الْعِزّة
«عزّت» در اصل نقطه مقابل «ذلّت» است، و در اینجا به معناى غرور و «نخوت» مى باشد; ولى «راغب» در «مفردات»، این واژه را به معناى قدرت شکست ناپذیر تفسیر کرده و مى گوید: گاهى مجازاً به معناى غرور و نخوت نکوهیده آمده است.
و به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل، آن حالتى است که انسان را مقاوم و شکست ناپذیر مى سازد.
«عِزَّة» به گفته «راغب» در «مفردات»، حالتى است که مانع مغلوب شدن انسان مى گردد (حالت شکست ناپذیرى) و در اصل، از «عِزاز» به معناى سر زمین صلب و محکم و نفوذناپذیر، گرفته شده است... و آن بر دو گونه است: گاه، «عزّت ممدوح» و شایسته است، چنان که ذات پاک خدا را به «عزیز» توصیف مى کنیم، و گاه، «عزت مذموم»، و آن نفوذ ناپذیرى در مقابل حق، و تکبر از پذیرش واقعیات مى باشد، و این عزت، در حقیقت ذلت است!
ریشه کلمه
- عزز (۱۱۹ بار)
قاموس قرآن
عزّت به معنى توانائى است مقابل ذلّت. در اقرب الموارد گويد: «عَزَّهُ عَزّاً: قَوّاهُ - عَزَّالرَّجُلُ عَزّاً وَ عِزَّةً: صارَ عَزيزاً قَوى بَعْدَ ذِلَّةٍ». راغب گفته: عزّت حالتى است كه از مغلوب بودن انسان مانع مىشود. گويند: «اَرْضٌ عَزازٌ» زمين سخت. طبرسى نيز اصل آن را از عزاز الارض مىداند. از كلمات اهل لغت بدست مىآيد: شىء كمیاب را از آن جهت عزيز و عزيز الوجود گويند كه آن در حالت توانائى قرار گرفته و رسيدن به آن سخت است. [نساء:139]، آيا عزّت و توانائى را در پيش كفّار مىجويند؟! عزّت همهاش مال خداست. [مريم:81]. ظاهراً فاعل «لِيَكُونُوا» «آلِهَةً» است يعنى: جز خدا معبودهائى گرفتند تا براى آنها عزّت و توانائى شوند! در آيه: [ص:23]. آن را غلبه معنى كردهاند يعنى:گفت مرا بر آن ميش كفيل كن و در سخن بر من غلبه كرد، به نظرم آن استعمال در لازم معنى است كه غلبه لازم عزّت است. راغب گويد: بعضى گفتهاند: از من در مخاطبه و مخاصمه قوىتر شد. تعزيز: به معنى تقويت است مثل [يس:14]. يعنى با فرستاده سوم آنها را تقويت كرديم. ناگفته نماند: فعل عزّ لازم و متعدّى هر دو به كار رفته ولى عزّز ظاهراً فقط متعدى استعمال شده است. * [آل عمران:26]. آيه صريح است در اينكه دادن و پس گرفتن حكومت و نيز عزّت و ذلت در دست خداست، ولى چون كارهاى خدا از روى حكمت و علت است و جزافى نيست بايد علت ذلّت و عزّت را در خود شخص جستجو کرد لذا میبینیم قرآن پیوسته ذلت را از آن كفّار و بدكاران مىداند در اثر كفر و بدكارى [بقره:61]. * [بقره:206]. ظاهراً مراد از عزّت توانائى ظاهرى است چنانكه از ما قبل آيه «وَ اِذا تَوَلّى سَعى فِى الْاَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها...» استفاده مىشود يعنى: چون گوئى از خدا بترس توانائى و حكومتش او را به نافرمانى وا ميدارد و با اتّكاء به قدرت خويش از قبول حق امتناع مىكند. راغب گويد: در اينجا به طور استعاره به حميّت و اباء مذموم، عزّت گفته شده. همچنين است قول اقرب الموارد. * [ص:2]. در اين آيه مثل آيه سابق عزت به كفّار و بدكاران نسبت داده شده. ظاهراً مراد از آن در آيه امتناع و تكبّر و عزّت ادعائى است و نكره آمدن آن قرينه اين احتمال است يعنى: كفّار از قبول قرآن در امتناع و مخالفاند آيه [منافقون:8]. روشن مىكند كه عزّت واقعى مطلقاً مال خدا و رسول و مؤمنان است. * [فاطر:10]. ايضاً نساء:139 - يونس:65، عزّت همه دست خدا است و هر كس طالب عزّت باشد بايد از خدا بخواهد. عزّتهاى ظاهرى و اعتبارى دنيا نيز در دست خداست كه ميدهد و مىستاند و اگر كسى به ديگرى عزّت بدهد آن هم به اذن و مشيّت خداست.