تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۶۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۴۵

آيه ۲۲۴ - ۲۲۵

آيه و ترجمه

وَ لا تجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضةً لاَيْمَنِكمْ أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصلِحُوا بَينَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۲۲۴) لا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فى أَيْمَنِكُمْ وَ لَكِن يُؤَاخِذُكُم بمَا كَسبَت قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(۲۲۵) ترجمه : ۲۲۴ - خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقوا پيشه سازيد، و در ميان مردم اصلاح كنيد (سوگند ياد ننماييد)! و خداوند شنوا و داناست . ۲۲۵ - خداوند شما را به خاطر سوگندهايى كه بدون توجه ياد مى كنيد، مؤ اخذه نخواهد كرد، اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده ، (و سوگندهايى كه از روى اراده و اختيار، ياد مى كنيد،) مؤ اخذه مى كند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است . شان نزول : ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نام عبد الله بن رواحه اختلافى روى داد او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كار آنها هيچ گونه دخالتى نكند و در اين راه گامى بر ندارد. آيه فوق نازل شد و اين گونه سوگندها را ممنوع و بى اساس قلمداد كرد. تفسير: تا مى توانيد سوگند نخوريد چنانكه در شان نزول خوانديم : دو آيه فوق ناظر به سوء استفاده از مساله سوگند است ، و مقدمهاى محسوب مى شود براى بحث آيات آينده كه از ايلاء و سوگند در مورد ترك آميزش جنسى با همسران سخن مى گويد. در نخستين آيه مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود براى ترك نيكى و تقوا و اصلاح در ميان مردم قرار ندهيد و (بدانيد) خدا شنوا و دانا است

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۴۶

سخنان شما را مى شنود و از نيات شما آگاه است (و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس و الله سميع عليم ). ايمان جمع يمين به معنى سوگند است ، و عرضه (بر وزن غرفه ) به معنى در معرض قرار گرفتن چيزى است ، مثلا جنسى را كه به بازار براى فروش مى برند و در معرض معامله قرار مى دهند، عرضه مى نامند، گاهى به موانع نيز، عرضه اطلاق مى شود، زيرا در معرض انسان و بر سر راه او قرار دارد. بعضى نيز گفته اند: منظور اين است كه حتى براى كارهاى نيك ، اعم از كوچك و بزرگ ، قسم ياد نكنيد، و نام خدا را كوچك ننماييد، و به اين ترتيب سوگند ياد كردن جز در مواردى كه هدف مهمى در كار باشد عمل نامطلوب است اين موضوع در احاديث زيادى نيز به چشم مى خورد، از جمله اينكه در حديثى امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: و لا تحلفوا بالله صادقين و لا كاذبين فان الله سبحانه يقول و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم : هيچ گاه سوگند به خدا ياد نكنيد چه راستگو باشيد، چه دروغگو، زيرا خداوند سبحان مى فرمايد: خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد. احاديث متعدد ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده است . در اين صورت تناسب آن با شان نزول چنين است كه سوگند ياد كردن در كارهاى خوب عملى پسنديده نيست تا چه رسد به اينكه كسى سوگند ياد كند كارهاى خوب را ترك كند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۴۷

در آيه بعد براى تكميل اين مطلب كه قسم نبايد مانع كار خير شود مى فرمايد: خداوند شما را به خاطر سوگندهائى كه بدون توجه ياد مى كنيد مؤ اخذه نخواهد كرد (لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم ). اما به آنچه دلهاى شما كسب كرده (و سوگندهائى كه از روى اراده و اختيار ياد مى كنيد) مؤ اخذه مى كند و خداوند آمرزنده و داراى حلم است (و لكن يواخذكم بما كسبت قلوبكم و الله غفور حليم ). در اين آيه خداوند به دو نوع سوگند اشاره كرده است ، نوع اول قسمهاى لغو است كه هيچ گونه اثرى ندارد و نبايد به آن اعتنا كرد، اين نوع قسمها آنهائى است كه مردم بدون توجه ، تكيه كلام خود قرار مى دهند و به آن عادت كرده اند و در هر كارى لا و الله (نه به خدا قسم ...) يا بلى و الله (آرى به خدا سوگند...) مى گويند، اين نوع قسمها را قسم لغو مينامند. زيرا لغو در لغت به تمام كارها و سخنانى گفته مى شود كه داراى هدف مشخصى نيست ، يا از روى اراده و تصميم سر نمى زند. بنابراين سوگندهائى كه انسان در حال غضب (در صورتى كه غضب سبب بيرون رفتن از حال عادى شود) ياد مى كند، جزء قسمهاى لغو است و طبق آيه فوق ، خداوند مواخذهاى بر اين گونه قسمها نمى كند و نبايد به آن ترتيب اثر داد (هر چند انسان بايد خود را چنان تربيت كند كه اين گونه سوگندها را نيز كنار بگذارد)، به هر حال اين گونه قسمها واجب العمل نيست و مخالفت آن كفاره ندارد. زيرا از روى اراده و تصميم نيست . جمله و الله غفور حليم مى تواند اشاره اى به اين معنى بوده باشد. نوع دوم سوگندهائى است كه از روى اراده و تصميم انجام مى گيرد و به تعبير قرآن قلب انسان آن را كسب مى كند، اين گونه قسم معتبر است و بايد به آن پايبند بود، و مخالفت با آن ، هم گناه دارد، و هم موجب كفاره مى شود مگر در مواردى كه بعدا اشاره خواهد شد، اين همان است كه در سوره مائده آيه ۸۹ از آن تعبير به ما

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۴۸

عقدتم الايمان شده است ، يعنى سوگندهائى كه از روى اراده محكم كرده ايد.

نكته :

سوگندهاى بى اعتبار قسم ياد كردن از نظر اسلام كار خوبى نيست ، ولى در عين حال حرام نمى باشد، و اگر به خاطر هدفهاى مهم تربيتى و اجتماعى و اصلاحى انجام گيرد ممكن است واجب يا مستحب گردد، ولى با اين حال يك سلسله از سوگندهاست كه از نظر اسلام به كلى بى اعتبار است ، از جمله : ۱ - سوگندهائى كه به غير نام خدا باشد، حتى قسم خوردن به نام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه هدى (عليهمالسلام ) واجب العمل نيست ، يعنى اگر كسى به غير نام خدا قسم ياد كند ملزم به انجام آن نمى باشد و مخالفت آن كفاره ندارد. ۲ - سوگندهائى كه براى انجام كار حرام يا مكروه ، يا ترك واجب و مستحب باشد آن هم اعتبارى ندارد، مثل اينكه كسى سوگند ياد كند كه دين خود را نپردازد يا با بستگان خويش ترك رابطه كند، يا از اصلاح ذات البين خود دارى نمايد همان گونه كه كرارا ديده شده ، بعضى از اشخاص به سبب خاطره بدى كه از يك اصلاح ذات البين پيدا مى كنند قسم ياد مى كنند كه هرگز سراغ چنين كارى نروند، به اين گونه سوگندها نبايد اعتنا كرد، هر چند با نام خدا باشد و يكى از تفسيرهاى لا يواخذكم الله باللغو فى ايمانكم همين است ، ولى قسمهايى كه به نام خدا باشد، و موضوع آن كار خوب يا لااقل كار مباحى است ، وفا كردن به آن واجب است ، و اگر كسى با آن مخالفت كند كفاره دارد. كفاره آن اطعام ده مسكين يا لباس پوشاندن بر ده نفر نيازمند و يا آزاد كردن يك برده است (اين معنى در آيه ۸۹ سوره مائده آمده است ) و اكنون كه برده وجود ندارد بايد يكى از دو كار اول را انجام داد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۴۹

آيه ۲۲۶ - ۲۲۷

آيه و ترجمه

لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسائهِمْ تَرَبُّص أَرْبَعَةِ أَشهُرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۲۲۶) وَ إِنْ عَزَمُوا الطلَقَ فَإِنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۲۲۷) ترجمه : ۲۲۶ - كسانى كه زنان خود را ايلاء مينمايند (سوگند ياد مى كنند كه با آنها، آميزش جنسى ننمايند) حق دارند چهار ماه انتظار بكشند. (و در ضمن اين چهار ماه ، وضع خود را با همسر خويش ، از نظر ادامه زندگى يا طلاق ، روشن سازند). اگر (در اين فرصت ،) بازگشت كنند، (چيزى بر آنها نيست ، زيرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است . ۲۲۷ - و اگر تصميم به جدايى گرفتند، (آن هم با شرايطش مانعى ندارد،) خداوند شنوا و داناست . تفسير: مبارزه با يك رسم زشت جاهلى در دوران جاهليت زن هيچ گونه ارزش و مقامى در جامعه عرب نداشت و به همين جهت براى جدائى از او يا تحت فشار قرار دادن زن ، طرق زشتى وجود داشت كه يكى از آنها ايلاء - به معنى سوگند خوردن بر ترك عمل زناشويى - بود به اين ترتيب كه هر زمان مردى از همسر خود متنفر مى شد، سوگند ياد مى كرد كه با او همبستر نگردد و با اين راه غير انسانى همسر خود را در تنگناى شديدى قرار مى داد، نه او را رسما طلاق مى داد تا آزادانه شوهر انتخاب كند، و نه بعد از اين سوگند حاضر مى شد آشتى كرده و با همسر خود زندگى مطلوبى داشته باشد البته خود مردان غالبا تحت فشار قرار نمى گرفتند، چون همسران متعددى داشتند

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۰

آيات مورد بحث با اين سنت غلط مبارزه كرده و طريق گشودن اين سوگند را بيان مى كند، مى فرمايد: كسانى كه از زنان خود ايلاء مى كنند (سوگند براى ترك آميزش جنسى مى خوردند) حق دارند چهار ماه انتظار كشند (للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر). اين چهار ماه مهلت براى اين است كه وضع خويش را با همسر خود روشن كنند و زن را از اين نابسامانى ، نجات دهند. سپس مى افزايد: اگر (در اين فرصت ) تصميم به بازگشت گرفتند، خداوند آمرزنده و مهربان است (فان فاوا فان الله غفور رحيم ). آرى خداوند گذشته او را در اين مساله و همچنين شكستن سوگند را بر او مى بخشد - هر چند كفاره آن چنانكه خواهيم گفت به قوت خود باقى است . و اگر تصميم به جدائى گرفتند (آن هم با شرايطش مانعى ندارد) خداوند شنوا و دانا است (و ان عزموا الطلاق فان الله سميع عليم ). و هر گاه مرد هيچ يك از اين دو راه را انتخاب نكند، نه به زندگى سالم زناشويى باز گردد، و نه زن را با طلاق رها سازد، در اين جا حاكم شرع دخالت مى كند و مرد را به زندان مى اندازد و بر او سخت مى گيرد كه بعد از گذشتن چهار ماه ، مجبور شود يكى از دو راه را انتخاب كند و زن را از حال بلاتكليفى در آورد. به اين ترتيب با اينكه اسلام حكم ايلاء (سوگند خوردن بر ترك آميزش جنسى ) را به كلى ابطال نكرده اما آثار سوء آن را از بين برده ، زيرا به كسى اجازه نمى دهد كه از اين راه ، همسرش را سرگردان سازد، و اگر مى بينيم مدت چهار ماه به عنوان ضرب الاجل تعيين كرده نه به خاطر اين است كه مى توان از اين طريق مقدارى از حقوق زناشويى را باطل كرد بلكه از اين نظر است كه آميزش جنسى به عنوان يك واجب شرعى در هر چهار ماه لازم است (البته اين در صورتى است كه زن بر اثر طول مدت به گناه نيفتد، لذا در مورد زنان جوان كه بيم گرفتارى در گناه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۱

باشد لازم است اين فاصله كمتر شود).

نكته ها

ايلاء يك حكم استثنائى است

در آيات گذشته ، سخن از سوگندهاى لغو و بى اثر بود و گفتيم هر سخنى كه براى كار خلافى باشد، جزء سوگندهاى لغو و بيهوده است و شكستن آن هيچ محذورى ندارد و مطابق اين حكم بايد سوگند بر ترك وظيفه زناشويى مطلقا اثرى نداشته باشد در حالى كه در اسلام براى آن كفاره قرار داده شده همان كفاره شكستن قسم كه در بحث سابق گفته شد) اين در حقيقت مجازاتى است براى مردان لجوج كه به اين شيوه ناجوانمردانه براى ابطال حقوق زن متوسل نشوند و اين كار را تكرار نكنند.

مقايسه حكم اسلام و دنياى غرب

در غرب و سنتهاى جاهلى آنها نيز چيزى شبيه ايلاء وجود دارد كه آن را جدائى جسمانى مى نامند. توضيح اينكه : از آنجا كه طلاق در ميان مسيحيان نيست ، بعد از انقلاب كبير فرانسه يكى از راههايى كه براى جدائى ميان زن و مردى كه حاضر نبودند با هم زندگى كنند تصويب شد جدائى جسمى بود و آن اين بود كه زن و مرد موقتا از هم جدا شده و در خانه هاى جداگانه زندگى مى كردند (وظيفه انفاق از سوى مرد و تمكين از سوى زن ساقط مى شد، ولى رابطه ازدواج بر قرار بود) با اين حال نه مرد مى توانست همسر ديگرى اختيار كند و نه زن مى توانست شوهر نمايد، مدت اين

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۲

جدائى ممكن بود تا سه سال ادامه پيدا كند، بعد از اين مدت ناچار بودند جدائى را رها ساخته و با هم زندگى كنند. گر چه دنياى غرب اين جدائى را تا سه سال اجازه مى دهد، ولى اسلام حاضر نشد - بيش از چهار ماه كه اگر سوگند هم ياد نكند چنين فاصلهاى مباح است - اين وضع نابسامان ادامه يابد، مرد بايد بعد از اين مدت وضع خود را روشن سازد، و اگر سرپيچى كند حكومت اسلامى مى تواند او را تحت فشار شديد قرار دهد تا كار را يكسره كند.

اوصاف الهى در پايان هر آيه

قابل توجه اينكه در بسيارى از آيات قرآن ، اوصافى از خداوند، پايانگر بحثها است ، اين اوصاف هميشه رابطه مستقيمى با محتواى آيه دارد، و چنان نيست كه انتخاب آن بدون رابطه نزديكى صورت گرفته باشد. از جمله در آيات مورد بحث هنگامى كه سخن از ايلاء و تصميم بر شكستن اين قسم گناه آلود مى گويد، آيه به جمله غفور رحيم ختم مى شود، اشاره به اينكه اين حركت صحيح ، سبب مى شود كه گذشته گناه آلود مشمول غفران رحمت الهى گردد، و هنگامى كه سخن از تصميم بر طلاق در ميان است ، روى اوصاف سميع عليم تكيه مى شود، يعنى خداوند سخنان شما را مى شنود و از انگيزه طلاق و جدائى آگاه است ، و شما را بر طبق آن جزا مى دهد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۳

آيه ۲۲۸

آيه و ترجمه

وَ الْمُطلَّقَت يَترَبَّصنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فى أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ بُعُولَتهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فى ذَلِك إِنْ أَرَادُوا إِصلَحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيهِنَّ بِالمَْعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(۲۲۸) ترجمه : ۲۲۸ - زنان مطلقه ، بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن (و پاك شدن ) انتظار بكشند! ( عده نگهدارند ) و اگر به خدا و روز رستاخيز، ايمان دارند براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهايشان آفريده ، كتمان كنند. و همسرانشان ، براى باز گرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشويى ) در اين مدت ، (از ديگران ) سزاوارترند، در صورتى كه (به راستى ) خواهان اصلاح باشند. و براى زنان ، همانند وظايفى كه بر دوش ‍ آنهاست ، حقوق شايسته اى قرار داده شده ، و مردان بر آنان برترى دارند، و خداوند توانا و حكيم است . تفسير: عده يا حريم ازدواج ؟ در آيه قبل سخن از طلاق بود و در اين بخش از احكام طلاق و يا آنچه مربوط به آن است بيان مى شود و در مجموع پنج حكم در آن بيان شده : نخست درباره عده مى فرمايد: زنان مطلقه بايد به مدت سه بار پاك شدن انتظار بكشند (و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء). قروء جمع قرء (بر وزن قفل ) هم به معنى عادت ماهيانه و هم پاك شدن از آن گفته شده ، ولى اين دو معنى را مى توان در يك مفهوم كلى جمع كرد و آن انتقال از يكى از دو حالت به حالت ديگر است ، راغب در مفردات معتقد است كه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۴

قرء در حقيقت ، اسم براى داخل شدن از حالت حيض به پاكى است ، و چون هر دو عنوان در آن مطرح است گاهى بر حالت حيض و گاهى به پاكى اطلاق مى شود، از بعضى از روايات و بسيارى از كتب لغت نيز استفاده مى شود كه قرء به معنى جمع است و چون در حالت پاكى زن خون عادت در وجود او جمع مى شود، اين واژه به پاكى اطلاق شده است ، به هر حال در روايات متعددى ، تصريح شده كه منظور از ثلثة قروء كه حد عده است سه مرتبه پاك شدن زن از خون حيض است . و از آنجا كه طلاق بايد در حال پاكى كه با شوهر خود آميزش جنسى نكرده باشد انجام گيرد، اين پاكى يك مرتبه محسوب مى شود، و هنگامى كه بعد از آن دو بار عادت ببيند و پاك شود، به محض اينكه پاكى سوم به اتمام رسيد و لحظه اى عادت شد، عده تمام شده و ازدواج او در همان حالت جايز است . ولى علاوه بر اين روايات ، اين حقيقت را از خود آيه نيز مى توان استفاده كرد زيرا: اولا قرء دو جمع دارد، يكى قروء، ديگرى اقراء، و بعضى تصريح كرده اند كه قرء به معنى پاكى جمعش قروء، و قرء به معنى حيض ، جمعش اقراء است بنابراين قروء در آيه فوق به معنى ايام پاكى زن مى باشد نه ايام حيض . ثانيا همان گونه كه در بالا اشاره شد، قرء اصلا به معنى جمع شدن است ، و جمع شدن با حالت طهر و پاكى ، تناسب بيشترى دارد، زيرا در اين حالت خون در رحم تدريجا جمع مى گردد، و در هنگام عادت بيرون مى ريزد و پراكنده مى شود. دومين حكم ، اين است كه براى آنها حلال نيست كه آنچه را در رحم آنان آفريده شده كتمان كنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۵

(و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر). قابل توجه اينكه مساله آغاز و پايان ايام عده را كه معمولا خود زن مى فهمد نه ديگرى بر عهده او گذارده ، و گفتار او را سند قرار داده لذا امام صادق (عليه السلام ) در تفسير آيه فوق مى فرمايد: قد فوض الله الى النساء ثلاثة اشياء الحيض و الطهر و الحمل : خداوند سه چيز را به زنان واگذار كرده عادت ماهانه ، پاك شدن و حامله بودن . از آيه فوق نيز مى توان اين معنى را اجمالا استفاده كرد زيرا مى فرمايد براى زن جايز نيست آنچه را خداوند در رحم او آفريده كتمان كند، و بر خلاف واقع سخن گويد، يعنى سخن او مورد قبول است . جمله ما خلق الله فى ارحامهن به گفته جمعى از مفسران ، دو معنى مى تواند داشته باشد، فرزند و عادت ماهانه ، زيرا هر دو را خداوند در رحم زن آفريده است ، يعنى نبايد حمل خود را مخفى كند و بگويد به عادت ماهانه مبتلا مى شود، تا مدت عده را كمتر كند (زيرا عده زن باردار وضع حمل است ) و در مورد عادت ماهانه ، چه از نظر شروع ، و چه از نظر پايان ، نيز نبايد خلاف گوئى كند، استفاده هر دو معنى از تعبير فوق نيز بعيد به نظر نمى رسد. سومين حكمى كه از آيه استفاده مى شود، اين است كه شوهر در عده طلاق رجعى ، حق رجوع دارد، مى فرمايد: همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترك ) در اين مدت عده (از ديگران ) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند (و بعولتهن احق بردهن فى ذلك ان ارادوا اصلاحا).

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۶

در واقع در موقعى كه زن در عده طلاق رجعى است ، شوهر مى تواند بدون هيچ گونه تشريفات ، زندگى زناشويى را از سر گيرد، با هر سخن و يا عملى كه به قصد بازگشت باشد، اين معنى حاصل مى شود، منتها با جمله ان ارادوا اصلاحا اين حقيقت را بيان كرده كه بايد هدف از رجوع و بازگشت ، اصلاح باشد، نه همچون دوران جاهليت كه مردان با سوء استفاده از اين حق ، زنان را تحت فشار قرار داده و در حالتى ميان داشتن شوهر و مطلقه بودن ، نگه مى داشتند. اين حق در صورتى است كه راستى از كار خود پشيمان شده و بخواهد به طور جدى زندگى خانوادگى را از سر گيرد، و هدفش ايجاد ضرر و بلا تكليف ساختن زن نباشد. ضمنا از اينكه در ذيل آيه ، مساله رجوع مطرح شده استفاده مى شود كه حكم عده نگه داشتن در آغاز آيه ، نيز مربوط به اين گروه از زنان است ، و به تعبير ديگر، آيه به طور كلى از طلاق رجعى ، سخن مى گويد، بنابراين مانعى ندارد كه بعضى از اقسام طلاق ، اصلا عده نداشته باشد. سپس به بيان چهارمين حكم پرداخته ، مى فرمايد: و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است حقوق شايسته اى قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند (و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجة ). به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البيان ، اين جمله از كلمات عجيب و جالب و جامعى است كه فوايد بسيارى را در بر دارد و در واقع بحث را به مسائل مهمترى فراتر از طلاق و عده كشانيده و به مجموعه حقوق زناشويى مردان و زنان ، اشاره مى كند و مى گويد: همان طور كه براى مرد حقوقى بر عهده زنان گذارده شده همچنين زنان حقوقى بر مردان دارند كه آنها موظف به رعايت آنند زيرا در اسلام

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۷

هرگز حق يك طرفه نيست ، و هميشه به صورت متقابل مى باشد. واژه معروف كه به معنى كار نيك و شناخته شده و معقول و منطقى است ، در اين سلسله آيات دوازده بار تكرار شده (از آيه مورد بحث تا ۲۴۱) تا هشدارى به مردان و زنان باشد كه هرگز از حق خود، سوء استفاده نكنند بلكه با احترام به حقوق متقابل يكديگر در تحكيم پيوند زناشويى و جلب رضاى الهى بكوشند. جمله و للرجال عليهن درجة در حقيقت تكميلى است بر آنچه درباره حقوق متقابل زن و مرد قبلا گفته شد، و در واقع مفهومش اين است كه مساله عدالت ميان زن و مرد به اين معنى نيست كه آنها در همه چيز برابرند و همراه يكديگر گام بردارند، آيا راستى لازم است آن دو در همه چيز مساوى باشند؟ با توجه به اختلاف دامنه دارى كه بين نيروهاى جسمى و روحى زن و مرد وجود دارد، پاسخ اين سوال روشن مى شود، جنس زن براى انجام وظايفى متفاوت با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد قانون آفرينش ، وظيفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نيرومند را بر عهده او گذارده ، به همين دليل سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او داده است ، در حالى كه طبق اين قانون ، وظايف خشن و سنگين تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده ، و سهم بيشترى از تفكر به او اختصاص يافته بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پاره اى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود، و وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى را مى طلبد بر عهده زنان ، و به همين دليل مديريت خانواده بر عهده مرد، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و به هر حال اين مانع از آن نخواهد بود كه زنان در اجتماع ، كارها و وظايفى را كه با ساختمان جسم و جان آنها مى سازد، عهده دار شوند، و در كنار انجام وظيفه مادرى ، وظايف حساس ديگرى را نيز انجام دهند. و نيز اين تفاوت مانع از آن نخواهد بود كه از نظر مقامات معنوى و دانش

تفسير نمونه جلد۲ صفحه ۱۵۸

و تقوا، گروهى از زنان از بسيارى از مردان پيشرفته تر باشند. اينكه بعضى از روشنفكران اصرار دارند كه اين دو جنس را مساوى در همه چيز قلمداد كنند، اصرارى است كه با واقعيتها هرگز نمى سازد، و مطالعات مختلف علمى آن را انكار مى كند، حتى در جوامعى كه شعار مساوات و برابرى در تمام جهات ، همه جا را پر كرده ، عملا غير آن ديده مى شود، مثلا مديريت سياسى و نظامى تمام جوامع بشرى - جز در موارد استثنائى همه در دست مردان است ، حتى در جوامع غربى كه شعار اصلى شعار مساوات است ، اين معنى به وضوح ديده مى شود. به هر حال قوانينى همچون بودن حق طلاق ، يا رجوع در عده يا قضاوت به دست مردان ، (جز در موارد خاصى كه به زن يا حاكم شرع حق طلاق داده مى شود) از همين جا سرچشمه مى گيرد، و نتيجه مستقيم همين واقعيت است . بعضى از مفسران گفته اند كه جمله للرجال عليهن درجة ، تنها نظر به مساله رجوع در عده طلاق دارد. ولى روشن است كه اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا قبل از آن يك قانون كلى درباره حقوق زن و رعايت عدالت ، به صورت و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف بيان شده ، سپس جمله مورد بحث به صورت يك قانون كلى ديگر به دنبال آن قرار گرفته است . و بالاخره در پايان آيه مى خوانيم : خداوند توانا و حكيم است (و الله عزيز حكيم ). و در واقع پاسخى است براى آنها كه در اين زمينه ايراد مى گيرند، و اشاره اى است به اينكه حكمت و تدبير الهى ، ايجاب مى كند كه هر كس در جامعه به وظايفى بپردازد كه قانون آفرينش براى او تعيين كرده است ، و با ساختمان جسم و جان او هماهنگ است ، حكمت خداوند ايجاب مى كند كه در برابر وظايفى كه بر عهده

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۵۹

زنان گذارده ، حقوق مسلمى قرار گيرد، تا تعادلى ميان وظيفه و حق بر قرار شود.

نكته ها

عده ، وسيله اى براى صلح و بازگشت

گاهى در اثر عوامل مختلف ، زمينه روحى به وضعى در مى آيد كه پديد آمدن يك اختلاف جزئى و نزاع كوچك حس انتقام را آن چنان شعله ور مى سازد كه فروغ عقل و وجدان را خاموش مى كند. و غالبا تفرقه هاى خانوادگى در همين حالات رخ مى دهد. اما بسيار مى شود كه اندك مدتى كه از اين كشمكش گذشت زن و مرد به خود آمده پشيمان مى شوند خصوصا از اين جهت كه مى بينند با متلاشى شدن كانون خانواده در مسير ناراحتيهاى گوناگونى قرار خواهند گرفت . اينجاست كه آيه مورد بحث مى گويد: زنها بايد مدتى عده نگه دارند و صبر كنند تا اين امواج زودگذر بگذرد و ابرهاى تيره نزاع و دشمنى از آسمان زندگى آنان پراكنده شوند مخصوصا با دستورى كه اسلام درباره خارج نشدن زن از خانه در طول مدت عده داده است حسن تفكر در او برانگيخته مى شود، و در بهبود روابط او با شوهر كاملا موثر است و لذا در سوره طلاق آيه ۱ مى خوانيم كه : «لا تخرجوهن من بيوتهن ... لا تدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا»، «آنان را از منزلشان خارج نسازيد... چه مى دانيد شايد خدا گشايشى رساند و صلحى پيش آيد.» غالبا به خاطر آوردن لحظات گرم و شيرين قبل از طلاق كافى است كه مهر و صميميت از دست رفته را باز آورد و فروغ ضعيف گشته محبت را تقويت كند.

عده ، وسيله حفظ نسل

يكى ديگر از فلسفه هاى عده روشن شدن وضع زن از نظر باردارى است

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶۰

راست است كه يك بار ديدن عادت ماهانه معمولا دليل بر عدم باردارى زن است ولى گاه ديده شده كه زن در عين باردارى عادت ماهيانه را در آغاز حمل مى بيند از اين رو براى رعايت كامل اين موضوع دستور داده شده كه زن سه بار عادت ماهيانه ببيند و پاك شود تا بطور قطع عدم باردارى از شوهر سابق روشن گردد و بتواند ازدواج مجدد كند. البته عده فوايد ديگرى هم دارد كه در جاى خود به آن اشاره خواهد شد.

حق و وظيفه جدائى ناپذيرند

در اينجا قرآن به يك اصل اساسى اشاره كرده است ، و آن اينكه هر جا «وظيفه اى » وجود دارد در كنار آن «حقى » هم ثابت است ، يعنى وظيفه از حق هرگز جدا نيست مثلا پدر و مادر وظايفى در برابر فرزندان خود دارند، همين سبب مى شود كه حقوقى نيز به گردن آنها داشته باشند، يا اينكه قاضى موظف است براى بسط و تعميم عدالت حد اكثر كوشش را بنمايد در مقابل ، حقوق فراوانى هم براى او قرار داده شده است اين موضوع حتى در مورد پيامبران و امتها نيز ثابت است . در آيه مورد بحث نيز اشاره به اين حقيقت شده و مى فرمايد: به همان اندازه كه زنان وظايفى دارند حقوقى هم براى آنها قرار داده شده است و از تساوى اين «حقوق » با آن «وظايف » «اجراى عدالت » در حق آنان عملى مى گردد. عكس اين معنى نيز ثابت است كه اگر براى كسى حقى قرار داده شده در مقابل وظايفى هم به عهده او خواهد بود و لذا نمى توانيم كسى را پيدا كنيم كه حقى در موردى داشته باشد بدون اينكه وظيفه اى بر دوش او قرار گيرد.

سرگذشت دردناك زنان در طول تاريخ

زن در طول تاريخ جريان پر ماجرا و دردآلودى دارد كه از مهمترين مباحث «جامعه شناسى » روز به شمار مى رود، به طور كلى دوران زندگى زن را به دو دوره مى توان تقسيم كرد: نخست دوران ما قبل تاريخ كه امروز اطلاع صحيحى از وضع

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶۱

زن در آن دوره ، در دست ما نيست ، و شايد در آن دوران از حقوق طبيعى بيشترى برخوردار بوده است . با شروع تاريخ بشر نوبت به دوره دوم رسيد، در اين دوره در بعضى از جوامع زن به عنوان يك شخصيت غير مستقل در كليه حقوق اقتصادى ، سياسى و اجتماعى شناخته مى شد، و اين وضع در پاره اى از كشورها تا قرون اخير ادامه داشت اين طرز تفكر درباره زن حتى در قانون مدنى به اصطلاح مترقى فرانسه هم ديده مى شود كه به عنوان نمونه به چند ماده از موادى كه درباره روابط مالى زوجين سخن مى گويد اشاره مى شود. «از ماده ۲۱۵ و ۲۱۷ استفاده مى گردد كه زن شوهردار نمى تواند بدون اجازه و امضاى شوهر خود هيچ عمل حقوقى را انجام دهد و هر گونه معامله براى او محتاج به اذن شوهر است » (البته در صورتى كه شوهر نخواهد از قدرتش سوء استفاده كرده و بدون علت موجه از اجازه دادن امتناع ورزد). «طبق ماده ۱۲۴۲ شوهر حق دارد به تنهائى در دارائى مشترك بين زن و مرد هر گونه تصرف كه بخواهد بكند و اجازه زن هم لازم نيست » (البته با اين قيد كه هر معامله اى كه از حدود اداره كردن خارج باشد موافقت و امضاى زن لازم نيست ). و از اين بالاتر «در ماده ۱۴۲۸ حق اداره كليه اموال اختصاصى زن هم به مرد محول شده » (البته با اين قيد كه در هر گونه معامله اى كه از حدود اداره كردن خارج باشد موافقت و امضاى زن نيز لازم است ). در محيط پيدايش اسلام يعنى حجاز نيز قبل از ظهور پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با زن همان معامله انسان وابسته غير مستقل انجام مى شد، رفتار آنها شباهت زيادى به بشرهاى نيمه وحشى داشت زيرا به وضع رسوا و ننگينى از زن بهره بردارى مى كردند زن در محيط آنها آن چنان بى اراده و بى اختيار بود كه گاهى جهت ارتزاق

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶۲

صاحب خود در معرض كرايه قرار مى گرفت ، محروميت از تمدن ، و ابتلاى به فقر آنها را گرفتار خشونت عجيبى كرده بود كه جنايت معروف «واءد» (زنده به گور كردن ) را در مورد آنها مرتكب مى شدند.

مرحله نوين در زندگى زن

با ظهور اسلام و تعليمات ويژه آن زندگى زن وارد مرحله نوينى گرديد كه با دو مرحله گذشته فاصله زيادى داشت در اين دوره ديگر مستقل شد و از كليه حقوق فردى و اجتماعى و انسانى برخوردار گرديد پايه تعليمات اسلام در مورد زن همان است كه در آيات مورد بحث مى خوانيم : «و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف »، يعنى زن همان اندازه كه در اجتماع وظايف سنگينى دارد حقوق قابل توجهى نيز داراست اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انسانى و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مى بيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطاب هاى «يا ايها الناس » و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاى تربيتى و اخلاقى و علمى را براى آنها لازم كرده است و با آياتى مثل «و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلون الجنة ». وعده برخوردار شدن از سعادت كامل به هر دو جنس داده ، و با آياتى مانند «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون » مى گويد: كه هر كدام از زن و مرد مى توانند به دنبال انجام برنامه هاى اسلام و وظايف الهى به تكامل معنوى و مادى برسند و به حياتى طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت و نور است گام نهند. اسلام زن را مانند مرد به تمام معنى مستقل و آزاد مى داند و قرآن با آياتى

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶۳

نظير «كل نفس بما كسبت رهينة » و يا «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها». اين آزادى را براى عموم افراد اعم از زن و مرد بيان مى دارد و لذا در برنامه هاى مجازاتى هم مى بينم در آياتى مثل : «الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة » و مانند آن هر دو را به مجازات واحدى محكوم مى كند. از طرفى چون استقلال لازمه اراده و اختيار است لذا اسلام اين استقلال را در كليه حقوق اقتصادى مى آورد. و انواع و اقسام ارتباطات مالى را براى زن بلامانع دانسته و او را مالك درآمد و سرمايه هاى خويش مى شمارد در سوره نساء آيه ۳۲ مى خوانيم : «للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن » با توجه به لغت (اكتساب ) كه بر خلاف (كسب ) براى بدست آوردن مالى است كه نتيجه اش متعلق به شخص به دست آورنده است و همچنين با در نظر گرفتن قانون كلى : «الناس مسلطون على اموالهم » (همه مردم بر اموال خويش مسلطاند) به دست مى آيد كه چگونه اسلام به استقلال اقتصادى زن احترام گذارده و تفاوتى بين زن و مرد نگذاشته است . خلاصه آنكه زن در اسلام يك ركن اساسى اجتماع به شمار مى رود و هرگز نبايد با او معامله يك موجود فاقد اراده و وابسته و نيازمند به قيم نمود.

مساوات يا عدالت ؟

تنها مطلبى كه بايد به آن توجه داشت (و در اسلام به آن توجه خاصى شده ) ولى بعضى روى يك سلسله احساسات افراطى و حساب نشده آن را انكار مى كنند

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶۴

مساله تفاوتهاى روحى و جسمى زن و مرد و تفاوت وظايف آنها است . ما هر چه را انكار كنيم اين حقيقت را نمى توانيم انكار نمائيم كه بين اين دو جنس هم از نظر جسمى و هم از نظر روحى تفاوت زيادى است كه ذكر آنها در كتب مختلف ما را از تكرار آنها بى نياز مى سازد و خلاصه همه آنها اين است كه چون زن پايگاه وجود و پيدايش انسان است و رشد نونهالان در دامن او انجام مى پذيرد همانطور كه جسما متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسل هاى بعد آفريده شده از نظر روحى هم سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد. با وجود اين اختلافات دامنه دار آيا مى توان گفت زن و مرد بايد در تمام شؤ ون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها صددرصد مساوى باشند. مگر نه اين است كه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود آيا عدالت غير از اين است كه هر كس به وظيفه خود پرداخته و از مواهب و مزاياى وجودى خويش بهره مند گردد؟ بنابراين آيا دخالت دادن زن در كارهائى كه خارج از تناسب روحى و جسمى اوست بر خلاف عدالت نمى باشد؟! اينجاست كه مى بينيم اسلام در عين طرفدارى از عدالت ، مرد را در پاره اى از كارهاى اجتماعى كه به خشونت و يا دقت بيشترى نيازمند است ، مانند: سرپرستى كانون خانه و... مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار كرده است . يك «خانه » و يك «اجتماع » هر كدام احتياج به مدير دارند و مساله مديريت در آخرين مرحله خود بايد در يك شخص منتهى گردد، و گرنه كشمكش و هرج و مرج بر قرار خواهد شد. با اين وضع آيا بهتر است كه مرد براى اين كار نامزد گردد يا زن ؟ همه محاسبات دور از تعصب مى گويد وضع ساختمانى مرد ايجاب مى كند كه مديريت خانواده به عهده او نهاده شود و زن «معاون » او گردد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۱۶۵

گر چه جمعى اصرار دارند اين واقعيتها را ناديده بگيرند، ولى وضع زندگى حتى در جهان امروز و حتى در كشورهايى كه به زنان آزادى و مساوات كامل داده اند نشان مى دهد كه عملا مطلب همان است كه در بالا گفته شد اگر چه در سخن خلاف آن گفته شود!


→ صفحه قبل صفحه بعد ←