تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۱۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۰-۲۳
آيه و ترجمه
وَ فى الاَرْضِ ءَايَتٌ لِّلْمُوقِنِينَ(۲۰) وَ فى أَنفُسِكمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ(۲۱) وَ فى السمَاءِ رِزْقُكمْ وَ مَا تُوعَدُونَ(۲۲) فَوَ رَب السمَاءِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ لَحَقُّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ(۲۳) ترجمه : ۲۰ - و در زمين آياتى براى طالبان يقين است . ۲۱ - و در وجود خود شما (نيز آياتى است ) آيا نمى بينيد؟! ۲۲ - روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى شود. ۲۳ - سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همانگونه كه شما سخن مى گوئيد! تفسير : نشانه هاى خدا در وجود شما است آيا نمى بينيد؟ در تعقيب آيات پيشين كه پيرامون مساءله معاد و صفات دوزخيان و بهشتيان سخن مى گفت در آيات مورد بحث ، سخن از نشانه هاى خدا در زمين و در وجود خود انسان است ، تا از يكسو به مساءله توحيد و شناخت خدا و صفات او كه مبدء حركت به سوى همه خيرات است آشنا شوند، و از سوى ديگر به قدرت
بر مساءله معاد و زندگى پس از مرگ ، چرا كه خالق حيات در روى زمين و اينهمه عجائب و شگفتيها قادر بر تجديد حيات نيز مى باشد. نخست مى فرمايد: «در زمين نشانه هاى مهمى است براى آنها كه اهل يقينند و طالب حقند» (و فى الارض آيات للموقنين ). به راستى نشانه هاى حق و قدرت بى پايان و علم و حكمت نامحدود خدا در همين كره خاكى آن قدر فراوان است كه عمر هيچ انسانى كافى براى شناخت همه آنها نيست . حجم زمين ، فاصله آن با خورشيد، حركت آن به دور خود، و حركت آن به دور آفتاب ، و نيروى جاذبه و دافعه اى كه از آن حجم ، و اين حركت به وجود مى آيد، و كاملا متعادل و معادل يكديگر است و هماهنگى تمام اينها با هم تا شرايط حيات را بر صفحه زمين فراهم سازد، همه از آيات بزرگ خدا است . در حالى كه اگر يكى از اين حركات و رابطه ها و ويژگيها كمترين تغييرى پيدا كند شرائط حيات و زندگى بر صفحه زمين بر هم مى خورد، و موازنه ها به هم مى ريزد. موادى كه زمين را تشكيل داده ، و منابع مختلفى كه در سطح و زير زمين براى حيات و زندگى آماده شده ، هر يك نشانه اى از نشانه هاى او است . كوهها و دشتها، دره و جنگلها، رودها و چشمه ها كه هر كدام نقش مؤ ثرى در ادامه حيات و هماهنگ ساختن شرائط آن دارد نشانه هاى ديگرى است . صدها هزار نوع از گياهان و حشرات و حيوانات (آرى صدها هزار نوع ) هر كدام با ويژگيها و عجائبش كه به هنگام مطالعه كتابهاى زمينشناسى و گياهشناسى و حيوانشناسى انسان را در حيرت فرو ميبرد آيات ديگرى است . در گوشه و كنار اين كره خاكى اسرار جالبى است كه شايد كمتر كسى به آن توجه مى كند ولى نظر كنجكاو دانشمندان از آن پرده برداشته و عظمت
آفريدگار را آشكار ساخته است . بد نيست در اينجا به گوشه اى از سخنان يكى از دانشمندان معروف جهان كه در اين زمينه مطالعات زيادى دارد گوش فرا دهيم : «كرسى موريسين » مى گويد: «در تنظيم عوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزهكارى به كار رفته است ، مثلا اگر قشر خارجى كره زمين ده پا ضخيمتر از آنچه هست مى بود اكسيژن - يعنى ماده اصلى حيات - وجود پيدا نمى كرد، يا هر گاه عمق درياها چند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كليه اكسيژن و كربن زمين جذب مى شد و ديگر امكان هيچگونه زندگى نباتى و يا حيوانى در سطح خاك باقى نمى ماند». در جاى ديگر درباره قشر هوائى كه اطراف زمين را فراگرفته مى گويد: ((اگر هواى اطراف زمين اندكى از آنچه هست رقيقتر مى بود، شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند ميليون عدد به سوى زمين جذب مى شوند و در همان فضاى خارج زمين (بر اثر برخورد به قشر هوا) منفجر و نابود مى شوند دائما به سطح زمين مى رسيدند و هر گوشه اى از آن را مورد اصابت قرار مى دادند! و يا اگر سرعت حركت شهابها از آنچه هست كمتر ميبود (هرگز بر اثر برخورد با هوا منفجر نمى شدند) همه آنها به سطح زمين ميريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود)). و در جاى ديگر مى گويد: «تنها بيست و يك درصد از هواى اطراف زمين اكسيژن است ... اگر مقدار اكسيژن موجود در هوا به جاى بيست و يك درصد پنجاه درصد، بود تمام مواد سوختنى اين عالم محترق مى شد، و اگر جرقه اى به درختى در جنگلى مى رسيد، تمام جنگل به طور كامل مى سوخت »! غلظت هواى محيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كيهانى را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد، و كليه ميكربهاى
مضر را در همان فضا معدوم مى سازد، و ويتامين هاى مفيد را ايجاد مى نمايد. يا وجود بخارهاى مختلفى كه در طى قرون متمادى از اعماق زمين برآمده و در هوا منتشر شده است و غالب آنها هم گازهاى سمى هستند، معهذا هواى محيط زمين آلودگى پيدا نكرده ، و هميشه به همان حالت متعادل كه براى ادامه حيات انسانى مناسب باشد باقى مانده است . دستگاه عظيمى كه اين موازنه عجيب را ايجاد مى نمايد و تعادل را حفظ مى كند همان دريا و اقيانوس است كه مواد حياتى و غذائى و باران و اعتدال هوا و نباتات ، و بالاخره وجود خود انسان از منبع فيض آن سرچشمه مى گيرد. هر كس كه درك معانى مى كند بايد در مقابل عظمت دريا سرتعظيم فرود آورد و سپاسگزار موهبت هاى آن (و آفريدگار دريا) باشد. در آيه بعد مى افزايد: در وجود خود شما نيز نشانه هاى خدا فراوان است (و فى انفسكم ). «آيا چشم باز نمى كنيد و اينهمه آيات و نشانه هاى بارز حق را نمى بينيد»؟! (افلا تبصرون ). بدون شك انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم كبير است در اين عالم صغير نيز وجود دارد، بلكه عجائبى در آن است كه در هيچ جاى جهان نيست . عجب اينكه اين انسان با آن هوش و عقل و علم و اينهمه خلاقيت و ابتكارات و صنايع شگرف ، روز نخست به صورت نطفه كوچك و بى ارزشى بوده ، اما همين
كه در عالم رحم قرار مى گيرد با سرعت عجيبى رو به تكامل مى رود، روز به روز شكل عوض مى كند، و لحظه به لحظه دگرگون مى شود، و آن نطفه ناچيز در مدت كوتاهى به انسان كاملى تبديل مى گردد. يك سلول كه كوچكترين اجزاى بدن او است ساختمان تو بر تو و شگفت - آورى دارد كه به گفته دانشمندان معادل يك شهر صنعتى تشكيلات در آن است !. يكى از علماى زيستشناس مى گويد: ((اين شهر عظيم با هزاران در و دروازه جالب ، و هزاران كارخانه و انبار و شبكه لوله كشى ، و مركز فرماندهى با تاسيسات فراوان (آنها) و ارتباطات زياد، و كارهاى مختلف حياتى ، آنهم در محدوده كوچك يك سلول ، از پيچيده ترين و شگفت انگيزترين شهرها است كه اگر ما بخواهيم تاسيساتى بسازيم كه همان اعمال را انجام دهد - و هرگز قادر نيستيم - بايد دهها هزار هكتار زمين را زير تاسيسات و ساختمانهاى مختلف و ماشين آلات پيچيده ببريم تا براى انجام چنان برنامه اى آماده گردد، ولى جالب اينكه دستگاه آفرينش همه اينها را در مساحتى معادل «پانزده ميليونيم » ميليمتر قرار داده ))!. دستگاههائى كه در بدن انسان است مانند قلب و كليه و ريه و مخصوصا دهها هزار كيلومتر! رگهاى درشت و باريك و حتى مويرگهائى كه با چشم ديده نمى شود، و مسؤ ل آبرسانى و تغذيه و تهويه «ده ميليون ميليارد» سلول تن انسان هستند، و حواس مختلفى مانند بينائى و شنوائى و حواس ديگر هر كدام آيتى عظيم از آيات او است . و از همه مهمتر معماى حيات كه اسرار آن همچنان ناشناخته مانده ،
و ساختمان روح و عقل انسان است كه عقول همه انسانها از درك آن عاجز است ، و اينجا است كه انسان بى اختيار لب به تسبيح و حمد و ثناى خدا مى گشايد و در پيشگاه عظمتش سر تعظيم فرود مى آورد، و به اين اشعار مترنم مى شود: فيك يا اعجوبة الكون غدا الفكر كليلا انت حيرت ذوى اللب و بلبلت العقولا كلما قدم فكرى فيك شبرا فر ميلا ناكصا يخبط فى عمياء لايهدى سبيلا ((در تو اى اعجوبه عالم هستى (اى خداى بزرگ ) فكر خسته و وامانده شد))! «تو صاحبان انديشه و مغز را حيران ساخته اى ، و عقول را بهم ريخته اى »! «هر زمان فكر من يك وجب به تو نزديك مى شود يك ميل فرار مى كند» (و از عظمت ذاتت در وحشتى بزرگ فرو مى رود). «آرى به عقب برمى گردد و در تاريكيها غرق مى شود، و راهى به جلو پيدا نمى كند»! در حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه : «كسى كه خويش را بشناسد خداى خويش را شناخته است ». آرى «خودشناسى » در تمام مراحل راه خداشناسى است . تعبير به «افلا تبصرون » (آيا نمى بينيد) تعبير لطيفى است ، يعنى اين آيات الهى در گرداگرد شما در درون جان شما، در سراسر پيكر شما، گسترده است ، اگر اندكى چشم باز كنيد مى بينيد، و روح شما از درك عظمتش سيراب مى گردد.
در سومين آيه مورد بحث به سومين بخش از نشانه هاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد اشاره كرده مى فرمايد: «روزى شما در آسمان است ، و آنچه به شما وعده داده مى شود» (و فى السماء رزقكم و ما توعدون ). گرچه در بعضى از روايات اسلامى «رزق » در اين آيه به دانه هاى حياتبخش باران تفسير شده كه منبع هر خير و بركت در زمين است ، و آيه ۵ سوره جاثيه نيز موافق آن است : و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها: «آنچه خدا از آسمان از رزق نازل كرده و به وسيله آن زمينهاى مرده را احياء فرموده است » ولى اين معنى مى تواند يكى از مصداقهاى روشن آيه باشد در حالى كه گستردگى مفهوم رزق هم باران را شامل مى شود، هم نور آفتاب را كه از آسمان به سوى ما مى آيد و نقش آن در حيات و زندگى فوق العاده حساس است ، و همچنين هوا را كه مايه حيات همه موجودات زنده است . اينها همه در صورتى است كه «سماء» را به معنى همين آسمان ظاهرى تفسير كنيم ، ولى بعضى از مفسران «سماء» را به معنى عالم غيب و ماوراء طبيعت و لوح محفوظ گرفتهاند كه تقدير ارزاق انسانها از آنجا مى شود. البته جمع ميان هر دو معنى ممكن است ، هر چند تفسير اول روشنتر به نظر مى رسد. و اما جمله «ما توعدون » (آنچه به شما وعده داده مى شود) مى تواند تاءكيدى بر مساءله رزق و وعده الهى در اين زمينه بوده باشد، و يا به معنى بهشت موعود چرا كه در آيه ۱۵ «و النجم » مى خوانيم : عندها جنة الماوى : «بهشت موعود نزد سدرة المنتهى در آسمانها است » و يا اشاره به هرگونه خير و بركت يا عذابى است كه از آسمان نازل مى گردد، و يا ناظر به همه اين مفاهيم است ، چرا كه جمله «ما توعدون » مفهومش وسيع و گسترده است . به هر حال اين سه آيه ترتيب لطيفى دارد: آيه نخست از عوامل وجود
انسان در كره زمين سخن مى گويد، و آيه دوم از خود وجود انسان ، و آيه سوم از عوامل دوام و بقاء او. اين نكته نيز قابل توجه است : چيزى كه مانع بصيرت آدمى مى شود، و او را از مطالعه اسرار آفرينش ، اسرار زمين و شگفتيهاى وجود خودش باز مى دارد همان حرص براى روزى است ، خداوند در آيه اخير به انسان اطمينان مى دهد كه روزى او تضمين شده است ، تا بتواند با خيال راحت به شگفتيهاى جهان هستى بنگرد، و جمله افلا تبصرون در مورد او تحقق يابد. لذا براى تاءكيد اين مطلب در آخرين آيه مورد بحث سوگند ياد كرده مى گويد: «به خداى آسمان و زمين سوگند كه اين مطلب حق است ، درست همانگونه كه شما سخن مى گوئيد» (فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون ). كار بجائى رسيده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به بندگان شكاك و دير باور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مى كند كه آنچه به شما در زمينه رزق و روزى و وعده هاى ثواب و عقاب قيامت وعده داده شده همه حق است ، و هيچ شك و ترديدى در آن نيست . تعبير به «مثل ما انكم تنطقون » (همانگونه كه سخن مى گوئيد) تعبير لطيف و حساب شده اى است كه از محسوسترين اشياء سخن مى گويد، چرا كه گاهى خطا در باصره يا سامعه انسان واقع مى شود، اما در سخن گفتن چنين
خطائى راه ندارد كه انسان احساس كند سخن گفته در حالى كه سخن نگفته باشد، لذا قرآن مى گويد: همان اندازه كه سخن گفتن شما برايتان محسوس است و واقعيت دارد رزق و وعده هاى الهى نيز همينگونه است ! از اين گذشته مساءله سخن گفتن خود يكى از بزرگترين روزيها و مواهب پروردگار است كه هيچ موجود زندهاى جز انسان از آن برخوردار نشده است ، و نقش سخن گفتن در زندگى اجتماعى انسانها و تعليم و تربيت و انتقال علوم و دانشها و حل مشكلات زندگى بر كسى پوشيده نيست .
نكته ها:
داستان تكان دهنده اصمعى
«زمخشرى » در تفسير «كشاف » از «اصمعى » نقل مى كند از مسجد بصره بيرون آمدم ، ناگاه چشمم به يك عرب بيابانى افتاد كه بر مركبش سوار بود، با من روبرو شد و گفت : از كدام قبيله اى ؟ گفتم از «بنى اصمع » گفت : از كجا مى آئى ؟ گفتم از آنجا كه كلام خداوند رحمان را مى خوانند، گفت براى من هم بخوان ! من آياتى از سوره و الذاريات را براى او خواندم ، تا به آيه «و فى السماء رزقكم » رسيدم ، گفت كافى است ، برخاست و شترى را كه با خود داشت نحر كرد، و گوشت آنرا در ميان نيازمندانى كه مى آمدند و مى رفتند تقسيم نمود، شمشير و كمانش را نيز شكست و كنار انداخت و پشت كرد و رفت . اين داستان گذشت .
هنگامى كه با «هارون الرشيد» به زيارت خانه خدا رفتم مشغول طواف بودم ناگهان ديدم كسى با صداى آهسته مرا صدا مى زند نگاه كردم ديدم همان مرد عرب است ، لاغر شده ، و رنگ صورتش زرد گشته است (پيدا بود كه عشقى آتشين بر او چيره گشته و او را بيقرار ساخته است ) به من سلام كرد و خواهش نمود بار ديگر همان سوره «ذاريات » را براى او بخوانم ، وقتى به همان آيه رسيدم فريادى كشيد و گفت ما وعده خداوند خود را به خوبى يافتيم ، سپس افزود آيا بعد از اينهم آيه اى هست من آيه بعد را خواندم : فو رب السماء و الارض انه لحق بار ديگر صيحه زد و گفت : يا سبحان الله من ذا الذى اغضب الجليل حتى حلف يصدقوه بقوله حتى الجئوه الى اليمين ؟!: «براستى عجيب است ، چه كسى خداوند جليل را به خشم آورده كه اين چنين سوگند ياد مى كند آيا سخن او را باور نكرده اند كه ناچار از سوگند شده »؟! اين جمله را سه بار تكرار كرد و بر زمين افتاد و مرغ روحش به آسمان پرواز كرد.
بهشت كجاست ؟
چنانكه در تفسير آيات گفتيم بعضى جمله «و ما توعدون » را به معنى بهشت تفسير كرده اند، و گفته اند از اين آيه استفاده مى شود كه بهشت در آسمانها است ، ولى اين سخن با آنچه در آيه ۱۳۳ سوره آل عمران آمده است كه مى گويد «بهشت به وسعت آسمانها و زمين است سازگار به نظر نمى رسد». و چنانكه گفتيم اين تفسير براى جمله «ما توعدون » مسلم نيست ، بلكه ممكن است اشاره به وعده رزق يا عذابهاى آسمانى باشد. و اگر در آيه ۱۵ سوره نجم آمده است كه «جنة الماوى » در آسمان در
كنار «سدرة المنتهى » است ، دليلى بر اين معنى نخواهد بود، زيرا «جنة الماوى » بخشى از باغهاى بهشت است نه تمام بهشت (دقت كنيد).
بهره گيرى از نشانه هاى حق آمادگى لازم دارد
هنگامى كه آيات قرآن سخن از اسرار آفرينش و نشانه هاى خدا در عالم هستى مى گويد گاه مى فرمايد: اينها نشانه هائى است براى كسانى كه مى شنوند (لقوم يسمعون ) (يونس ۶۷). و گاه مى گويد: براى آنهائى كه تفكر مى كنند (لقوم يتفكرون ) (رعد ۳). گاه مى فرمايد: براى كسانى كه تعقل مى كنند (لقوم يعقلون ) (رعد ۴). گاه مى گويد: براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكرگزارند (لكل صبار شكور) (ابراهيم ۵). گاه مى فرمايد: براى كسانى كه ايمان دارند (لقوم يؤ منون ) (نحل ۷۹). گاه مى گويد: براى همه صاحبان مغز (لايات لاولى النهى ) (طه ۵۴). گاه مى فرمايد: براى آنها كه هوش سرشار دارند (لايات للمتوسمين ) (حجر ۷۵). و بالاخره گاهى مى گويد: براى دانشمندان (لايات للعالمين ) (روم ۲۲). و در آيات مورد بحث مى گويد: «آيا نمى بينيد»؟ يعنى آيات خدا در زمين و در درون وجود شما براى كسانى كه چشم بينا دارند روشن است . اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه براى استفاده و بهره گيرى از آيات بى شمار و نشانه هاى بسيار كه براى وجود پاك او در سراسر عالم آفرينش وجود
دارد زمينه آماده اى لازم است ، چشمى بينا، گوشى شنوا، فكرى بيدار، و دلى هشيار و روحى آماده پذيرش و تشنه حقايق لازم است ، و گرنه ممكن است انسان سالها در لابلاى اين آيات زندگى كند اما همچون حيوانات جز اصطبل و علف نشناسد.
رزق حق است
از جمله امورى كه نظام دقيقى بر آن حاكم است همين مساءله روزى است كه در آيات مورد بحث اشارات واضحى به آن شده است ، درست است كه تلاش و كوشش شرط بهره گيرى از مواهب زندگى است ، و تنبلى و سستى مايه محروميت و درماندگى مى باشد، ولى اينهم اشتباه است كه گمان كنيم با حرص و ولع و كارهاى بى رويه روزى انسان افزون مى شود، و با عفت و متانت و خويشتندارى روزى كم خواهد شد. در احاديث اسلامى تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مى شود. در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم : ان الرزق لا يجره حرص حريص ، و لا يصرفه كره كاره : «روزى از سوى خداوند مقدر شده ، نه حرص حريص آن را جلب مى كند، و نه اكراه افراد آن را منع مى نمايد». در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرده بود فرمود: «و ان كان الرزق مقسوما فالحرص لما ذا؟...» «هر گاه رزق قسمت شده است حرص براى چيست ...»؟. هدف از اين بيانات اين نيست كه جلو تلاش را بگيرد بلكه افراد حريص را با توجه به مقدر بودن رزق از حرصشان بازمى دارد. اين نكته نيز قابل توجه است كه در احاديث اسلامى امور زيادى به عنوان
وسيله جلب روزى يا موانع آن معرفى شده كه هر يك به نوبه خود سازنده است . در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : و الذى بعث جدى بالحق نبيا ان الله تبارك و تعالى يرزق العبد على قدر المروة ، و ان المعونة تنزل على قدر شدة البلاء: «سوگند به كسى كه جدم را به حق به نبوت مبعوث كرده است كه خداوند متعال انسان را به قدر مروت و شخصيتش روزى مى دهد، و كمك پروردگار متناسب با شدت بلا و حادثه است ». در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : كف الاذى و قلة الصخب يزيدان فى الرزق : «ترك آزار مردم و جار و جنجال ، روزى را افزايش مى دهد». از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نيز نقل شده است كه فرمود: التوحيد نصف الدين و استنزل الرزق بالصدقة : «توحيد نيمى از دين است ، و روزى را از طريق انفاق در راه خدا بر خود نازل كن »!. و همچنين امور ديگرى مانند تميز كردن اطراف خانه ، و شستشو و تميز كردن ظروف از اسباب افزايش روزى معرفى شده است .
آيه ۲۴-۳۰
آيه و ترجمه
هَلْ أَتَاك حَدِيث ضيْفِ إِبْرَهِيمَ الْمُكْرَمِينَ(۲۴) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سلَماً قَالَ سلَمٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ(۲۵) فَرَاغَ إِلى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سمِينٍ(۲۶) فَقَرَّبَهُ إِلَيهِمْ قَالَ أَ لا تَأْكلُونَ(۲۷) فَأَوْجَس مِنهُمْ خِيفَةً قَالُوا لا تخَف وَ بَشرُوهُ بِغُلَمٍ عَلِيمٍ(۲۸) فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فى صرَّةٍ فَصكَّت وَجْهَهَا وَ قَالَت عجُوزٌ عَقِيمٌ(۲۹) قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ(۳۰) ترجمه : ۲۴ - آيا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است ؟ ۲۵ - در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته ايد! ۲۶ - و به دنبال آن پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريانى را براى آنها) آورد.
۲۷ - و آنرا نزديك آنها گذارد (ولى با تعجب ديد دست به سوى غذا نمى برند) گفت ! آيا شما غذا نمى خوريد؟ ۲۸ - و از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توئيم ) و او را بشارت به تولد پسرى دانا و هوشيار دادند. ۲۹ - در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجب ) فرياد مى كشيد و به صورت خود زد و گفت (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه ) پيرزنى نازا هستم ؟! ۳۰ - گفتند پروردگارت چنين گفته است ، و او حكيم و داناست . تفسير : ميهمانان ابراهيم (عليه السلام ) از اين آيات به بعد گوشه هائى از سرگذشت انبياء و اقوام پيشين براى تاءكيد و تاييد مطالب گذشته مطرح مى شود، و نخستين فراز آن سرگذشت فرشتگانى است كه براى عذاب قوم لوط در شكل آدميان بر ابراهيم (عليه السلام ) ظاهر شدند، و او را بشارت به تولد فرزندى دادند با اينكه ابراهيم به سن پيرى رسيده بود و همسرش نيز مسن و نازا بود. از يك سو عطا كردن اين فرزند برومند در اين سن و سال به اين پدر و مادر پير و فرتوت تاءكيدى است براى آنچه درباره مقدر بودن ساير روزيها كه در آيات گذشته آمد. و از سوى ديگر دليلى است بر قدرت و توانائى حق ، و آيتى است از آيات خداشناسى كه در آيات گذشته از آن بحث شده است . و از سوى سوم بشارتى است براى اقوام با ايمان كه مشمول حمايت حق هستند، همان گونه كه آيات بعد كه سخن از عذاب هولناك قوم لوط مى گويد
هشدار و تهديدى است براى مجرمان بى ايمان . نخست روى سخن را به پيامبر كرده ، مى فرمايد: «آيا داستان و خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است »؟! (هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين ). تعبير به «مكرمين » (اكرام شده گان ) يا به خاطر اين است كه اين فرشتگان ماموران حق بودند، و در آيه ۲۶ سوره انبياء نيز درباره فرشتگان ميخوانيم : بل عباد مكرمون «آنها بندگانى هستند محترم » و يا به خاطر احتراماتى است كه ابراهيم براى آنها قائل شد و يا به هر دو جهت . سپس به شرح حال آنها پرداخته ، مى گويد: «آن زمان كه بر ابراهيم وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت : سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته ايد»! (اذ دخلوا عليه فقالوا سلام قال سلام قوم منكرون ). بعضى گفته اند ابراهيم (عليه السلام ) مساءله ناشناخته بودن آنها را در درون دل گفت ، نه به صورت آشكار (چرا كه اين سخن با مساءله احترام مهمان سازگار نيست ). ولى اين معمول است كه گاهى ميزبان در عين احترام به ميهمان مى گويد:
ولى من نمى دانم شما را كجا ديده ام ؟ و به نظرم زياد آشنا نيستيد، بنابراين مى توان ظاهر آيه را حفظ كرد كه ابراهيم اين سخن را آشكارا گفته است ، هر چند احتمال اول نيز بعيد به نظر نمى رسد، بخصوص اينكه پاسخى از ناحيه ميهمانان در معرفى خود در اينجا ديده نمى شود، و اگر ابراهيم چنين سخنى را آشكارا گفته بود لابد آنها پاسخى به آن مى دادند. به هر حال ابراهيم ميهماننواز و پر سخاوت ، براى پذيرائى ميهمانان خود فورا دست به كار شد، «پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله اى فربه و بريانى براى آنها آورد» (فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين ). «راغ » چنانكه راغب در مفردات مى گويد از «روغ » (بر وزن شوق ) به معنى حركت كردن تواءم با يك نقشه پنهانى است . چرا ابراهيم چنين كرد؟ براى اينكه ممكن بود اگر ميهمانان متوجه شوند مانع از چنين پذيرائى پر هزينه اى گردند. اما چرا ابراهيم ميهمانهاى معدود كه به گفته بعضى سه نفر و حداكثر دوازده نفر بودند غذاى فراوان و مفصل تهيه كرد، اين به خاطر آن است كه معمولا اشخاص سخاوتمند هر گاه ميهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه ميهمانان غذا تهيه نمى كنند، بلكه غذائى فراهم مى سازند كه علاوه بر ميهمانان تمام كسانى كه براى آنان كار مى كنند در آن شريك و سهيم باشند، و حتى همسايگان و نزديكان و اطرافيان ديگر را هم در نظر مى گيرند، بنابراين هرگز چنين غذاى اضافى اسراف محسوب نمى شود، و اين معنى امروز هم در ميان بسيارى از عشاير و آنها كه به شكل سنتى سابق زندگى مى كنند ديده مى شود.
«عجل » (بر وزن طفل ) به معنى گوساله است (و اينكه بعضى گفته اند به معنى گوسفند است با متون لغت سازگار نيست ) اين واژه در اصل از ماده «عجله » گرفته شده ، زيرا اين حيوان در اين سن و سال حركات عجولانه اى دارد كه وقتى بزرگ شد به كلى آن را كنار مى گذارد. «سمين » به معنى فربه است ، و انتخاب چنين گوساله اى براى احترام به ميهمانان ، و استفاده بيشتر اطرافيان بوده است . در آيه ۶۹ سوره هود آمده است كه اين گوساله بريان بود (بعجل حنيذ) هر چند آيه مورد بحث در اين باره سخنى نمى گويد، اما منافاتى با آن ندارد. «ابراهيم شخصا اين غذا را براى ميهمانان آورد و نزديك آنها گذارد» (فقربه اليهم ). ولى با كمال تعجب مشاهده كرد كه آنها دست به سوى غذا نمى برند، «گفت آيا غذا نمى خوريد»؟! (قال الا تاكلون ). ابراهيم تصور مى كرد آنها از جنس بشرند «و هنگامى كه ديد دست به سوى غذا نمى برند در دل احساس وحشت كرد» (فاوجس منهم خيفة ). زيرا در آن زمان - و امروز هم در ميان بسيارى از اقوام كه پايبند به اخلاق سنتى هستند - هر گاه كسى از غذاى ديگرى بخورد به او آزارى نمى رساند و خيانتى نمى كند، و آنجا كه نمك خورند نمكدان را نمى شكنند، و لذا اگر ميهمان دست به غذا نبرد اين گمان پيدا ميشد كه او براى كار خطرناكى آمده است . اين ضرب المثل نيز در عرب معروف است كه مى گويند «من لم ياكل طعامك لم يحفظ ذمامك »: «كسى كه غذاى تو را نخورد به پيمان تو وفا نخواهد كرد».
«ايجاس » از ماده «وجس » (بر وزن مكث ) در اصل به معنى صداى مخفى است ، به همين مناسبت ايجاس به معنى احساس پنهانى و درونى آمده ، گوئى انسان صدائى را از درون خود مى شنود و هنگامى كه با خيفة همراه شود به معنى احساس ترس است . در اينجا ميهمانان - همانگونه كه در سوره هود آيه ۷۰ آمده است - به او گفتند نترس و به او اطمينان خاطر دادند (قالوا لا تخف ). سپس مى افزايد: «او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند» (و بشروه بغلام عليم ). بديهى است فرزند به هنگام تولد «عالم » نيست ، اما ممكن است استعدادى در او باشد كه در آينده عالم و دانشمند بزرگى شود، و منظور در اينجا همين است . در اينكه اين فرزند «اسماعيل » بوده يا «اسحاق »؟ در ميان مفسران گفتگو است ، هر چند مشهور اين است كه «اسحاق » بوده . ولى اين احتمال كه اسماعيل باشد با توجه به آيه ۷۱ سوره هود كه مى گويد: فبشرناها باسحاق درست به نظر نمى رسد، بنابراين شكى نيست زنى كه در آيات بعد سخن از او به ميان مى آيد همسر ابراهيم ساره و اين فرزند اسحاق است . «در اين هنگام همسر ابراهيم جلو آمد در حالى كه از خوشحالى و تعجب فرياد مى كشيد به صورت خود زد و گفت : آيا با اينكه من پيرزنى نازايم صاحب فرزندى خواهم شد»؟! (فاقبلت امراءته فى صرة فصكت وجهها و قالت عجوز عقيم ). در آيه ۷۲ سوره هود نيز مى خوانيم : قالت يا ويلتا ء الدوانا عجوز و هذا بعلى شيخا: «گفت : اى واى بر من ! آيا من فرزندى مى آورم در حالى
كه پيرزنم ، و اين شوهرم پيرمردى است ، اين راستى چيز عجيبى است »! بنابراين فرياد او فريادى از روى تعجب و تواءم با شادى بوده است . واژه «صرة » از ماده «صر» (بر وزن شر) در اصل به معنى بستن و بهم بستگى است ، و به فرياد شديد و همچنين جمعيت متراكم نيز گفته مى شود، چرا كه داراى شدت و بهم پيوستگى است ، به بادهاى شديد و سرد «صرصر» مى گويند چرا كه انسانها را به هم مى پيچد، و «صرورة » به زن يا مردى مى گويند كه هنوز حج بجا نياورده ، و يا تصميم بر ازدواج ندارد، چرا كه يكنوع بستگى و امتناع در آنها است ، و در آيه مورد بحث به همان معنى فرياد شديد است . «صكت » از ماده «صك » (بر وزن شك ) به معنى زدن شديد، يا به صورت زدن است ، و منظور در اينجا اين است كه همسر ابراهيم هنگامى كه نويد تولد فرزندى را شنيد، همانگونه كه عادت زنان است ، دستها را از شدت تعجب و حيا به صورت زد. طبق گفته بعضى از مفسران ، و همچنين سفر تكوين تورات ، همسر ابراهيم در آن وقت نود سال يا بيشتر داشت ، و خود ابراهيم حدود يكصد سال يا بيشتر! ولى قرآن در آيه بعد پاسخ فرشتگان را به او نقل مى كند: «گفتند: پروردگارت چنين گفته است و او حكيم و دانا است » (قالوا كذلك قال ربك انه هو الحكيم العليم ). گرچه تو پيرزن فرتوتى هستى و شوهرت نيز چنين است ، اما هنگامى كه فرمان پروردگار تو صادر شود و اراده اش به چيزى تعلق گيرد بدون ترديد تحقق مى يابد.
حتى آفرينش جهان عظيمى همانند اين جهان با امر «كن » (موجود باش ) براى او سهل و آسان است . تعبير به «حكيم » و «عليم » اشاره به اين است كه نياز ندارد تو از سن پيرى و نازائى خودت يا كهنسال بودن همسرت خبر دهى ، خدا همه اينها را مى داند و اگر تاكنون به شما فرزندى نداده و در اواخر عمر مرحمت مى كند آنهم حكمتى دارد. جالب اينكه در آيه ۷۳ سوره هود مى خوانيم كه فرشتگان به او گفتند: اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد: «آيا از فرمان خدا تعجب مى كنى ؟ اين رحمت خدا و بركاتش بر خانواده شما است ، كه او حميد و مجيد است ». تفاوت اين دو تعبير به خاطر آن است كه فرشتگان همه اين سخنها را به «ساره » گفتند، منتهى در سوره هود به بخشى اشاره شده ، و در اينجا به بخش ديگر، در آنجا سخن از رحمت و بركات خدا است ، و تناسب با حميد و مجيد دارد (كسى كه او را در مقابل نعمتهايش حمد و تمجيد مى كنند). ولى در اينجا سخن از آگاهى خداوند نسبت به عدم آمادگى اين دو همسر براى آوردن فرزند، و نازائى زن از نظر اسباب ظاهرى است ، و متناسب اين است كه گفته شود خدا از همه اينها آگاه مى باشد، و اگر سؤ ال شود چرا اين موهبت را در جوانى به آنها نداد؟ گفته مى شود: در اين امر حكمتى است چرا كه او حكيم است .
نكته :
سخاوت پيامبران بسيار مى شود كه بعضى از افراد خشك ، سخاوت و بلند نظرى را با اسراف
و تبذير اشتباه مى كنند، و خست و تنگنظرى را با مساءله زهد و پارسائى . قرآن در آيات فوق ، و آيات سوره هود، اين حقيقت را فاش بيان كرده كه پذيرائى از مهمان به طور گسترده و معقول هرگز مخالف شرع نيست ، بلكه چون پيامبرى دست به چنين كارى زده است دليل بر محبوبيت آن است ولى البته آن گونه پذيرائى كه شعاعش ديگران را هم در برگيرد، آنچنان كه رسم افراد شريف سخاوتمند است . خداوند هرگز بهره گيرى از مواهب زندگى را تحريم نكرده ، و داشتن اموال حلالى را همانند ابراهيم كه ديگران هم از آن بهره گيرند عيب نشمرده است . ابراهيم (عليه السلام ) با آن اموال سرشار هرگز از ياد خدا غافل نشد، و هيچوقت دلبستگى اسارتگونه به آن نيافت ، و در هيچ زمان منافع آن را منحصر به خود نساخت . قرآن در آيه ۳۲ سوره اعراف مى گويد: قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون : ((بگو چه كسى زينتهاى خدا را كه براى بندگانش آفريده ، و روزيهاى پاكيزه را تحريم كرده است ؟ بگو: اينها در زندگى دنيا از آن كسانى است كه ايمان آورده اند (هر چند ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى ) در قيامت خالص براى مؤ منان خواهد بود، اين چنين آيات خود را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم )). در اين زمينه بحث مشروحى در جلد ششم صفحه ۱۵۰ به بعد - ذيل آيه ۳۲ - اعراف آورده ايم .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |