روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۱۷۰
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن محمد عن بعض اصحابنا عن ابن محبوب عن محمد بن الفضيل عن ابي الحسن الماضي ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۱۶۹ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۱۷۱ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۲۲۷
محمد بن فضل گويد: از ابو الحسن الماضى (ع) پرسيدم از قول خدا عز و جل (۸ سوره صف): «مىخواهند نور خدا را با پف دهان خود خاموش كنند» در جواب فرمود: يعنى مىخواهند ولايت امير المؤمنين را با پف دهان خود خاموش كنند، گفتم: «و خدا اتمامكننده نور خود است» فرمود: خدا امامت را به اتمام رساند. براى قول او عز و جل (۸ سوره تغابن): «آن كسانى كه گرويدند به خدا و رسولش و نورى كه فرو فرستاديم» نور، همان امام است، (۹ سوره تغابن): «او است آن كه فرستاده رسول خود را به رهبرى و كيش درست» فرمود: يعنى او است كه به رسول خود فرمان داده براى ولايت و امامت وصى او، و ولايت همان كيش حق است، گفتم: «تا او را بر همه دينها پيروز كند» فرمود: در وقت ظهور امام قائم او را بر همه دينها پيروز كند، فرمود: خدا مىفرمايد: «و خدا اتمامكننده نورِ خود است (كه ولايت امام قائم باشد) و گر چه كافران را بد آيد (از ولايت على ع)» گفتم: اين نازل شده است؟ فرمود: آرى، اين حرف نازل است و امّا آن ديگرى تأويل است. من گفتم (۳ سوره منافقون): «اين براى آن است كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند» فرمود: خدا تبارك و تعالى هر كس را كه در ولايت وصى از پيغمبرش پيروى نكرده منافق ناميده و هر كه امامت وصى او را انكار كرده چون منكر خود محمد مقرر كرده و در باره آن قرآن نازل كرده و فرموده: اى محمد «وقتى منافقان (نسبت به ولايت وصيت) نزد تو آمدند و گفتند (ما گواهيم كه تو به راستى رسول خدائى) و خدا مىداند تو محققاً رسول اوئى و هم خدا گواه است كه منافقان (به ولايت على هر آينه دروغگويند)»- آيه ۲:
«برگرفتند سوگند دروغين خود را (روپوش بر نفاق خود) و جلوگيرى كردند از راه خدا، (راه خدا همان وصى بود) به راستى كه آنان بدرفتارى كردند در آنچه به عمل مىآوردند»- آيه ۳: «اين براى آن است كه آنها گرويدند (به رسالت تو) و كافر شدند (به ولايت وصيت و خدا) مهر نهاد بر دلشان و آنها نمىفهمند» گفتم: معنى لا يفقهون چيست؟ فرمود:يعنى حقيقت نبوت تو را تعقُّل نمىكنند، گفتم (۵ سوره منافقون): «و چون به آنها گفته شود بيائيد تا رسول خدا براى شما آمرزش خواهد (فرمود: يعنى وقتى به آنها گفته شود بر گرديد به اعتراف به ولايت على (ع) تا پيغمبر براى شما آمرزش خواهد از گناهانتان) سر برگردانند خدا فرموده و باز بينى كه جلوگيرى مىكنند (از ولايت على) و آنان سر بزرگى كنند» بر آن حضرت، سپس خدا رشته سخن را به معرفى آنان كشانده و فرموده- آيه ۶: «براى آنها برابر است كه تو (اى پيغمبر) آمرزش خواهى بر ايشان يا آمرزش نخواهى برايشان، هرگز خدا آنها را نيامرزد زيرا خدا مردم فاسق را رهنمائى نكند» مىفرمايد: آنها كه به وصيت ستم كردند.
من گفتم (۲۲ سوره ملك): «آيا پس كسى كه به رو در افتاده راه مىرود برتر است يا كسى كه درست بر سر پا راه مىرود و در راه راست است» فرمود: خدا در اينجا مَثَل زده است براى هر كه از ولايت على روگردان است به كسى كه به رو در افتاده و به كار خود گم است، و قرار داده هر كه پيروى على كند چون كسى است كه بر پا ايستاده و در راه راست است، راه راست همان امير المؤمنين است. گويد: گفتم (۴۰ سوره حاقه): «به راستى كه آن گفتار رسول ارجمندى است» فرمود: يعنى گفته جبرئيل است از طرف خدا در باره ولايت على (ع). گويد: گفتم (۴۱): «نيست آن گفته شاعر چه بسيار كم از شما ايمان مىآوريد» در پاسخ فرمود كه: گفتند محمد دروغ بندد به پروردگارش، خدا او را بدين حكم در باره على دستور نداده است و خدا در اين باره قرآنى فرستاد و فرمود: به راستى ولايت على (۴۳): «نزول حكمى است از طرف پروردگار عالميان» (۴۴): «اگر به ما بندد (محمد) يكى از گفتهها را» (۴۵): «هر آينه دست راستش را محكم بگيريم» (۴۶): «به راستى (ولايت على) هر آينه يادگارى است براى متقيان» (براى جهانيان- دانشمندان خ ل) (۴۸): «به راستى ما مىدانيم كه از شما است مكذّبان پيغمبر» (۴۹): «و به راستى كه (على ع) مايه افسوس است بر كافران» (۵۰): «و به راستى كه (ولايت او) هر آينه حق اليقين است» (۵۱): «پس تسبيح بگو (اى محمد) به نام پروردگارت كه بزرگ است» مىفرمايد: شكر كن براى پروردگارت كه اين فضل را به تو داده. گفتم: قول خدا (۱۳ سوره جن): «چون فرياد رهنمائى را شنيديم بدان گرويديم» فرمود: رهنمائى همان ولايت است، يعنى ايمان آورديم به مولاى خود و هر كه به مولاى خود ايمان آرد «پس نترسد از كاستى و زبونى» (ميان دو جمله مذكوره از آيه «فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ» در قرآن وارد است كه امام آن را به ولايت تفسير كرده با تغيير عبارت براى آنكه هر كه به ولايت معتقد نيست به خدا معتقد نيست چون ولايت شرط ايمان است و ممكن است منظور از كلمه رب اعم از خدا و رسول و امام باشد چون همه مراتب پرورنده بشرند) من گفتم: اين عبارت نازل شده؟ فرمود: نه، اين تأويل است. گفتم: قول خدا (۲۱ سوره جن): «در اختيار ندارم براى شما نه زيان را و نه رهبرى را» فرمود: رسول خدا (ص) مردم را به ولايت على (ع) دعوت كرد، قريش گرد او فراهم شدند و گفتند: يا محمد، ما را از آن معاف دار، رسول خدا (ص) فرمود: اين كار با خدا است، با من نيست، او را متهم ساختند و بيرون تاختند و خدا اين آيه را نازل كرد كه:
«به راستى من براى شما نه اختيار زيان و نه رهبرى به دلخواه ندارم» (۲۲): «بگو به راستى هرگز كسى مرا در برابر خدا پناه نتواند داد (اگر نافرمانى او كنم) و هرگز در برابر او ملجئى نيابم جز اين كه بايد برسانم از طرف او و پيغامهايش را بگويم» در باره على (ع)، گفتم: اين نازل شده؟ فرمود: آرى، سپس براى تأكيد، خدا فرمود: «هر كه نافرمانى كند خدا و رسول را (در باره ولايت على) به راستى از آن او است دوزخ كه در آن جاويد بمانند تا هميشه».
گفتم (۲۴): «تا وقتى ببينند آنچه را وعده شده است به خوبى بدانند كيست كه ياورش ناتوانتر است و شماره لشكرش كمتر» فرمود: مقصود از آن امام قائم است و انصارش. گفتم (۹ سوره مزمل): «شكيبا باش بر آنچه مىگويند (فرمود: يعنى آنچه در باره تو مىگويند) و به خوبى آنها را ترك كن و از آنها جدا شو». آيه ۱۰: «و واگذار مرا (اى محمد) با مكذّبان (به وصيت) كه نعمت بارهاند و اندكى به آنها فرصت بده» گفتم: اين نازل شده؟ فرمود: آرى. من گفتم (۳۱ سوره مدثر): «تا يقين جويند آن كسانى كه به آنها كتاب داده شده» فرمود: يعنى يقين كنند كه خدا و رسولش و وصىّ او حق است. گفتم: «و بيفزايد آن كسانى كه ايمان دارند به ايمان خودشان» فرمود: ايمانشان به ولايت وصى بيفزايد. گفتم: «و ترديد به خود راه ندهند آن كسانى كه اهل كتابند و مؤمنين» فرمود: يعنى نسبت به ولايت على (ع). گفتم: اين ترديد و شك چيست؟ فرمود: مقصود از آن اهل كتاب و مؤمنان است كه خدا آنها را ياد كرده، پس فرمود: براى آن كه در ولايت شك نكنند. گفتم: «و نيست (آن دوزخ يا شماره خازنان آن يا اين سوره- از بيضاوى) جز ياد آورى براى بشر». فرمود: آرى مقصود از آن ولايت على (ع) است. گفتم (۳۵): «به راستى آن يكى از گرفتارىهاى بزرگ است». فرمود: مقصود ولايت است (كه بزرگترين مشكل و گرفتارى در اسلام بوده و تا كنون هم هست). گفتم (۳۷): «براى هر كدام از شماها كه بخواهد پيش آيد يا پس رود» فرمود: يعنى هر كه به سوى ولايت ما پيش آمد از دوزخ پس افتاد و هر كه از ولايت ما پس افتاد به دوزخ پيش افتاد. گفتم (۳۹): «جز اصحاب يمين» فرمود: به خدا سوگند آنان شيعيان ما هستند. گفتم (۴۳): «نبوديم ما از نمازگزاران» فرمود: يعنى ما دوستدار وصى محمد نبوديم و نه اوصياء بعد از او و به آنها صلوات نمىفرستادند. گفتم (۴۹): «چه شده است كه آنها از ياد آورى به حق روگردانند» فرمود: يعنى از ولايت روگردانند. گفتم (۵۴): «نه، هرگز، به راستى آن ياد آورى است» فرمود: يعنى ولايت. گفتم (۷ سوره انسان): «به نذر وفا مىكنند» فرمود: يعنى وفا مىكنند براى خدا به پيمانى كه در ميثاق از آنها در باره ولايت ما گرفته است. گفتم (۲۳ سوره انسان): «به راستى ما فرو فرستاديم بر تو قرآن را فرو فرستادنى» فرمود: يعنى فرو فرستادنى نسبت به ولايت على (ع). گفتم: اين نازل شده است؟ فرمود: آرى از روى تأويل و علم به باطن قرآن. گفتم (۲۹): «به راستى اين ياد آورى است» فرمود: مقصود ولايت است. گفتم (۳۱): «در آورد هر كه را خواهد در رحمت خود» فرمود: يعنى در آورد او را در ولايت ما (كه وسيله دريافت همه رحمتهاى ظاهره و باطنه است) فرمود: «و براى ستمكاران عذاب دردناكى آماده سازد» ندانى كه خدا مىفرمايد (۵۴ سوره بقره): «به ما ستم نكردند ولى به خودشان ستم كردند» فرمود: خدا عزيزتر و منيعتر است از اينكه ستم شود يا به خود ستم نسبت دهد ولى خدا ما را به خود آويخت و ستم بر ما را ستم به خود دانست و ولايت ما را ولايت خود شناخت و سپس در اين باره به پيغمبرش قرآنى هم فرو فرستاد و فرمود (۱۱۸ سوره نحل): «و ما بدانها ستم نكرديم ولى خودشان بودند كه به خودشان ستم كردند» گفتم: اين نازل شده است؟ فرمود: آرى. گفتم (۱۵ سوره مرسلات): «واى در آن روز بر مكذّبان» فرمود: خدا فرمايد واى بر مكذبان اى محمد نسبت بدان چه به تو وحى كردم از ولايت على بن ابى طالب. آيه ۱۶: «آيا هلاك نكرديم اولين را»- آيه ۱۷: «سپس به دنبال آنها آورديم آخرين را» فرمود: اولين آن كسانيند كه تكذيب كردند رسولان را در باره طاعت از اوصياء. آيه ۱۸: «همچنين عمل كنيم با مجرمان» فرمود: كسى كه جرمى مرتكب شود نسبت به آل محمد و نسبت به وصىّ او مرتكب شود آنچه را مرتكب شد. گفتم (آيه ۴۱): «به راستى پرهيزكاران» (در زير سايه و كنار چشمهها باشند)، فرمود: مقصود ما هستيم و شيعيان ما، جز ما كسى بر كيش ابراهيم نباشد، و مردم ديگر از آن بيزارند. گفتم (۳۸ سوره نبأ): «روزى كه بپاخيزد روح و فرشتهها در يك صف و دم نزنند» (جز كسى كه خدا به او اجازه دهد و او هم سخن درست بگويد) فرمود: ما هستيم كه در روز قيامت به آنان اجازه سخن گفتن داده شود و ما درست گوئيم. گفتم: چون لب به سخن گشائيد چه مىفرمائيد؟ فرمود: پروردگار خود را تمجيد كنيم و بر پيغمبر خود صلوات فرستيم و براى شيعيان خود شفاعت كنيم و خدا ما را رد نكند. گفتم (۷ سوره مطففين): «نه هرگز، به راستى كتاب فاجران در سجين است» فرمود: مقصود آن كسانى باشند كه در حق ائمه نابكارى كردند و به آنان تجاوز نمودند. من گفتم (۱۶ سوره مطففين): «سپس به آنها گفته شود اين است كه شما نسبت بدان تكذيب كرديد» فرمود: يعنى امير المؤمنين (ع)، گفتم: اين نازل شده است؟ فرمود: آرى
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۱۱
محمد بن فضيل گويد: از حضرت ابو الحسن عليه السلام راجع بقول خداى عز و جل «ميخواهند با پف دهانشان نور خدا را خاموش كنند- ۸ سوره ۶۱-» پرسيدم، فرمود: يعنى ميخواهند ولايت امير المؤمنين عليه السلام را با پف دهانشان خاموش كنند، عرضكردم: «خدا تمامكننده نور خود است» فرمود: خدا تمامكننده امامت است، بدليل قول خداى عز و جل «كسانى كه بخدا و رسولش و نورى كه فرو فرستادهايم ايمان آورند- ۸ سوره ۶۴-» پس نور همان امامست. عرضكردم: «اوست خدائى كه رسول خود را بهدايت و دين حق فرستاده است- ۹ سوره ۶۴-» فرمود: يعنى اوست كه رسولش را بولايت وصيش امر كرد و ولايت همان دين حق است. عرضكردم: «تا آن را بر هر دينى غالب كند» فرمود: يعنى آن را در زمان قيام قائم بر همه دينها غلبه دهد، خدا ميفرمايد: «و خدا تمامكننده نور خود است» يعنى ولايت قائم «اگر چه كافران (بولايت على عليه السلام) نخواهند» عرضكردم: اين تنزيل است؟ فرمود: آرى اين حرف تنزيل است و اما غير آن تأويلست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۴۸۳
على بن محمد، از بعضى از اصحاب ما، از ابن محبوب، از محمد بن فُضيل، از امام موسى كاظم عليه السلام روايت كرده است كه گفت: آن حضرت را سؤال كردم از قول خداى عزّوجلّ: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ»، فرمود كه: «اراده دارند كه ولايت امير المؤمنين عليه السلام را به دهان خويش فرو نشانند». عرض كردم: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» «۲»، فرمود: «و خدا تمام كننده امامت است، به جهت فرموده خداى عزّوجلّ: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» «۳»، پس نور، امام است».
(و همين حديث، با اختلاف كمى در متن، به سند ديگر مذكور شد در باب اينكه ائمه عليهم السلام، نور خداى عزّوجلّاند و آيه، به همان وضعى است كه در آنجا مذكور شد و آنچه در اينجا ذكر شده، اشتباه است. تتمه حديث: آنكه)
راوى مىگويد كه عرض كردم: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ»؟ يعنى: «اوست آن خدايى كه فرستاد پيغمبر خود را با هدايت و مذهب درست- كه ملت اسلام است-» و حضرت فرمود كه: «اوست آنكه رسول خويش را امر فرمود به ولايت از براى وصىّ خويش و ولايت، همان دين حق است». عرض كردم: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» «۴»، يعنى: «تا غالب گرداند رسول خويش، يا آن دين را بر هر كيش و ملت». و حضرت فرمود كه: «او را غالب مىگرداند بر همه دينها در نزد قيام حضرت قائم» و فرمود كه: «خدا مىفرمايد: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»، يعنى: ولايت قائم عليه السلام «وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ» «۵»، و اگر چه كراهت دارند، كافران، يعنى: به ولايت على عليه السلام». عرض كردم كه اين، تنزيل است؟ فرمود: «آرى، اين معنى تنزيل است و اما غير آن، تأويل است» (و مراد از تنزيل، چيزى است كه آيه در باب آن فرود آمده باشد و تأويل چيزى است كه حكم آيه در آن، جارى شود). راوى مىگويد كه عرض كردم: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» «۶»؟ يعنى: «اين قول ايشان كه شاهد است (بر بدى اعمال ايشان، يا اين حال مذكور، از كذب و نفاق)، به سبب آن است كه ايشان ايمان آوردهاند به زبان (يعنى: به كلمه شهادتين گويا شدند و خود را مسلمان نمودند)، __________________________________________________
(۲). صف، ۸. (۳). تغابن، ۸. (۴). توبه، ۳۳؛ فتح، ۲۸؛ صف، ۹. (۵). صف، ۸. (۶). منافقون، ۳.
بعد از آن كافر شدند و اظهار آن نمودند». و حضرت فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى كسى را كه پيروى ننمود، و رسول، او را در باب ولايت وصىّ آن حضرت، منافقان ناميد، و كسى را كه امامت وصىّ او را انكار نمود، مانند كسى كه محمد را انكار كرد، گردانيد، و در اين باب، قرآن را فرو فرستاد و فرمود: [يا محمد] «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ» بولاية وصيك «قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ» بولاية وصيك «لَكاذِبُونَ* اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» «۱»، يعنى: اى محمد، چون بيايند به نزد تو منافقان [به ولايت على]، هر آينه دروغگويايند؛ به جهت آنكه اعتقاد ايشان با گفتار ايشان در اين گواهى، موافق نبود (با آنكه اظهار موافقت آن مىنمودند)، فرا گرفتند سوگندهاى خويش را (كه به دروغ ياد مىكنند)، سپرى (كه خود را به آن، از كشتن نگاه مىدارند؛ مانند اهل حرب). پس مردم را باز داشتند از راه خدا». و حضرت فرمود كه: «مراد از اين، راه وصىّ است» (و در قرآن، يا محمد و بولاية وصيك و بولاية علىّ موجود نيست و نوشتن آن، با آيه، به جهت ظهور حديث است در اينكه نزول به اين طريق بوده با سهولت ترجمه). «إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» «۲»، يعنى: «به درستى كه ايشان، بد است آنچه پيوسته مىكنند از اظهار ايمان و پنهان كردن خلاف آن» (و بعد از اين، در قرآن چنين است كه: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» (كه ترجمه آن مذكور شد و در اين حديث، چنين است كه:) «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا» برسالتك «ثُمَّ كَفَرُوا» [بولاية وصيك]، يعنى: «اين، به سبب آن است كه ايشان به پيغمبرى تو ايمان آوردند و به ولايت وصى، تو كافر شدند. «فَطُبِعَ» (و در اين حديث است كه) [فَطَبَعَ اللَّه] «عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ» «۳»»، يعنى: «پس مهر زده شد (يا پس خدا مهر گذاشت) بر دلهاى ايشان، پس ايشان نمىفهمند و نمىدانند». و راوى مىگويد كه عرض كردم: معنى «لا يَفْقَهُونَ» چيست؟ فرمود كه: «مىفرمايد كه:ايشان، پيغمبرى تو را تعقل نمىكنند». عرض كردم: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ»؟ يعنى: «و چون گفته شود به ايشان كه بياييد تا فرستاده خدا از براى شما آمرزش طلبد». و حضرت فرمود: «و چون گفته شود به ايشان كه باز گرديد به سوى ولايت على عليه السلام، تا پيغمبر از براى شما طلب آمرزش كند __________________________________________________
(۱). منافقون، ۱ و ۲. (۲). منافقون، ۲. (۳). منافقون، ۳.
از گناهان شما، «لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ» بپيچند سرهاى خويش را و روى بگردانند» (يا سر خويش را بجنبانند). و حضرت فرمود كه: «خدا فرموده: «وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ» عن ولاية علي «وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ» عليه «۱»، يعنى: «و مىبينى ايشان را كه اعراض مىكنند و روى مىگردانند [از ولايت على] و ايشان گردنكشانند [بر او]». بعد از آن، سخن از جانب خدا گرديده به سوى معرفت آن جناب به حال ايشان و فرموده: «سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» «۲»، يعنى: يكسان است بر ايشان كه آمرزش خواهى از براى ايشان، يا آمرزش نخواهى از براى ايشان، كه خدا هرگز ايشان را نيامرزد. به درستى كه خدا راه نمىنمايد گروه فاسقان را». و حضرت فرمود كه: «خدا مىفرمايد كه ستمكاران بر وصى تو را». عرض كردم: «أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ» «۳»؟ يعنى: «آيا پس كسى كه مىرود در افتاده بر روى خود، و نگونسار مىرود، راه يافتهتر است و به مطلوب رسيدهتر، يا آن كسى كه مىرود راست ايستاده بر راه راست» (كه به مقصود و مطلوب مىرساند). و حضرت فرمود: «به درستى كه خدا داستان كسى را كه از ولايت على ميل نموده، بيان فرموده و او را مانند كسى قرار داده كه بر روى خويش و نگونسار مىرود، و به امر خود راه نمىيابد. و آنكه آن حضرت را پيروى نموده، راست و بر راه راست گردانيده و راه راست، امير المؤمنين عليه السلام است». راوى مىگويد كه: عرض كردم چيست معنى قول آن جناب: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» «۴»؟ كه ترجمه ظاهر آن اين است كه: «به درستى كه قرآن، هر آينه گفتار رسولى است بزرگوار». حضرت فرمود: «يعنى: جبرئيل كه فرود آمد از جانب خدا در باب ولايت على عليه السلام». عرض كردم: «وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ» «۵»؟ يعنى: «و نيست قرآن، گفتار شاعر (و آنكه سخنان بى حقيقت گويد)، بسيار كم ايمان مىآوريد». و حضرت فرمود كه: «گفتند: محمد، به غايت دروغگو است بر پروردگار خويش و خدا او را در باب على، به اين امر نفرموده. پس خدا در اين باب، قرآن را فرو فرستاد و فرمود: [إنّ ولاية على] «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِ __________________________________________________
(۱). منافقون، ۵. (۲). منافقون، ۶. (۳). ملك، ۲۳. (۴). تكوير، ۱۹. (۵). حاقّه، ۴۱.
الْعالَمِينَ* وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا» محمد «بَعْضَ الْأَقاوِيلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» «۱»، يعنى: «به درستى كه [ولايت على عليه السلام]، فرستاده شده است بر محمد صلى الله عليه و آله، از جانب پروردگار عالميان به وساطت جبرئيل عليه السلام و اگر محمد صلى الله عليه و آله، بر ما به افترا و دورغ، مىبست پارهاى از سخنان را چنانچه شما گمان مىكنيد، هر آينه مىگرفتيم از وى دست راست او را (يا او را مىگرفتيم به قوّت و قدرتى كه داريم) پس هر آينه مىبريديم از او، بند دل او را» (و آن رگى است در دل كه چون بريده شود، صاحب آن بميرد). بعد از آن، گفتار را برگردانيده و فرموده: [انّ ولاية على] «لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ»؛ به درستى كه ولايت على عليه السلام، هر آينه پندى است از براى پرهيزكاران» و حضرت فرمود: «از براى دانايان (و در قرآن «وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ» واقع است). «وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ* وَ إِنَّهُ» عليا «لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ* وَ إِنَّهُ» ولايته «لَحَقُّ الْيَقِينِ* فَسَبِّحْ» يا محمد «بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» «۲». (و در قرآن، به جاى على و ولايته، ضمير غائب واقع است و يا محمد، مذكور نيست). و ترجمه آن، چنانچه در حديث است، اين است: «و به درستى كه ما هر آينه مىدانيم كه بعضى از شما تكذيب كنندگانند. و به درستى كه على، سبب حسرت و اندوه است بر كافران. و به درستى كه ولايت آن حضرت، درست و راست است بى گمان (يعنى: محض يقين است كه هيچ شكى در آن نيست). پس تسبيح گوى اى محمد، به نام پروردگار خود كه بزرگ است» (يعنى: تنزيه نماى او را از صفات نالايق و ناسزا). و حضرت فرمود كه: «خدا مىفرمايد كه: شكر كن پروردگار بزرگ خويش را كه اين افزونى و فضيلت را به تو عطا فرمود». و عرض كردم كه: قول آن جناب: «لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ»؟ (و اين آيه در سوره جن است و در صدر آن، وَ أَنَّا واقع است، و بعد از آنچه مذكور شد، چنين است كه: «فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً» «۳»)، يعنى: «و به درستى كه ما، يا وحى شده كه ما در هنگامى كه شنيديم قرآن را كه سبب هدايت است». و حضرت فرمود كه: «هدى، ولايت است، ايمان آورديم به آن» و حضرت فرمود كه: «ايمان آورديم به مولى و صاحب اختيار خويش. پس هر كه ايمان آورد به پروردگار خويش، نترسد از نقصان و نرسيدن امر ناخوشى». راوى مىگويد كه: عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «نه، بلكه تأويل است». __________________________________________________
(۱). حاقّه، ۴۳- ۴۶. (۲). حاقّه، ۴۸- ۵۲. (۳). جن، ۱۳.
عرض كردم كه قول آن جناب: «لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً» «۱»؟ حضرت فرمود كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم را خواند به سوى ولايت على عليه السلام، پس قريش به نزد آن حضرت جمع شدند و گفتند: يا محمد، ما را از اين امر معاف دار. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: اين امر به سوى خدا مفوّض است، و اختيار آن، با من نيست. پس آن حضرت را متّهم ساختند و از نزد او بيرون رفتند، و خدا اين آيه را فرو فرستاد كه: «قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ» ان عصيته «أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً* إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ» «۲» فى على. (و در قرآن إِنْ عَصَيْتُهُ مذكور نيست)، يعنى: بگو: به درستى كه من مالك نيستم از براى شما دفع ضررى و نه رسانيدن خير و صلاحى. بگو: به درستى كه هرگز زينهار ندهد مرا هيچكس و در پناه خود نگيرد از عذاب خدا اگر او را نافرمانى كنم، و نيابم هرگز به غير از آن جناب پناهى را كه روى به آن آورم، و به واسطه آن از آن بليّه نجات يابم، مگر رسانيدنى كه از جانب خدا باشد، و مگر پيغامهاى او و اداى آنچه به من ارسال فرموده». و حضرت فرمود: «يعنى: در باب على». عرض كردم كه اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى». بعد از آن، به جهت استوار ساختن اين مطلب فرمود كه: « «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» في ولاية عليّ «فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً» «۳»، يعنى: و آنان كه نافرمانى كنند خدا و فرستاده او را [در باب ولايت على]، پس به درستى كه از براى ايشان است آتش دوزخ، در حالتى كه جاويد باشند» (كه آن در آناند هميشه). عرض كردم: «حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً» «۴»؟ يعنى: «تا وقتى كه ببينند آنچه را كه وعده داده مىشوند (كه آن واقعه بدر است و مغلوب شدن ايشان) و حضرت فرمود كه: «مقصود از اين، حضرت قائم عليه السلام است و ياوران او». پس، به زودى خواهند دانست كه كى ضعيفتر است از روى يار و مددكار و كمتر است از روى شما». و عرض كردم: «وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ» «۵»؟ (و در قرآن وَ اصْبِرْ به واو است)، يعنى: «و صبر و شكيبايى نما بر آنچه مىگويند». و حضرت فرمود: «بر آنچه مىگويند در حق تو.
«وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا» «۶»، يعنى: «و دورى بجو از ايشان؛ دورى جستنى نيكو». «وَ ذَرْنِي»، يعنى: «وا بگذار مرا اى محمد»، «وَ الْمُكَذِّبِينَ»، يعنى: «با جماعت تكذيب كنندگان». و
__________________________________________________
(۱). جن، ۲۱. (۲). جن، ۲۱- ۲۳. (۳). جن، ۲۳. (۴). جن، ۲۴. (۵). مزّمّل، ۱۰. (۶). مزّمّل، ۱۰.
حضرت فرمود: «به وصى تو «أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلًا» «۱»، يعنى: مكذبانى كه صاحب تنعّماند و مهلت ده ايشان را مهلت دادنى اندك». عرض كردم كه: اينكه مىفرمايى تنزيل است؟ فرمود: «آرى». عرض كردم: «لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ» «۲»؟ يعنى: «تا كسب يقين كنند آنان كه داده شدهاند كتاب را». و حضرت فرمود كه: «كسب يقين مىكنند كه خدا و رسول او و وصىّ رسول، حقاند». عرض كردم: «وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً» «۳»؟ يعنى: «و تا زياد كنند آنان كه ايمان آوردهاند ايمان را». و حضرت فرمود كه: «بيفزايند به ولايت وصى، ايمان را». عرض كردم: «وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ» «۴»؟ يعنى: «و تا شك نياورند آنان كه عطا شدند كتاب را و آنان كه ايمان آورندهاند». و حضرت فرمود: «يعنى: به ولايت على». عرض كردم كه: اين شك آوردن چيست؟ فرمود كه: «مقصود از اين، اهل كتاب و مؤمناناند كه خدا ايشان را ذكر فرموده و فرموده كه: در ولايت شك نمىآورند». عرض كردم: «وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ» «۵»؟ يعنى: «و نيست اين سوره (يا خزنه جهنم، يا دوزخ چنانچه مفسرين گفتهاند)، مگر پند و يادداشتى از براى مردمان». و حضرت فرمود: «آرى، مراد، ولايت على عليه السلام است». عرض كردم: «إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ» «۶»؟ فرمود: «يعنى: ولايت». و ترجمه آيه، اين است كه: «به درستى كه آن، هر آينه يكى از امور بزرگ است». عرض كردم: «لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» «۷»؟ يعنى: «در حالى كه ترساننده است هر كه را كه خواهد كه پيش افتد يا پس افتد». و حضرت فرمود كه: «هر كه به سوى ولايت ما تقدم جويد از دوزخ، پس افتاده شود، و هر كه از ما تأخّر جويد، به سوى دوزخ پيشى گيرد». عرض كردم: «إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ» «۸»؟ يعنى: «هر تنى به آنچه كرده، در گرو است، مگر ياران دست راست». حضرت فرمود: «به خدا سوگند كه ايشان شيعيان مايند». __________________________________________________
(۱). مزّمّل، ۱۱. (۲). مدّثّر، ۶. (۳). مدّثّر، ۳۱. (۴). مدّثّر، ۳۱. (۵). مدّثّر، ۶. (۶). مدّثّر، ۳۵. (۷). مدّثّر، ۳۷. (۸). مدّثّر، ۳۹.
عرض كردم: «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» «۱»؟ حضرت فرمود: «يعنى: ما با وصى محمد و اوصياى بعد از او دوستى نورزيديم». و فرمود كه: «ايشان بر اوصيا صلوات نمىفرستند». عرض كردم: «فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ» «۲»؟ يعنى: «پس چيست ايشان را كه از پند، رو گردانند». و حضرت فرمود كه: «از ولايت رو گردانند». عرض كردم: «كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ» «۳»؟ يعنى: «نه چنان است كه مىگويند. به درستى كه آن پندى است بزرگ». حضرت فرمود: «يعنى: ولايت» (و در قرآن كَلَّا إِنَّهُ با ضمير مذكر است، و اگر چه در سوره عبس «كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ» «۴» واقع شده، ليكن به قرينه آيات پيش و بعد، بايد كه مراد از آن، آيه سوره مدّثّر باشد كه در آن، انّه مذكور است و شايد كه در قرآن اهل بيت، چنين بوده، با آنكه اگر ضمير راجع به قرآن باشد، كه نيز إِنَّها به تأنيث ضمير جائز است، به جهت تأنيث خبر كه تذكره است). عرض كردم: چيست معنى قول خدا «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» «۵»؟ فرمود: «وفا مىكنند از براى خدا به نذرى كه بر ايشان گرفت در وقت پيمان گرفتن كه از ولايت ما است». عرض كردم: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا» «۶»؟ يعنى: «به درستى كه ما فرو فرستاديم بر تو قرآن را فرو فرستادنى بتدريج» (سوره سوره، و آيه آيه). حضرت فرمود: «فرو فرستاديم به ولايت على؛ فرو فرستادنى». عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى، اين تأويل است». عرض كردم: «إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ» «۷»؟ فرمود: «ولايت، تذكره است». عرض كردم: «يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ» «۸»؟ يعنى: «خدا در آورد هر كه را خواهد در رحمت خويش». حضرت فرمود: «يعنى: در ولايت ما». و فرمود: « «وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» «۹»، يعنى: «و ستمكاران را خوار داشته و آماده كرده از براى ايشان عذابى دردناك» (يا درد آورنده). آيا نمىبينى كه خدا مىفرمايد: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» «۱۰»؟» __________________________________________________
(۱). مدّثّر، ۴۳. (۲). مدّثّر، ۴۹. (۳). مدّثّر، ۵۴. (۴). عبس، ۱۱. (۵). انسان، ۷. (۶). انسان، ۲۳. (۷). مزّمّل، ۱۸. (۸). انسان، ۲۹. (۹). انسان، ۳۱. (۱۰). بقره، ۵۷.
و حضرت فرمود كه: «خداى تعالى از آن عزيزتر و استوارتر است كه مظلوم شود و كسى بر او ستم تواند كرد، و خويش را به سوى ستم كشيدن نسبت دهد، وليكن خدا ما را به نفس خود آميخته و مخلوط ساخته، پس ستمى را كه بر ما واقع شود، ستم بر خود و دوستى با ما را، دوستى با خود قرار داده. پس در اين باب، قرآن را بر پيغمبر خود فرو فرستاده و فرموده كه: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»». عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى». عرض كردم: «فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ»؟ يعنى: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان». فرمود كه: «مىفرمايد: يا محمد، واى بر تكذيب كنندگان، كه تكذيب مىكنند به آنچه وحى كردم به سوى تو از ولايت على». «أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ» «۱»، يعنى: «آيا هلاك نكرديم پيشينيان را، پس از پىِ ايشان در آوريم به هلاكت، پسينيان را». و حضرت فرمود كه: «مراد از پيشينيان، آنانند كه رسولان خدا را در طاعت اوصيا تكذيب كردند». «كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ» «۲»، يعنى: «مانند اين فعل كه عبارت است از هلاك كردنى كه با گناهكاران خواهيم كرد». و حضرت فرمود كه: «مراد از آن، كسى است كه گناه عظيم از او سر زد، نسبت به آل محمد و در مادّه وصى آن حضرت، مرتكب گرديد آنچه مرتكب گرديد» (كه هيچ زبانى طاقت گفتن و هيچ گوشى تاب شنيدن آن را ندارد). عرض كردم: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ» «۳»**؟ يعنى: «به درستى كه پرهيزكاران» (در سايههاى درختان بهشت و در كنار چشمهاى آب و در ميان ميوهها از آنچه خواهش آن داشته باشند، مرفّه الحال و فارغ البالاند تا آخر آنچه در سوره مرسلات مذكور است) حضرت فرمود: «به خدا سوگند كه ما و شيعيان ماييم و كسى غير از ما و شيعيان ما، بر ملّت حضرت ابراهيم نيست و ساير مردمان از آن بيزارند». عرض كردم: «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ» «۴»؟ (تا آخر آيه كه) ترجمه آن اين است كه: «روزى كه بايستند روح و فرشتگان در حالى كه صفزدگان باشند، سخن نگويند در باب شفاعت و غير آن، مگر كسى كه دستورى داده باشد او را خداوند مهربان و گفته باشد گفتارى را كه صواب و درست باشد». حضرت فرمود: «آرى، به خدا سوگند كه ماييم آنان كه __________________________________________________
(۱). مرسلات، ۱۶- ۱۷. (۲). مرسلات، ۱۸. (۳). مرسلات، ۴۱. (۴). نبأ، ۳۸.
خدا ايشان را دستورى داده و آنان كه گفتار درست مىگويند». عرض كردم كه: چه مىگوييد چون سخن گوييد؟ فرمود كه: «پروردگار خود را به بزرگى ياد مىنماييم، و بر پيغمبر خود صلوات مىفرستيم، و شيعيان خود را شفاعت مىكنيم، و پروردگار ما ما را رد نمىكند، و شفاعت و درخواست ما را در حق ايشان قبول مىفرمايد». عرض كردم: «كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ» «۱»؟ فرمود كه: «ايشان آنانند كه در حق ائمه نابكار شدند و بر ايشان ستم كردند و از حد در گذشتند». عرض كردم: «ثُمَّ يُقالُ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ» «۲»؟ يعنى: «پس گفته مىشود كه اين است آنكه بوديد در دنيا كه به او تكذيب مىكرديد». فرمود كه: «مقصود از آن، امير المؤمنين عليه السلام است». عرض كردم كه: اين تنزيل است؟ فرمود: «آرى». __________________________________________________
(۱). مطففين، ۷. (۲). مطففين، ۱۷.