تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۶۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۳۲
آيه و ترجمه
وَ إِذَا طلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَجَهُنَّ إِذَا تَرَضوْا بَيْنهُم بِالمَْعْرُوفِ ذَلِك يُوعَظ بِهِ مَن كانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ذَلِكمْ أَزْكى لَكمْ وَ أَطهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ(۲۳۲) ترجمه : ۲۳۲ - و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق ) خويش ، ازدواج كنند! اگر در ميان آنان ، به طرز پسنديده اى تراضى برقرار گردد. اين دستورى است كه تنها افرادى از شما، كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن ، پند مى گيرند (و به آن ، عمل مى كنند). اين (دستور)، براى رشد (خانواده هاى ) شما موثرتر، و براى شستن آلودگيها مفيدتر است ، و خدا مى داند و شما نمى دانيد. شان نزول : يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام «معقل بن يسار» خواهرى به نام «جملاء» داشت كه از همسرش عاصم بن عدى طلاق گرفته بود، بعد از پايان عده مايل بود بار ديگر به عقد همسرش درآيد، ولى برادرش از اين كار مانع شد، آيه فوق نازل شد و او را از مخالفت با چنين ازدواجى نهى كرد. و نيز گفته اند كه آيه هنگامى نازل شد كه جابر بن عبد الله با ازدواج مجدد دختر عمويش با شوهر سابق خويش مخالفت مى ورزيد. و شايد در جاهليت چنين حقى به غالب بستگان نزديك مى دادند كه در امر ازدواج زنان و دختران خويشاوند دخالت كنند، شك نيست كه برادر و پسر عمو از
نظر فقه شيعه هيچ گونه ولايتى به خواهر و دختر عموى خود ندارند و آيه فوق مى خواهد اين گونه دخالت هاى غير مجاز را نفى كند، بلكه چنانكه خواهيم ديد از آيه فوق حكم وسيعترى حتى درباره اولياء استفاده مى شود كه حتى پدر و جد - تا چه رسد به بستگان ديگر و يا بيگانگان - حق ندارند با چنين ازدواج هائى مخالفت كنند. تفسير: شكستن يكى ديگر از زنجيرهاى اسارت زنان همان گونه كه قبلا اشاره شد در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و بى آنكه به اراده و تمايل آنان توجه شود مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند. از جمله در مورد انتخاب همسر، به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمى شد حتى اگر زن با اجازه ولى ، ازدواج مى كرد سپس از همسرش جدا مى شد باز پيوستن ثانوى او به همسر اول ، بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مى شد با اينكه زن و شوهر بعد از جدائى علاقه به بازگشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مى شدند. قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده ، مى گويد: ((هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق ) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديده اى حاصل شود)) (و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعظلوهن ان ينكحن ازواجهن اذا تراضوا بينهم بالمعروف ). اين در صورتى است كه مخاطب در اين آيه اولياء و مردان خويشاوند باشند، ولى اين احتمال نيز داده شده است كه مخاطب در آن ، همسر اول باشد، يعنى
هنگامى كه زنى را طلاق داديد مزاحم ازدواج مجدد او با شوهران ديگر نشويد، زيرا بعضى از افراد لجوج هم در گذشته و هم امروز بعد از طلاق دادن زن ، نسبت به ازدواج او با همسر ديگرى حساسيت به خرج مى دهند كه چيزى جز يك انديشه جاهلى نيست . ضمنا در آيه سابق بلوغ اجل ، به معنى رسيدن به روزهاى آخر عده بود در حالى كه در آيه مورد بحث به قرينه ازدواج مجدد، منظور پايان كامل عده است . بنابراين از آيه استفاده مى شود كه زنان «ثيبه » (آنان كه لااقل يك بار ازدواج كرده اند) در ازدواج مجدد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت اولياء ندارند حتى مخالفت آنها بى اثر است . سپس در ادامه آيه ، بار ديگر هشدار مى دهد و مى فرمايد: «اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مى گيرند» (ذلك يوعظ به من كان منكم يؤ من بالله و اليوم الاخر). و باز براى تاكيد بيشتر مى گويد: ((اين براى پاكى و نمو (خانواده هاى شما) مؤ ثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مى داند و شما نمى دانيد)) (ذلكم ازكى لكم و اطهر و الله يعلم و انتم لا تعلمون ). اين بخش از آيه ، در واقع مى گويد: اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مى توانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبداء و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند. و به تعبير ديگر اين جمله مى گويد: نتيجه عمل به اين دستورها صددرصد به خود شما مى رسد، ولى ممكن است بر اثر كمى معلومات ، به فلسفه اين احكام
واقف نشويد، اما خدائى كه از اسرار آنها آگاه است به خاطر حفظ طهارت و پاكيزگى خانواده هاى شما اين قوانين را مقرر فرموده است . قابل توجه اينكه : عمل به اين دستورها، هم موجب تزكيه و هم موجب طهارت معرفى شده (ازكى لكم و اطهر). يعنى هم آلودگيها را كه بر اثر غلط كارى دامنگير خانواده ها مى شود بر طرف مى سازد، و هم مايه نمو و تكامل و خير و بركت است ، (فراموش نبايد كرد كه «تزكيه » در اصل از «زكات » به معنى نمو گرفته شده است . بعضى از مفسران جمله «ازكى لكم » را اشاره به ثوابهائى مى دانند كه با عمل به اين دستورها حاصل مى شود، و جمله «اطهر» را اشاره به پاك شدن از گناهان . بديهى است حوادثى پيش مى آيد كه دو همسر با تمام علاقه اى كه به يكديگر دارند تحت تاثير آن از هم جدا مى شوند، بعد كه آثار مرگبار جدائى را با چشم خود مى بينند پشيمان شده و تصميم به بازگشت مى گيرند، سختگيرى و تعصب در برابر بازگشت آنها، ضربه سنگينى به هر دو مى زند و اى بسا مايه انحراف و آلودگى آنها شود، و اگر فرزندانى در اين وسط باشند - كه غالبا هستند - سرنوشت بسيار دردناكى خواهند داشت و مسؤ ول اين عواقب شوم كسانى هستند كه از آشتى آنها جلوگيرى مى كنند.
آيه ۲۳۳
آيه و ترجمه
وَ الْوَلِدَت يُرْضِعْنَ أَوْلَدَهُنَّ حَوْلَينِ كامِلَينِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلى المَْوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسوَتهُنَّ بِالمَْعْرُوفِ لا تُكلَّف نَفْسٌ إِلا وُسعَهَا لا تُضارَّ وَلِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِك فَإِنْ أَرَادَا فِصالاً عَن تَرَاضٍ مِّنهُمَا وَ تَشاوُرٍ فَلا جُنَاحَ عَلَيهِمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسترْضِعُوا أَوْلَدَكمْ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ إِذَا سلَّمْتُم مَّا ءَاتَيْتُم بِالمَْعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۲۳۳) ترجمه : ۲۳۳ - مادران ، فرزندان را دو سال تمام ، شير مى دهند. (اين ) براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند. و بر آن كس كه فرزند براى او متولد شده (پدر)، لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته (در مدت شير دادن بپردازد، حتى اگر طلاق گرفته باشد). هيچ كس موظف به بيش از مقدار توانايى خود نيست ! نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به كودك را دارد، و نه پدر. و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد (هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تامين نمايد). و اگر آن دو، با رضايت يكديگر و مشورت ، بخواهند كودك را (زودتر) از شير باز گيرند، گناهى بر آنها نيست . و اگر (با عدم توانايى ، يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست ، به شرط اينكه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد. و از (مخالفت فرمان ) خدا به پرهيزيد و بدانيد خدا، به آنچه انجام مى دهيد، بيناست ! تفسير: هفت دستور درباره شير دادن نوزادان اين آيه كه در واقع ادامه بحث هاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى
به سراغ يك مساله مهم ، يعنى مساله «رضاع » (شير دادن ) و با تعبيراتى بسيار كوتاه و فشرده و در عين حال پر محتوا و آموزنده جزئيات اين مساله را بازگو مى كند. ۱ - نخست مى گويد: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند» (و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين ). «والدات » جمع «والده »، در لغت عرب به معنى مادر است ، ولى «ام » معنى وسيعترى دارد كه گاه به مادر يا مادر مادر، و گاه به ريشه و اساس هر چيزى اطلاق مى شود. در اين بخش از آيه ، حق شير دادن در دو سال شيرخوارگى به مادر داده شده ، و او است كه مى تواند در اين مدت از فرزند خود نگاهدارى كند و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است ، هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است ، اما از آنجا كه تغذيه جسم و جان نوزاد در اين مدت با شير و عواطف مادر پيوند ناگسستنى دارد اين حق به مادر داده شده ، علاوه بر اين عواطف مادر نيز بايد رعايت شود، زيرا او نمى تواند آغوش خود را در چنين لحظات حساسى از كودكش خالى ببيند و در برابر وضع نوزادش بى تفاوت باشد، بنابراين قرار دادن حق حضانت و نگاهدارى و شير دادن براى مادر يك نوع حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم مادر، و تعبير «اولادهن » (فرزندانشان ) اشاره لطيفى به اين مطلب است . گر چه ظاهر اين جمله مطلق است ، و زنان مطلقه و غير مطلقه را شامل مى شود، ولى جمله هاى بعد نشان مى دهد كه اين آيه به زنان مطلقه نظر دارد هر چند مادران ديگر نيز از چنين حقى برخوردارند، اما در صورت نبودن جدائى و طلاق ، عملا اثر ندارد. ۲ - سپس مى افزايد «اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را كامل كند» (لمن اراد ان يتم الرضاعة ).
يعنى مدت شير دادن طفل لازم نيست ، همواره دو سال باشد، دو سال براى كسى است كه مى خواهد شير دادن را كامل كند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع نوزاد و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند. در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده دوران كامل شيرخوارگى دو سال ، و كمتر از آن ، بيست و يك ماه معرفى شده است . بعيد نيست اين معنى از ضميمه كردن آيه فوق با آيه و حمله و فصاله ثلثون شهرا: باردارى او و از شير گرفتنش ، سى ماه است نيز استفاده شود، زيرا مى دانيم معمولا دوران باردارى نه ماه است و هر گاه آن را از سى ماه كم كنيم بيست و يك ماه باقى ميماند كه مدت معمولى شير دادن خواهد بود، بلكه با توجه به اينكه آنچه در سوره احقاف آمده نيز به صورت الزامى است ، مادران حق دارند با در نظر گرفتن ، مصلحت و سلامت نوزاد، مدت شيرخوارگى را از بيست و يك ماه نيز كمتر كنند. ۳ - هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد لذا در ادامه آيه مى فرمايد: ((و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است ، خوراك و پوشاك مادران را به طور شايسته بپردازد)) (و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف ). در اينجا تعبير به «المولود له » (كسى كه فرزند براى او متولد شده ) به جاى تعبير به «اب - والد» (پدر) قابل توجه است ، گوئى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور، بسيج كند، يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده
مرد گذارده شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل او است ، نه يك فرد بيگانه . توصيف به «معروف » (به طور شايسته ) نشان مى دهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر، بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر بگيرند، نه سختگيرى كنند و نه اسراف . و براى توضيح بيشتر مى فرمايد: «هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانائى خود را انجام دهد» (لا تكلف نفس الا وسعها). بنابراين هر پدرى به اندازه توانائى خود وظيفه دارد، بعضى اين جمله را به منزله علت براى اصل حكم دانسته اند، و بعضى به عنوان تفسير حكم سابق ، (و هر دو در نتيجه يكى است ). ۴ - سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته ، مى فرمايد: ((نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق دارد به كودك ضرر زند، و نه پدر)) به خاطر اختلاف با مادر (لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده ). يعنى ، هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را وجه المصالحه اختلافات خويش قرار دهند، و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد كنند. مردان نبايد حق حضانت و نگاهدارى مادران را با گرفتن كودكان در دوران شيرخوارگى از آنها پايمال كنند، كه زيانش به فرزند رسد و مادران نيز نبايد از اين حق شانه خالى كرده و به بهانه هاى گوناگون از شير دادن كودك خوددارى كرده يا پدر را از ديدار فرزندش محروم سازند. اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور آن است كه نه پدر مى تواند حق زناشويى زن را به خاطر ترس از باردار شدن و در نتيجه زيان ديدن شير خوار، سلب كند، و نه مادر مى تواند شوهر را از اين حق به همين دليل باز دارد.
ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است . تعبير به «ولدها» و «ولده » نيز براى تشويق پدران و مادران به رعايت حال كودكان شير خوار است ، به اضافه نشان مى دهد كه نوزاد متعلق به هر دو مى باشد، نه مطابق رسوم جاهليت كه فرزند را فقط متعلق به پدر مى دانستند و براى مادر هيچ سهمى قائل نبودند. ۵ - سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى پردازد، مى فرمايد: «و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد» (و على الوارث مثل ذلك ). يعنى : آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مى دهد تامين كنند - در اينجا بعضى احتمالات ديگر در تفسير آيه داده شده كه ضعيف به نظر مى رسد. ۶ - در ادامه آيه ، سخن از مساله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده و اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته ، هر چند در جمله هاى سابق زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود، ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با يكديگر مى توانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند، مى فرمايد: ((اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه ) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست )) (فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما). در واقع پدر و مادر بايد مصالح فرزند را در نظر بگيرند و با هم فكرى و توافق و به تعبير قرآن تراضى و تشاور، براى باز گرفتن كودك از شير برنامه اى تنظيم كنند، و در اين كار از كشمكش و مشاجره و پرداختن به مصالح خود و پايمال كردن مصالح كودك به پرهيزند. ۷ - گاه مى شود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و
نگاهدارى فرزند خود دارى مى كند و يا به راستى مانعى براى او پيش مى آيد، در اين صورت بايد راه چاره اى انديشيد و لذا در ادامه آيه مى فرمايد: ((اگر (با عدم توانائى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست ، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد)) (و ان اردتم ان تسترضعوا اولادكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ). در تفسير جمله «اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف »، نظرات گوناگونى از سوى مفسران اظهار شده ، گروهى تفسير بالا را پذيرفته اند كه انتخاب دايه به جاى مادر، پس از رضايت طرفين ، بى مانع است مشروط بر اينكه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود، بلكه حق او نسبت به مدتى كه شير مى دهد طبق عادت پرداخته شود. در حالى كه بعضى آن را ناظر به حق دايه دانسته اند و گفته اند بايد حق او طبق عرف عادت پرداخت شود، بعضى نيز گفته اند منظور از اين جمله توافق پدر و مادر در مساله انتخاب دايه است . و بنابراين تاكيدى مى شود بر جمله قبل ، ولى اين تفسير ضعيف به نظر مى رسد و صحيحتر همان تفسير اول و دوم مى باشد و مرحوم طبرسى تفسير اول را ترجيح داده است . و در پايان آيه به همگان هشدار مى دهد كه «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بينا است » (و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصير). مبادا كشمكش ميان مرد و زن ، روح انتقامجويى را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازند، همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب اعمال آنها است . اين احكام دقيق و حساب شده و هشدارهاى آميخته به آن به خوبى نشان مى دهد كه اسلام تا چه حد براى حقوق كودكان و همچنين مادران اهميت قائل
شده است و رعايت حد اكثر عدالت را در اين زمينه سفارش مى كند، آرى اسلام بر خلاف آنچه در دنياى ستمكاران وجود دارد كه حقوق ضعيفان هميشه پايمال مى شود، حد اكثر اهميت را به حفظ حقوق آنان داده است .
آيه ۲۳۴ - ۲۳۵
آيه و ترجمه
وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَجاً يَترَبَّصنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشهُرٍ وَ عَشراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ فِيمَا فَعَلْنَ فى أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(۲۳۴) وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضتُم بِهِ مِنْ خِطبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكنَنتُمْ فى أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ ستَذْكُرُونَهُنَّ وَ لَكِن لا تُوَاعِدُوهُنَّ سِراًّ إِلا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَّعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاح حَتى يَبْلُغَ الْكِتَب أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(۲۳۵) ترجمه : ۲۳۴ - و كسانى كه از شما ميميرند و همسرانى باقى ميگذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند (و عده نگه دارند)! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهى بر شما نيست كه هر چه ميخواهند، درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج كنند). و خدا به آنچه عمل مى كنيد، آگاه است . ۲۳۵ - و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه ، (از زنانى كه همسرانشان مردهاند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد (بدون اينكه آن را اظهار كنيد). خداوند ميدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، (و با خواسته طبيعى شما به شكل معقول ، مخالف نيست ،) ولى پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد، مگر اينكه به طرز پسنديدهاى (به طور كنايه ) اظهار كنيد! (ولى در هر حال ،) اقدام به ازدواج ننماييد، تا عده آنها سر آيد! و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد، مى داند! از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد خداوند، آمرزنده و بردبار است (و در مجازات بندگان ، عجله نمى كند)!
تفسير: خرافاتى كه زنان را بيچاره مى كرد! يكى از مسائل و مشكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهراست ، از آنجا كه ازدواج فورى زن با همسر ديگر بعد از مرگ شوهر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين به خالى بودن رحم از نطفه همسر پيشين سازگار نيست و به علاوه موجب جريحهدار ساختن عواطف بستگان متوفى است ، آيه فوق ازدواج مجدد زنان را مشروط به عده نگه داشتن به مدت چهار ماه و ده روز ذكر كرده است رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى بعد از مرگ با همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبائل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مى كردند كه عملا زنان را در بنبست و اسارت قرار ميدادند و گاهى جنايت آميزترين كارها را در مورد او مرتكب مى شدند به عنوان نمونه : بعضى از قبائل پس از مرگ شوهر زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرد دفن مى كردند، برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشهنشين مى كردند و در پارهاى از قبائل زنها موظف بودند مدتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه و چركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هر گونه آرايش و زيور و حتى شستشو به سر برده و بدين وضع شب و روز خود را بگذرانند. آيه فوق بر تمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد از نگاهدارى عده و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كنند، مى فرمايد: كسانى كه از شما ميميرند و همسرانى از خود باقى ميگذارند، آنها بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامى كه مدتشان سر آمد، گناهى بر
شما نيست كه هر چه ميخواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند. (و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف ). و از آنجا كه گاه اولياء و بستگان زن ، دخالت هاى بى موردى در كار او مى كنند و يا منافع خويش را در ازدواج آينده زن در نظر ميگيرند، در پايان آيه خداوند به همه هشدار مى دهد و مى فرمايد: خداوند از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است و هر كس را به جزاى اعمال نيك و بد خود ميرساند (و الله بما تعملون خبير). جمله « لا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف » با توجه به اينكه مخاطب ، مردان فاميل هستند، نشان مى دهد كه گوئى آزاد گذاشتن زن را بعد از مرگ شوهر، براى خود گناه ميدانستند و به عكس تضييق و سختگيرى را وظيفه ميشمردند، اين آيه به وضوح مى گويد آنها را آزاد بگذاريد و هيچ گناهى بر شما نيست (در ضمن از اين تعبير استفاده مى شود كه ولايت پدر و جد نيز در اينجا ساقط است ) ولى به زنان نيز يادآورى مى كند كه آنها از آزادى خود سوء استفاده نكنند و به طور شايسته (بالمعروف ) براى انتخاب شوهر جديد، اقدام نمايند. طبق رواياتى كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده است زنان موظفند در اين مدت شكل سوگوارى خود را حفظ كنند، يعنى مطلقا آرايش نكنند، ساده باشند و البته فلسفه نگاهدارى اين چنين عدهاى نيز همين را ايجاب مى كند. اسلام زنان را بحدى از آداب و رسوم خرافى دوران جاهلى نجات داد كه برخى پنداشتند حتى در همين مدت كوتاه عده هم مى توانند ازدواج كنند، يكى از همين زنان كه چنين ميپنداشت ، روزى خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و مى خواست اجازه براى ازدواج مجدد بگيرد، از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سئوال كرد آيا اجازه مى دهيد سرمه كشيده و خود را آرايش دهم ؟ حضرت فرمود: شما زنان موجودات عجيبى هستيد! تا قبل از اسلام عده
وفات را در سختترين شرايط و گاه تا آخر عمر ميگذرانديد در حالى كه به خود حتى حق شستشو هم نميداديد اينك كه اسلام براى حرمت خانواده و رعايت حق زوجيت به شما دستور داده مدت كوتاهى ساده بسر بريد طاقت نمى آوريد. جالب توجه اين كه در احكام اسلامى در مورد عده به اين معنى تصريح شده كه اگر هيچ گونه احتمالى در مورد باردارى زن در ميان نباشد باز بايد زنانى كه همسرانشان وفات يافتهاند عده نگاهدارند. و نيز به همين دليل آغاز عده مرگ شوهر نيست بلكه موقعى است كه خبر مرگ شوهر به زن مى رسد هر چند بعد از ماهها باشد، و اين خود ميرساند كه تشريع اين حكم قبل از هر چيز به خاطر حفظ احترام و حريم زوجيت است ، اگر چه مساله باردارى احتمالى زن در اين قانون مسلما مورد توجه بوده است . آيه بعد به يكى از احكام مهم زنانى كه در عده هستند (به تناسب بحثى كه درباره عده وفات گذشت ) اشاره كرده ، مى فرمايد: گناهى بر شما نيست كه از روى كنايه (از زنانى كه در عده وفات هستند) خواستگارى كنيد، و يا در دل تصميم داشته باشيد، خدا ميدانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد، ولى با آنها در تنهائى با صراحت وعده ازدواج نگذاريد، مگر اينكه به طرز شايسته اى (با كنايه ) اظهار كنيد (و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء او اكننتم فى انفسكم علم الله انكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولوا قولا معروفا). اين دستور در واقع براى آن است كه هم حريم ازدواج سابق حفظ شده باشد و هم زنان بيوه ، از حق تعيين سرنوشت آينده خود محروم نگردند، دستورى كه هم عادلانه است و هم توأ م با حفظ احترام طرفين . در حقيقت اين يك امر طبيعى است كه با فوت شوهر، زن به سرنوشت آينده
خود فكر مى كند و مردانى نيز ممكن است - به خاطر شرايط سهلتر كه زنان بيوه دارند - در فكر ازدواج با آنان باشند، از طرفى بايد حريم زوجيت سابق نيز حفظ شود، آنچه در بالا آمد، دستور حساب شدهاى است كه همه اين مسائل در آن رعايت شده است . جمله «و لكن لا تواعدوهن سرا» ميفهماند كه علاوه بر لزوم خوددارى از خواستگارى آشكار، نبايد در خفا و پنهانى ، با چنين زنانى در مدت عده ملاقات كرد و با صراحت خواستگارى نمود، مگر اينكه صحبت به گونه اى باشد كه با آداب اجتماعى و موضوع مرگ شوهر سازش داشته باشد يعنى در پرده و با كنايه صورت گيرد. تعبير به «عرضتم » از ماده «تعريض »، به گفته راغب در مفردات ، به معنى سخنى است كه تاب دو معنى داشته باشد، راست و دروغ يا ظاهر و باطن . و به گفته مفسر بزرگوار مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان »، تعريض ضد تصريح است ، در اصل از عرض گرفته شده كه به معنى كناره و گوشه چيزى است . در روايات اسلامى در تفسير اين آيه براى خواستگارى كردن به طور سربسته و به اصطلاح قرآن «قول معروف » مثالهايى ذكر شده به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: قول معروف اين است كه مثلا مرد به زن مورد نظرش بگويد: انى فيك لراغب و انى للنساء لمكرم ، فلا تسبقينى بنفسك ؛ «من به تو علاقه دارم زنان را گرامى ميدارم ، در مورد كار خود از من پيشى مگير». همين مضمون يا شبيه به آن در كلمات بسيارى از فقهاء آمده است . نكته قابل توجه اينكه گر چه آيه فوق ، بعد از آيه عده وفات قرار گرفته ، ولى فقهاء تصريح كرده اند كه حكم بالا، مخصوص عده وفات نيست بلكه شامل غير آن
نيز مى شود. مرحوم صاحب «حدائق »، فقيه و محدث معروف ، مى گويد: اصحاب ما تصريح كرده اند كه تعريض و كنايه نسبت به خواستگارى در مورد زنى كه در عده رجعى است ، حرام است ، اما نسبت به زن مطلقه غير رجعيه هم از سوى شوهرش و هم از سوى ديگران جايز است ، ولى تصريح به آن براى هيچكدام جايز نيست ... اما در عده بائن ، تعريض از ناحيه شوهر و ديگران جايز است ولى تصريح تنها از سوى شوهر جايز است نه ديگرى - شرح بيشتر اين موضوع را در كتب فقهى مخصوصا در ادامه كلام صاحب حدائق مطالعه فرمائيد. سپس در ادامه آيه مى فرمايد: (ولى در هر حال ) عقد نكاح را نبنديد تا عده آنها به سر آيد (و لا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله ). و به طور مسلم اگر كسى در عده ، عقد ازدواج ببندد باطل است ، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد سبب مى شود كه آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد. و به دنبال آن مى فرمايد: بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مى داند از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده داراى حلم است و در مجازات بندگان عجله نميكند (و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه و اعلموا ان الله غفور حليم ). و به اين ترتيب خداوند از تمام نيات و اعمال بندگانش آگاه است و متخلفان را به سرعت مجازات نمى كند «لا تعزموا» از ماده «عزم » به معنى قصد است ، و هنگامى كه مى فرمايد: و لا تعزموا عقدة النكاح ، در واقع نهى از انجام عقد ازدواج به صورت مؤ كد است ، يعنى حتى نيت چنين كارى را در زمان عده نكنيد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |