تفسیر:نمونه جلد۱۱ بخش۴۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۰

آيه ۴۵ - ۵۰

آيه و ترجمه إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ(۴۵) ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ءَامِنِينَ(۴۶) وَ نَزَعْنَا مَا فى صدُورِهِم مِّنْ غِلٍ إِخْوَناً عَلى سرُرٍ مُّتَقَبِلِينَ(۴۷) لا يَمَسهُمْ فِيهَا نَصبٌ وَ مَا هُم مِّنهَا بِمُخْرَجِينَ(۴۸) نَبىْ عِبَادِى أَنى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۴۹) وَ أَنَّ عَذَابى هُوَ الْعَذَاب الاَلِيمُ(۵۰) ترجمه : ۴۵- پرهيزگاران در باغها(ى سر سبز بهشت ) و در كنار چشمه هاى آن هستند. ۴۶ - (فرشتگان الهى به آنها مى گويند) داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت . ۴۷ - هر گونه غل (حسد و كينه و عداوت و خيانت ) از سينه آنها بر ميكنيم (و روحشانرا پاك ميكنيم ) در حالى كه همه برادرند و بر سريرها روبروى يكديگر قرار دارند. ۴۸ - هرگز خستگى و تعب به آنها نميرسد و هيچگاه از آن اخراج نميگردند. ۴۹ - بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيمم . ۵۰ - (و نيز آنها را آگاه كن كه ) عذاب و كيفر من عذاب دردناكى است .

تفسير :

نعمتهاى هشتگانه بهشت در آيات گذشته ديديم كه چهسان خداوند نتيجه كار شيطان و

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۱

همگامان و پيروان او را شرح داد، درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود. طبق روش قرآن كه از مساله مقابله و تقارن ، براى تعليم و تربيت ، بهره گيرى ميكند، در اين آيات سخن از بهشت و بهشتيان و نعمتهاى مادى و معنوى ، جسمى و روحانى به ميان آمده است . و در حقيقت هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت در اين آيات بيان شده است . ۱ - در آغاز به يك نعمت مهم جسمانى اشاره كرده ، مى گويد: پرهيزكاران در باغهاى سر سبز بهشت ، و در كنار چشمه هاى زلال آن خواهند بود (ان المتقين فى جنات و عيون ). جالب اينكه از ميان تمام صفات روى «تقوا» تكيه شده است ، همان تقوا و پرهيزكارى و تعهد و مسئوليت كه جامع تمام صفات برجسته انسانى است . ذكر جنات و عيون به صيغه جمع ، اشاره به باغهاى متنوع و چشمه هاى فراوان و گوناگون بهشت است كه هر كدام لذت تازه اى مى آفريند و ويژگى خاصى دارد. ۲ و ۳- سپس به دو نعمت مهم معنوى كه «سلامت » و «امنيت » است اشاره ميكند، سلامت از هر گونه رنج و ناراحتى ، و امنيت از هر گونه خطر، مى گويد: «فرشتگان الهى به آنها خوش آمد مى گويند و مى گويند كه داخل اين باغها شويد با سلامت و امنيت كامل » (ادخلوها بسلام آمنين ). در آيه بعد سه نعمت مهم معنوى ديگر با صراحت بيان شده است : ۴ - «ما هر گونه حسد و كينه و عداوت و خيانت را از سينه هاى آنها

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۲

ميشوئيم و بر مى كنيم » (و نزعنا ما فى صدورهم من غل ). ۵ - ((در حالى كه همه برادرند و نزديكترين پيوندهاى محبت در ميان آنها حكمفرما است (اخوانا). ۶ - «در حالى كه بر سريرها روبروى يكديگر قرار گرفته اند» (على سرر متقابلين ). آنها در جلسات اجتماعيشان گرفتار تشريفات آزار دهنده اين دنيا نيستند و مجلسشان بالا و پائين ندارد، و از اصول زندگى طبقاتى رنج آور اين دنيا در آنجا خبرى نيست ، همه برادرند، همه روبروى يكديگر و در يك صف ، نه يكى بالاى مجلس و ديگرى در كفش كن . البته اين منافات با تفاوت مقام آنها از نظر درجات معنوى ندارد، اين مربوط به جلسات اجتماعى آنها است و گر نه هر كدام بر حسب درجه تقوا و ايمان مخصوص به خود دارد. ۷ - سپس به هفتمين نعمت مادى و معنوى اشاره كرده مى گويد: هرگز خستگى و تعب به آنها نمى رسد (لا يمسهم فيها نصب ). و همانند زندگى اين دنيا كه رسيدن به يك روز آسايش ، خستگيهاى

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۳

فراوانى قبل و بعد از آن دارد كه فكر آن ، آرامش انسان را بر هم ميزند، نيست . ۸ - همچنين فكر فنا و نابودى و پايان گرفتن نعمت ، آنانرا آزار نميدهد، چرا كه «آنها هرگز از اين باغهاى پر نعمت و سرور اخراج نمى شوند» (و ما هم منها بمخرجين ). اكنون كه نعمتهاى فراوان و دلانگيز بهشتى به طرز مؤ ثرى بيان گرديد، و در بست در اختيار پرهيزكاران و متقين قرار داده شد ممكن است افراد گنهكار و آلوده در هاله اى از غم و اندوه فرو روند كه اى كاش ما هم مى توانستيم به گوشه اى از اين همه موهبت دست يابيم ، در اينجا خداوند رحمان و رحيم درهاى بهشت را به روى آنها نيز مى گشايد، اما به صورت مشروط. با لحنى مملو از محبت و عاليترين نوازش ، روى سخن را به پيامبرش ‍ كرده مى گويد پيامبرم ! بندگانم را آگاه كن كه من غفور و رحيمم ، گناه بخش و پر محبتم (نبى ء عبادى انى انا الغفور الرحيم ). تعبير به عبادى (بندگان من ) تعبيرى است ، لطيف كه هر انسانى را بر سر شوق مى آورد، و دنبال آن توصيف خدا به آمرزنده مهربان اين اشتياق را به اوج ميرساند. اما از آنجا كه قرآن ، هميشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جمله هاى تكان دهنده اى كه حاكى از خشم و غضب او است ميگيرد، تا تعادل ميان خوف و رجاء كه رمز تكامل و تربيت است بر قرار گردد، بلا فاصله اضافه ميكند كه به بندگانم نيز بگو كه عذاب و كيفر من همان عذاب دردناك است (و ان عذابى هو العذاب الاليم ).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۴

نكته ها:

باغها و چشمه هاى بهشت

گرچه براى ما كه در اين جهان محدود دنيا هستيم درك ابعاد نعمتهاى بهشتى ، بسيار مشكل بلكه غير ممكن است ، چرا كه نعمتهاى اين جهان در برابر آن نعمتها تقريبا در حكم صفر در برابر يك عدد فوق العاده بزرگ است ، ولى اين مانع از آن نيست كه پرتوهائى از آن را با فكر و جان خود احساس كنيم . قدر مسلم اين است كه نعمتهاى بهشتى بسيار متنوع است ، و تعبير به جنات (باغها) كه در آيات فوق و بسيارى ديگر از آيات ديگر آمده و همچنين تعبير به عيون (چشمهها) گواه اين حقيقت است . البته در قرآن (در سوره هاى انسان - الرحمن - و دخان و محمد و غير آن ) اشاره به انواع مختلفى از اين چشمهها شده است ، و با اشارات كوتاهى تنوع آنها مجسم گرديده ، كه شايد تجسمى از انواع كارهاى نيك و اعمال صالح در اين جهان باشد، و ان شاء الله در تفسير اين سوره ها به شرح آنها اشاره خواهيم كرد.

نعمتهاى مادى و معنوى

بر خلاف آنچه بعضى تصور ميكنند، قرآن در همه جا مردم را به نعمتهاى مادى بهشت بشارت نداده ، بلكه از نعمتهاى معنوى نيز كرارا سخن به ميان آورده است ، كه آيات فوق نمونه روشنى از آنهاست ، بطورى كه نخستين خوش آمد و بشارتى را كه فرشتگان به بهشتيان در هنگام ورود به اين كانون بزرگ نعمت ، مى گويند بشارت سلامت و امنيت ، است . شسته شدن كينه ها از سينه ها، و صفات زشتى همچون حسد و خيانت و مانند آن كه روح اخوت و برادرى را به هم ميزند، و همچنين حذف امتيازات تشريفاتى غلط كه آرامش فكر و جان را در هم مى ريزد، نيز از نعمتهاى ديگر معنوى

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۵

روحانى است كه در آيات بالا به آنها اشاره رفته است . اين نكته نيز شايان توجه است كه سلامت و امنيت كه سر آغاز نعمتهاى بهشتى قرار داده شده پايه هر نعمت ديگرى است ، كه بدون اين دو هيچ نعمتى قابل بهرهگيرى نيست ، حتى در اين دنيا نيز سر آغاز همه نعمتها نعمت سلامت و امنيت مى باشد.

كينه ها و حسادتها دشمن برادرى است

جالب اينكه : بعد از ذكر نعمت سلامت و امنيت در آيات فوق و قبل از بيان نعمت اخوت و برادرى ، مساءله ريشه كن شدن انواع صفات مزاحم ، همچون كينه و حسد و غرور و خيانت ذكر شده و با كلمه «غل » كه مفهوم وسيعى دارد، به همه آنها اشاره گرديده است . در حقيقت اگر قلب انسان از اين غل شستشو نشود، نه نعمت سلامت و امنيت فراهم خواهد شد و نه برادرى و اخوت ، بلكه هميشه جنگ است و ستيز، و هميشه دعوا و كشمكش ، و به دنبال آن بريدن رشته هاى اخوت و سلب سلامت و امنيت .

پاداش كامل

به گفته بعضى از مفسران پاداش و ثواب در صورتى كامل مى شود كه چهار شرط در آن جمع گردد: منفعت قابل ملاحظه اى باشد - با احترام مقرون باشد - از هر گونه ناراحتى خالى باشد - و جاودانى و هميشگى باشد. در آيات فوق ، در زمينه نعمتهاى بهشتى به هر چهار قسمت اشاره شده است . جمله ان المتقين فى جنات و عيون اشاره به قسمت اول است .

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۶

جمله ادخلوها بسلام آمنين دليل بر احترام و تعظيم است . جمله و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا على سرر متقابلين ، اشاره به نفى هر گونه ناراحتى و ضررهاى روحانى ، و جمله لا يمسهم فيها نصب ، اشاره به نفى زيانهاى جسمانى است . اما جمله و ما هم منها بمخرجين بيانگر آخرين شرط، يعنى دوام و بقاء اين نعمتهاست و به اين ترتيب ، اين پاداش از هر نظر كامل خواهد بود.

بيائيد بهشت را در اين دنيا بسازيم

آنچه در آيات فوق از نعمتهاى مادى و معنوى بهشتى تصوير شده ، در حقيقت اصول نعمتهاى مهم اين جهان را نيز همانها تشكيل ميدهد، و گويا مى خواهد به ما اين نكته را نيز تفهيم كند كه شما با فراهم ساختن اين نعمتها در زندگى دنيا مى توانيد بهشت كوچكى بسازيد كه نمونه اى از آن بهشت بزرگ باشد. اگر كينه ها و عداوتها را از سينه ها بشوئيم . اگر اصول اخوت و برادرى را تقويت كنيم . اگر تشريفات زائد و تفرقهافكن را از زندگى و مخصوصا اجتماعاتمان حذف كنيم . اگر سلامت و امنيت را به جامعه خود باز گردانيم . و اگر به همه مردم اين اطمينان داده شود كه كسى مزاحم آبرو، شخصيت ، موقعيت اجتماعى و منافع مشروع آنها نيست ، تا اطمينان به بقاء مواهب خويش پيدا كنند. آن روز است ، كه نمونه اى از بهشت در مقابل چشم شما قرار خواهد داشت .

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۷

آيه ۵۱ - ۶۰

آيه و ترجمه وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضيْفِ إِبْرَهِيمَ(۵۱) إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سلَماً قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ(۵۲) قَالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشرُك بِغُلَمٍ عَلِيمٍ(۵۳) قَالَ أَ بَشرْتُمُونى عَلى أَن مَّسنىَ الْكبرُ فَبِمَ تُبَشرُونَ(۵۴) قَالُوا بَشرْنَك بِالْحَقِّ فَلا تَكُن مِّنَ الْقَنِطِينَ(۵۵) قَالَ وَ مَن يَقْنَط مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلا الضالُّونَ(۵۶) قَالَ فَمَا خَطبُكُمْ أَيهَا الْمُرْسلُونَ(۵۷) قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلى قَوْمٍ مجْرِمِينَ(۵۸) إِلا ءَالَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ(۵۹) إِلا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنهَا لَمِنَ الْغَبرِينَ(۶۰) ترجمه : ۵۱ - و به آنها (بندگانم ) از ميهمانهاى ابراهيم خبر ده . ۵۲ - هنگامى كه بر او وارد شدند و سلام گفتند (ابراهيم ) گفت ما از شما بيمناكيم ! ۵۳ - گفتند نترس ما تو را به پسرى دانا بشارت مى دهيم .

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۸

۵۴ - گفت آيا به من بشارت ميدهيد با اينكه پير شده ام ؟ به چه چيز بشارت ميدهيد؟ ۵۵ - گفتند تو را به حق بشارت داديم ، از مايوسان مباش ! ۵۶ - گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش مايوس ‍ ميشود. ۵۷ - (سپس ) گفت ماءموريت شما چيست اى فرستادگان خدا؟ ۵۸ - گفتند ما به سوى يك قوم گنهكار ماءموريت پيدا كرده ايم (تا آنها را هلاك كنيم ). ۵۹ - مگر خاندان لوط كه همگى آنها را نجات خواهيم داد... ۶۰ - بجز همسرش كه مقدر داشتيم از بازماندگان (در شهر و هلاك شوندگان ) باشد. تفسير : ميهمانان ناشناس ؟ از اين آيات به بعد. قسمتهاى آموزنده اى را از تاريخ پيامبران بزرگ و اقوام سركش به عنوان نمونه هاى روشنى از بندگان مخلص ، و پيروان شيطان ، بيان مى كند. جالب اينكه نخست از داستان مهمانهاى ابراهيم شروع ميكند (همان فرشتگانى كه در لباس بشر به سراغ او آمدند نخست بشارت به تولد فرزند برومندى و سپس خبر از مجازات دردناك قوم لوط دادند). چرا كه در دو آيه قبل به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داده شد كه هم مقام رحمت خدا را براى بندگان بازگو كند، و هم عذاب اليم او را، و در داستان مهمانهاى ابراهيم ، دو نمونه زنده از دو صفت فوق ديده مى شود، و به اين ترتيب پيوند ميان اين آيات گذشته مشخص ‍ مى گردد. نخست مى گويد: «به بندگانم از مهمانهاى ابراهيم خبر ده » (و نبئهم عن ضيف ابراهيم ). گرچه «ضيف » در اينجا به صورت مفرد است ، ولى همانگونه كه بعضى از مفسران بزرگ گفته اند ضيف هم معنى مفرد دارد و هم معنى جمع (مهمان

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۹۹

و مهمانان ). اين مهمانهاى ناخوانده همان فرشتگانى بودند كه «به هنگام وارد شدن بر ابراهيم ، به صورت ناشناس ، نخست بر او سلام گفتند» (اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما). ابراهيم آنگونه كه وظيفه يك ميزبان بزرگوار و مهربان است براى پذيرائى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت ، اما هنگامى كه سفره غذا گسترده شد ميهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نكردند، او از اين امر وحشت كرد و وحشت خود را كتمان ننمود، با صراحت به آنان گفت ما از شما ترسانيم )) (قال انا منكم وجلون ). اين ترس به خاطر سنتى بود كه در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در ميان بعضى از اقوام معمول است كه هر گاه كسى نان و نمك كسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مديون او مى داند و به همين دليل دست نبردن به سوى غذا دليل بر قصد سوء و كينه و عداوت است . ولى چيزى نگذشت كه فرشتگان ابراهيم را از نگرانى بيرون آوردند، و به او گفتند ترسان مباش ، ما تو را به فرزند دانائى بشارت مى دهيم )) (قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم ). در اينكه منظور از غلام عليم (پسر دانا) كيست ؟ با توجه به آيات ديگر قرآن شك نيست كه منظور، اسحاق است چرا كه هنگامى كه فرشتگان اين بشارت را به ابراهيم دادند، همسر ابراهيم ساره كه ظاهرا زن عقيمى بود حاضر

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۰۰

بود و اين بشارت به او نيز داده شد، چنانكه در آيه ۷۱ سوره هود مى خوانيم : و امراته قائمة فضحكت فبشرناها باسحاق : همسر او ايستاده بود، خنديد و ما او را بشارت به اسحاق داديم . اين را نيز مى دانيم ساره مادر اسحاق است و ابراهيم قبلا از هاجر (همان كنيزى كه به همسرى انتخاب كرده بود) صاحب پسرى بنام اسماعيل شده بود. ولى ابراهيم به خوبى مى دانست كه از نظر موازين طبيعى تولد چنين فرزندى از او بسيار بعيد است ، هر چند در برابر قدرت خدا هيچ چيزى محال نيست ، ولى توجه به موازين عادى و طبيعى تعجب او را برانگيخت ، لذا «گفت : آيا چنين بشارتى به من ميدهيد در حالى كه من به سن پيرى رسيده ام »؟! (قال ابشرتمونى على ان مسنى الكبر). «راستى به چه چيز مرا بشارت مى دهيد»؟ (فبم تبشرون ). آيا به امر و فرمان خدا است اين بشارت شما يا از ناحيه خودتان ؟ صريحا بگوئيد تا اطمينان بيشتر پيدا كنم ! تعبير به «مسنى الكبر» (پيرى مرا لمس كرده است ) اشاره به اين است كه آثار پيرى از موى سپيدم ، و از چينهاى صورتم ، نمايان است ، و آثار آن را در تمام وجود خود به خوبى لمس مى كنم . ممكن است گفته شود كه ابراهيم از اين نظر آدم خوش سابقه اى بود چرا كه در همين سن پيرى فرزندش اسماعيل متولد شده بود، و با توجه به آن نبايد ديگر در مورد مولود جديد يعنى اسحاق تعجب كند، ولى بايد دانست كه اولا در ميان تولد اسماعيل و اسحاق به گفته بعضى از مفسران بيش از ده سال فاصله بود و با گذشتن ده سال آن هم در سن بالا، احتمال تولد فرزند بسيار كاهش مييابد، ثانيا وقوع يك مورد بر خلاف موازين عادى كه ممكن است جنبه استثنائى داشته

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۰۱

باشد مانع از تعجب در برابر موارد مشابه آن نخواهد بود، زيرا به هر حال تولد فرزند در چنين سن و سال امر عجيبى است . ولى به هر حال فرشتگان مجال ترديد يا تعجب بيشترى به ابراهيم ندادند، با صراحت و قاطعيت به او گفتند كه ما تو را به حق بشارت داديم (قالوا بشرناك بالحق ). بشارتى كه از ناحيه خدا و به فرمان او بود و به همين دليل ، حق است و مسلم . و به دنبال آن براى تاكيد - به گمان اينكه مباداء ياس و نااميدى بر ابراهيم غلبه كرده باشد - گفتند اكنون كه چنين است از ماءيوسان مباش )) (فلا تكن من القانطين ). ولى ابراهيم بزودى اين فكر را از آنها دور ساخت كه ياس و نوميدى از رحمت خدا بر او چيره شده باشد، بلكه تنها تعجبش روى حساب موازين طبيعى است ، لذا با صراحت گفت : چه كسى از رحمت پروردگارش ماءيوس مى شود جز گمراهان ؟! (قال و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون ). همان گمراهانى كه خدا را بدرستى نشناخته اند و پى به قدرت بى پايانش ‍ نبرده اند، خدائى كه از ذره اى خاك ، انسانى چنين شگرف مى آفريند، و از نطفه ناچيزى فرزندى برومند به وجود مى آورد، درخت خشكيده خرما به فرمانش به بار مى نشيند، و آتش سوزانى را به گلستانى تبديل ميكند، چه كسى مى تواند

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۰۲

در قدرت چنين پروردگارى شك كند يا از رحمت او ماءيوس ‍ گردد؟! ولى به هر حال ابراهيم (عليهالسلام ) پس از شنيدن اين بشارت ، در اين انديشه فرو رفت كه اين فرشتگان با آن شرائط خاص ، تنها براى بشارت فرزند نزد او نيامده اند، حتما ماءموريت مهمترى دارند و اين بشارت تنها گوشه اى از آن را تشكيل ميدهد، لذا در مقام سؤ ال بر آمد و از آنها پرسيد شما اى رسولان خداوند بگوئيد ببينم براى چه ماءموريت مهمى فرستاده شده ايد: (قال فما خطبكم ايها المرسلون ). «گفتند ما به سوى يك قوم گنهكار فرستاده شده ايم » (قالوا انا ارسلنا الى قوم مجرمين ). و از آنجا كه ميدانستند ابراهيم با آن حس كنجكاويش مخصوصا در زمينه اين گونه مسائل به اين مقدار پاسخ قناعت نخواهد كرد، فورا اضافه كردند كه اين قوم مجرم كسى جز قوم لوط نيست ما ماموريم اين آلودگان بى آزرم را در هم بكوبيم و نابود كنيم «مگر خانواده لوط كه ما همه آنها را از آن مهلكه نجات خواهيم داد» (الا آل لوط انا لمنجوهم اجمعين ). ولى از آنجا كه تعبير به آل لوط آن هم با تاءكيد به اجمعين شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش كه با مشركان هماهنگ بود ميشد، و شايد ابراهيم نيز از اين ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء كردند و گفتند: بجز همسرش كه ما مقدر ساخته ايم از بازماندگان در شهر محكوم به فنا باشد و نجات نيابد (الا امراته قدرنا انها لمن الغابرين ).

تفسير نمونه جلد ۱۱ صفحه ۱۰۳

تعبير به قدرنا (ما مقدر ساختيم ) اشاره به ماءموريتى است كه از ناحيه خداوند در اين زمينه داشتند. در مورد ملاقات فرشتگان با ابراهيم ، و داستان بشارت تولد اسحاق به او، و همچنين گفتگو با آنها در زمينه قوم لوط، مشروحا در ذيل آيات ۶۹ تا ۷۶ سوره هود بحث كرديم (به جلد نهم تفسير نمونه صفحه ۱۶۷ به بعد مراجعه كنيد)!


→ صفحه قبل صفحه بعد ←