تفسیر:نمونه جلد۴ بخش۵۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۵۶
آيه و ترجمه
وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ(۵۶) ترجمه : ۵۶ - و كسانى كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند (پيروزند زيرا) حزب و جمعيت خدا پيروز مى باشد!. تفسير : اين آيه تكميلى براى مضمون آيه پيش است و هدف آنرا تاكيد و تعقيب مى كند، و به مسلمانان اعلام مى دارد كه : كسانى كه ولايت و سرپرستى و رهبرى خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و افراد با ايمانى را كه در آيه قبل به آنها اشاره شد بپذيرند پيروز خواهند شد، زيرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پيروز است . (و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ). در اين آيه قرينه ديگرى بر معنى ولايت كه در آيه پيش اشاره شد يعنى سرپرستى و رهبرى و تصرف ديده مى شود، زيرا تعبير به حزب الله و غلبه آن مربوط به حكومت اسلامى است ، نه يك دوستى ساده و عادى و اين خود مى رساند كه ولايت در آيه به معنى سرپرستى و حكومت و زمامدارى اسلام و مسلمين است ، زيرا در معنى حزب يك نوع تشكل و هم بستگى و اجتماع براى تامين اهداف مشترك افتاده است . بايد توجه داشت كه مراد از الذين آمنوا در اين آيه ، همه افراد با ايمان نيستند بلكه كسى است كه در آيه قبل با اوصاف معينى به او اشاره شد. آيا منظور از پيروزى حزب الله كه در اين آيه به آن اشاره شده ،
تنها پيروزى معنوى است يا هر گونه پيروزى مادى و معنوى را شامل مى شود؟ شك نيست كه اطلاق آيه دليل بر پيروزى مطلق آنها در تمام جبهه ها است و براستى اگر جمعيتى جزء حزب الله باشند يعنى ايمان محكم و تقوا و عمل صالح و اتحاد و همبستگى كامل و آگاهى و آمادگى كافى داشته باشند بدون ترديد در تمام زمينه ها پيروز خواهند بود، و اگر مى بينيم مسلمانان امروز به چنان پيروزى دست نيافته اند، دليل آن روشن است ، زيرا شرايط عضويت در حزب الله كه در بالا اشاره شد در بسيارى از آنها ديده نمى شود، و به همين دليل قدرتها و نيروهائى را كه براى عقب نشاندن دشمن و حل مشكلات اجتماعى بايد مصرف كنند غالبا براى تضعيف يكديگر بكار مى برند. در آيه ۲۲ سوره مجادله نيز به قسمتى از صفات حزب الله اشاره شده است ، كه به خواست خدا در تفسير آن سوره خواهد آمد.
ََآيه ۵۷ - ۵۸
آيه و ترجمه
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتخَذُوا دِينَكمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۵۷) وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلى الصلَوةِ اتخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعِباً ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ(۵۸) ترجمه : ۵۷ - اى كسانيكه ايمان آورده ايد، افرادى كه آئين شما را بباد استهزاء و بازى مى گيرند از اهل كتاب و مشركان ، دوست و تكيه گاه خود انتخاب نكنيد، و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد. ۵۸ - آنها هنگامى كه (اذان مى گوئيد و مردم را) به نماز مى خوانيد آنرا به مسخره و بازى مى گيرند، اين بخاطر آن است كه آنها جمعى هستند كه درك نمى كنند.
شان نزول در تفسير مجمع البيان و ابوالفتوح رازى و فخر رازى نقل شده كه دو نفر از مشركان به نام رفاعه و سويد، اظهار اسلام كردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند، بعضى از مسلمانان با اين دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مى كردند، آيات فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد كه از اين عمل بپرهيزيد (و در اينجا روشن مى شود كه اگر در اين آيه سخن از ولايت به معنى دوستى به ميان آمده ، - نه بمعنى سرپرستى و تصرف كه در آيات قبل بود - به خاطر آن است كه اين آيات شان نزولى جداى از آن آيات دارد و نمى توان يكى را بر ديگرى قرينه گرفت ) و در شاءن نزول آيه دوم كه دنباله آيه اول است ، نقل شده كه جمعى از يهود و بعضى از نصارى صداى مؤ ذن را كه مى شنيدند و يا قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند شروع به مسخره و استهزاء مى كردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اينگونه افراد برحذر داشت . تفسير: در اين آيه بار ديگر خداوند به مؤ منان دستور مى دهد كه از انتخاب منافقان و دشمنان به عنوان دوست بپرهيزيد، منتها براى تحريك عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه اين حكم ، چنين مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد آنها كه آئين شما را به باد استهزاء و يا به بازى مى گيرند، چه آنها كه از اهل كتابند و چه آنها كه از مشركان و منافقانند، هيچيك از آنان را به عنوان دوست انتخاب نكنيد. (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا
من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء). و در پايان آيه با جمله و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين ، موضوع را تاكيد كرده كه طرح دوستى با آنان با تقوا و ايمان سازگار نيست . بايد توجه داشت كه هزو (بر وزن قفل ) به معنى سخنان يا حركات مسخره آميزى است كه براى بى ارزش نشان دادن موضوعى انجام مى شود. و به طورى كه راغب در كتاب مفردات مى گويد: بيشتر به شوخى و استهزائى گفته مى شود كه در غياب و پشت سر ديگرى انجام مى گيرد، اگر چه گاهى هم به شوخيها و مسخرههائى كه در حضور انجام مى گيرد به طور نادر اطلاق مى شود. لعب معمولا به كارهائى گفته مى شود كه غرض صحيحى در انجام آن نيست و يا اصلا بيهدف انجام مى گيرد و بازى كودكان را كه لعب مى نامند نيز از همين نظر است . در آيه دوم در تعقيب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل كتاب كه احكام اسلام را بباد استهزاء مى گرفتند، اشاره به يكى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده و مى گويد: هنگامى كه شما مسلمانان را به سوى نماز دعوت مى كنيد، آنرا بباد استهزاء و بازى مى گيرند (و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا). سپس علت عمل آنها را چنين بيان مى كند: اين بخاطر آن است كه
آنها جمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق بدورند (ذلك بانهم قوم لا يعقلون ). اذان شعار بزرگ اسلام هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگيختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و اين موضوع در دنياى امروز به صورت گستردهترى ديده مى شود. مسيحيان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پيروان خود را به كليسا دعوت مى كنند، ولى در اسلام براى اين دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، كه به مراتب رساتر و مؤ ثرتر است ، جذابيت و كشش اين شعار اسلامى به قدرى است كه بقول نويسنده تفسير المنار، بعضى از مسيحيان متعصب هنگامى كه اذان اسلامى را مى شنوند، به عمق و عظمت تاثير آن در روحيه شنوندگان اعتراف مى كنند. سپس نامبرده نقل مى كند كه در يكى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را ديده اند كه به هنگام اذان مسلمين اجتماع كرده تا اين نغمه آسمانى را بشنوند. چه شعارى از اين رساتر كه با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانيت و يگانگى آفريدگار جهان و گواهى به رسالت پيامبر او اوج مى گيرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نيك و نماز و ياد خدا پايان مى پذيرد، از نام خدا الله شروع مى شود و با نام خدا الله پايان مى پذيرد، جمله ها موزون ، عبارات كوتاه ، محتويات روشن ، مضمون سازنده و آگاه كننده است .
و لذا در روايات اسلامى روى مساله اذان گفتن تاكيد زيادى شده است در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه اذانگويان در روز رستاخيز از ديگران به اندازه يك سر و گردن بلندترند! اين بلندى در حقيقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت كردن ديگران به سوى خدا و به سوى عبادتى همچون نماز است . صداى اذان كه به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنين افكن مى شود، مانند نداى آزادى و نسيم حيات بخش استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستين را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افكند، و يكى از رموز بقاى اسلام است ، شاهد اين گفتار اعتراف صريح يكى از رجال معروف انگلستان است كه در برابر جمعى از مسيحيان چنين اظهار مى داشت : تا هنگامى كه نام محمد در ماذنه ها بلند است و كعبه پابرجا است و قرآن رهنما و پيشواى مسلمانان است امكان ندارد پايه هاى سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار و برقرار گردد! اما بيچاره و بينوا بعضى از مسلمانان كه گفته مى شود اخيرا اين شعار بزرگ اسلامى را كه سندى است بر ايستادگى آئين و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار، از دستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامه هاى مبتذلى گذاشته اند، خداوند آنها را هدايت كند و به صفوف مسلمانان باز گرداند. بديهى است همانطور كه باطن اذان و محتويات آن زيبا است ، بايد كارى كرد كه به صورتى زيبا و صداى خوب ادا شود، نه اينكه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آن پايمال گردد.
اذان از طريق وحى به پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد. در پاره اى از روايات كه از طرق اهل تسنن نقل شده مطالب شگفت - انگيزى در مورد تشريع اذان ديده مى شود كه با منطقهاى اسلامى سازگار نيست از جمله اينكه نقل كرده اند كه : پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدنبال درخواست اصحاب كه نشانه اى براى اعلام وقت نماز قرار داده شود با دوستان خود مشورت كرد، و هر كدام پيشنهادى از قبيل برافراشتن يك پرچم مخصوص ، يا روشن كردن آتش ، يا زدن ناقوس مطرح كردند، ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هيچكدام را نپذيرفت ، تا اينكه عبد الله بن زيد و عمر بن خطاب در خواب ديدند كه شخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذان بگويند و اذان را به آنها ياد داد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنرا پذيرفت . ولى اين روايت ساختگى و توهينى به مقام شامخ پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محسوب مى شود، كه بجاى تكيه بر وحى كردن ، روى خوابهاى افراد تكيه كند و مبانى دستورات دين خود را بر خواب افراد قرار دهد، بلكه همانطور كه در روايات اهل بيت (عليهمالسلام ) وارد شده است اذان از طريق وحى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعليم داده شد. امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: هنگامى كه جبرئيل اذان را آورد، سر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر دامان على (عليه السلام ) بود، جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعليم داد، هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر خود را برداشت ، از على (عليه السلام ) سؤ ال كرد آيا صداى اذان جبرئيل را شنيدى ! عرض كرد: آرى . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بار ديگر پرسيد آيا آنرا به خاطر سپردى ! گفت : آرى ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بلال را (كه صداى رسائى داشت ) حاضر كن ، و اذان و اقامه را به او تعليم ده ، على (عليه السلام ) بلال را حاضر كرد و اذان را به او تعليم داد.
براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توانيد به كتاب النص و الاجتهاد صفحه ۱۲۸ مراجعه كنيد.
ََآيه ۵۹ - ۶۰
آيه و ترجمه
قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثرَكمْ فَسِقُونَ(۵۹) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشرٍّ مِّن ذَلِك مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِب عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الخَْنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطغُوت أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضلُّ عَن سوَاءِ السبِيلِ(۶۰) ترجمه : ۵۹ - بگو اى اهل كتاب آيا به ما خرده مى گيريد! (مگر ما چه كرده ايم ) جز اينكه به خداوند يگانه ، و به آنچه بر ما نازل شده ، و به آنچه پيش از اين نازل گرديده است ايمان آورده ايم و اين بخاطر آن است كه بيشتر شما از راه حق بدر رفته ايد (و لذا حق در نظر شما نازيباست ). ۶۰ - بگو: آيا شما را از كسانى كه جايگاه و پاداششان بدتر از اين است با خبر كنم !! كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و مورد خشم قرار داده (و مسخ كرده ) و از آنها ميمونها و خوكهائى قرار داده و پرستش بت كرده اند موقعيت و محل آنها بدتر است و از راه راست گمراهترند. شان نزول : از عبد الله بن عباس نقل شده كه جمعى از يهود نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و درخواست كردند: عقائد خود را براى آنها شرح دهد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفت : من به خداى بزرگ و يگانه ايمان دارم و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و موسى و عيسى و همه پيامبران الهى نازل شده حق مى دانم ،
ميان آنها جدائى نمى افكنم ، آنها گفتند: ما عيسى را نمى شناسيم و به پيامبرى نمى پذيريم ، سپس افزودند: ما هيچ آئينى را بدتر از آئين شما سراغ نداريم ! آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير: در آيه نخست ، خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه از اهل كتاب سؤ ال كن و بگو چه كار خلافى از ما سر زده كه شما از ما عيب مى گيريد و انتقاد مى كنيد جز اينكه ما به خداى يگانه ايمان آورده ايم و در برابر آنچه بر ما و بر انبياء پيشين نازل شده تسليم هستيم . (قل يا اهل الكتاب هل تنقمون منا الا ان آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل من قبل ). اين آيه در حقيقت اشاره به گوشهاى ديگر از لجاجتها و تعصبهاى بى مورد يهود مى كند كه براى غير خود و غير آئين تحريف شده خويش هيچگونه ارزشى قائل نبودند و به خاطر همين تعصب شديد، حق در نظر آنها باطل و باطل در نظر آنان حق جلوه مى كرد. و در پايان آيه جمله اى مى بينيم كه در حقيقت بيان علت جمله قبل است اين جمله مى گويد: اگر شما توحيد خالص و تسليم در برابر تمام كتب آسمانى را بر ما ايراد مى گيريد به خاطر آن است كه بيشتر شما فاسق و آلوده به گناه شده ايد، چون خود شما آلوده و منحرفيد اگر كسانى پاك و بر جاده حق باشند در نظر شما عيب است . (و ان اكثر كم فاسقون ).
اصولا در محيطهاى آلوده كه اكثريت آنرا افراد فاسق و آلوده به گناه تشكيل مى دهند گاهى مقياس حق و باطل آنچنان دگرگون مى شود كه عقيده پاك و عمل صالح ، زشت و قابل انتقاد مى گردد، و عقائد و اعمال نادرست ، زيبا و شايسته تحسين جلوه مى كند، اين خاصيت همان مسخ فكرى است كه بر اثر فرو رفتن در گناه و خو گرفتن به آن به انسان دست مى دهد. ولى بايد توجه داشت كه آيه همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم همه اهل كتاب را مورد انتقاد قرار نمى دهد، بلكه حساب اقليت صالح را با كلمه اكثر در اينجا نيز بدقت جدا كرده است . در آيه دوم ، عقائد تحريف شده و اعمال نادرست اهل كتاب و كيفرهائى كه دامنگير آنها گرديده است با وضع مؤ منان راستين و مسلمان مقايسه گرديده ، تا معلوم شود كداميك از اين دو دسته درخور انتقاد و سرزنش هستند و اين يك پاسخ منطقى است كه براى متوجه ساختن افراد لجوج و متعصب به كار مى رود در اين مقايسه چنين مى گويد: اى پيامبر به آنها بگو آيا ايمان به خداى يگانه و كتب آسمانى داشتن درخور سرزنش و ايراد است ، يا اعمال نارواى كسانى كه گرفتار آنهمه مجازات الهى شدند به آنها بگو آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه پاداش كارشان در پيشگاه خدا از اين بدتر است . (قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله ) شك نيست كه ايمان به خدا و كتب آسمانى ، چيز بدى نيست ، و اينكه
در آيه فوق آنرا با اعمال و افكار اهل كتاب مقايسه كرده و مى گويد: كداميك بدتر است در حقيقت يكنوع كنايه مى باشد، همانطور كه گاهى مى بينيم فرد ناپاكى از فرد پاكى انتقاد مى كند، او در جواب مى گويد: آيا پاكدامنان بدترند يا آلودگان ؟. سپس به تشريح اين مطلب پرداخته و مى گويد: آنها كه بر اثر اعمالشان مورد لعن و غضب پروردگار واقع شدند و آنانرا به صورت ميمون و خوك مسخ كرد، و آنها كه پرستش طاغوت و بت نمودند، مسلما اين چنين افراد، موقعيتشان در اين دنيا و محل و جايگاهشان در روز قيامت بدتر خواهد بود، و از راه راست و جاده مستقيم گمراهترند. (من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القردة و الخنازير و عبد الطاغوت اولئك شر مكانا و اضل عن سواء السبيل ). درباره معنى مسخ و تغيير چهره دادن بعضى از انسانها و اينكه آيا منظور از آن مسخ و دگرگون شدن چهره جسمانى است يا دگرگونى چهره فكرى و اخلاقى ، به خواست خدا به طور مشروح در ذيل آيه ۱۶۳ سوره اعراف سخن خواهيم گفت .
ََآيه : ۶۱ - ۶۳
آيه و ترجمه
وَ إِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا ءَامَنَّا وَ قَد دَّخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كانُوا يَكْتُمُونَ(۶۱) وَ تَرَى كَثِيراً مِّنهُمْ يُسرِعُونَ فى الاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ أَكلِهِمُ السحْت لَبِئْس مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۶۲) لَوْ لا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّنِيُّونَ وَ الاَحْبَارُ عَن قَوْلهِِمُ الاثْمَ وَ أَكلِهِمُ السحْت لَبِئْس مَا كانُوا يَصنَعُونَ(۶۳) ترجمه : ۶۱ - و هنگامى كه نزد شما مى آيند مى گويند ايمان آورده ايم (اما) با كفر وارد مى شوند و با كفر خارج مى گردند و خداوند از آنچه كتمان مى كردند آگاهتر است . ۶۲ - بسيارى از آنها را مى بينى كه در گناه و تعدى و خوردن مال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند، چه زشت است كارى كه انجام مى دهند. ۶۳ - چرا دانشمندان نصارى و علماى يهود آنها را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام نهى نمى كنند! چه زشت است عملى كه انجام مى دهند. تفسير : در آيه نخست - براى تكميل بحث درباره منافقان اهل كتاب - پرده از روى نفاق درونى آنها برداشته و به مسلمانان چنين اعلام مى كند: هنگامى كه نزد شما مى آيند مى گويند ايمان آورديم در حالى كه با قلبى مملو از كفر داخل مى شوند و به همان حال نيز از نزد شما بيرون مى روند و منطق و استدلال و سخنان شما در قلب آنها كمترين اثرى نمى بخشد. (و اذا جاؤ كم قالوا آمنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به ). بنابراين چهره هاى حق بجانب و اظهار ايمان و همچنين پذيرش ظاهرى
و رياكارانهاى كه در برابر سخنان شما نشان مى دهند، نبايد شما را فريب دهد. و در پايان آيه به آنها اخطار مى كند كه با تمام اين پرده پوشيها خداوند از آنچه آنها كتمان مى كنند، آگاه و با خبر است . و در آيه بعد نشانه هاى ديگرى از نفاق آنها را بازگو مى كند، از جمله اينكه مى گويد: بسيارى از آنها را مى بينى كه در مسير گناه و ستم و خوردن اموال حرام بر يكديگر سبقت مى جويند. (و ترى كثيرا منهم يسارعون فى الاثم و العدوان و اكلهم السحت ). يعنى آنچنان آنها در راه گناه و ستم گام بر مى دارند كه گويا به سوى اهداف افتخارآميزى پيش مى روند، و بدون هيچگونه شرم و حيا، سعى مى كنند از يكديگر پيشى گيرند. بايد توجه داشت كه كلمه اثم هم به معنى كفر آمده است و هم به معنى هر گونه گناه ، ولى چون در اينجا در مقابل عدوان قرار گرفته است ، بعضى از مفسران آنرا به معنى گناهانى كه زيان آن تنها متوجه خود انسان مى شود تفسير كرده اند بر خلاف عدوان كه زيان آن به ديگران مى رسد، اين احتمال نيز هست كه ذكر عدوان بعد از ذكر اثم به اصطلاح از قبيل ذكر عام بعد از خاص و ذكر اكل سحت بعد از آنها از قبيل ذكر اخص بوده باشد. به اين ترتيب قبلا آنها را به خاطر هر گونه گناه مذمت مى كند، و سپس روى دو گناه بزرگ به خاطر اهميتى كه داشته اند، انگشت مى گذارد، يكى ستمگرى و ديگرى خوردن اموال حرام ، اعم از رشوه و غير آن .
كوتاه سخن اينكه : قرآن اين دسته از منافقان اهل كتاب را، به خاطر پرده درى و جرئت و بى پروائى در برابر هر گونه گناه و به خصوص ستمگرى و بالاخص خوردن اموال نامشروع همانند رشوه ، و ربا و مانند آن مذمت مى كند. و در پايان آيه براى تاكيد زشتى اعمال آنها مى گويد: چه عمل زشت و ننگينى آنها انجام مى دهند. (لبئس ما كانوا يعملون ) از تعبير كانوا يعملون چنين استفاده مى شود كه انجام اين اعمال براى آنها جنبه اتفاقى نداشته بلكه بر آن مداومت داشته و مكرر مرتكب آن شده اند. سپس در آيه سوم حمله را متوجه دانشمندان آنها كرده كه با سكوت خود آنانرا به گناه تشويق مى نمودند و مى گويد: چرا دانشمندان مسيحى و علماى يهود، آنها را از سخنان گناه آلود و خوردن اموال نامشروع باز نمى دارند. (لو لا ينهاهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت ) همانطور كه در سابق اشاره كرده ايم ربانيون جمع ربانى و در اصل از كلمه رب گرفته شده ، و به معنى دانشمندانى است كه مردم را به سوى خدا دعوت مى كنند، ولى در بسيارى از موارد اين كلمه به علماى مذهبى مسيحى اطلاق مى شده است . و احبار جمع حبر (بر وزن ابر) به معنى دانشمندانى است كه اثر نيكى از خود در جامعه مى گذارند، ولى در بسيارى از موارد به علماى يهود گفته مى شود. ضمنا از اينكه در اين آيه ذكرى از عدوان كه در آيه قبل بود ديده نمى شود، بعضى استفاده كرده اند كه اثم به همان معناى وسيع كلمه است كه عدوان در آن درج است .
در اين آيه بر خلاف آيه گذشته تعبير به قولهم الاثم شده است ، و اين تعبير ممكن است ، اشاره به اين بوده باشد كه دانشمندان موظفند مردم را هم از سخنان گناه آلود باز دارند و هم از اعمال گناه ، و يا اينكه قول در اينجا به معنى اعتقاد است يعنى دانشمندان براى اصلاح يك اجتماع فاسد، نخست بايد افكار و اعتقادات نادرست آنها را تغيير دهند، زيرا تا انقلابى در افكار پيدا نشود، نميتوان انتظار اصلاحات عميق در جنبه هاى عملى داشت و به اين ترتيب آيه ، راه اصلاح جامعه فاسد را كه بايد از انقلاب فكرى شروع شود به دانشمندان نشان مى دهد. و در پايان آيه ، قرآن به همان شكل كه گناهكاران اصلى را مذمت نمود، دانشمندان ساكت و ترك كننده امر به معروف و نهى از منكر را مورد مذمت قرار داده ، ميگويد: چه زشت است كارى كه آنها انجام مى دهند. (لبئس ما كانوا يصنعون ) و به اين ترتيب روشن ميشود كه سرنوشت كسانى كه وظيفه بزرگ امر بمعروف و نهى از منكر را ترك ميكنند - بخصوص اگر از دانشمندان و علما باشند - سرنوشت همان گناهكاران است و در حقيقت شريك جرم آنها محسوب مى شوند. از ابن عباس مفسر معروف نقل شده كه مى گفت : اين آيه شديدترين آيهاى است كه دانشمندان وظيفه نشناس و ساكت را توبيخ و مذمت مى كند. بديهى است اين حكم اختصاصى به علماى خاموش و ساكت يهود و نصارى ندارد و تمام رهبران فكرى و دانشمندانى كه به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد، خاموش مى نشينند در بر مى گيرد، زيرا حكم خدا درباره همگان يكسان است ! در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : كه در خطبه اى فرمود:
اقوام گذشته به اين جهت هلاك و نابود گشتند كه مرتكب گناهان مى شدند و دانشمندانشان سكوت مى كردند، و نهى از منكر نمى نمودند، در اين هنگام بلاها و كيفرهاى الهى بر آنها فرود مى آمد، پس شما اى مردم ! امر به معروف كنيد و نهى از منكر نمائيد، تا به سرنوشت آنها دچار نشويد. و همين مضمون در نهج البلاغه در اواخر خطبه قاصعه (خطبه ۱۹۲) نيز آمده است : فان الله سبحانه لم يلعن القرن الماضى بين ايديكم الا لتركهم الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فلعن السفهاء لركوب المعاصى و الحكماء لترك التناهى خداوند متعال مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نساخت مگر بخاطر اينكه امر به معروف و نهى از منكر را ترك گفتند، عوام را به خاطر ارتكاب گناه و دانشمندان را به خاطر ترك نهى از منكر مورد لعن خود قرار داد و از رحمت خويش دور ساخت . قابل توجه اينكه درباره توده مردم در آيه سابق تعبير به يفعلون شده و در اين آيه در مورد دانشمندان تعبير به يصنعون و مى دانيم كه يصنعون از ماده صنع به معنى كارهائى است كه از روى دقت و مهارت انجام مى گيرد ولى يعملون از ماده عمل به هر گونه كار گفته مى شود اگر چه دقتى در آن نباشد و اين خود متضمن مذمت بيشترى است زيرا اگر مردم نادان و عوام كارهاى بدى انجام مى دهند، قسمتى از آن به خاطر نادانى و بى اطلاعى است ، ولى دانشمندى كه وظيفه خود را عمل نكند حساب شده ، آگاهانه و ماهرانه مرتكب خلاف شده است ، و به همين دليل مجازات عالم از جاهل سنگينتر و سختتر است !.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |