النحل ٣٨
کپی متن آیه |
---|
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لاَ يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً وَ لٰکِنَ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ |
ترجمه
النحل ٣٧ | آیه ٣٨ | النحل ٣٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَقْسَمُوا»: سوگند خوردهاند. «جَهْدَ أَیْمانِهِمْ»: در حالی که با تمام قدرت و بسیار مؤکّدانه سوگند یاد میکنند. جَهْد مصدر و به معنی (جاهِدینَ) است و حال بشمار است (نگا: مائده / ، انعام / . «وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً»: خداوند آن را مؤکّدانه وعده داده است و قاطعانه بر خود واجب گردانده است. (وَعْداً) و (حَقّاً) مفعول مطلق فعل محذوف میباشند و تقدیر چنین است: وَعَدَ اللهُ ذلِکَ وَعْداً وَ حَقَّهُ حَقّاً. یا این که (حَقّاً) صفت (وَعْداً) است و معنی چنین میشود: خداوند وعده راستین آن را مؤکّدانه داده است (نگا: توبه / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
از امام صادق علیهالسلام مرفوعا نقل شده که فرمود مردم درباره این آیه چه مى گویند، گفته شد که چنین گویند که این آیه درباره کفار نازل گردیده است. فرمود: کفار که به خداوند اعتقاد ندارند تا به او قسم یاد کنند بلکه درباره عده اى از امت محمد صلى الله علیه و آله نازل شده که وقتى به آنها گفته شود که شما بعد از مرگ قبل از قیامت خواهید بازگشت نمود، قسم یاد کنند که آنها بازگشت نخواهند نمود و خداوند در رد عقاید آنها چنین فرموده.[۱]
ابوالعالیه گوید: یک نفر از مشرکین به یکى از مسلمین مبلغى به قرض داده بود، مشرک مزبور تقاضاى قرض خویش را نموده بود. شخص مسلمان ضمن درخواست مهلت مشرک مزبور را به امیدوارى بعد از مرگ نیز نوید داده بود.
مشرک به وى گفت: تو گمان میبرى که بعد از مرگ زنده خواهى شد ولى من سوگند یاد میکنم که کسى بعد از مرگ زنده نمیشود. موضوع مشاجره آنها به رسول خدا صلى الله علیه و آله رسید و این آیه نازل گردید.[۲]
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۴۰ سوره نحل
- اعتقاد به معاد، لازمۀ توحيد كامل است
- بيان اين كه گمراه كنندگان، همانند بار گناهان ناشى از اضلال شان را بر دوش مى كشند
- چگونگى تعدد «وزر» و «عذاب»، در ازای عمل واحد
- برداشت هاى نادرست از آيه «لِيَحمِلُوا أوزَارَهُم كَامِلَةً يَومَ القِيَامَة»
- مقصود از كسانى كه علم داده شده اند، در آيه شریفه
- مقصود از طيب بودن «متقين»، در حال توفّى و مرگ
- توجیه تعلق مشيت خداوند، به امر عدمى، در آيه شریفه
- تقرير و تبيين استدلال مشركان، براى بت پرستى خود
- پاسخ به دليل مشركان: تنها وظيفه پيامبران، «بلاغ مُبين» است
- تقسيم امت ها، به دو طایفه هدايت يافته و گمراه
- توضيح اين كه «ضلالت»، امر عدمى است و نمى توان گفت خدا آن را ايجاد كرده است
- تسليت و دلدارى به رسول خدا «ص»: نسبت به هدايت مشركان، حريص مباش
- تفسير آيه توسط جبريون و مفوضه، در جهت اثبات مذهب خود
- مشرکان در قيامت، اصلا ياور و ناصری ندارند
- رفع اختلاف در باره دین حق، يكى از معرّفات روز قيامت است
- اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى، به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا»
- بحث روايتى: (رواياتى در باره برخی از آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «38»
وبا شديدترين نوع سوگندشان، به خدا سوگند ياد كردند كه هر كس مىميرد خداوند او را برنخواهد انگيخت. آرى (رستاخيز مردگان) وعده حقّى است بر خداوند (وآن را وفا خواهد كرد) وليكن بيشتر مردم نمىدانند.
جلد 4 - صفحه 521
نکته ها
مطابق روايتى كه در كتاب روضهى كافى، از امام صادق عليه السلام نقل شده است، يكى از مصاديق اين آيه، رجعت است كه خداوند در همين دنيا، در زمان قيام امام زمان عليه السلام گروهى را زنده مىكند، امّا مخالفان شيعه، آن را انكار مىكنند.
پیام ها
1- سوگند، همه جا نشانهى صحت و صداقت نيست. أَقْسَمُوا بِاللَّهِ ... لا يَعْلَمُونَ
2- بدتر از جهل و كفر، پافشارى و اصرار بر آن است. «جَهْدَ أَيْمانِهِمْ»
3- تفكيك توحيد از معاد، عقيدهى جاهليّت است. أَقْسَمُوا بِاللَّهِ ... لا يَبْعَثُ اللَّهُ
4- قيامت، وعدهگاه الهى براى كيفر و پاداش است. «وَعْداً عَلَيْهِ»
5- زنده شدن مردگان در قيامت، حقّ است. «حَقًّا»
6- ريشهى انكار معاد، جهل است. «لا يَعْلَمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (38)
شأن نزول: ابو الفتوح رازى «1» قدس الله سره از أبو العالية نقل نموده كه:
مسلمانى را بر مشركى دينى بود، با هم گفتگوئى كردند، مسلمان گفت: به آن خدائى كه خلق را بعد از مرگ زنده فرمايد، چنين و چنان كنم. مشرك گفت:
تو اميد دارى پس از مرگ كسى زنده خواهد شد، آنگاه قسم غليظ خورد كه هيچ كس زنده نشود؛ آيه شريفه نازل شد.
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ: و سوگند ياد نمودند به خداى تعالى غايت سوگندشان كه: لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ: زنده نفرمايد خداى تعالى هر كه را كه بميرد.
تفسير برهان «2» چند روايت وارد شد، خلاصه آنها آنكه ابو بصير گويد:
حضرت صادق عليه السّلام از من سؤال فرمود: مردم در اين آيه چه گويند؟
عرض كردم: زعم آنها اينست كه در شأن كفار نازل شده. فرمود: واى بر ايشان،
«1» تفسير ابو الفتوح، جلد 6، صفحه 198.
«2» تفسير برهان جلد 2، صفحه 368.
جلد 7 - صفحه 203
مشركين قسم خورند به خدا يا به لات و عزى؛ بعد درخواست بيان را نمودم، فرمود:
وقتى قيام نمايد قائم ما عليه السّلام خداوند برانگيزاند جماعتى از شيعيان ما را و بيعت نمايند و شمشيرها بر شانههاى ايشان، پس دستهاى كه نمرده باشند گويند: مبعوث شدند فلان و فلان و فلان از قبرهاى خود با قائم عليه السّلام اين سخن به دشمنان ما رسد، گويند: اى گروه شيعه، چقدر دروغگو هستيد اين دولت شما و دروغ گوئيد در آن. چنين نيست، قسم به خدا زنده نشدند و زندگى نيافتند. پس حق تعالى حكايت فرمايد قول آنها را كه قسم خوردند قسم سخت كه زنده نفرمايد خداى تعالى آن كه ميميرد.
سپس تكذيب مىفرمايد آنها را كه: بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا: بلى، هرآينه البته مبعوث فرمايد ايشان را وعده فرمود براى اين وعده ثابت محققى. بر ذات الهى، برآوردن آن لازم است محققا، زيرا ممتنع باشد خلف وعده سبحانى به برهان عقلى و نقلى. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: و لكن بيشتر مردمان نمىدانند صحت بعث بعد از موت را بواسطه كفر به خدا و انكار نبوت انبياء.
تبصره: يكى از ضروريات مذهب شيعه اثنى عشرى اعتقاد به رجعت است، يعنى برگشتن بعضى از مردم از قبرهاى خود به اين دنيا زمان ظهور دولت حقه و زندگانى كردن آنان مدتى و رجعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدى عليهم السّلام و تمكن به سلطنت و انتقام از دشمنان. و آيات شريفه و اخبار كثيره دال است بر آن، از جمله اين آيه شريفه به سبب اخبارى كه در تفسير آن از امام وارد شده و عقل سليم هم تصديق آن را نمايد، زيرا رجعت نظير قيامت باشد. ايضا- وجه اشتراك رجعت و قيامت تعلق قدرت سبحانى و آن محقق و ثابت باشد. ايضا- ادلّ دليل بر امكان امرى، وقوع آنست، و در امم سابقه به صريح آيات، رجعت واقع شده، پس شبههاى نخواهد داشت وقوع آن در اين امت.
جلد 7 - صفحه 204
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (38) لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ (39) إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (40)
ترجمه
و سوگند ياد نمودند بخدا بسختترين سوگندهاشان كه
جلد 3 صفحه 286
بر نمىانگيزد خدا كسيرا كه ميميرد آرى وعده داده وعده دادنى كه بر او حق است ولى بيشتر مردم نميدانند
تا آشكار كند از براى آنها آنچه را اختلاف ميكنند در آن و تا بدانند آنانكه كافر شدند كه آنها بودند دروغگويان
جز اين نيست گفتار ما مر چيزيرا چون بخواهيم آنرا كه ميگوئيم مر آنرا كه باش پس ميباشد.
تفسير
- كفارى كه منكر توحيد و رسالت بودند قسم بخدا ياد نمودند با تأكيد و جدّ و جهد تمام كه زنده نميكند در قيامت خداوند كسانيرا كه مردهاند بمجرد استبعاد كه چگونه ممكن است بدنهاى پوسيده خاك شده زنده شوند و خدا از آنها دو جواب فرموده يكى آنكه خداوند بتوسط انبياء عظام وعده فرموده كه مردم را زنده كند و بپاداش اعمالشان برساند و وعده خدا حق است و تخلفپذير نيست ولى بيشتر مردم نميدانند كه بر خداوند واجب است بوعده خود وفا كند و خلف وعده منافى با حكمت و انجاز آن مقتضاى حكمت و عدالت است تا داد مظلوم از ظالم گرفته شود و معلوم گردد حق با كه بوده و روشن شود كه دين اسلام و نبوت خير الانام حق و مسلم است و اختلاف در آن بيجا بوده و بدانند كفار كه دروغ ميگفتند در ادعاء شرك و انكار نبوت و معاد و تحريم حلال و ساير اقوال، ديگر آنكه احياء اموات براى خدا زحمتى ندارد و امر آن مشكلتر از ابتداء خلقت نيست چون خدا وقتى ارادهاش بوجود چيزى تعلق بگيرد فورا موجود ميشود مانند آنكه بگويد بشو و فورا بشود پس گفتن هم لازم ندارد همان ارادهاش گفتن است كه تحقق در خارج از آن حاصل ميشود و فعل و قول و اراده و ايجاد و وجود همه از خداوند يك امر است از گفتن بشو آسانتر و چون چيزى در انظار عامه از گفتن بشو و شدن آسانتر نبود خداوند سهولت امر را باين تعبير لطيف ممثّل فرموده است و در سوره بقره ذيل آيه شريفه بديع السموات و الارض رواياتى در اين باب ذكر شد اين بيانات بر حسب ظواهر آيات شريفه و اقوال مفسرين است ولى بر حسب روايات متعددهاى از امام صادق عليه السّلام كه در كافى و عياشى ره و قمى ره نقل نمودهاند مراد از كسانيكه قسم ياد نمودند بخدا اهل خلاف و انكار رجعتند كه بعد از شنيدن ظهور امام زمان عليه السّلام و رجعت جمعى با آنحضرت منكر شوند و قسم بجلاله ياد كنند كه اين دروغ است چون كافر و مشرك قسم بخدا نميخورد و بلات
جلد 3 صفحه 287
و عزّى قسم ميخورد خدا فرموده وعده رجعت حق است ولى بيشتر مردم نميدانند بايد معلوم شود كه حق با شيعه اثنى عشريه بوده و كسانيكه منكر بودند و با شيعيان اختلاف داشتند دروغگو بودند و موقوف باراده الهى است كه امر بظهور امام و رجعت انام بفرمايد و براى او آسان است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ أَقسَمُوا بِاللّهِ جَهدَ أَيمانِهِم لا يَبعَثُ اللّهُ مَن يَمُوتُ بَلي وَعداً عَلَيهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ (38)
و قسم خوردند اينکه كفّار و مشركين با جدّ و جهد و اصرار در قسمتهاي خود که خدا مبعوث نميكند كساني را که بميرند بلي البته مبعوث ميفرمايد وعدهايست که خداوند بحق وعده داده قابل تخلف نيست و ثابت و محقق است و لكن اكثر افراد ناس نميدانند و معتقد نيستند وَ أَقسَمُوا بِاللّهِ يكي از معاصي بسيار بزرگ يمين غموس است قسم دروغ بخصوص قسم باللّه و تاللّه و و اللّه که سه صيغه قسم است که در باب ترافع بر منكر
جلد 12 - صفحه 122
متوجّه ميشود که فرمود:
البيّنة علي المدعي و اليمين علي من انكر
و اصل قسم براي تاكيد و اثبات مطلب است، چنانچه در قرآن مجيد قسمهاي زيادي ياد فرموده براي تأكيد در اثبات آنچه بيان فرموده با اينكه فرمايشات الهي احتمال خلاف در آنها كفر است و العياذ باللّه نسبت دروغ بخدا دادن است وَ مَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثاً وَ مَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلًا نساء آيه 89 و 121 و اينکه كفار براي انكار بعث قسم ياد كردند آنهم جَهدَ أَيمانِهِم جهد مبالغه در اثبات دعويست، و لذا مجتهد كسي را گويند که استفراغ وسع كند در أخذ احكام از مدارك معتبره که ادله اربعه باشد كتاب سنة اجماع و عقل و اينها مبالغه ميكردند در قسم بر انكار معاد لذا در جواب آنها و ردّ مقاله آنها ميفرمايد: (بلي) البته و صد البته مبعوث ميشويد تخلف پذير نيست و قابل بدا و تغيير نيست، زيرا وعده الهي تخلف ندارد وَعداً عَلَيهِ حَقًّا خلف وعدهم قبيح است از خداوند صادر شود، بلكه ادله عقليه و نقليه بر اثبات معاد فوق حد احصي است اگر معاد نباشد بعث رسل و انزال كتب و جعل احكام تمام لغو ميشود بلكه با عدل الهي نميسازد، زيرا فرق بين ظالم و مظلوم و مطيع و عاصي و عادل و فاسق و صالح و طالح و مؤمن و كافر و حق و باطل و صدق و كذب و هكذا گذارده نميشود وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ با اينكه تمام مليين عالم معتقد بمعاد هستند لكن اكثريت با كسانيست که زير بار هيچ ديني نيستند حتي بسا منكر وجود حق ميشوند دهري طبيعي لا مذهب.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 38)
شأن نزول:
نقل شده که: مردی از مسلمانان از یکی از مشرکان طلبی داشت، هنگامی که از او مطالبه کرد او در پرداخت دین خود تعلل ورزید، مرد
ج2، ص568
مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنین سوگند یاد کرد: قسم به چیزی که بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قیامت و حساب خدا بود) مرد مشرک گفت:
سوگند به خدا که او هیچ مردهای را زنده نخواهد کرد.
آیه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.
تفسیر:
معاد و پایان گرفتن اختلافها: در تعقیب بحثهایی که در آیات گذشته پیرامون مسأله «توحید» و «رسالت پیامبران» آمد، قرآن در اینجا با ذکر گوشهای از مباحث «معاد»، این بحثها را تکمیل میکند.
نخست میگوید: «و آنها مؤکدا سوگند یاد کردند که خداوند کسانی را که میمیرند هرگز مبعوث نمیکند»، و به زندگی جدید باز نمیگرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ).
این انکار بیدلیل، آن هم انکاری توأم با قسمهای مؤکّد، نشانهای از نادانی آنها و بیخبریشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنین میگوید: «این وعده قطعی خداوند است (که همه مردگان را به حیات جدید باز میگرداند تا نتیجه اعمالشان را ببینند) ولی غالب مردم نمیدانند» و بر اثر ناآگاهی دست به انکار میزنند (بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
نکات آیه
۱- سوگند مشرکان به خدا، براى مورد انکار قرار دادن حیات اخروى انسانها (و أقسموا بالله جهد أیمنهم لایبعث الله من یموت)
۲- مشرکان مکه، معتقد به وجود خداوند بودند. (و أقسموا بالله جهد أیمنهم)
۳- سوگند به خداوند، امرى رایج در بین مردم در صدراسلام (و أقسموا بالله جهد أیمنهم)
۴- جد و جهد مشرکان براى مورد انکار قرار دادن احیاى مجدد انسانها پس از مرگ (و أقسموا بالله جهد أیمنهم لایبعث الله من یموت) «جهد» مفعول مطلق نوعى براى فعل محذوف است که براى تأکید انجام فعل مى باشد. و نیز جمع آورده شدن «أیمان» (سوگندها) مى تواند مؤید برداشت فوق باشد.
۵- مشرکان مکه، حیات را به دست خداوند مى دانستند. (و أقسموا بالله ... لایبعث الله من یموت)
۶- منکران معاد، بر این پندار بودند که خداوند خود، انسانهاى مرده را زنده نمى کند. (و أقسموا بالله ... لایبعث الله من یموت)
۷- مشرکان مکه، مبعوث شدن انسان زوال پذیر را براى نبوت، قبول نداشتند. * (و أقسموا بالله جهد أیمنهم لایبعث الله من یموت) به قرینه آیات قبل - که درباره بعثت انبیا و مورد انکار قرار گرفتن آن از سوى مشرکان بود - احتمال دارد مراد آیه نکته یاد شده باشد; یعنى، منظور از «یبعث» برانگیختن براى نبوت باشد نه حشر اخروى.
۸- وعده قطعى و تخلف ناپذیر خداوند به حیات مجدد انسانها پس از مرگ (لایبعث الله ... بلى وعدًا علیه حقًّا) «وعداً» و «حقّاً» مفعول مطلق براى فعلهاى محذوف مى باشند و دلالت بر تأکید مى کنند. بنابراین معناى «بلى وعداً علیه حقّاً» چنین مى شود: آرى خبر رستاخیز انسانها، وعده اى است حق و باطل در آن راه ندارد.
۹- اکثریت انسانها، از قدرت خداوند در احیاى مجدد انسانها ناآگاهند. (بلى وعدًا علیه حقًّا و لکنّ أکثر الناس لایعلمون) ممکن است به قرینهء تناسب موضوع - که انکار و اثبات معاد است - متعلق «لایعلمون» قدرت خداوند بر احیاى مجدد انسانها باشد.
۱۰- اکثر مشرکان مکه، از قدرت خداوند بر احیاى مجدد انسانها بى خبر بودند. (بلى وعدًا علیه حقًّا و لکنّ أکثر الناس لایعلمون) برداشت فوق، بر اساس این نکته است که «ال» در «الناس» عهد ذکرى بوده و مراد از آن مشرکانى باشند که در آیات قبل از آنها سخن به میان آمده است.
۱۱- انکار رستاخیز و معاد، برخاسته از جهل و ناآگاهى است. (بلى وعدًا علیه حقًّا و لکنّ أکثر الناس لایعلمون)
۱۲- جهل و نادانى، عامل انکار حقایق (و أقسموا بالله ... لایبعث الله من یموت بلى وعدًا علیه حقًّا و لکنّ أکثر الناس لایعلمون)
۱۳- اکثریت انسانها، درباره حقیقت معاد چیزى نمى دانند. (و لکنّ أکثر الناس لایعلمون) احتمال دارد مفعول به «لایعلمون»، «شیئاً» محذوف باشد و بنابراین نکته یاد شده قابل استفاده است.
موضوعات مرتبط
- اکثریت: جهل اکثریت ۹، ۱۳
- انسان: جهل انسان ها ۹، ۱۳
- جهل: آثار جهل ۱۱، ۱۲
- حقایق: عوامل تکذیب حقایق ۱۲
- حیات: مکذبان حیات اخروى ۱; منشأ حیات ۵
- خدا: جهل به قدرت خدا ۹، ۱۰; حتمیت وعده هاى خدا ۸; نقش خدا ۶
- سوگند: سوگند به خدا ۱; سوگند به خدا در صدراسلام ۳
- مردگان: تکذیب احیاى اخروی مردگان ۴، ۶; جهل به احیاى اخروی مردگان ۹، ۱۰; حتمیت احیاى اخروی مردگان ۸
- مشرکان: تلاش مشرکان ۴; توطئه مشرکان ۴; سوگند مشرکان ۱; عقیده مشرکان ۵
- مشرکان مکه: بینش مشرکان مکه ۷; جهل اکثریت مشرکان مکه ۱۰; خداشناسى مشرکان مکه ۲; عقیده مشرکان مکه ۲; مشرکان مکه و نبوت ۷
- معاد: بینش مکذبان معاد ۶; جاهلان به معاد ۹، ۱۰، ۱۳; حتمیت معاد ۸; مکذبان معاد ۴; منشأ تکذیب معاد ۱۱
- نبوت: شرایط نبوت ۷; مکذبان نبوت بشر ۷
منابع