت، بدل سلامت بوده باشد يا به عكس و هر دو نوشته شده است، و مىتواند كه يكى از اين دو، بدلى باشد كه تعلق به دوستى و دشمنى داشته باشد؛ چه در يك موضع فرموده: و المودّة و ضدّها العداوة و در موضع ديگر فرموده: والحبّ و ضدّه البغض. اگر چه در ميان عداوت و حب، چون عداوت و بغض فى الجمله فرقى هست).
و ديگر توكل و اعتماد بر خدا است و اعتراف به عجز خويش، و ضد آن حريص شدن؛ و رأفت و مهربانى، و ضد آن سخت دل شدن؛ و رحمت و دل نرمى، و ضد آن غضب و خشم گرفتن؛ و علم و دانش، و ضد آن جهل و نادانى (و اين جهل غير از جهل صاحب لشكر است؛ چه اينكه مقابل علم است و آن مقابل عقل و چنانچه علم و عقل غير يكديگراند. اين جهل و آن جهل نيز غير يكديگراند) و دريافتن، و ضد آن حماقت؛ و عفت و پرهيزكارى، و ضد آن رسوايى و پردهدرى؛ و زهد و بىرغبتى در دنيا، و ضد آن رغبت در آن؛ و رفق و نرمى، و ضد آن درشتى نمودن؛ و سخت ترسيدن، و ضد آن جرأت و دليرى كردن؛ و فروتنى، و ضد آن، بزرگى و تكبر؛ و درنگ و آهستگى، و ضد آن، شتابيدن؛ و حلم و بردبارى، و ضد آن سبكى؛ و خاموشى، و ضد آن بيهوده گفتن؛ و گردن نهادن، و ضد آن سربلندى؛ و تسليم شدن، و ضد آن شك وبه گمان افتادن؛ و صبر و شكيبايى، و ضد آن ناشكيبايى كردن؛ و فرو گذاشتن و گذرانيدن، و ضد آن كينه كشيدن؛ و بىنيازى و ضد آن، فقر و درويشى؛ و ياد كردن و ياد آوردن و ضد آن، غفلت و فراموشى؛ و حفظ و نگاه داشتن، و ضد آن فراموشى و واگذاشتن؛ و عطوفت و مهربانى كردن با ميل، و ضد آن، جدايى كردن و بريدن؛ و قناعت و رضا شدن به هر چيز باشد و ضد آن، حرص و شدت احتياج؛ و يارى نمودن و كسى را با خود برابر كردن، و ضد آن بازداشتن و بخل ورزيدن؛ و مودت و دوستى كردن و ضد آن عداوت و دشمنى نمودن؛ و وفا و پيمان نگاهدارى، و ضد آن بى وفايى و پيمان شكستن؛ و فرمانبردارى، و ضد آن نافرمانى كردن؛ و خضوع و شكستگى، و ضد آن گردنكشى؛ و سلامت و رستگارى، و ضد آن زحمت و بلا؛ و محبت و دوستى، و ضد آن بغض و دشمنى؛ و راستگويى، و ضد آن دروغ گفتن؛ و حق، و ضد آن باطل؛ و امانتدارى، و ضد آن خيانت؛ و اخلاص و بىريايى است و قطعنظر از غير خدا، و ضد آن آميختن با غير؛ و زيركى، و ضد آن كند ذهنى؛ و فهم، و ضد آن كند فهم شدن؛ و معرفت و شناختن، و ضد آن انكار و باور نداشتن؛ و مدارايى كردن، و ضد آن با يكديگر جنگ و دشمنى آشكار كردن؛ و سلامتى در نهانى، و ضد آن با يكديگر مكر و حيله كردن؛ و پوشيدن آنچه پوشيدنى باشد، و ضد آن آشكار كردن؛ و نماز كردن، و ضد آن ضايع كردن آن؛ و روزه داشتن، و ضد آن روزه نگرفتن؛ و جهاد و كارزار با كفار كردن، و ضد آن باز رميدن و ترسيدن از ايشان؛ و حج به جا آوردن، و ضد آن انداختن پيمان؛ و نگاه داشتن حديث و سخن مردمان، و ضد آن سخنچينى كردن؛ و نيكى با پدر و مادر، و ضد آن، نافرمانى كردن ايشان؛ و حقيقت، و ضد آن ريا (يعنى كارى كه براى روى مردم كنند)؛ و معروف و عمل شايسته، و ضد آن منكر و ناشايسته؛ و پوشيدن آنچه اظهارش حرام باشد، و ضد آن اظهار كردن آن؛ و تقيه و پرهيز كردن، و ضد آن آشكار نمودن؛ و انصاف و مسلّم داشتن چيزى را كه حق باشد، و ضد آن ننگ و عار داشتن از آن؛ و ساختن و فرمانبردارى حق نمودن، و ضد آن ستم كردن و از حد درگذشتن؛ و پاكى و پاكيزگى، و ضد آن پليدى؛ و حيا و شرم داشتن، و ضد آن بىشرمى و فحش گفتن؛ و ميانهروى، و ضد آن از حدود گذشتن؛ و راحت و آسايش، و ضد آن رنج و مشقت كشيدن؛ و آسانى، و ضد آن دشوارى؛ و بركت و افزونى، و ضد آن كاهيدن و بردن آن؛ و عافيت و دورى از بدى، و ضد آن بلا و زحمت؛ و اعتدال و برابرى، و ضد آن معارضه كردن با كسى و غلبه كردن بر او به بسيارى؛ و حكمت و راست گفتارى و درستكردارى، و ضد آن آنچه نفس خواهش داشته باشد؛ و وقار و آرامى و ضد آن سبكى؛ و سعادت و نيكبختى، و ضد آن شقاوت و بدبختى؛ و توبه و بازگشت از گناهان؛ و ضد آن بر معصيت ايستادن و پيوسته بر گناه بودن؛ و طلب آمرزش نمودن، و ضد آن فريفته شدن؛ و محافظت و نگهبانى، و ضد آن خوار داشتن و سستى ورزيدن؛ و دعا كردن و خدا را خواندن، و ضد آن ننگ و عار داشتن؛ و نشاط و خرمى و شادمانى، و ضد آن كاهلى و كسالت؛ و شادى، و ضد آن اندوه؛ و الفت و آميزش، و ضد آن جدايى؛ و سخاوت، و ضد آن بخل است. و همه اين خصلتها، از لشكران عقل به هم جمع نمىشوند، مگر در پيغمبر يا وصى پيغمبر، يا مؤمنى كه خدا دل او را امتحان كرده و نيك آزموده، يا آن را شناخته باشد از براى ايمان، و اما باقى مردمان از دوستان ما كه يكى از ايشان خالى نمىباشد از اينكه بعضى از اين لشكران در او باشد، تا آنكه كامل گردد و از لشكران جهل پاك و پاكيزه شود، پس در اين هنگام در درجه بلندتر، با پيغمبران و اوصياى ايشان خواهد بود. و به اين نمىتوان رسيد، مگر به شناختن عقل و لشكران او و دورى كردن از جهل و لشكران او. خدا ما و شما را از براى فرمانبردارى و خشنودى خويش توفيق دهد».
شرح
آیات مرتبط (بر اساس موضوع)
شرایط پرسوجو زیر به علت محدودیتهای ویکی در اندازه پرسوجو یا عمق نتوانست در نظر گرفته شود: [[رده:آیات قرآن]] [[رده:بدی]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:خوبی]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:سپاه]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:ایمان]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:خرد]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:عقل]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:نادانی]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:جهل]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:نبوت عامه]] OR [[رده:آیات قرآن]] [[رده:نبوت]] .
احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)
شرایط پرسوجو زیر به علت محدودیتهای ویکی در اندازه پرسوجو یا عمق نتوانست در نظر گرفته شود: [[رده:روایت]] [[رده:بدی]] OR [[رده:روایت]] [[رده:خوبی]] OR [[رده:روایت]] [[رده:سپاه]] OR [[رده:روایت]] [[رده:ایمان]] OR [[رده:روایت]] [[رده:خرد]] OR [[رده:روایت]] [[رده:عقل]] OR [[رده:روایت]] [[رده:نادانی]] OR [[رده:روایت]] [[رده:جهل]] OR [[رده:روایت]] [[رده:نبوت عامه]] OR [[رده:روایت]] [[رده:نبوت]] .