روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۰
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن محمد عن سهل بن زياد عن محمد بن احمد عن الحسن بن علي عن يونس عن مصقله الطحان قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :
الکافی جلد ۱ ش ۱۲۵۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۳۴۵
مصقله طحان گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مىفرمود: چون حسين (ع) كشته شد، زوجه او كه از بنى كلب بود (دختر امرء القيس كلبى مادر سكينه بنت الحسين) برايش مجلس مأتمى بر پا كرد، او گريست و زنهاى ديگر و همه خادمان گريستند تا اشكشان خشك شد و تمام شد، در اين ميان ديد يكى از كنيزانش گريه مى كند و اشك او روان است، او را نزد خود خواست و به او گفت: تو را چه شده است كه در ميان ما همه اشكت روان است؟ گفت: چون من بىتاب شدم يك شربتى از قاووت نوش كردم. راوى گويد: آن بانو دستور داد تا خوراك و قاووتهاى چندى آوردند، خود خورد و نوشيد و به ديگران هم خوراند و نوشاند و گفت: مقصود ما اين است كه بدين وسيله براى گريه بر حسين (ع) تجديد نيرو كنيم، گويد: چند گلدان (عطردان خ ل) به آن بانوى كلبى هديه كردند تا از آنها در مجلس سوگوارى بر حسين (ع) استفاده كند، چون نگاهش به آنها افتاد گفت: اينها چيست؟ گفتند: هديهاى است كه فلانى تقديم كرده تا در مجلس ماتم امام حسين (ع) از آن استفاده كنيم، گفت: ما مجلس عروسى نداريم، با اينها چه كار داريم، و دستور داد آنها را از خانه بيرون راندند. چون آن زنان از خانه به در شدند، ديگر اثرى از آنها ديده نشد گويا يك بار پريدند و نابود شدند و پس از بيرون رفتن آنها از خانه جاى پائى از آنها ديده نشد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۶۷
مصقله گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: چون حسين عليه السلام كشته شد، همسر كلبيه آن حضرت (يعنى دختر امرؤ القيس و مادر سكينه) برايش سوگوارى بپا كرد و خود گريست و زنان و خدمتگزاران او هم گريستند تا اشك چشمشان خشك شد و تمام گشت، آن هنگام يكى از كنيزانش را ديد ميگريد و اشك چشمش جاريست، او را طلبيد و گفت: چرا در ميان ما تنها اشك چشم تو جاريست؟ او گفت: من چون بسختى و مشقت مىافتم سويق (شربت مخصوصى) مىآشامم، او هم دستور داد غذا و سويق تهيه كنند، و خودش از آن خورد و نوشيد و بديگران هم خورانيد و نوشانيد و گفت مقصودم از اين عمل اينست كه براى گريستن بر حسين عليه السلام نيرو پيدا كنيم. شخصى براى زن كلبيه چند پرنده سياه رنگ هديه فرستاد تا بوسيله آنها بر سوگوارى حسين عليه السلام كمك شود، او چون آنها را ديد، گفت: اينها چيست؟ گفتند: هديهايست كه فلانى فرستاده است تا بر سوگوارى حسين عليه السلام كمك شوى. او گفت: ما كه عروسى نداريم، اينها را براى چه ميخواهيم؟! سپس دستور داد تا آنها را از خانه بيرون كردند، چون از خانه بيرون شدند، اثرى از آنها احساس نشد، مثل اينكه ميان آسمان و زمين پرواز كردند و بعد از رفتن آنها از خانه اثرى در خانه از آنها ديده نشد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۶۰۱
على بن محمد، از سهل بن زياد، از محمد بن احمد، از حسن بن على، از يونس، از مَصقله طحّان روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مىفرمود: «چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد، زن آن حضرت كه از قبيله بنىكلب بود، ماتمدارى آن حضرت را بر پا كرد، و به مراسم تعزيتدارى قيام نمود، و خود و زنان و خدمتكاران آن قدر گريستند كه آب چشم ايشان خشك و تمام شد (و ديگر آب از چشم ايشان بيرون نمىآمد) و در بين آنكه همچنين آب چشمش خشكيده بود، ناگاه كنيزى از كنيزان خود را ديد كه گريه مىكند و قطرات اشك چشم آن كنيز بر رخسارهاش روان است. پس آن كنيز را طلبيد و فرمود كه: تو را چه مىشود كه همين تو در ميانه ما آب ديدهات روان است؟ (و مراد اين است كه: سبب چيست كه آب ديدههاى ما خشكيده و آب ديده تو جارى است). كنيز عرض كرد كه: چون سختى و مشقّت گريه كردن بر من غالب گرديد و طاقتم در گريستن به غايت رسيد و آب چشمم خشكيد، شربت سويق نوشيدم» (و شربت سويق آبى است كه آرد بريان كرده در آن ريخته باشند). راوى مىگويد: «پس آن زن كلبيه امر فرمود كه: طعامها و شربتهاى سويق ساختند و خود خورد و نوشيد و به ايشان خورانيد و نوشانيد، و گفت كه: مراد ما با اين فعل، آن است كه قوّت بر گريستن بر حضرت امام حسين عليه السلام به هم رسانيم». راوى مىگويد كه: «كسى چند شيشه عطر را به رسم هديه از براى آن زن كلبيه فرستاد كه به آنها يارى جويد بر ماتم حضرت امام حسين عليه السلام، و چون آن شيشههاى عطر را ديد، فرمود كه: اينها چيست؟ گفتند: هديهاى است كه فلان كس آن را براى تو فرستاده كه به واسطه آن بر ماتم حضرت امام حسين يارى جويى. فرمود كه: ما در كار عروسى نيستيم، و اينها را چه مىكنيم؟ پس فرمود كه: جماعتى كه آنها را آورده بودند، از خانه بيرون كردند، و چون ايشان را از خانه بيرون كردند، كسى آوازى از آنها نشنيد و گويا در ميان آسمان و زمين پريدند، و بعد از آنكه از آن خانه بيرون رفتند، كسى اثرى از ايشان نديد».