تفسیر:نمونه جلد۵ بخش۳۲

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۱۲

آيه ۱۰۶ - ۱۰۸

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا شهَدَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْت حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ ءَاخَرَانِ مِنْ غَيرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضرَبْتُمْ فى الاَرْضِ فَأَصبَتْكُم مُّصِيبَةُ الْمَوْتِ تحْبِسونَهُمَا مِن بَعْدِ الصلَوةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشترِى بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذَا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شهَدَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الاَثِمِينَ(۱۰۶) فَإِنْ عُثرَ عَلى أَنَّهُمَا استَحَقَّا إِثْماً فَئَاخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ استَحَقَّ عَلَيهِمُ الاَوْلَيَنِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشهَدَتُنَا أَحَقُّ مِن شهَدَتِهِمَا وَ مَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذاً لَّمِنَ الظلِمِينَ(۱۰۷) ذَلِك أَدْنى أَن يَأْتُوا بِالشهَدَةِ عَلى وَجْهِهَا أَوْ يخَافُوا أَن تُرَدَّ أَيمَنُ بَعْدَ أَيْمَنهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسمَعُوا وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَسِقِينَ(۱۰۸) ترجمه : ۱۰۶ - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد در موقع وصيت بايد دو نفر عادل را از ميان شما به شهادت بطلبد، يا اگر مسافرت كرديد و مرگ شما را فرا رسد (و در راه مسلمانى نيافتيد) دو نفر از غير شما، و اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شك كرديد آنها را بعد از نماز نگاه مى داريد تا سوگند ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حق را به چيزى بفروشيم اگر چه در مورد خويشاوندان ما باشد و شهادت الهى را كتمان نميكنيم كه از گناهكاران خواهيم بود.

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه : ۱۱۳

۱۰۷ - و اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو مرتكب گناهى شده اند (و حق را كتمان كرده اند) دو نفر از كسانى كه گواهان نخست بر آنها ستم كرده اند به جاى آنها قرار ميگيرند و به خدا سوگند ياد ميكنند كه گواهى ما از گواهى آن دو به حق نزديكتر است و ما مرتكب تجاوزى نشدهايم كه اگر چنين كرده باشيم از ظالمان خواهيم بود. ۱۰۸ - اين كار بيشتر سبب مى شود كه به حق گواهى دهند (و از خدا بترسند) و يا (از مردم ) بترسند كه (دروغشان فاش گردد و) سوگندهائى جاى سوگندهاى آنها را بگيرد، و از (مخالفت ) خدا بپرهيزيد و گوش ‍ فرا دهيد و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نميكند. شان نزول : در مجمع البيان و بعضى تفاسير ديگر در شان نزول آيات فوق نقل شده است كه يك نفر از مسلمانان به نام «ابن ابى ماريه » به اتفاق دو نفر از مسيحيان عرب به نام «تميم » و «عدى » كه دو برادر بودند به قصد تجارت از مدينه خارج شدند در اثناى راه ابن ماريه كه مسلمان بود بيمار شد، وصيتنامهاى نوشت و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد، و اموال خويش را بدست دو همسفر نصرانى سپرد وصيت كرد كه آنها را به خانواده او برسانند، و از دنيا رفت ، همسفران متاع او را گشودند و چيزهاى گرانقيمت و جالب آنرا برداشتند و بقيه را به ورثه باز گرداندند، ورثه هنگامى كه متاع را گشودند، قسمتى از اموالى كه ابن ابى ماريه با خود برده بود در آن نيافتند، ناگاه چشمان آنها به وصيتنامه افتاد، ديدند، صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است ، مطلب را با آن دو نفر مسيحى همسفر در ميان گذاشتند آنها انكار كرده و گفتند: هر چه به ما داده بود به شما تحويل دادهايم ! ناچار به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شكايت كردند، آيات فوق نازل شد و حكم آن را بيان كرد.

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۱۴

ولى از شان نزولى كه در كتاب كافى آمده است چنين بر مى آيد كه آنها نخست انكار وجود متاع ديگرى كردند و جريان به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كشيده شد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چون دليلى بر ضد آن دو نفر وجود نداشت ، آنها را وادار به سوگند كرد، سپس آنها را تبرئه نمود، اما چيزى نگذشت كه بعضى از اموال مورد بحث نزد آن دو نفر پيدا شد و به اين وسيله دروغشان اثبات گرديد، جريان به عرض پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در انتظار ماند تا آيات فوق نازل شد، سپس دستور داد، اولياء ميت سوگند ياد كنند، و اموال را گرفت و به آنها تحويل داد. تفسير: از مهمترين مسائلى كه اسلام روى آن تكيه ميكند، مساله حفظ حقوق و اموال مردم و به طور كلى اجراى عدالت اجتماعى است ، آيات فوق گوشهاى از دستورات مربوط به اين قسمت است ، نخست براى اينكه حقوق ورثه در اموال ميت از ميان نرود و حق بازماندگان و ايتام و صفار پايمال نشود، به افراد با ايمان دستور مى دهد و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد بايد به هنگام وصيت كردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى بطلبيد و اموال خود را به عنوان امانت براى تحويل دادن به ورثه به آنها بسپاريد (يا ايها الذين آمنوا شهادة بينكم اذا حضر احدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم ). منظور از عدل در اينجا همان عدالت به معنى پرهيز از گناه كبيره و مانند آن است ، ولى اين احتمال در معنى آيه نيز هست كه مراد از عدالت ، امانت در امور مالى و عدم خيانت باشد، مگر اينكه با دلائل ديگر ثابت شود كه شرائط بيشترى در چنين شاهدى لازم است . و منظور از منكم يعنى از شما مسلمانان ، در مقابل افراد غير مسلمان

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۱۵

است كه در جمله بعد به آنها اشاره شده است . البته بايد توجه داشت كه در اينجا بحث از شهادت معمولى و عادى نيست ، بلكه شهادتى است توام با وصايت ، يعنى اين دو نفر هم وصيند و هم گواه و اما اين احتمال كه علاوه بر دو نفر شاهد انتخاب شخص ‍ سومى به عنوان وصى در اينجا لازم است بر خلاف ظاهر آيه و مخالف شان نزول است ، زيرا در شان نزول خوانديم كه ابن ابى ماريه تنها دو نفر همسفر داشت كه آنها را به عنوان وصى و گواه بر ميراث خود انتخاب كرد. سپس اضافه ميكند: اگر در مسافرتى باشيد و مصيبت مرگ براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پيدا نكنيد) دو نفر از غير مسلمانها را براى اين منظور انتخاب نمائيد (او آخر ان من غير كم ان انتم ضربتم فى الارض فاصابتكم مصيبة الموت ). گرچه در آيه سخنى از اين موضوع كه انتخاب وصى و شاهد از غير مسلمانها مشروط به عدم دسترسى به مسلمانان است ديده نميشود ولى روشن است كه منظور در صورتى است كه دسترسى به مسلمان نباشد و ذكر قيد مسافرت نيز به همين جهت است ، همچنين كلمه او گرچه معمولا براى تخيير است ولى در اينجا - مانند بسيارى از موارد ديگر - منظور ترتيب ميباشد، يعنى نخست از مسلمانان و اگر ممكن نشد از غير مسلمانان انتخاب كنيد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از غير مسلمانان تنها اهل كتاب يعنى يهود و نصارى ميباشد زيرا اسلام براى مشركان و بت پرستان در هيچ مورد اهميتى قائل نشده است . سپس دستور مى دهد كه به هنگام اداى شهادت بايد آن دو نفر را بعد از نماز - در زمينه ترديد و شك - وادار كنند كه به نام خدا سوگند ياد كنند (تحبسونهما من بعد الصلوة فيقسمان بالله ان ارتبتم ).

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه ۱۱۶

و بايد شهادت آنها به اينگونه بوده باشد كه بگويند ما حاضر نيستيم حق را به منافع مادى بفروشيم و بنا حق گواهى دهيم ، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشد (لا نشترى به ثمنا و لو كان ذاقربى ). و ما هيچگاه شهادت الهى را كتمان نميكنيم كه در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود (و لا نكتم شهادة الله انا اذا لمن الاثمين ). بايد توجه داشت كه : اولا اين تشريفات براى اداى شهادت در زمينه شك و ترديد و اتهام است . ثانيا به مقتضاى ظاهر آيه فرقى در ميان مسلمان و غير مسلمان از اين نظر نيست و در حقيقت يكنوع محكم كارى براى حفظ اموال ، در زمينه اتهام ميباشد و اين هيچگونه منافاتى با قبول شهادت عدلين بدون سوگند ندارد، زيرا اين حكم مربوط به مورد عدم اتهام است بنابراين نه حكم آيه نسخ شده است و نه اختصاص به غير مسلمانان دارد (دقت كنيد). ثالثا منظور از نماز در مورد غير مسلمانان قاعدتا نمازهاى خود آنها است ؟ كه در آنها ايجاد توجه و ترس از خدا مى كند و اما در مورد مسلمانان جمعى معتقدند كه منظور خصوص نماز عصر است و در بعضى از روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) نيز به آن اشاره شده است اما ظاهر آيه مطلق است و هر نمازى را شامل مى شود و ممكن است ذكر خصوص نماز عصر در روايات ما جنبه استحبابى داشته باشد زيرا در نماز عصر، اجتماع بيشترى شركت مى كردند و به علاوه وقت داورى و قضاوت در ميان مسلمين بيشتر آن موقع بود. و رابعا انتخاب وقت نماز براى شهادت به خاطر آن است كه روح خدا ترسى به مقتضاى الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر در انسان بيدار مى شود، و موقعيت زمانى و مكانى توجهى در او به سوى حق ايجاد ميكند و حتى بعضى از

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۱۷

فقها گفته اند كه خوبست براى اداى شهادت اگر در مكه باشند در كنار كعبه در ميان ركن و مقام كه جايگاه بسيار مقدسى است و اگر در مدينه باشند در كنار منبر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين شهادت ادا شود. و در آيه بعد سخن از موردى به ميان آمده كه ثابت شود، دو شاهد مرتكب خيانت و گواهى بر ضد حق شده اند - همانطور كه در شان نزول آيه آمده بود - در چنين موردى دستور مى دهد كه : اگر اطلاعى حاصل شود كه آن دو نفر مرتكب گناه و جرم و تعدى شده اند و حق را پايمال كرده اند، دو نفر ديگر از كسانى كه گواهان نخست به آنها ستم كرده اند (يعنى ورثه ميت ) بجاى آنها قرار گرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى ميدهند (فان عثر على انهما استحقا اثما فاخران يقومان مقامهما من الذين استحق عليهم الاوليان ). مرحوم طبرسى در مجمع البيان معتقد است كه اين آيه از نظر معنى و اعراب از پيچيده ترين و مشكلترين آيات قرآن است ولى با توجه به دو نكته معلوم مى شود كه اين آيه آنقدر هم پيچيده نيست . اولا منظور از استحق در اينجا به قرينه كلمه اثم (گناه ) همان جرم و تجاوز به حق ديگرى است . و ثانيا «اوليان » در اينجا به معنى اولان است يعنى آن دو شاهدى كه در آغاز ميبايست شهادت بدهند و از راه راست منحرف شده اند. بنابراين معنى آيه چنين مى شود كه اگر اطلاعى حاصل شد كه دو شاهد نخستين ، مرتكب خلافى شده اند، دو نفر ديگر جاى آنها را ميگيرند از همان كسانى كه دو شاهد نخست بر آنها تجاوز كرده اند.

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۱۸

و در ذيل آيه وظيفه دو شاهد دوم را چنين بيان مى كند كه آنها بايد به خدا سوگند ياد كنند كه گواهى ما از گواهى دو نفر اول شايسته تر و به حق نزديكتر است و ما مرتكب تجاوز و ستمى نشده ايم و اگر چنين كرده باشيم از ظالمان و ستمگران خواهيم بود (فيقسمان بالله لشهادتنا احق من شهادتهما و ما اعتدينا انا اذا لمن الظالمين ). در حقيقت اولياى ميت روى اطلاعاتى كه از جلوتر درباره اموال و متاع او بهنگام مسافرت يا غير مسافرت داشته اند گواهى ميدهند كه دو شاهد نخست مرتكب ظلم و خيانت شده اند و اين شهادت جنبه حسى پيدا ميكند نه حدسى و از روى قرائن . در آخرين آيه مورد بحث در حقيقت فلسفه احكامى را كه در زمينه شهادت در آيات قبل گذشت بيان مى كند كه : اگر طبق دستور بالا عمل شود يعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند، و در صورت بروز خيانت آنها، افراد ديگرى از ورثه جاى آنها را بگيرند و حق را آشكار سازند، اين برنامه سبب مى شود كه شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقع - به خاطر ترس از خدا يا به خاطر ترس از خلق خدا - انجام دهند (ذلك ادنى ان ياتوا بالشهادة على وجه ها او يخافوا ان ترد ايمان بعد ايمانهم ). در حقيقت اين كار سبب مى شود كه حد اكثر ترس از مسئوليت در برابر خدا و يا بندگان خدا در آنها بيدار گردد و از محور حق منحرف نشوند. و در آخر آيه براى تاكيد روى تمام احكام گذشته دستور ميدهد: پرهيزگارى پيشه كنيد و گوش به فرمان خدا فرا دهيد و بدانيد خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نخواهد كرد (و اتقوا الله و اسمعوا و الله لا يهدى القوم الفاسقين )

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه ۱۱۹

آيه ۱۰۹

آيه و ترجمه

يَوْمَ يجْمَعُ اللَّهُ الرُّسلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّك أَنت عَلَّمُ الْغُيُوبِ(۱۰۹) ترجمه : ۱۰۹ - از آن روز بترسيد كه خداوند پيامبران را جمع مى كند و به آنها ميگويد مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى دادند؟ مى گويند ما چيزى نمى دانيم تو خود از تمام پنهانيها آگاهى . تفسير: اين آيه در حقيقت مكملى براى آيات قبل است ، زيرا در ذيل آيات گذشته كه مربوط به مساله شهادت حق و باطل بود، دستور به تقوا و ترس از مخالفت فرمان خدا داده شد، در اين آيه مى گويد: از آن روز بترسيد كه خداوند پيامبران را جمع مى كند و از آنها درباره رسالت و ماموريتشان سؤ ال مى كند و ميگويد مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند (يوم يجمع الله الرسل فيقول ما ذا اجبتم ). آنها از خود نفى علم كرده و همه حقايق را موكول به علم پروردگار كرده ميگويند: خداوندا! ما علم و دانشى نداريم ، تو آگاه بر تمام غيوب و پنهانيها هستى (قالوا لا علم لنا انك انت علام الغيوب ). و به اين ترتيب سر و كار شما با چنين خداوند علام الغيوب و با چنين دادگاهى است ، بنابراين در گواهيهاى خود مراقب حق و عدالت باشيد. در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد نخست اينكه از آيات ديگر قرآن استفاده ميشود كه پيامبران شاهدان و گواهان بر امت خويشند در حالى كه از آيه فوق

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۰

بر مى آيد كه آنها از خود نفى علم ميكنند و همه چيز را به خدا وامى گذارند. ولى ميان اين دو تضاد و اختلافى نيست ، بلكه مربوط به دو مرحله است ، در نخستين مرحله كه آيه مورد بحث اشاره به آنست ، انبياء در پاسخ سؤ ال پروردگار اظهار ادب كرده ، و از خود نفى علم نموده ، و همه چيز را موكول به علم خدا ميكنند، ولى در مراحل بعد آنچه را ميدانند در مورد امت خود بازگو ميكنند و گواهى ميدهند، اين درست به آن ميماند كه گاهى استاد به شاگرد خود ميگويد كه پاسخ فلان شخص را بده ، شاگرد نخست اظهار ادب كرده و علم خود را در برابر علم او هيچ توصيف ميكند و پس از آن آنچه را ميداند ميگويد. ديگر اينكه چگونه انبيا از خود نفى علم ميكنند با اينكه آنها علاوه بر علم عادى بسيارى از حقايق پنهانى را از طريق تعليم پروردگار ميدانند؟ گرچه در پاسخ اين سؤ ال مفسران بحثهاى گوناگونى دارند، ولى به عقيده ما روشن است كه منظور انبياء آن است كه علم خود را در برابر علم خدا هيچ بشمرند و در حقيقت چنين است ، هستى ما در برابر هستى بى پايان او چيزى نيست و علم ما در برابر علم او علم محسوب نميشود، و خلاصه «ممكن » هر چه باشد در برابر «واجب » چيزى ندارد و به تعبير ديگر: دانش انبياء اگر چه در حد خود دانش قابل ملاحظهاى است ولى با مقايسه به دانش پروردگار چيزى محسوب نمى شود. و در حقيقت عالم واقعى كسى است كه در همه جا و هر زمان حاضر و ناظر و از پيوند تمام ذرات عالم با خبر و از تمام خصوصيات اين جهان كه يك واحد بهم پيوسته است آگاه باشد، و اين صفت مخصوص ذات پاك خدا است . از آنچه گفتيم روشن مى شود كه اين آيه دليل بر نفى هر گونه علم غيب از پيامبران و امامان نمى شود، آنچنانكه بعضى پنداشته اند، زيرا علم غيب بالذات مربوط به كسى است كه همه جا و هر زمان حاضر است ، و غير او بالذات چنين علمى را ندارد بلكه آنچه را خدا از غيب به او تعليم داده است ميداند، شاهد اين

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۱

سخن آيات متعددى از قرآن است ، از جمله در سوره جن آيه ۲۶ ميخوانيم عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول : خداوند عالم الغيب است و هيچكس را از علم غيب خود آگاه نميكند مگر رسولانى را كه برگزيده است و در سوره هود آيه ۴۹ ميخوانيم : تلك من انباء الغيب نوحيها اليك : اينها از خبرهاى غيبى است كه ما به تو وحى مى فرستيم . از اين آيات و مانند آن استفاده مى شود كه علم غيب مخصوص ذات خدا است ولى به هر كس آنچه صلاح ببيند تعليم مى دهد و كميت و كيفيت آن مربوط به خواست و مشيت او است .

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۲

آيه ۱۱۰

آيه و ترجمه

إِذْ قَالَ اللَّهُ يَعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكرْ نِعْمَتى عَلَيْك وَ عَلى وَلِدَتِك إِذْ أَيَّدتُّك بِرُوح الْقُدُسِ تُكلِّمُ النَّاس فى الْمَهْدِ وَ كهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُك الْكتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ وَ إِذْ تخْلُقُ مِنَ الطينِ كَهَيْئَةِ الطيرِ بِإِذْنى فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طيرَا بِإِذْنى وَ تُبرِىُ الاَكمَهَ وَ الاَبْرَص بِإِذْنى وَ إِذْ تخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنى وَ إِذْ كفَفْت بَنى إِسرءِيلَ عَنك إِذْ جِئْتَهُم بِالْبَيِّنَتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنهُمْ إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۱۱۰) ترجمه : ۱۱۰ - بياد آور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت متذكر نعمتى كه بر تو و مادرت دادم باش ، زمانى كه تو را بوسيله روح القدس تقويت كردم كه در گاهواره و به هنگام بزرگى با مردم سخن ميگفتى ، و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل بر تو آموختم ، و هنگامى كه به فرمان من از گل چيزى بصورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان من پرندهاى مى شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من شفا ميدادى ، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده ميكردى ، و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رسانيدن به تو باز داشتم در آن موقع كه دلايل روشن براى آنها آوردى ولى جمعى از كافران آنها گفتند اينها جز سحر آشكار نيست . تفسير: مواهب الهى بر مسيح اين آيه و آيات بعد تا آخر سوره مائده مربوط به سرگذشت حضرت مسيح (عليه السلام )

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه ۱۲۳

و مواهبى است كه به او و امتش ارزانى داشته كه براى بيدارى و آگاهى مسلمانان در اينجا بيان شده است . نخست مى گويد: بياد بياور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم فرمود: نعمتى را كه بر تو و بر مادرت ارزانى داشتم متذكر باش (اذ قال الله يا عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك ). طبق اين تفسير، آيات فوق بحث مستقلى را شروع مى كند كه براى مسلمانان جنبه تربيتى دارد و مربوط به همين دنيا است ، ولى جمعى از مفسران مانند طبرسى و بيضاوى و ابو الفتوح رازى اين احتمال را داده اند كه آيه دنباله آيه قبل و مربوط به سؤ الات و سخنانى باشد كه خداوند با پيامبران در روز قيامت خواهد داشت ، و بنابراين قال كه فعل ماضى است در اينجا به معنى يقول كه فعل مضارع است ميباشد، ولى اين احتمال مخالف ظاهر آيه است ، بخصوص اينكه معمولا شمردن نعمتها براى كسى به منظور زنده كردن روح شكرگزارى در او است ، در حالى كه در قيامت اين مساله مطرح نيست . سپس به ذكر مواهب خود پرداخته ، نخست ميگويد تو را با روح القدس تقويت كردم (اذ ايدتك بروح القدس ). درباره معنى روح القدس در جلد اول صفحه ۲۳۶ مشروحا بحث شد و خلاصه يك احتمال اين است كه مراد از آن فرشته وحى جبرئيل مى باشد و احتمال ديگر اينكه منظور همان نيروى غيبى است كه عيسى را براى انجام معجزات و تحقق بخشيدن به رسالت مهمش تقويت ميكرد، اين معنى در غير انبياء نيز به درجه ضعيفتر وجود دارد. ديگر از مواهب الهى بر تو اين است كه به تاييد روح القدس با مردم در گهواره و به هنگام بزرگى و پختگى سخن ميگفتى (تكلم الناس فى المهد و كهلا).

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۴

اشاره به اينكه سخنان تو در گاهواره همانند سخنان تو در بزرگى ، پخته و حساب شده بود، نه سخنان كودكانه و بى ارزش . ديگر اينكه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو تعليم دادم (و اذ علمتك الكتاب و الحكمة و التورية و الانجيل ). ذكر تورات و انجيل بعد از ذكر كتاب با اينكه از كتب آسمانى است ، در حقيقت از قبيل تفصيل بعد از اجمال است . ديگر از مواهب اينكه از گل به فرمان من چيزى شبيه پرنده مى ساختى سپس در آن مى دميدى و به اذن من پرنده زندهاى مى شد (و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى ). ديگر اينكه : كور مادرزاد و كسى كه مبتلا به بيمارى پيسى بود به اذن من شفا ميدادى (و تبرء الاكمه و الابرص ‍ باذنى ). و نيز مردگان را به اذن من زنده ميكردى (و اذ تخرج الموتى باذنى ). و بالاخره يكى ديگر از مواهب من بر تو اين بود كه بنى اسرائيل را از آسيب رساندن به تو باز داشتم در آن هنگام كه كافران آنها در برابر دلائل روشن تو بپاخاستند و آنها را سحر آشكارى معرفى كردند من در برابر اين همه هياهو و دشمنان سر سخت و لجوج تو را حفظ كردم تا دعوت خود را پيش ببرى (و اذ كففت بنى اسرائيل عنك اذ جئتهم بالبينات فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين ). قابل توجه اينكه در اين آيه چهار بار كلمه باذنى (به فرمان من ) تكرار شده است ، تا جائى براى غلو و ادعاى الوهيت در مورد حضرت مسيح (عليه السلام ) باقى نماند، يعنى آنچه او انجام ميداد گرچه بسيار عجيب و شگفت انگيز بود، و به كارهاى خدائى شباهت داشت ولى هيچيك از ناحيه او نبود بلكه همه از ناحيه خدا انجام ميگرفت ، او بندهاى بود سر بر فرمان خدا و هر چه داشت از طريق استمداد

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۵

از نيروى لا يزال الهى بود. ممكن است گفته شود تمام اين مواهب مربوط به مسيح (عليه السلام ) بوده است چرا در اين آيه براى مادرش مريم نيز موهبت شمرده است ؟ پاسخ اينكه مسلم است هر موهبتى به فرزند برسد در حقيقت به مادر او هم رسيده است زيرا هر دو از يك اصلند و ساقه و ريشه يك درخت . ضمنا همانطور كه در ذيل آيه ۴۹ سوره آل عمران يادآور شديم اين آيه و مانند آن از دلائل روشن ولايت تكوينى اولياى خدا است ، زيرا در سرگذشت مسيح زنده كردن مردگان ، و شفاى كور مادرزاد، و بيمار غير قابل علاج ، به شخص مسيح (عليه السلام ) نسبت داده شده ، منتها به اذن و فرمان خدا. از اين تعبير استفاده مى شود كه ممكن است خداوند چنين قدرتى را براى تصرف در عالم تكوين در اختيار كسى بگذارد كه گاه گاه چنين اعمالى را انجام دهد، و تفسير اين آيه به دعا كردن انبياء، و اجابت دعاى آنها از ناحيه خدا كاملا بر خلاف ظواهر آيات است . و منظور ما از ولايت تكوينى اولياى خدا چيزى جز آنكه در بالا ذكر شد نمى باشد، زيرا دليلى بر بيش از اين مقدار نداريم ، (براى توضيح بيشتر به جلد دوم صفحه ۴۲۲ مراجعه نمائيد).

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۶

آيه ۱۱۱ -۱۱۵

آيه و ترجمه

وَ إِذْ أَوْحَيْت إِلى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ ءَامِنُوا بى وَ بِرَسولى قَالُوا ءَامَنَّا وَ اشهَدْ بِأَنَّنَا مُسلِمُونَ(۱۱۱) إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَعِيسى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَستَطِيعُ رَبُّك أَن يُنزِّلَ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كنتُم مُّؤْمِنِينَ(۱۱۲) قَالُوا نُرِيدُ أَن نَّأْكلَ مِنهَا وَ تَطمَئنَّ قُلُوبُنَا وَ نَعْلَمَ أَن قَدْ صدَقْتَنَا وَ نَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشهِدِينَ(۱۱۳) قَالَ عِيسى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيداً لاَوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنك وَ ارْزُقْنَا وَ أَنت خَيرُ الرَّزِقِينَ(۱۱۴) قَالَ اللَّهُ إِنى مُنزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنى أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِّنَ الْعَلَمِينَ(۱۱۵) ترجمه : ۱۱۱ - و بياد آور زمانى را كه به حواريون وحى فرستادم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد، آنها گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم . ۱۱۲ - در آن هنگام كه حواريون گفتند: اى عيسى بن مريم آيا پروردگار تو ميتواند مائدهاى از آسمان نازل كند؟ او (در پاسخ ) گفت از خدا بپرهيزيد اگر با ايمان هستيد !. ۱۱۳ - گفتند (ما نظر سوئى نداريم ) ميخواهيم از آن بخوريم و دلهاى ما (به رسالت تو) مطمئن گردد و بدانيم به ما راست گفتهاى و بر آن گواه باشيم . ۱۱۴ - عيسى عرض كرد: خداوندا، پروردگارا! مائدهاى از آسمان بر ما بفرست تاعيدى

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۷

براى اول و آخر ما باشد و نشانهاى از تو، و به ما روزى ده ، تو بهترين روزى دهندگانى ۱۱۵ - خداوند (دعاى او را مستجاب كرد و) گفت من آنرا بر شما نازل ميكنم ولى هر كس از شما بعد از آن كافر گردد (و راه انكار پويد) او را چنان مجازاتى ميكنم كه احدى از جهانيان را نكرده باشم !. تفسير: داستان نزول مائده بر حواريون به دنبال بحثى كه درباره مواهب الهى درباره مسيح (عليه السلام ) و مادرش در آيات قبل بيان شد در اين آيات به موهبتهائى كه به حواريين يعنى ياران نزديك مسيح (عليه السلام ) بخشيده اشاره ميكند: نخست ميفرمايد: بخاطر بياور زمانى را كه به حواريين وحى فرستادم كه به من و فرستادهام مسيح (عليه السلام ) ايمان بياوريد و آنها دعوت مرا اجابت كردند و گفتند: ايمان آورديم ، خداوندا گواه باش كه ما مسلمان و در برابر فرمان تو تسليم هستيم (و اذ اوحيت الى الحواريين ان آمنوا بى و برسولى قالوا آمنا و اشهد باننا مسلمون ). البته ميدانيم كه «وحى » در قرآن معنى وسيعى دارد و منحصر به وحيهائى كه بر پيامبران نازل ميشد نيست ، بلكه الهاماتى كه به قلب افراد مى شود نيز از مصداقهاى آن است و لذا درباره مادر موسى (سوره قصص آيه ۷) نيز تعبير به وحى شده و حتى به غرائز و الهامات تكوينى حيواناتى همچون زنبور عسل نيز در قرآن كلمه وحى گفته شده است .

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه ۱۲۸

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور روحى هائى باشد كه بواسطه مسيح (عليه السلام ) و با پشتوانه معجزات براى آنها فرستاده مى شد. درباره حواريين يعنى شاگردان و ياران مخصوص مسيح (عليه السلام ) در جلد دوم صفحه ۴۲۶ بحث كرده ايم . سپس اشاره به جريان معروف نزول مائده آسمانى كرده ، مى گويد: ياران خاص مسيح به عيسى (عليه السلام ) گفتند: آيا پروردگار تو مى تواند غذائى از آسمان براى ما بفرستد؟ (اذ قال الحواريون يا عيسى ابن مريم هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائدة من السماء). مائده در لغت هم به خوان و سفره و طبق گفته مى شود و هم به غذائى كه در آن قرار مى دهند. و در اصل از ماده ميد به معنى حركت و تكان خوردن است شايد اطلاق مائده بر سفره و غذا به خاطر نقل و انتقالى است كه در آن صورت مى گيرد. مسيح (عليه السلام ) از اين تقاضا كه بوى شك و ترديد مى داد پس از آوردن آنهمه آيات و نشانه هاى ديگر نگران شد و به آنها هشدار داد و گفت : از خدا بترسيد اگر ايمان داريد (قال اتقوا الله ان كنتم مؤ منين ). ولى به زودى به اطلاع عيسى (عليه السلام ) رسانيدند كه ما هدف نادرستى از اين پيشنهاد نداريم ، و غرض ما لجاجت ورزى نيست بلكه مى خواهيم از اين مائده بخوريم (و علاوه بر نورانيتى كه بر اثر تغذيه از غذاى آسمانى در قلب ما پيدا مى شود، زيرا تغذيه به طور مسلم در روح انسان مؤ ثر است ) قلب ما اطمينان و آرامش ‍ پيدا كند و با مشاهده اين معجزه بزرگ به سر حد عين اليقين برسيم و بدانيم آنچه به ما گفتهاى راست بوده و بتوانيم بر آن گواهى دهيم (قالوا نريدان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين ). هنگامى كه عيسى (عليه السلام ) از حسن نيت آنها در اين تقاضا آگاه شد، خواسته آنها را به پيشگاه پروردگار به اين صورت منعكس كرد: خداوندا مائدهاى از

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۲۹

آسمان براى ما بفرست كه عيدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانه اى از ناحيه تو محسوب شود و به ما روزى ده ، تو بهترين روزى دهندگان هستى (قال عيسى ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك و ارزقنا و انت خير الرازقين ). قابل توجه اينكه مسيح تقاضاى آنها را بطرزى شايسته تر در پيشگاه خدا بيان كرد كه حاكى از روح حق طلبى و ملاحظه مصالح جمعى و عمومى بوده باشد. خداوند اين دعائى را كه از روى حسن نيت و اخلاص صادر شده بود اجابت كرد، و به آنها فرمود: من چنين مائدهاى را بر شما نازل مى كنم ، ولى توجه داشته باشيد، بعد از نزول اين مائده مسئوليت شما بسيار سنگينتر مى شود و با مشاهده چنين معجزه آشكارى هر كس بعد از آن ، راه كفر را بپويد او را چنان مجازاتى خواهم كرد كه احدى از جهانيان را چنين مجازاتى نكرده باشم ! (قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين ).

نكته ها

در اين آيات نكاتى است كه بايد مورد بررسى قرار گيرد:

منظور از تقاضاى مائده چه بود؟

شك نيست كه حواريون در اين تقاضا نظر سوئى نداشتند و هدفشان لجاجت در برابر مسيح (عليه السلام ) نبود، بلكه در جستجوى آرامش بيشتر و زدودن باقيمانده ترديدها و وسوسه هاى اعماق قلبشان بوده است زيرا بسيار مى شود كه انسان با استدلال و حتى گاهى با تجربه ، مطلبى را اثبات مى كند اما چون مساله ، مساله مهمى است بقايائى از وسوسه و شك در زواياى قلب او مى ماند، لذا ميل دارد با تجربه و آزمايش مكرر، و يا با تبديل كردن استدلالات علمى به مشاهدات عينى آنها را نيز از اعماق قلب خود ريشه كن سازد، لذا مى بينيم حتى ابراهيم (عليه السلام ) با آن مقام والاى ايمان و يقينش از خداوند تقاضا مى كند كه

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه ۱۳۰

مساله معاد را با چشم خود ببيند تا ايمان علميش به عين اليقين و شهود، تبديل شود. ولى از آنجا كه تعبير تقاضاى حواريون ظاهرا زننده بود، حضرت مسيح (عليه السلام ) آن را حمل بر بهانه جوئى كرد و به آنها اعتراض نمود اما هنگامى كه با توضيح بيشتر مقصد خود را روشن ساختند، عيسى (عليه السلام ) در برابر آنها تسليم شد.

منظور از هل يستطيع ربك چيست

مسلما اين جمله در ابتدا چنين معنى مى دهد كه حواريون در قدرت خدا در نزول مائده شك داشتند، ولى در تفسير آن مفسران اسلامى بياناتى دارند، كه چند قسمت آن از همه بهتر به نظر مى رسد نخست اينكه اين در خواست در آغاز كار آنها بود، كه به تمام صفات خدا كاملا آشنا نبودند، ديگر اينكه منظورشان اين بوده آيا خداوند مصلحت مى بيند چنين مائدهاى را بر ما نازل كند، همانطور كه فى المثل كسى به ديگرى مى گويد من نمى توانم تمام ثروتم را بدست فلان كس بدهم ، يعنى صلاح نمى بينم نه اينكه قدرت ندارم ، سوم اينكه يستطيع به معنى يستجيب بوده باشد زيرا ماده طوع به معنى انقياد است و هنگامى كه به باب استفعال برود چنين معنى را مى توان از آن استفاده كرد، بنابراين معنى جمله چنين مى شود آيا پروردگار تو از ما مى پذيرد كه مائده آسمانى بر ما نازل كند؟

اين مائده آسمانى چه بود؟

درباره محتويات اين مائده در قرآن ذكرى به ميان نيامده ، ولى از احاديث از جمله از حديثى كه از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده چنين استفاده مى شود كه طعام مزبور چند قرص نان و چند ماهى بود و شايد علت مطالبه چنين اعجازى آن بوده ، كه شنيده بودند مائده آسمانى بر بنى اسرائيل به اعجاز موسى نازل شد، آنها هم چنين تقاضائى را از عيسى كردند.

آيا مائدهاى بر آنها نازل شد؟

با اينكه آيات فوق تقريبا صراحت در نزول مائده دارد زيرا وعده خداوند تخلف ناپذير است ، اما عجيب اين است كه بعضى از مفسران در نزول مائده ترديد كرده اند و گفته اند هنگامى كه حواريون

تفسير نمونه ج : ۵ صفحه ۱۳۱

شدت مسئوليت را پس از نزول مائده احساس كردند از تقاضاى خود صرفنظر نمودند! ولى حق اين است كه مائده بر آنها نازل گرديد.

عيد چيست ؟

عيد در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است ، و لذا به روزهائى كه مشكلات از قوم و جمعيتى بر طرف مى شود و بازگشت به پيروزيها و راحتيهاى نخستين مى كند عيد گفته مى شود، و در اعياد اسلامى به مناسبت اينكه در پرتو اطاعت يك ماه مبارك رمضان و يا انجام فريضه بزرگ حج ، صفا و پاكى فطرى نخستين به روح و جان باز مى گردد، و آلودگيها كه بر خلاف فطرت است ، از ميان مى رود، عيد گفته شده است ، و از آنجا كه روز نزول مائده روز بازگشت به پيروزى و پاكى و ايمان به خدا بوده است حضرت مسيح (عليه السلام ) آن را عيد ناميده ، و همانطور كه در روايات وارد شده نزول مائده در روز يكشنبه بود و شايد يكى از علل احترام روز يكشنبه در نظر مسيحيان نيز همين بوده است . و اگر در روايتى كه از على (عليه السلام ) نقل شده مى خوانيم و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد: هر روز كه در آن معصيت خدا نشود روز عيد است نيز اشاره به همين موضوع است ، زيرا روز ترك گناه روز پيروزى و پاكى و بازگشت به فطرت نخستين است .

مجازات شديد براى چه بود؟

در اينجا نكته مهمى است كه بايد به آن توجه داشت و آن اينكه هنگامى كه ايمان به مرحله شهود و عين اليقين برسد يعنى حقيقت را با چشم مشاهده كند و جاى هيچگونه ترديد و وسوسه باقى نماند مسئوليت او بسيار سنگينتر خواهد شد زيرا چنين كسى آن انسان سابق كه ايمانش بر پايه شهود نبود، و احيانا وسوسه هائى در آن وجود داشت نيست ، او وارد مرحله جديدى از ايمان و مسئوليت شده است و كمترين تقصير و غفلت و كوتاهى او موجب مجازات شديدى خواهد شد به همين دليل مسئوليت انبياء و اولياى خدا، سخت

تفسير نمونه جلد ۵ صفحه ۱۳۲

سنگين بود بطورى كه هميشه از آن وحشت داشتند، در زندگى روزانه نيز به نمونه هائى از اين مطلب برخورد مى كنيم مثلا هر كس مى داند كه قاعدتا در شهر و ديار او گرسنگانى وجود دارند كه در برابر آنها مسئوليت دارد، اما هنگامى كه با چشم خود ببيند كه انسان بيگناهى از شدت گرسنگى ناله مى كند، مسلما شكل مسئوليت او عوض مى گردد.

عهد جديد و مائده

در اناجيل چهارگانه كنونى سخنى از مائده به شكلى كه در قرآن است نمى يابيم گرچه در انجيل يوحنا باب ۲۱ بحثى درباره اطعام و پذيرائى اعجاز آميز مسيح از جمعى از مردم با نان و ماهى به ميان آمده اما با اندك توجهى روشن مى شود كه ارتباطى با مساله مائده آسمانى و حواريون ندارد در كتاب اعمال رسولان كه از كتب عهد جديد است نيز درباره نزول مائده بر يكى از حواريون به نام پطرس بحثى به ميان آمده اما آنهم غير از آن است كه ما درباره آن بحث مى كنيم ، ولى از آنجا كه مى دانيم بسيارى از حقايقى كه بر عيسى (عليه السلام ) نازل گشت در اناجيل كنونى نيست همانطور كه بسيارى از مطالبى كه در اناجيل است بر مسيح (عليه السلام ) نازل نشده مشكلى از اين نظر در جريان نزول مائده به وجود نخواهد آمد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←