تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۱۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
َسوره فيل
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۵ آيه است
محتوى و فضيلت سوره فيل اين سوره چنانكه از نامش پيدا است اشاره به داستان تاريخى معروفى مى كند كه در سال تولد پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شده ، و خداوند خانه كعبه را از شر لشكر عظيم كفارى كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند حفظ كرد. اين سوره يادآور آن داستان عجيب است كه بسيارى از مردم مكه آن را به خاطر داشتند، زيرا در گذشته نزديكى واقع شده بود. يادآورى اين داستان هشدارى است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابر قدرت خدا كمترين قدرتى ندارند، خداوندى كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك ، و آن سنگريزه هاى نيمبند (حجارة من سجيل ) در هم كوبيد قدرت دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند. نه قدرت آنها عظيم تر از قدرت ابرهه بود، و نه لشكر و نفرات آنها هرگز به آن حد مى رسيد، يعنى شما كه اين ماجرا را با چشم خود ديديد چرا از مركب غرور پائين نمى آييد؟! در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : هر كسى سوره فيل را در نماز واجب بخواند در قيامت هر كوه و زمين هموار و كلوخى براى او شهادت مى دهد كه او او نمازگزاران است ، و منادى صدا مى زند در باره بنده من راست گفتيد، شهادت شما را به سود يا زيان او مى پذيرم بنده ام را بدون حساب داخل بهشت كنيد او كسى است كه من وى را دوست
دارم و عملش را نيز دوست دارم . بديهى است اين همه فضيلت و ثواب و پاداش عظيم از آن كسى است كه با خواندن اين آيات از مركب غرور پياده شود و در طريق رضاى حق گام بردارد.
ََآيه ۱ - ۵
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَ لَمْ تَرَ كَيْف فَعَلَ رَبُّك بِأَصحَبِ الْفِيلِ(۱) أَ لَمْ يجْعَلْ كَيْدَهُمْ فى تَضلِيلٍ(۲) وَ أَرْسلَ عَلَيهِمْ طيراً أَبَابِيلَ(۳) تَرْمِيهِم بحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ(۴) فجَعَلَهُمْ كَعَصفٍ مَّأْكولِ(۵) ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل (لشگر ابرهه كه به قصد نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟! ۲ - آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟ ۳ - و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد. ۴ - كه با سنگهاى كوچكى آنها را هدف قرار مى دادند. ۵ - در نتيجه آنها را همچون كاه خورده شده قرار داد
شاءن نزول : در حديثى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم : ابوطالب همواره با شمشيرش از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دفاع مى كرد تا آنجا كه مى فرمايد: (روزى ) ابوطالب عرض كرد فرزند برادر! آيا تو مبعوث به همه مردم شده اى ، يا تنها به قوم خودت ؟ پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: نه ، مبعوث به جميع انسانها شده ام ، از سفيد و سياه عربى و عجمى ، سوگند به كسى كه جانم در دست او است كه من همه انسانهاى سفيد پوست و سياه پوست را به اين آئين دعوت مى كنم ، و تمام كسانى كه بر قله كوه ها و درياها هستند به اين آئين فرا مى خوانم ، و من تمام زبانهاى فارس و روم را دعوت مى كنم . هنگامى كه اين سخن به گوش قريش رسيد تعجب كردند و گفتند آيا گوش به سخنان فرزند برادرت نمى دهى كه چه مى گويد ؟ به خدا سوگند اگر مردم فارس و روم اين سخنان را بشنوند ما را از سرزمينمان ميربايند! و سنگهاى خانه كعبه را قطعه قطعه جدا مى كنند! اينجا بود كه خداوند آيه شريفه و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا ا و لم نمكن لهم حرما آمنا يجبى اليه ثمرات كل شى ء: آنها گفتند اگر ما هدايت را با بپذيريم ما را از سرزمينمان مى ربايند!، آيا ما آنها را در حرم اءمنى كه ثمرات هر چيز را به سوى آن مى آورند جاى نداديم ؟ (قصص - ۵۷). و درباره اين سخن آنها كه خانه كعبه را متلاشى مى كنند سوره فيل را نازل كرد (و به آنها گوشزد نمود كه هيچكس قادر بر چنين كارى نيست )
داستان اصحاب الفيل مفسران و مورخان اين داستان را به صورتهاى مختلفى نقل كرده اند، و در سال وقوع آن نيز گفتگو دارند، اما اصل داستان آنچنان مشهور است كه در رديف اخبار متواتر قرار گرفته ، و ما آن را طبق روايات معروف كه از «سيره ابن هشام » و «بلوغ الارب » و «بحار الانوار» و «مجمع البيان » خلاصه كرده ايم مى آوريم : «ذو نواس » پادشاه ، مسيحيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مى زيستند تحت شكنجه شديد قرار داد، تا از آئين مسيحيت بازگردند، (قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره بروج آورده ، و ما آن را در تفسير همان سوره مشروحا بيان كرديم ). بعد از اين جنايت بزرگ مردى بنام «دوس » از ميان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قيصر روم » كه بر آئين مسيح بود رسانيد، و ماجرا را براى او شرح داد. از آنجا كه فاصله ميان روم و يمن زياد بود «قيصر» نامه اى به «نجاشى » سلطان «حبشه » نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذو نواس » بگيرد، و نامه را با همان شخص براى «نجاشى » فرستاد. «نجاشى » سپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى بنام ارياط روانه يمن كرد «ابرهه » نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود. «ذو نواس » شكست خورد، و ارياط حكمران يمن شد، بعد از مدتى ، «ابرهه » بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست . خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد، او تصميم گرفت ابرهه را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشيد، و با مقدارى از خاك يمن
به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد. نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود. در اين هنگام «ابرهه » براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمين وجود نداشت ، و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى كعبه به سوى آن فرا خواند، و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد، و مركزيت مهم مكه را به آنجا منتقل كند. براى همين منظور مبلغان بسيارى به اطراف ، و در ميان قبائل عرب و سرزمين حجاز فرستاد، اعراب كه سخت به مكه و كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ ابراهيم خليل مى دانستند احساس خطر كردند. طبق بعضى از روايات گروهى آمدند و مخفيانه كليسا را آتش زدند، و طبق نقل ديگرى بعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند، و به اين ترتيب در برابر اين دعوت بزرگ عكس العمل شديد نشان دادند و معبد ابرهه را بى اعتبار كردند. ابرهه سخت خشمگين شد، و تصميم گرفت خانه كعبه را به كلى ويران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشگر عظيمى كه بعضى از سوارانش از فيل استفاده مى كردند عازم مكه شد. هنگامى كه نزديك مكه رسيد كسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند ، و در اين ميان دويست شتر از «عبدالمطلب » غارت شد. ابرهه كسى را به داخل مكه فرستاد و به او گفت بزرگ مكه را پيدا كند، و به او بگويد: ابرهه پادشاه يمن مى گويد: من براى جنگ نيامده ام ،
تنها براى اين آمده ام كه اين خانه كعبه را ويران كنم ، اگر شما دست به جنگ نبريد نيازى به ريختن خونتان ندارم ! فرستاده ابرهه وارد مكه شد و از رئيس و شريف مكه جستجو كرد، همه عبدالمطلب را به او نشان دادند، ماجرا را نزد عبدالمطلب بازگو كرد عبدالمطلب نيز گفت : ما توانائى جنگ با شما را نداريم ، و اما خانه كعبه را خداوند خودش حفظ مى كند. فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت ، بايد با من نزد او بيائى ، هنگامى كه عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تاءثير قامت بلند و قيافه جذاب و ابهت فوق العاده عبدالمطلب قرار گرفت ، تا آنجا كه ابرهه براى احترام او را از جا برخاست و روى زمين نشست ، و عبدالمطلب را در كنار دست خود جاى داد، زيرا نمى خواست او را روى تخت در كنار خود بنشاند، سپس به مترجمش گفت از او بپرس حاجت تو چيست ؟ مترجم گفت : حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهيد اموالم را بازگردانند. ابرهه سخت از اين تقاضا در عجب شد، و به مترجمش گفت : به او بگو هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت ، اما اين سخن را كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در باره دويست شترت سخن مى گوئى ، اما درباره كعبه كه دين تو و اجداد تو است و من براى ويرانيش آمده ام مطلقا سخنى نمى گوئى ؟! «عبدالمطلب » گفت : انا رب الابل ، و ان للبيت ربا سيمنعه !: من صاحب شترانم ، و اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند (اين سخن ، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت ). عبدالمطلب به مكه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوه هاى اطراف
پناهنده شوند، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد، دست در حلقه در خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند: لا هم ان المرء يمنع رحله فامنع رحالك - لا يغلبن صليبهم و محالهم ابدا محالك ! جروا جميع بلادهم و الفيل كى يسبوا عيالك لاهم ان المرء يمنع رحله فامنع عيالك و انصر على آل الصليب و عابديه اليوم آلك خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مى كند تو خانه ات را حفظ كن ! هرگز مباد روزى كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاى تو غلبه كنند. آنها تمام نيروهاى بلاد خويش و فيل را با خود آورده اند تا ساكنان حرم تو را اسير كنند. خداوندا! هر كس از خانواده خويش دفاع مى كند تو نيز از ساكنان حرم اءمنت دفاع كن . و امروز ساكنان اين حرم را بر آل صليب و عبادت كنندگانش يارى فرما. سپس عبدالمطلب به يكى از دره هاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى از قريش پناه گرفت ، و به يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابو قبيس بروند ببيند چه خبر مى شود. فرزندش به سرعت نزد پدر آمد و گفت : پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مى خورد كه به سوى سرزمين ما مى آيد، عبدالمطلب
خرسند شد صدا زد: يا معشر قريش ! ادخلوا منازلكم فقد آتاكم الله بالنصر من عنده : اى جمعيت قريش ! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد اين از يكسو. از سوى ديگر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم كوبيدن كعبه از كوه هاى اطراف سرازير مكه شد، ولى هر چه بر فيل خود فشار مى آورد پيش نمى رفت ، اما هنگامى كه سر او را به سوى يمن بازمى گرداندند به سرعت حركت مى كرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت . در اين هنگام پرندگانى از سوى دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عدد سنگريزه با خود همراه داشت ، يكى به منقار و دو تا در پنجه ها، تقريبا به اندازه نخود، اين سنگريزه ها را بر سر لشگريان ابرهه فرو ريختند، و به هر كدام از آنها اصابت مى كرد هلاك مى شد، و بعضى گفته اند: سنگريزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى كرد و از طرف مقابل خارج مى شد. در اين هنگام وحشت عجيبى بر تمام لشگر ابرهه سايه افكند، آنها كه زنده مانده بودند پا به فرار گذاشتند، و راه يمن را سؤ ال مى كردند كه بازگردند، ولى پيوسته در وسط جاده مانند برگ خزان به زمين مى ريختند. خود ابرهه نيز مورد اصابت سنگى واقع شد و مجروح گشت ، و او را به صنعاء (پايتخت يمن ) بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد. بعضى گفته اند اولين بار كه بيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد آن سال بود. تعداد فيلهائى را كه ابرهه با خود آورده بود بعضى همان فيل «محمود» و بعضى هشت فيل و بعضى ده ، و بعضى دوازده نوشته اند.
و در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تولد يافت ، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطه اى وجود داشته . به هر حال اهميت اين حادثه بزرگ بقدرى بود كه آن سال را «عام الفيل » (سال فيل ) ناميدند و مبداء تاريخ عرب شناخته شد. تفسير : با ابرهه گو كز پى تعجيل نيايد! در نخستين آيه اين سوره پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته مى فرمايد: آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ (ا لم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل ). آنها با آن همه لشگر و قدرت آمده بودند تا خانه خدا را ويران سازند، و خداوند با لشگرى به ظاهر بسيار كوچك و ناچيز، آنها را درهم كوبيد، فيلها را با پرنده هاى كوچك و سلاحهاى پيشرفته آن روز را با سنگريزه سجيل از كار انداخت ، تا ضعف و ناتوانى اين انسان مغرور و خيره سر را در برابر قدرت الهى ظاهر و آشكار سازد. تعبير به ا لم تر (آيا نديدى ؟) با اينكه اين حادثه زمانى رخ داد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ديده به جهان نگشوده بود، و يا مقارن تولد آن حضرت بود به خاطر آن است كه حادثه مزبور بسيار نزديك به عصر پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و بعلاوه بقدرى مشهور و معروف و متواتر بود كه گوئى پيغمبر با چشم مباركش آن را مشاهده
كرده بود، و جمعى از معاصران پيامبر مسلما آن را با چشم خود ديده بودند. تعبير به «اصحاب الفيل » به خاطر همان چند فيلى است كه آنها با خود از يمن آورده بودند، تا مخالفان را مرعوب ساخته و شترها و اسبها از مشاهده آن رم كنند و در ميدان جنگ نمانند. سپس مى افزايد: آيا خداوند نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟! (ا لم يجعل كيدهم فى تضليل ). آنها قصد داشتند خانه كعبه را خراب كنند، به اين اميد كه به كليساى يمن مركزيت بخشند، و تمام قبائل عرب را متوجه آنجا سازند، اما آنها نه تنها به مقصد خود نرسيدند، بلكه اين ماجرا كه آوازه اش در تمام جزيره عربستان پيچيد بر عظمت مكه و خانه كعبه افزود، و در دلهاى مشتاقان را بيش از پيش متوجه آن ساخت و به آن ديار امنيت بيشترى بخشيد. و منظور از تضليل كه همان گمراه ساختن است اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند. سپس بر شرح اين ماجرا پرداخته ، مى فرمايد: «خداوند پرندگانى را گروه گروه بر سر آنها فرستاد» (و ارسل عليهم طيرا ابابيل ). «ابابيل » بر خلاف آنچه در زبانهاى مشهور است نام آن پرنده نبود، بلكه معنى وصفى دارد، بعضى آن را به معنى جماعات متفرقه دانسته اند، به اين معنى كه پرندگان مزبور «گروه ، گروه » از هر طرف به سوى لشكر فيل آمدند.
اين كلمه معنى جمعى دارد كه بعضى مفرد آن را ابابله به معنى گروهى از پرندگان يا اسبها و شتران دانسته اند، و بعضى مى گويند جمعى است كه مفرد از جنس خود ندارد. به هر حال «طير» در اينجا معنى جمعى دارد و اين دو واژه طير و ابابيل مجموعا به معنى پرندگان گروه گروه است (نه اينكه ابابيل نام آن پرندگان باشد). در اينكه اين پرنده چه پرنده اى بوده است ؟ همانطور كه در شرح داستان آورده ايم مشهور اين است پرندگانى شبيه به پرستو و چلچله بودند كه از طريق درياى احمر برخاستند و به سراغ لشگر فيل آمدند. در آيه بعد مى افزايد: ((اين پرندگان آن لشگر را با سنگهاى كوچكى از سجيل (گلهاى متحجر) هدف قرار مى دادند)) (ترميهم بحجارة من سجيل ). و چنانكه در شرح اين ماجرا از تواريخ و تفاسير و روايات نقل كرديم هر يك از اين پرندگان كوچك سه سنگريزه به اندازه نخود يا كوچكتر با خود داشتند، كه يكى را با منقار و دو تا را با پاهاى خويش حمل مى كردند، و اين سنگهاى كوچك بر هر كس فرود مى آمد او را از هم متلاشى مى ساخت ! چنانكه در آيه بعد مى فرمايد: آنها را مانند كاه خورده شده قرار داد! (فجعلهم كعصف ماكول ). «عصف » (بر وزن حذف ) به معنى برگهائى است كه بر ساقه زراعت است و سپس خشكيده و كوبيده شده است ، و به تعبيرى ديگر به معنى «كاه » است ،
و بعضى آن را به معنى پوسته گندم هنگامى كه در خوشه است تفسير كرده اند. و در اينجا مناسب همان معنى اول است . تعبير به «ماءكول » اشاره به آن است كه اين كاه در زير دندانهاى حيوان بار ديگر كوبيده شده ، و كاملا از هم متلاشى گشته ، سپس معده حيوان نيز آن را براى سومين بار خرد كرده است ، و اين نشان مى دهد كه سنگ ريزه ها بر هر كس فرو مى افتاد او را كاملا از هم متلاشى مى كرد! اين تعبير علاوه بر اينكه دليل بر شدت متلاشى شدن آنها است اشارهاى به بى ارزش بودن و ضعف و ناتوانى اين گروه و جمعيت طغيانگر و مستكبر و ظاهرا نيرومند است . نكته ها :
معجزه بى نظير! اين خانه را صاحبى است !
جالب اينكه قرآن مجيد اين داستان مفصل و طولانى را در چند جمله كوتاه و كوبنده ، در نهايت فصاحت و بلاغت ، آورده است ، و در واقع روى نقطه هائى انگشت گذارده كه به اهداف قرآن ، يعنى بيدار ساختن گردنكشان مغرور و نشان دادن ضعف انسان در برابر قدرت عظيم خداوند كمك مى كند. اين ماجرا نشان مى دهد كه معجزات و خوارق عادات - بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - لزومى ندارد كه بر دست پيامبر و امام ظاهر شود، بلكه در هر شرائطى كه خدا بخواهد و لازم بداند انجام مى گيرد، هدف آن است كه مردم به عظمت خداوند و حقانيت آئين او آشنا شوند. اين مجازات عجيب و اعجازآميز، با مجازات اقوام گردنكش ديگر يك فرق روشن دارد، زيرا مجازاتى همچون طوفان نوح ، زلزله و سنگباران قوم
لوط، تندباد قوم عاد، و صاعقه قوم ثمود، يك سلسله حوادث طبيعى بودند كه فقط وقوع آنها در آن شرائط خاص معجزه بود. ولى داستان نابودى لشگر ابرهه به وسيله سنگريزه هائى كه از منقار و پاهاى آن پرندگان كوچك فرو مى افتاد چيزى نيست كه شبيه حوادث طبيعى باشد. برخاستن آن پرندگان كوچك ، و آمدن به سوى آن لشكر مخصوص ، و همراه آوردن سنگريزه ها و نشانهگيرى خاص آنها و متلاشى شدن بدنهاى افراد يك لشگر عظيم با آن سنگهاى كوچك همه امورى هستند خارق عادت ، ولى ميدانيم اينها در برابر قدرت خداوند بسيار ناچيز است . خداوندى كه در درون همين سنگريزه ها قدرت اتمى آفريده كه اگر آزاد شود انفجار عظيمى توليد مى كند، براى او آسان است كه در آنها خاصيتى بيافريند كه اندام لشگر ابرهه را همانند «عصف ماءكول » (كاه درهم كوبيده و خورده شده ) قرار دهد. هيچ نيازى نيست كه مانند بعضى از مفسران مصرى براى توجيه اين حادثه بگوئيم كه سنگها حامل مى كربهاى وبا، يا حصبه و آبله بوده اند. و اگر در بعضى از روايات آمده كه از بدنهاى مصدومين مانند مبتلايان به آبله خون و چرك مى آمد دليل بر اين نيست كه آنها حتما به آبله مبتلا شده بودند. همچنين نيازى به آن نيست كه بگوئيم اين سنگريزه ها اتمهاى فشردهاى بودند كه خلاء موجود در ميان آنها را از ميان رفته ، و فوق العاده سنگين بودند كه ، بطورى كه به هر كجا فرود مى آمدند سوراخ مى كردند.
اينها همه توجيهاتى است كه براى طبيعى جلوه دادن اين حادثه ذكر شده ، و ما نيازى به اينها نمى بينيم ، همين اندازه ميدانيم كه اين سنگها داراى چنان خاصيت عجيبى بود كه بدنها را متلاشى مى كرد، بيش از اين اطلاعى از آن در دست نيست ، و به هر حال در برابر قدرت خداوند هيچ كارى مشكل نمى باشد.
سختترين مجازات با كمترين وسيله !
قابل توجه اينكه خداوند قدرت خود را در برابر مستكبران و گردنكشان در اين ماجرا به عاليترين وجهى نشان داده است ، شايد مجازاتى سختتر از مجازات لشكر ابرهه در دنيا پيدا نشود كه جمعى چنان درهم كوبيده شوند كه به صورت كاه خرد شده و خورده شده (عصف ماكول ) درآيند. براى نابودى جمعيتى با آن همه قدرت و شوكت از سنگريزه هائى سست ، و از پرندهاى ضعيف و كوچكى همانند پرستو استفاده شود، اين هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان ، تا بدانند در برابر قدرت او تا چه حد ناتوانند؟! حتى گاه مى شود خداوند اين ماموريتهاى بزرگ را به دست موجودات كوچكترى مى سپرد، مثلا مى كربى را كه هرگز با چشم ديده نمى شود ماموريت مى دهد در يك مدت كوتاه به سرعت توالد و تناسل كند، و اقوام نيرومندى را به يك بيمارى خطرناك مسرى مانند وبا و طاعون مبتلا سازد و در مدتى كوتاه همه را مانند برگ خزان بر زمين ريزد. سد عظيم «ماءرب » در «يمن » - چنانكه در تفسير سوره سبا گفتيم - وسيله
پيدايش عمران و آبادى فراوان و تمدن عظيم و نيرومندى شد، و به دنبال آن طغيان اين قوم فزون گشت ، ولى فرمان نابودى آن به طورى كه در بعضى از روايات آمده است به يك يا چند موش صحرائى سپرده شد ! تا در آن سد عظيم نفوذ كنند و سوراخى در آن به وجود آوردند. بر اثر نفوذ آب تدريجا اين سوراخ بزرگ و بزرگتر شد، سرانجام سد عظيم درهم شكست ، و آبى كه پشت آن متراكم بود تمام آن آباديها و خانه ها و كاخها را ويران ساخت ، و آن جمعيت عظيم نابود يا در مناطق ديگر پراكنده و سرگردان شدند، و اين است قدرت نمائى خداوند بزرگ .
اهداف داستان فيل
از سوره آينده (سوره لايلاف ) به خوبى استفاده مى شود كه يكى از اهداف سوره فيل يادآورى خاطره بزرگ نعمتهاى عظيم خداوند به قريش است تا به آنها نشان دهد كه اگر لطف پروردگار نبود نه آثارى از اين كانون مقدس يعنى مكه و كعبه وجود داشت ، و نه از قريش ، شايد از مركب كبر و غرور فرود آيند، و به دعوت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گردن نهند. از سوى ديگر اين ماجرا كه مقارن ميلاد مسعود پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شد در حقيقت زمينه ساز آن ظهور بزرگ بود، و پيام آور عظمت اين قيام ، و اين همان چيزى است كه مفسران از آن تعبير به «ارهاص » كرده اند. و از سوى سوم تهديدى است كه به همه گردنكشان جهان اعم از قريش
و غير آنها كه بدانند هرگز نمى توانند در برابر قدرت پروردگار بايستند، چه بهتر كه پندار خام را از سر بدر كنند و سر بر فرمان او نهند و تسليم حق و عدالت گردند. و از سوى چهارم اهميت اين خانه بزرگ را نشان مى دهد كه وقتى دشمنان كعبه توطئه نابودى آن را در سر ميپروراندند، و مى خواستند مركزيت اين سرزمين ابراهيمى را به جاى ديگر منتقل كنند خداوند چنان گوشمالى به آنها داد كه براى همگان مايه عبرت شد و بر اهميت اين كانون مقدس افزود. و از سوى پنجم خداوندى كه دعاى ابراهيم خليل را در باره امنيت اين سرزمين مقدس اجابت فرمود و آن را تضمين نمود، در اين ماجرا نشان داد كه مشيتش بر اين قرار گرفته كه اين كانون توحيد و عبادت هميشه مركز اءمنى باشد.
يك رويداد مسلم تاريخى
جالب توجه اينكه ماجراى اصحاب فيل چنان در ميان عرب مسلم بود كه سرآغاز تاريخى براى آنها شد، و همانگونه كه گفتيم قرآن مجيد با تعبير زيباى «الم تر» (آيا نديدى ؟) آن هم خطاب به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در آن زمان نبود و نديد از آن ياد مى كند كه نشانه ديگرى بر مسلم بودن اين ماجرا است . از اينها گذشته هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين آيات را براى مشركان مكه خواند احدى آن را انكار نكرد، هر گاه مطلب مشكوكى بود لا اقل گروهى اعتراض مى كردند، و اعتراض آنها مانند ساير اعتراضهايشان در تاريخ ثبت مى شد، به خصوص اينكه قرآن با جمله «الم تر» مطلب را ادا كرده .
در ضمن عظمت اين خانه مقدس با اين اعجاز مسلم تاريخى به ثبوت مى رسد. خداوندا! ما را توفيقى مرحمت فرما كه اين كانون بزرگ توحيد را پاسدارى كنيم . پروردگارا! دست كسانى را كه قصد دارند تنها به حفظ ظواهر اين كانون مقدس قناعت كنند، اما پيام حقيقتش را نشنيده بگيرند از اين مركز قطع كن . بارالها! زيارتش را با آگاهى و عرفان كامل نصيب همه مشتاقان فرما. آمين يا رب العالمين
َسوره قريش
ََمقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و ۴ آيه دارد
محتوى و فضيلت تلاوت سوره قريش اين سوره در حقيقت مكمل سوره «فيل » محسوب مى شود و آيات آن دليل روشنى بر اين مطلب است . محتواى اين سوره بيان نعمت خداوند بر قريش و الطاف و محبتهاى او نسبت به آنهاست ، تا حس شكرگزارى آنها تحريك شود و به عبادت پروردگار اين بيت عظيم كه تمام شرف و افتخارشان از آن است قيام كنند. همانگونه كه در آغاز سوره و الضحى گفتيم آن سوره و سوره ا لم نشرح در حقيقت يك سوره محسوب مى شود، همچنين سوره فيل و سوره قريش چرا كه اگر درست در محتواى آن دو دقت كنيم پيوند مطالب آنها بقدرى است كه مى تواند دليل بر وحدت آن دو بوده باشد. به همين دليل براى خواندن يك سوره كامل در هر ركعت از نماز اگر كسى سوره هاى فوق را انتخاب كند بايد هر دو را با هم بخواند. براى توضيح بيشتر در اين زمينه به كتب فقهى (كتاب صلاة بحث قرائت ) مراجعه شود. در فضيلت تلاوت اين سوره همين بس كه در حديثى (از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: من قراءها اعطى من الاجر عشر حسنات ، بعدد من طاف بالكعبة ، و اعتكف بها: كسى كه آن را بخواند به تعداد هر يك از كسانى كه
در گرد خانه كعبه طواف كرده ، يا در آنجا معتكف شده ، ده حسنه به او مى دهد. مسلما چنين فضيلتى از آن كسانى است كه در پيشگاه خداوندى كه پروردگار كعبه است سر تعظيم فرود آورده ، او را عبادت كنند، و احترام اين خانه را پاسدارى كرده و پيامش را با گوش جان بشنوند و به كار بندند.
ََآيه ۱ - ۴
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لايلَفِ قُرَيْشٍ(۱) إِلَفِهِمْ رِحْلَةَ الشتَاءِ وَ الصيْفِ(۲) فَلْيَعْبُدُوا رَب هَذَا الْبَيْتِ(۳) الَّذِى أَطعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ(۴) ترجمه : بنام خداوند بخشنده مهربان ۱ - (مجازات اصحاب الفيل ) به خاطر اين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدس ) الفت گيرند (و مقدمات ظهور پيامبر فراهم شود). ۲ - الفت آنها در سفرهاى زمستانه و تابستانه است . ۳ - پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند. ۴ - همانكس كه آنها را از گرسنگى نجات داد و از نااءمنى رهائى بخشيد.
تفسير : پروردگار اين خانه را بايد عبادت كرد از آنجا كه در سوره گذشته (سوره فيل ) شرح نابودى اصحاب الفيل و و لشكريان ابرهه كه به قصد نابود كردن خانه كعبه و متلاشى ساختن اين كانون مقدس الهى آمده بودند آمد، در اولين آيه اين سوره كه در واقع تكمله اى است براى سوره فيل مى فرمايد: ما لشكر فيل را نابود كرديم ، و آنها را همچون كاه درهم كوبيده شده متلاشى ساختيم تا قريش به اين سرزمين مقدس الفت گيرند و مقدمات ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فراهم گردد (لايلاف قريش ). «ايلاف » مصدر است و به معنى الفت بخشيدن ، و «الفت » به معنى اجتماع تواءم با انسجام و انس و التيام است ، و اينكه بعضى ايلاف را به مؤ الفت و عهد و پيمان تفسير كرده اند، نه تناسبى با اين واژه دارد كه مصدر باب افعال است ، و نه به محتواى آيات اين سوره . به هر حال منظور ايجاد الفت ميان قريش و سرزمين مقدس مكه ، و خانه كعبه است ، زيرا آنها و تمام اهل مكه به خاطر مركزيت و امنيت اين سرزمين در آنجا سكنى گزيده بودند، بسيارى از مردم حجاز هر سال به آنجا مى آمدند، مراسم حج را بجا مى آوردند، و مبادلات اقتصادى و ادبى داشتند، و از
بركات مختلف اين سرزمين استفاده مى نمودند. همه اينها در سايه امنيت ويژه آن بود، اگر با لشكركشى ابرهه و امثال او اين امنيت خدشهدار مى شد يا خانه كعبه ويران مى گشت ديگر كسى با اين سرزمين الفتى پيدا نمى كرد. واژه «قريش » به طورى كه بسيارى از مفسران و ارباب لغت گفته اند در اصل به معنى نوعى از حيوانات بزرگ دريائى است كه هر حيوانى را به آسانى مى خورد! اين عبارت از ابن عباس معروف است كه وقتى از او سؤ ال كردند: چرا قريش را قريش مى نامند؟ در پاسخ چنين گفت : لدابة تكون فى البحر من اعظم دوابه يقال لها القريش ، لا تمر بشى ء من الغث و السمين الا اكلته !: اين به خاطر آن است كه در اصل نام حيوانى از بزرگترين حيوانات دريا است كه به هيچ حيوان لاغر و چاقى نمى گذرد مگر اينكه آن را مى بلعد! سپس از اشعار عرب براى سخن خود شاهد مى آورد. بنابراين انتخاب اين نام براى قبيله فوق به خاطر قدرت و قوت اين قبيله ، و سوء استفاده هايشان از اين قدرت بوده است . ولى بعضى آن را از ماده قرش (بر وزن فرش ) به معنى اكتساب دانسته اند چرا كه اين قبيله غالبا به تجارت و كسب مشغول بودند. بعضى نيز اين ماده را به معنى بازرسى و تفتيش مى دانند، و از آنجا كه قريش از حال حجاج خبر مى گرفتند، و گاه به كمك آنها مى شتافتند، اين واژه براى آنها انتخاب شده . «قرش » در لغت به معنى اجتماع نيز آمده است ، و چون اين قبيله از اجتماع و انسجام خاصى برخوردار بودند اين نام براى آنها انتخاب شده .
ولى به هر حال نام قريش امروز هرگز مفهوم جالبى را تداعى نمى كند، و با اينكه آنها قبيله پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، از سر سختترين دشمنان اسلام محسوب مى شدند، كه از هيچ كارشكنى و عداوت و دشمنى فروگذار نكردند، حتى آن روز كه قدرت آنها با پيروزى اسلام درهم شكست به توطئه هاى پنهانى ادامه دادند، و بعد از رحلت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز حوادث دردناكى آفريدند كه تاريخ اسلام هرگز آن را فراموش نخواهد كرد، ميدانيم بنى اميه و بنى عباس كه بارزترين نمونه هاى حكومت جبار و طاغوتى بودند از قريش برخاستند. قرائن نيز نشان مى دهد كه در جاهليت عرب نيز سعى و تلاش در استثمار و استعمار مردم داشتند، و به همين دليل هنگامى كه اسلام آزاديبخش طلوع كرد و منافع نامشروع آنها به خطر افتاد با تمام قدرت به مبارزه برخاستند، اما قدرت عظيم اسلام سرانجام آنها را درهم كوبيد. در آيه بعد مى افزايد: هدف اين بود كه خداوند قريش را در سفرهاى زمستانه و تابستانه الفت بخشد (ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف ) و ۲)
ممكن است منظور الفت بخشيدن قريش به اين سرزمين مقدس باشد كه آنها در طول سفر تابستانه و زمستانه خود عشق و علاقه به اين كانون مقدس را از دل نبرند، و به خاطر امنيتش به سوى آن بازگردند، نكند تحت تاثير مزاياى زندگى سرزمين يمن و شام واقع شوند و مكه را خالى كنند. و يا اينكه منظور ايجاد الفت ميان قريش و ساير مردم در طول اين دو سفر بزرگ است ، چرا كه بعد از داستان ابرهه مردم با ديده ديگرى به آنها مينگريستند، و براى كاروان قريش احترام و اهميت و امنيت قائل بودند. قريش هم نياز به اين امنيت در طول راه داشت ، و هم نياز به آن در سرزمين مكه ، و خداوند در سايه شكست لشكر ابرهه هر دو امنيت را به آنها بخشيد. مى دانيم زمين مكه باغ و زراعتى نداشت ، دامدارى آن نيز محدود بود، بيشترين درآمد از طريق همين كاروانهاى تجارى تاءمين مى شد، در فصل زمستان به سوى جنوب يعنى سرزمين يمن كه هواى آن نسبة گرم بود روى مى آوردند، و در فصل تابستان به سوى شمال و سرزمين شام كه هواى ملايم و مطلوبى داشت ، و اتفاقا هم سرزمين يمن و هم سرزمين شام از كانونهاى مهم تجارت در آن روز بودند، و مكه و مدينه حلقه اتصالى در ميان آن دو محسوب مى شد. البته قريش با كارهاى خلافى كه انجام ميدادند مستحق اين همه لطف و محبت الهى نبودند، اما چون مقدر بود از ميان قبيله ، و از آن سرزمين مقدس ، اسلام و پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طلوع كند، خداوند اين لطف را در حق آنها انجام داد. در آيه بعد چنين نتيجه مى گيرد كه قريش با اين همه نعمت الهى كه به بركت
كعبه پيدا كرده اند بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند نه بتها را (فليعبدوا رب هذا البيت ). همان خداوندى كه آنها را از گرسنگى نجات داد و اطعام كرد، و از نااءمنى رهائى بخشيد و امنيت داد (الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف ). از يكسو به آنها رونق تجارت عطا فرمود، و جلب منفعت نمود، و از سوى ديگر نااءمنى را از آنها دور كرد و دفع ضرر فرمود، و اينها همه با شكست لشگر «ابرهه » فراهم گشت ، و در حقيقت استجابت دعاى ابراهيم بنيانگذار كعبه بود، ولى آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند، و اين خانه مقدس را به بتخانهاى تبديل كردند، و عبادت بتان را بر پرستش خداى خانه مقدم داشتند، و سرانجام ثمره شوم اين همه ناسپاسى را ديدند. خداوندا! ما را توفيق عبادت و بندگى و سپاسگزارى نعمتها، و پاسدارى اين بيت عظيم ، مرحمت فرما. پروردگارا! اين مركز بزرگ اسلامى را روز به روز پر شكوه تر، و حلقه اتصال مسلمين جهان قرار ده . بار الها! دست همه دشمنان خونخوار و آنها كه از اين مركز بزرگ سوء استفاده مى كنند از آن قطع كن ! آمين يا رب العالمين
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |