تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۶۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۳۴ - ۴۰
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب (۳۴) قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب (۳۵) فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب (۳۶) وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ(۳۷) وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ(۳۸) هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ(۳۹) وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ(۴۰) ترجمه : ۳۴ - ما سليمان را آزموديم ، و بر كرسى او جسدى افكنديم ، سپس او به درگاه خداوند انابه كرد. ۳۵ - گفت : پروردگارا مرا ببخش ، و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد، كه تو بسيار بخشنده اى . ۳۶ - ما باد را مسخر او ساختيم تا مطابق فرمانش به نرمى حركت كند، و به هر جا او مى خواهد برود.
۳۷ - و شياطين را مسخر او ساختيم ، هر بناء و غواصى از آنها. ۳۸ - و گروه ديگرى (از شياطين ) را در غل و زنجير (تحت سلطه او) قرار داديم . ۳۹ - (و به او گفتيم ) اين عطاى ماست به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى ) ببخش و از هر كس مى خواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست . ۴۰ - و براى او (سليمان ) نزد ما مقامى ارجمند و سرانجامى نيك است . تفسير: آزمايش سخت سليمان و حكومت گسترده او اين آيات همچنان قسمت ديگرى از سرگذشت سليمان را بازگو مى كند، و نشان مى دهد كه انسان به هر پايه اى از قدرت برسد باز از خود چيزى ندارد، و هر چه هست از ناحيه خدا است ، مطلبى كه توجه به آن پرده هاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان كنار مى زند، و او را به موقعيت خويش در عرصه جهان هستى واقف مى سازد. نخستين قسمت اين آيات درباره يكى از آزمايشهائى است كه خدا درباره سليمان كرد، آزمايشى كه با «ترك اولى » همراه بود، و به دنبال آن سليمان به درگاه خدا روى آورد و از اين «ترك اولى » توبه كرد. فشرده بودن محتواى اين آيات باز به گروهى از خيالپردازان افسانه باف مجالى داده است كه داستانهاى بى اساس و موهومى را در اينجا بسازند، و امورى را به اين پيامبر بزرگ نسبت دهند كه يا مخالف اساس نبوت است ، و يا منافى مقام عصمت ، و يا اصولا منافات با منطق عقل و خرد دارد كه اين خود نيز امتحان و آزمايشى است براى همه پژوهندگان قرآن ، در حالى كه اگر قناعت به متن گفته قرآن مى شد مجالى براى اين افسانه هاى خرافى باقى نمى ماند. در نخستين آيه مورد بحث قرآن مى گويد: ما سليمان را آزموديم و بر كرسى
او جسدى افكنديم ، سپس به درگاه خداوند انابه كرد، و به سوى او بازگشت (و لقد فتنا سليمان و القينا على كرسيه جسدا ثم اناب ). «كرسى » به معنى «تخت پايه كوتاه » است ، و چنين به نظر مى رسد كه سلاطين داراى دو نوع تخت بوده اند، تختى براى مواقع عادى بود كه پايه هاى كوتاهى داشت ، و تختى براى جلسات رسمى و تشريفاتى كه پايه هاى بلند داشت ، اولى را «كرسى » و دومى را «عرش » مى ناميدند. «جسد» به معنى جسم بى روح است ، و به گفته راغب در كتاب مفردات مفهومى محدودتر از مفهوم جسم دارد، زيرا جسد بر غير انسان اطلاق نمى شود (مگر به طور نادر) ولى جسم اعم است . از اين آيه اجمالا استفاده مى شود كه موضوع آزمايش سليمان به وسيله جسد بى روحى بوده است كه بر تخت او در برابر چشمانش قرار گرفت ، چيزى كه انتظار آنرا نداشت ، و اميد به غير آن بسته بود، ولى قرآن شرح بيشترى در اين زمينه نداده است . مفسران و محدثان در اين زمينه اخبار و تفسيرهائى نقل كرده اند كه از همه موجه تر و روشنتر اين است كه : سليمان آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصيبش شود كه در اداره كشور و مخصوصا جهاد با دشمن به او كمك كنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت : من با آنها همبستر مى شوم - تا فرزندان متعددى نصيبم گردد، و به هدفهاى من كمك كنند ولى چون در اينجا غفلت كرد و انشاء الله ، همان جمله اى كه بيانگر اتكاى انسان به خدا در همه حال است ، نگفت در آن زمان هيچ فرزندى از همسرانش تولد نيافت ، جز فرزندى ناقص الخلقه ، همچون جسدى بى روح كه آنرا آوردند و بر كرسى او افكندند! سليمان سخت در فكر فرو رفت ، و ناراحت شد كه چرا يك لحظه از خدا
غفلت كرده ، و بر نيروى خودش تكيه كرده است ، توبه كرد و به درگاه خدا بازگشت . تفسير ديگرى كه بعد از اين تفسير قابل توجه به نظر مى رسد اين است كه : خداوند سليمان را با بيمارى شديدى مورد آزمايش قرار داد، آنچنان كه همچون جسدى بى روح بر تختش افتاد، و در زبان عرب معمول است كه به انسان ضعيف و بسيار بيمار گاهى «جسد بلا روح » گفته مى شود. سرانجام او توبه كرد و خداوند او را به حال اول بازگرداند (منظور از «اناب » بازگشت به سلامت است ). البته ايرادى كه متوجه اين تفسير مى شود اين است كه طبق اين معنى بايد «و القيناه » بوده باشد، يعنى ما سليمان را بر تختش به صورت جسدى بى روح افكنديم در حالى كه اين تعبير در آيه نيامده است و تقدير گرفتن نيز بر خلاف ظاهر مى باشد. جمله «اناب » نيز در اين تفسير به معنى بازگشت به صحت آمده كه اين نيز بر خلاف ظاهر است . ولى اگر «اناب » را به معنى توبه و بازگشت به خدا بگيريم ضررى به اين تفسير نمى زند بنابراين تنها مورد خلاف ظاهر همان حذف ضمير «القيناه » مى باشد. اما افسانه هاى دروغين زشتى كه درباره گمشدن انگشتر سليمان ، و يا ربوده شدن آن به وسيله يكى از شياطين ، و نشستن شيطان بر تخت حكومت به جاى او كه با آب و تاب در بعضى از كتب آمده ، و ظاهرا ريشه آن به «تلمود» يهوديان باز مى گردد و از خرافات اسرائيلى است با هيچ عقل و منطقى سازگار نيست . اين افسانه ها قبل از هر چيز دليل بر انحطاط فكرى گويندگانش مى باشد، و لذا محققان اسلامى هر جا از آن نام برده اند بى پايه بودن آنها را با صراحت
بازگو كرده اند، و گفته اند نه مقام نبوت و حكومت الهى به انگشتر وابسته است . و نه هرگز خداوند اين مقام را از پيامبرى گرفته ، شيطانى را به صورت پيامبرى درآورده ، تا چه رسد به اينكه چهل روز بر جاى او بنشيند و ميان مردم حكومت و قضاوت كند. به هر حال قرآن در آيه بعد مساءله توبه سليمان را كه در آخرين جمله آيه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو كرده ، مى فرمايد: گفت پروردگارا مرا ببخش (قال رب اغفر لى ). و ملك و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد كه تو بسيار بخشنده اى (و هب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى انك انت الوهاب ). در اينجا دو سؤ ال مطرح است ۱ - آيا از اين تقاضاى سليمان استشمام بخل نمى شود؟ در پاسخ اين سؤ ال مفسران مطالب بسيارى دارند كه قسمت مهمى از آن با ظاهر آيات ناهماهنگ است ، آنچه از همه مناسبتر و منطقى تر به نظر مى رسد اين است كه : او از خداوند يك نوع حكومت مى خواست كه توأ م با معجزات ويژه اى بوده باشد، و حكومت او را از ساير حكومتها مشخص كند زيرا مى دانيم هر پيامبرى معجزه مخصوص به خود داشته موسى (عليه السلام ) معجزه عصا و يد بيضا داشت ، آتش براى ابراهيم سرد و خاموش شد، معجزه صالح ناقه مخصوص او بود، و معجزه پيامبر اسلام قرآن مجيد بود، سليمان نيز حكومتى داشت آميخته با اعجازهاى الهى ، حكومت بر بادها، و شياطين ، با ويژگيهاى بسيار ديگر.
و اين براى پيامبران عيب و نقصى محسوب نمى شود كه براى خود تقاضاى معجزه ويژه اى كنند، تا وضع آنها را كاملا مشخص كند، بنابراين هيچ مانعى ندارد كه ديگران حكومتهاى وسيعتر و گسترده تر از سليمان پيدا كنند اما ويژگيهاى آن را نخواهند داشت . شاهد اين سخن آيات بعد از اين آيه است كه در حقيقت اجابت اين درخواست سليمان را منعكس ساخته و سخن از تسخير باد و شياطين مى گويد، و مى دانيم اين موضوع از ويژگيهاى حكومت سليمان بود. و از اينجا پاسخ سؤ ال دوم كه مى گويد: طبق عقيده ما مسلمانان حكومت مهدى (عليه السلام ) (ارواحنا فداه ) حكومتى است جهانى و مسلما گسترده تر از حكومت سليمان ، روشن مى شود. زيرا با تمام وسعتى كه حكومت حضرت مهدى (عليه السلام ) دارد و با همه امتيازاتى كه آنرا از ساير حكومتها مشخص مى كند، از نظر ويژگيها و خصوصيات با حكومت سليمان متفاوت است ، و اين حكومت سليمان مخصوص خودش بوده . خلاصه اينكه سخن از كم و زياد و افزون طلبى و انحصارجوئى نيست ، سخن از اين است كه كمال نبوت در اين است كه از نظر معجزات ويژگيهائى داشته باشد كه آنرا از نبوت انبياى ديگر مشخص كند، و سليمان طالب اين بود. در بعضى از روايات كه از طرق اهلبيت از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل شده پاسخى از سؤ ال بخل داده شده كه بسيار جالب است . حديث چنين است كه يكى از دوستانش بنام على بن يقطين از آن امام (عليه السلام ) سؤ ال كرد آيا جايز است پيامبر خدا بخيل باشد؟ امام (عليه السلام ) فرمود: نه . عرض كرد پس چرا سليمان مى گويد: «رب اغفر لى وهب لى ملكا لا ينبغى لاحد من بعدى » و مفهوم و تفسير اين آيه چيست ؟
امام (عليه السلام ) فرمود: حكومت دو گونه است : حكومتى كه از طريق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست مى آيد، و حكومتى كه از سوى خداوند است ، مانند حكومت خاندان ابراهيم و طالوت و ذوالقرنين . سليمان از خداوند خواست حكومتى به او دهد كه هيچ كس نتواند بعد از او بگويد از طريق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است . لذا خداوند متعال باد را مسخر فرمان او ساخت كه به نرمى هر كجا او مايل بود جريان مى يافت ، و صبحگاهان فاصله يك ماه را مى پيمود، و عصرگاهان فاصله يكماه را، و خداوند متعال شياطين را مسخر او ساخت كه براى او ساختمان مى ساختند و غواصى مى كردند، و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعليم داد، و حكومت او را در زمين پا بر جا ساخت ، لذا در همان زمان و زمانهاى بعد مردم دانستند كه حكومت او هيچ شباهتى به حكومتى كه مردم آنرا برمى گزينند، و يا از طريق قهر و غلبه و ستم حاصل مى شود ندارد. على بن يقطين مى گويد عرض كردم پس تفسير اين سخن كه از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود رحم الله اخى سليمان ابن داود ما كان ابخله : خدا رحمت كند برادرم سليمان بن داود را چه بخيل بود چيست ؟! فرمود: دو معنى دارد: نخست اينكه او بسيار در مورد نواميس و عرضش بخيل بود از اينكه كسى سخن نامناسبى درباره آنها بگويد. ديگر اين كه منظور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين بود كه اگر آيه قرآن را آنچنان كه بعضى از جهال تفسير كرده اند كه او تقاضاى حكومتى بى نظير و منحصر به خود كرد بايد او مرد بخيلى باشد (و اين طعنى است بر آنها).
آيات بعد همانگونه كه گفتيم بيان اين مطلب است كه خدا تقاضاى سليمان را پذيرفت و حكومتى با امتيازات ويژه و مواهبى بزرگ در اختيار او گذارد كه آنها را مى توان در پنج موضوع خلاصه كرد: ۱ - تسخير بادها به عنوان يك مركب راهوار، چنانكه مى فرمايد: ما باد را مسخر او ساختيم تا مطابق فرمانش به نرمى حركت كند، و به هر جا او اراده نمايد برود (فسخرنا له الريح تجرى بامره رخاء حيث اصاب ). مسلم است يك حكومت وسيع و گسترده بايد از وسيله ارتباطى سريعى برخوردار باشد، تا رئيس حكومت بتواند در مواقع لزوم به سرعت از تمام مناطق كشور سركشى كند، و خداوند اين امتياز را به سليمان داده بود. اينكه چگونه باد به فرمان او بود؟ و با چه سرعتى حركت مى كرد؟، سليمان و يارانش به هنگام حركت به وسيله باد، بر چه چيز سوار مى شدند؟ و چه عواملى آنها را از سقوط و كم و زياد شدن فشار هوا و مشكلات ديگر حفظ مى كرد؟ و خلاصه اين چه وسيله مرموز و اسرارآميزى بوده كه در آن عصر و زمان در اختيار سليمان قرار داشت ؟ اينها مسائلى است كه جزئيات آن بر ما روشن نيست ، ما همين قدر مى دانيم كه اين از جمله خوارق عاداتى بود كه در اختيار پيامبران قرار مى گرفت ، يك مساءله عادى و معمولى نبود، يك موهبت فوق العاده و يك اعجاز بود، و اين امور در برابر قدرت خداوند امر ساده اى است و چه بسيارند مسائلى كه ما اصل آن را مى دانيم اما از جزئياتش خبر نداريم . در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه تعبير به رخاء (نرم و ملايم ) كه در اين آيه وارد شده با تعبير عاصفه (تندباد) كه در آيه ۸۱ سوره انبياء آمده است هماهنگ نيست ، آنجا كه مى فرمايد: و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره
الى الارض التى باركنا فيها: ما تندباد را مسخر سليمان ساختيم كه به فرمان او به سوى سرزمينى كه آن را بركت داده بوديم حركت مى كرد. اين سؤ ال را از دو راه مى توان پاسخ گفت : نخست اينكه توصيف به «عاصفه » (تندباد) براى بيان سرعت آن است ، و توصيف به رخاء بيان منظم بودن و نرم بودن حركات آن مى باشد، به طورى كه آنها در عين حركت سريع احساس ناراحتى نمى كردند، درست مانند وسائل تكامل يافته سريع السير كنونى كه بعضا انسان به هنگامى كه با آن سفر مى كند اين احساس را دارد كه گوئى در اطاق خانه اش نشسته است در حالى كه با سرعت سرسام آورى در حركت است . ديگر اينكه بعضى از مفسران اين دو آيه را ناظر به دو نوع باد دانسته اند كه هر دو را خداوند در اختيار سليمان قرار داده بود نوعى سريع السير و نوعى آرام . ۲ - موهبت ديگر خداوند به سليمان (عليه السلام ) مساءله تسخير موجودات سركش و قرار دادن آن در اختيار او براى انجام كارهاى مثبت بود چنانكه در آيه بعد مى گويد و شياطين را مسخر او ساختيم ، و هر بنا و غواصى از آنها را سر بر فرمان او نهاديم تا گروهى در خشكى هر بنائى مى خواهد براى او بسازند، و گروهى در دريا به غواصى مشغول باشند (و الشياطين كل بناء و غواص ). و به اين ترتيب خداوند نيروى آماده اى براى كارهاى مثبت را در اختيار او گذاشت ، و شياطين كه طبيعتشان تمرد و سركشى است آنچنان مسخر او شدند كه در مسير سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.
نه تنها در اين آيه كه در آيات متعدد ديگرى از قرآن مجيد به اين معنى اشاره شده كه شياطين مسخر سليمان بودند، و براى او فعاليتهاى مثبتى داشتند، منتها در بعضى از آيات مانند آيات مورد بحث و آيه ۸۲ سوره انبياء تعبير به «شياطين » شده ، در حالى كه در آيه ۱۲ سوره سباء تعبير به «جن » شده است . همانگونه كه قبلا نيز گفته ايم «جن » موجودى است كه از نظر ما پوشيده است ، اما داراى عقل و شعور و قدرت مى باشد، همچنين مؤ من و كافر است ، و هيچ مانعى ندارد كه به فرمان خدا در اختيار پيامبرى قرار گيرند و به كارهاى مفيدى مشغول شوند، اين احتمال نيز وجود دارد كه شياطين معنى گسترده اى داشته باشد كه هم انسانهاى سركش و هم غير آنها را شامل شود، و اطلاق شيطان بر اين مفهوم وسيع در قرآن مجيد آمده است (انعام - ۱۱۲) و به اين ترتيب خداوند نيروئى به سليمان داد كه توانست همه متمردان را تسليم خود سازد. ۳ - موهبت ديگر خداوند به سليمان مهار كردن گروهى از نيروهاى مخرب بود، زيرا به هر حال در ميان شياطين افرادى بودند كه به عنوان يك نيروى مفيد و سازنده قابل استفاده به حساب نمى آمدند، و چاره اى جز اين نبود كه آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانكه قرآن در آيه بعد مى گويد: و گروه ديگرى از شياطين را در غل و زنجير تحت سلطه او قرار داديم (و آخرين مقرنين فى الاصفاد). «مقرنين » از ماده «قرن » به معنى «مقارنت » و نزديكى است ، و در اينجا اشاره به جمع كردن دست و پا يا گردن در بند و زنجير است .
«اصفاد» جمع «صفد» (بر وزن نمد) به معنى قيد و بند است (مانند دستبندها و پابندهائى كه بر زندانيان مى گذارند، بعضى از جمله «مقرنين فى الاصفاد» «غل جامعه » را استفاده كردند و آن زنجيرى بوده است كه دستها را به گردن مى بست كه با معنى «مقرنين » كه مفهوم نزديكى را دارد متناسب است . اين احتمال نيز داده شده كه منظور از اين جمله اين است كه آنها هر گروه در يك بند قرار داشتند. منتها اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر منظور از شياطين ، شياطين جن باشد كه طبعا داراى جسمى لطيفند غل و زنجير و دستبند تناسبى با آنها ندارد. لذا بعضى گفته اند كه اين تعبير كنايه از بازداشت و جلوگيرى آنها از فعاليتهاى تخريبى است ، و اگر منظور شياطين و سركشان انس باشد غل و زنجير و دستبند مفهوم اصلى خود را حفظ خواهد كرد. ۴ - چهارمين موهبت خداوند به سليمان اختيارات فراوانى بود كه دست او را در اعطا و منع باز مى گذارد، چنانكه آيه بعد مى گويد: به او گفتيم اين عطا و بخشش ماست به هر كس مى خواهى (و صلاح مى بينى ) ببخش و از هر كس مى خواهى (و صلاح مى دانى ) امساك كن و حسابى بر تو نيست (هذا عطائنا فامنن او امسك بغير حساب ). تعبير «بغير حساب » يا اشاره به اين است كه خداوند به خاطر مقام عدالت تو در اين زمينه اختيارات وسيعى به تو داده و مورد محاسبه و بازخواست قرار نخواهى گرفت ، و يا به اين معنى است كه عطاى الهى بر تو آنقدر زياد است كه هر چه ببخشى در آن به حساب نمى آيد. بعضى از مفسران نيز اين تعبير را تنها مربوط به شياطين دربند دانستند كه هر كس را مى خواهى (و صلاح مى دانى ) آزاد كن و هر كدام را مصلحت
مى دانى در بند نگهدار، اما اين معنى بعيد به نظر مى رسد زيرا با ظاهر كلمه «عطائنا» هماهنگ نيست . ۵ - پنجمين و آخرين موهبت خداوند بر سليمان مقامات معنوى او بود كه خدا در سايه شايستگيهايش به او مرحمت كرده بود، چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد براى او (سليمان ) نزد ما مقامى بلند و والا و سرانجامى نيك است (و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب ). اين جمله در حقيقت پاسخى است به آنها كه ساحت قدس اين پيامبر بزرگ را به انواع نسبتهاى ناروا و خرافى - به پيروى آنچه در تورات كنونى آمده است - آلوده ساخته اند، و به اين ترتيب او را از همه اين اتهامات مبرا مى شمرد، و مقام او را نزد خداوند گرامى مى دارد، حتى تعبير به حسن ماب كه خبر از عاقبت نيك او مى دهد ممكن است اشاره به نسبت ناروائى باشد كه در تورات آمده كه سليمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سرانجام به آئين بت پرستى تمايل پيدا كرد! و حتى دست به ساختن بتخانه اى زد!! قرآن با اين تعبير خط بطلان بر تمام اين اوهام و خرافات مى كشد. نكته ها: ۱ - حقايقى كه داستان سليمان به ما مى آموزد بدون شك هدف قرآن از ذكر تواريخ انبياء تكميل برنامه هاى تربيتى از طريق انعكاس عينى واقعيتها در اين سرگذشتهاى زنده است . از جمله مسائلى كه در لابلاى داستان سليمان عينيت يافته امور زير است . الف : داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد،
چنانكه آيات فوق بعد از ذكر تمام مواهب مادى سليمان در پايان مى گويد: با اين همه او در پيشگاه خدا مقامى والا و سرانجامى نيك داشت . در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است ارأ يتم ما اعطى سليمان بن داود من ملكه ؟ فان ذلك لم يزده الا تخشعا، ما كان يرفع بصره الى السماء تخشعا لربه !: شنيده ايد خداوند چه اندازه از ملك و حكومت به سليمان داد؟ با اين حال اينهمه مواهب جز بر خشوع او نيفزود، به گونه اى كه حتى از شدت خشوع و ادب چشم به آسمان نمى انداخت . ب : براى اداره يك كشور آباد هم وسيله ارتباطى سريع لازم است ، و هم به كار گرفتن نيروهاى مختلف ، و هم جلوگيرى از نيروهاى مخرب ، هم توجه به مسائل عمرانى ، هم توليد سرمايه از طريق استخراج منابع مختلف ، و هم دادن اختيارات به مديران لايق كه همه اينها در اين داستان به طرز روشنى منعكس شده است . ج : از نيروها بايد حداكثر استفاده را كرد و حتى شياطين را به طور كامل نبايد حذف كرد، بلكه آنها را كه قابل توجيه و ارشادند در مسير صحيح به كار گرفت ، و تنها آن بخش كه به هيچوجه قابل استفاده نيستند بايد در بند باشند. ۲ - سليمان در قرآن و تورات در ترسيمى كه قرآن مجيد از اين پيامبر بزرگ در آيات فوق كرده او را انسانى پاك ، پر ارزش مدبر و عدالت پيشه معرفى مى كند. در حالى كه تورات تحريف يافته كنونى او را (العياذ بالله ) مردى عياش
و هواپرست با نقطه هاى ضعف فراوان معرفى مى كند و عجب اينكه در همين كتاب مناجاتهاى سليمان و اشعار مذهبى او و امثال و حكمتش در كنار بقيه ابواب تورات قرار گرفته كه نشان مى دهد او مردى حكيم و وارسته بوده است ، و اين تناقض عجيبى است كه در ميان مندرجات تورات كنونى وجود دارد. براى توضيح بيشتر در اين زمينه به بحث مشروحى كه در جلد ۱۸ تفسير نمونه ذيل آيات ۱۲ تا ۱۴ سوره سبا (تحت عنوان چهره سليمان در قرآن و تورات كنونى ) آورده ايم مراجعه فرمائيد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |