روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۳۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
احمد بن مهران رحمه الله رفعه و احمد بن ادريس عن محمد بن عبد الجبار الشيباني قال حدثني القاسم بن محمد الرازي قال حدثنا علي بن محمد الهرمزاني عن ابي عبد الله الحسين بن علي ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۲۳۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۲۳۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۳۲۱
حسين بن على (ع) فرمود: چون فاطمه (ع) وفات كرد، امير المؤمنين (ع) او را نهانى به خاك سپرد و جاى قبرش را ناپديد كرد و سپس ايستاد و رو به قبر رسول خدا (ص) كرد و گفت: درود بر تو اى رسول خدا (ص)، از طرف من و از طرف دخترت و ديدار كنت و آنكه در بقعه تو زير خاك خوابيد و خدا براى او خواست كه هر چه زودتر به تو رسد، يا رسول الله از برگزيده تو شكيبائى من كم، و از سيده زنان عالميان خوددارى من نابود است، جز اين كه همدردى در روش جدائى از تو مرا تسليت بخشد (رو به فاطمه كرد و فرمود:) من تو را به دست خود در لحد قبرت روى خاك خوابانيدم و سرت روى سينهام بود كه جان دادى. آرى در كتاب خدا بهترين پذيرائى ثبت است كه إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. سپرده، برگشت و گروى، دريافت شد و زهراء ربوده گرديد. يا رسول الله، ديگر در نظرم آسمان سبز فام و زمين تيره، چه اندازه زشت است، اندوه من پايان پذير نيست و شبم همه در بىخوابى گذرد و غمى دارم كه از دل نرود مگر اين كه خدا برايم همان خانه بقائى را برگزيند كه تو در آن جاى دارى، غصهاى دلخون كن و اندوهى هيجان خيز و غم انگيز، چه زود ميان ما جدائى افتاد. من به خدا شكايت برم، (يا رسول الله) دختر به تو گزارش دهد كه امّتت براى بردن خلافت همدست شدند، خوب از او پرسش كن و گزارش وضع را از او بخواه، چه بسا دل سوختهاى كه دلش چون دريا مىجوشد و مىخروشد و راهى براى پراكندن در دل خود ندارد، و محققاً فاطمه در دل، مرا مىگويد، و خدا در باره آن، قضاوت مىكند و او بهترين قضاوتكنندهها است. درود وداعكنندهاى كه نه دل باز گرفته و نه خسته شده، اگر بر گردم از ملال و خسته شدن نيست و اگر در اينجا بمانم از بدگمانى به وعدهاى كه خدا به صابران داده نيست. واى، واى شكيبائى خوشنماتر و زيباتر است، اگر چيرگى دشمنان زور گو نبود و بيم سرزنش آنان نمىرفت و ترس از غلبه آنها بر قبرت نداشتم، اقامت بر سر قبرت را چون معتكفان ملازمت مىكردم و چون زن بچه مرده بر مرگ جانگداز تو شيون مىنمودم.
(يا رسول الله) در برابر ديدار خدا، دخترت نهانى دفن شود و حق او را ببرند و ارث او را ندهند با اين كه عهد تو با مردم دير نشده و يادت كهنه نگرديده، به سوى خدايا رسول الله شكوه بايد و در باره حضرت تو تسليت نيك شايد، رحمت خدا بر تو، و بر فاطمه درود و رضوان.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۵۶
حسين بن على عليه السلام فرمود: چون فاطمه عليها السلام وفات كرد، امير المؤمنين او را پنهان بخاك سپرد و جاى قبرش را ناپديد كرد، سپس برخاست و رو بجانب قبر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كرد و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا از جانب من و از جانب دخترت و ديداركنندهات و آنكه در خاك رفته و از من جدا شده و در بقعه تو آمده و خدا زود رسيدن او را نزد تو برايش برگزيده. اى رسول خدا! شكيبائيم از فراق محبوبهات كم شده و خود داريم از سرور زنان جهان نابود گشته، جز اينكه براى من در پيروى از سنت تو كه در فراقت كشيدم جاى دلدارى باقى است، زيرا من سر ترا در لحد آرامگاهت نهادم و جان مقدس تو از ميان گلو و سينه من خارج شد (يعنى هنگام جان دادن سرت بسينه من چسبيده بود) آرى، در كتاب خدا براى من بهترين پذيرش (و صبر بر اين مصيبت) است، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، همانا امانت پس گرفته شد و گروگان دريافت گشت و زهرا از دستم ربوده شد. اى رسول خدا ديگر چه اندازه اين آسمان نيلگون و زمين تيره در نظرم زشت جلوه ميكند، اندوهم هميشگى باشد و شبم در بيخوابى گذرد و غمم پيوسته در دلست، تا خدا خانهاى را كه تو در آن اقامت دارى برايم برگزيند، (بميرم و بتو ملحق شوم) غصهاى دارم دل خون كن و اندوهى دارم هيجان انگيز، چه زود ميان ما جدائى افتاد، تنها بسوى خدا شكوه ميبرم. بهمين زودى دخترت از همدست شدن امتت بر ربودن حقش بتو گزارش خواهد داد، همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه، زيرا چه بسا درد دلهائى داشت كه چون آتش در سينهاش مىجوشيد و در دنيا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نيافت، ولى اكنون مىگويد و خدا هم داورى ميفرمايد و او بهترين داورانست. سلام بر شما سلام كنندهاى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ، زيرا اگر از اينجا برگردم، بواسطه دلتنگيم نيست و اگر بمانم بواسطه بدگمانى بآنچه خدا بصابران وعده فرموده نباشد. واى، واى باز هم بردبارى مباركتر و خوشنماتر است اگر چيرگى دشمنان زورگو نبود (كه مرا سرزنش كنند يا قبر فاطمه را بشناسند و نبش كنند) اقامت و درنگ در اينجا را چون معتكفان ملازمت مىنمودم و مانند زن بچه مرده بر اين مصيبت بزرگ شيون مىكردم، در برابر نظر خدا دخترت پنهان بخاك سپرده شد و حقش پايمال گشت و از ارثش جلوگيرى شد، با آنكه دير زمانى نگذشته و ياد تو كهنه نگشته بود، اى رسول خدا! شكايت من تنها بسوى خداست و بهترين دلدارى از جانب تو است اى رسول خدا! (چون در مرگ تو صبر كردم يا براى گفتار تو در باره صبر)، درود خدا بر تو و سلام و رضوانش بر فاطمه باد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۷۹
احمد بن مهران- رحمه اللَّه- روايت كرده و آن را مرفوع ساخته و احمد بن ادريس نيز روايت كرده است از محمد بن عبدالجبّار شيبانى كه گفت: حديث كرد مرا قاسم بن محمد رازى و گفت كه: حديث كرد مرا على بن محمد هرمزانى از حضرت ابى عبداللَّه حسين بن على عليه السلام كه فرمود: «چون قبض روح مطهّر حضرت فاطمه عليها السلام شد، امير المؤمنين عليه السلام او را پنهان دفن كرد، و موضع قبر او را خاك پاشيد و با زمين برابر و هموار ساخت (كه علامت آن معلوم نباشد). پس برخاست و روى خود را به جانب قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله گردانيد و گفت: سلام خدا (يا سلام من يا همه سلامها) بر تو باد، يا رسول اللَّه از جانب خودم. سلام بر تو باد از جانب دختر تو و زيارت كنندهاى كه به زيارت و ديدن تو آمده، و آنكه در اين خاك در عرصه تو شب را به روز مىآورد و آنكه خدا از براى او اختيار فرموده كه زود به تو ملحق گردد. يا رسول اللَّه از فراق دختر برگزيدهات صبر من كم (يا تمام) شد و از وفات مهتر و بهترين زنان عالميان قوّتم زائل شد، مگر آنكه در اقتدا كردن من به سنّت تو كه صبر است در مطلق مصيبت در باب جدايى تو، كه از هر مصيبتى عظيمتر است و تاب آوردن اندوه مفارقت تو، جاى آن است كه خود را تسلّى دهم و گنجايش دارد كه در اين مصيبت صبر كنم. پس هر آينه به تحقيق كه تو را به دست خود در لحد قبرت گذاشتم و بر بالش خاك تكيه دادم، و جان مقدّس تو در ميان كو گردن و سينه من روان شد و بيرون آمد. و در كتاب خدا است بهترين قبول كردنها و آن اين است كه: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» «۱». امانت خود را به خود برگردانيدى و گروگان خود را از من گرفتى و زهرا را ربودى. «۲» پس چه بسيار زشت است آسمان كبود و زمين غبارآلود. يا رسول اللَّه، اندوه من هميشه خواهد بود، و شب من به بيدارى به سر خواهد رفت و اين اندوه، اندوهى است كه از دل من به در نخواهد رفت، تا آنكه خداى تعالى از براى من __________________________________________________
(۱). بقره، ۱۵۶. (۲). مترجم-/ رحمه اللَّه-/ اين سه فعل را به صورت معلوم ترجمه كرده و حال آن كه افعل ياد شده مجهول هستند و بنابر اين بايد معنا چنين باشد: «امانت باز پس داده شد، و گرو گرفته و زهرا ربوده شد.
اختيار كند آن خانهاى را كه تو اكنون در آن ماندهاى. اين درد دل و اندوه كه در دل من است، درد و اندوهى است كه دلم را مجروح كرده، و خونابهاى از آن روان ساخته، و اين غمى كه من دارم، غمى است كه مرا از جا به در آورده. چه زود جدايى افتاد در ميان ما، و به سوى خدا شكايت مىكنم، و دخترت به زودى تو را خبر خواهد داد به يارى كردن امّت تو يكديگر را بر ستم كردن در حقّ او و رعايت نكردن حرمت او. پس او را احوال بپرس و درست پاپى شو و از او در خواه كه حال خود را به تو خبر دهد؛ كه بسيار غمها كه موجب تشنگى و حرارت است، در سينهاش جولان مىزد (و بر روى يكديگر مىنشست) كه راهى به سوى پراكنده كردن آنها نيافت (و نتوانست كه آنها را بروز دهد) و به زودى همه را خواهد گفت. و خدا حكم مىفرمايد و او بهترين حكمكنندگان است. سلام مىكنم بر تو يا رسول اللَّه، مانند سلام وداع كنندهاى كه به خشم نيامده باشد، و دلتنگى و اندوه به هم نرسانيده باشد (كه از روى دشمنى مفارقت كند و مواصلت را نخواهد). پس اگر بر گردم و از نزد قبر تو بروم از ملال گرفتن نيست، و اگر بمانم و نزد قبر تو باشم از بدگمانى نيست، به آنچه خدا صبر كنندگان را وعده فرموده. و مىدانم كه به سبب صبرى كه در مفارقت تو و قبر تو مىكنم، مأجور و مثاب خواهم بود. آه، آه، و صبر كردن مباركتر و نيكوتر است، و اگر غالب شدن آنها كه بر ما مستولى شدند نمىبود، هر آينه ماندن و درنگ در نزد قبر تو را بر خود لازم مىگردانيدم (كه بر آن ثابت مىبودم) و هر آينه گريه و فرياد و فغان مىكردم، مانند گريه و فرياد كردن زن فرزند مرده بر اين مصيبت عظمى كه در برابر چشم خدا (يعنى: در حضور آن جناب) دختر تو پنهان دفن شود، و حقّش از روى قهر غصب شود، و از ميراثش ممنوع گردد (كه به او ندهند)؛ با آن كه از زمان دولت وصال تو مدّتى نگذشته و ياد تو و نامت كهنه نشده. و به سوى خداست شكايت من يا رسول اللَّه و در باب مفارقت تو تسلّى نيكو است. خدا بر تو صلوات فرستد و بر او باد سلام و خشنودى خدا».