روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۴۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن محمد عن محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسي بن جعفر بن محمد عن علي بن عبد الغفار قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۳۴۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۳۴۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۵۱۱
از على بن عبد الغفار كه گفت: عباسيها و صالح بن على و ديگرانى كه روى از آستانه امام بر تافته بودند، نزد صالح بن وصيف رفتند وقتى كه ابا محمد (امام عسكرى" ع") را در زندان انداخته بود، صالح در برابر آنها گفت: من چه كنم، دو مرد از بدترين كسانى كه در اختيار داشتم به او گماشتم و هر دو بينهايت خدا پرست و نمازگزار و روزه دار شدهاند، من از آنها بازجوئى كردم كه در او چه چيزى هست؟ هر دو گفتند: چه مىگوئى در باره مردى كه روز را روزه است و شب را همه در عبادت است، نه سخنى مىگويد و نه به چيزى توجه دارد و چون ما به او نگاه كنيم، بدن ما به لرزه آيد و چنان ترسى در دل ما افتاد كه خود را از دست مىدهيم و چون واردين از صالح بن وصيف اين گزارش را شنيدند، نوميد برگشتند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۴۶
زمانى كه حضرت ابو محمد عليه السلام (نزد صالح بن وصيف تركى، پيشكار و اختيار دار مهتدى عباسى) در زندان بود، عباسيون و صالح بن على و ديگرانى كه از ناحيه اهل بيت منحرف بودند نزد صالح رفتند (تا باو سفارش كنند در باره حضرت سختگيرى كند) صالح گفت: من چه كنم، دو نفر از نانجيبترين مردانى را كه ميتوانستم پيدا كنم، بر او گماشتم، آن دو نفر (در اثر مشاهده رفتار حضرت) از لحاظ عبادت و نماز و روزه خيلى كوشا شدند، من بآن دو نفر گفتم: در او چه خصلت است؟ گفتند: چه ميگوئى در باره مرديكه روز را روزه ميگيرد و تمام شب عبادت ميكند، نه سخن ميگويد و نه بچيزى سرگرم مىشود چون باو نگاه ميكنيم، رگهاى گردن ما ميلرزد و حالى بما دست ميدهد كه نميتوانيم خود را نگه داريم چون چنين شنيدند، نوميد برگشتند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۴۹
على بن محمد، از محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن موسى بن جعفر بن محمد، از على بن عبدالغفّار روايت كرده است كه گفت: جماعتى از بنىعبّاس و همچنين صالح بن على و غير او، از كسانى كه از خانه آباده امامت، ميل به باطل كرده بودند، بر صالح بن وصيف داخل شدند در هنگامى كه امام حسن عسكرى عليه السلام را به حكم خليفه حبس كرده بود، صالح به ايشان گفت: چه كنم دو مرد را بر او گماشتم كه از همه كسانى كه من بر ايشان قدرت به هم رسانيدم، بدتر بودند و نتوانستم كه از اين دو نفر بد نفسترى را پيدا كنم و اكنون در امر عبادت و نماز و روزه به كار بزرگى رسيدهاند و بسيار عبادت مىكنند؟ به ايشان گفتم كه: چه چيز در اوست كه شما چنين شدهايد؟ گفتند: چه گوييم در شأن كسى كه دو روز، روزه مىگيرد و در تمام شب، مىايستد و عبادت مىكند و سخن نمىگويد و خود را به چيزى مشغول نمىكند و چون به سوى او نظر كنيم، رگهاى گردن ما مىلرزد و مىطپد، و در ما حالتى به هم مىرسد كه ضبط خود نمىتوانيم كرد و آن را چارهاى نمىتوانيم نمود. چون بنىعبّاس و صالح بن على و غير ايشان كه براى تحريص صالحِ طالح بر اذيّت و آزار امام عليه السلام رفته بودند، اين را شنيدند، نوميد برگشتند.