النحل ٢٨
کپی متن آیه |
---|
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ |
ترجمه
النحل ٢٧ | آیه ٢٨ | النحل ٢٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تَتَوَفّاهُمْ»: ایشان را قبض روح میکنند و میمیرانند (نگا: نساء / ). «السَّلَمَ»: تسلیم شدن و فرمان بردن. «بَلی»: بلی. آری. حرفیاست که بر ابطال نفی کلام پیش از خود دلالت دارد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً... (۰)
ثُمَ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ... (۲) وَ الَّذِينَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ... (۰) النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً... (۰) وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ (۱)
نزول
عکرمة گوید: این آیه درباره قومى نازل گردید که در مکه به زبان اداى شهادت نمودند و اقرار به وحدانیت خداى متعال کردند و مسلمان شدند ولى به مدینه هجرت نکردند و در جنگ بدر قریش آنان را به زور به جنگ با مسلمین وادار کردند و اینان جنگ نمودند تا همه در جنگ مزبور کشته شدند و خداوند درباره ایشان فرمود که اینان به خود ظلم و ستم نمودند که در مکه اقامت کرده و به مدینه هجرت نکردند در واقع چون هجرت ننمودند اسلام آنها از براى آنان سودى و بهره اى دربرنداشت.[۱]
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۴۰ سوره نحل
- اعتقاد به معاد، لازمۀ توحيد كامل است
- بيان اين كه گمراه كنندگان، همانند بار گناهان ناشى از اضلال شان را بر دوش مى كشند
- چگونگى تعدد «وزر» و «عذاب»، در ازای عمل واحد
- برداشت هاى نادرست از آيه «لِيَحمِلُوا أوزَارَهُم كَامِلَةً يَومَ القِيَامَة»
- مقصود از كسانى كه علم داده شده اند، در آيه شریفه
- مقصود از طيب بودن «متقين»، در حال توفّى و مرگ
- توجیه تعلق مشيت خداوند، به امر عدمى، در آيه شریفه
- تقرير و تبيين استدلال مشركان، براى بت پرستى خود
- پاسخ به دليل مشركان: تنها وظيفه پيامبران، «بلاغ مُبين» است
- تقسيم امت ها، به دو طایفه هدايت يافته و گمراه
- توضيح اين كه «ضلالت»، امر عدمى است و نمى توان گفت خدا آن را ايجاد كرده است
- تسليت و دلدارى به رسول خدا «ص»: نسبت به هدايت مشركان، حريص مباش
- تفسير آيه توسط جبريون و مفوضه، در جهت اثبات مذهب خود
- مشرکان در قيامت، اصلا ياور و ناصری ندارند
- رفع اختلاف در باره دین حق، يكى از معرّفات روز قيامت است
- اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى، به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا»
- بحث روايتى: (رواياتى در باره برخی از آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «28»
آن كسانىكه فرشتگان جانشان را مىگيرند (در حالى كه) به خود ستمكار بودهاند، پس (در آن موقع آنان) سر تسليم فرو آرند (وبه دروغ گويند:) ما هيچگونه كار بدى انجام ندادهايم. چنين نيست، بلكه قطعاً خداوند به آنچه انجام دادهايد، آگاه است.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «28»
جلد 7 - صفحه 190
الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ: كافران كسانيند كه ارواح ايشان را قبض كنند ملائكه كه اعوان ملك الموتاند. ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ: در حالتى كه ستمكارانند بر نفسهاى خود به سبب كفر و طرفيت با خدا و رسول. چون مرگ را ديدند، فَأَلْقَوُا السَّلَمَ: پس انداختند صلح را و گردن نهادند و اقرار نمودند به ربوبيت و وحدانيت حق و گفتند: ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ: نبوديم ما بجا آوريم هيچ بدى را از كفر و شرك، يعنى منكر شوند كفر و مخالفت. ملائكه جواب دهند ايشان را: بَلى: آرى، كافر بوديد و مخالفت نموديد. إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ:
بدرستى كه خداى تعالى دانا است بدانچه بوديد كه عمل مىكرديد، و شما را بر آن كارها جزا و پاداشى خواهد بود.
تبصره: يكى از معتقدات اماميه و شيعه اثنى عشريه، آن است كه مردن حق است، و خداوند سبحان عزرائيل را موكل به قبض ارواح گردانيده و ملك الموت مىباشد، و او را اعوانى است از ملائكه رحمت و نقمت، كه به امر او قبض نمايند و به او سپارند و همه را به حق تعالى عرضه دارند.
حق اليقين «1»- از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه: ذات اقدس الهى از آن عظيمتر باشد كه اين امور را خود متوجه شود، و آنچه رسولان و ملائكه او به امر او مىكنند فعل سبحانى است، زيرا به امر او مىكنند. پس برگزيده از ملائكه، رسولان و سفرا ميان خود و ميان خلق، چنانچه فرموده است كه خدا بر مىگزيند از ملائكه رسولان و از مردمان رسولان. پس هر كه از اهل طاعت است قبض روح او را ملائكه رحمت مىكنند، و هر كه از اهل معصيت است قبض روح او را ملائكه عذاب مىكنند. و ملك الموت را اعوانى چند از ملائكه رحمت و غضب هست كه به امر او عمل مىكنند و فعل ايشان فعل او
«1» بحار الانوار علامه مجلسى، جلد 6، صفحه 140، حديث اوّل (به نقل از احتجاج طبرسى)
جلد 7 - صفحه 191
است، و هرچه ايشان به عمل مىآورند منسوب به او است. پس صادق است كه خدا قبض مىكند و ملك الموت قبض مىكند و اعوان او قبض مىكنند.
پس بنابراين منافاتى بين آيات نيست كه در بعضى نسبت توفى را به خدا، و در برخى به ملك الموت، و در بعضى به ملائكه نسبت داده.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «24» لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ «25» قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ «26» ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ «27» الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «28»
فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ «29»
ترجمه
و چون گفته شود بآنها چه چيز نازل كرد پروردگار شما گويند افسانههاى پيشينيان
تا بردارند بارهاى گناهشان را بتمامى روز قيامت و پارهاى از گناهان آنانكه گمراه ميكنند آنها را از بىدانشى آگاه باشيد بد است آنچه بدوش بر ميدارند
بتحقيق مكر كردند آنانكه بودند پيش از آنها پس آمد فرمان خدا بناى آنها را از پايهها پس فرود آمد بر آنها سقف از بالاسرشان و آمد آنها را عذاب از آنجا كه نميدانستند
پس روز قيامت خوار ميكند آنها را و ميگويد كجايند انبازان من كه بوديد ستيزه ميكرديد در آنها گويند آنانكه داده شدند دانش را همانا خوارى امروز و بدى براى كافران است
آنانكه قبض روح ميكنند آنها را ملائكه با آنكه ستم كارانند بخودهاشان پس آورند پيش تسليم را كه نبوديم ما آنكه بجا آوريم هيچ بدى را آرى همانا خدا دانا است بآنچه بوديد كه بجا مىآورديد
پس در آئيد از درهاى جهنّم جاودانيان در آن پس هر آينه بد است آرامگاه تكبّر كنندگان..
جلد 3 صفحه 280
تفسير
- وقتى مردمان منصف آيات قرآن را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مسلمانان ميشنيدند و تعجّب ميكردند از طرز و اسلوب و فصاحت و بلاغت آن و بكفّار قريش ميگفتند اين چه كلامى است كه پروردگار شما نازل فرموده و از عهده بشر آوردن مانند آن خارج است آنها در جواب از روى تكبّر و عناد ميگفتند سخنان پريشان و افسانههاى پيشينيان مانند اسكندر نامه و رستم نامه است و اين سخن براى آنها نتيجهاى نداشت جز آنكه علاوه بر بار گناهان خودشان كه بايد بدوش بكشند بدون نقص در روز قيامت قسمتى از گناهان كسانى را هم كه براى نادانيشان باين سخن آنها گمراه شدند بايد بدوش بكشند چون عقلا و شرعا كسانيكه سبب معصيت و گمراهى ديگران شوند با آنها در گناه شريكند به اين معنى كه بمقدار گناه عملى كه از معصيت كار صادر شده در نامه عمل كسانيكه سبب معصيت شدهاند ثبت خواهد شد بدون آنكه از گناه صاحب معصيت كم شود و همچنين است حال كسانيكه موجب شدند كه عمل خيرى از كسانى صادر شود آنها هم شريكند با اينها بدون آنكه چيزى از ثواب آن عمل خير براى عاملش كم شود و به اين معنى رواياتى در مجمع و غيره از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است و اين در صورتى است كه گمراه شدگان تقصير نموده باشند در طلب علم و بدون دقت و نظر و تحقيق قول گمراه كنندگان را قبول كرده باشند به بىدانشى و الا معذورند ولى كسانيكه جد و جهد نمايند در طلب حقّ خداوند راه هدايت را بآنها ارائه خواهد داد پس اگر بضلالت باقى بمانند معلوم است كه در طلب كوتاهى نمودهاند اين حال گناهانى است كه از گمراه شدگان باغواء گمراه كنندگان سر ميزند و اما گناهانى كه از آنها بدون اين سبب سر ميزند مربوط باينها نيست بلكه مخصوص بخودشان است و بلحاظ اين نكته كلمه من تبعيضيه ذكر شده است و البته گناهى را كه سايرين لذتش را بردهاند شخص بدوش بكشد بد بارى است كه بدوش كشيده و در بعضى روايات حاملان بار گناه بكسانيكه غصب خلافت امير المؤمنين عليه السّلام را نمودند و گمراه شدگان باتباع آنها تفسير شده است و هر خون ناحقّ و فتنه و فساد و غضب فرج و مالى كه محقّق شود گناهش را براى آن دو نفر اثبات فرمودهاند بدون آنكه از گناه اهل عالم چيزى كم شود و كسانيكه با خدا و پيغمبرانش مكر و حيله نمودند
جلد 3 صفحه 281
از اقوام سابقه خداوند همان نقشهاى را كه كشيده بودند بخدعه در مقابل دعوت انبياء مانند بنائى كه از پى و بن كنده شود بر سر آنها خراب فرمود و در نتيجه همان نقشه كشى و مكر و خدعه ذليل و خوار و هلاك شدند كه بهيچ وجه احتمال نميدادند و تصوّر نميكردند كه از اين راه معذّب شوند علاوه بر اين روز قيامت خوار و ذليل و رسوا فرمايد خداوند آنها را و ميفرمايد كجايند بتهائيكه شريك من قرار داده بوديد و با اهل ايمان و پيغمبران من بر سر آنها مخالفت و منازعت و مخاصمت مينموديد و انبياء و ائمه و علماء كه داعيان بتوحيد بودند براى شماتت و مزيد اهانت آنها ميگويند امروز روز رسوائى و ذلت و خوارى و عذاب اين كافران است كه بحال كفر و ظلم بنفس از دنيا رفتند و ملائكه عذاب از اعوان ملك الموت آنها را قبض روح نمودند به اين كه خودشان را بدست خودشان مستحق عذاب دائم نموده بودند پس آنها از در تسليم و انقياد بيرون آيند و از نهايت وحشت منكر شوند اعمال بد خودشان را ولى ديگر فائده ندارد جواب از طرف داعيان بتوحيد ميرسد بآنها بلى دروغ ميگوئيد خدا ميداند كه چه كارهاى بدى ميكرديد از بت پرستى و تكذيب انبياء و ائمه هدى و بمجازات خواهيد رسيد پس وارد شويد هر دستهاى از درى از درهاى جهنّم كه مخصوص بآن دسته است براى اقامت دائمى و بد است آرامگاه كسانيكه تكبّر نمودند از قبول اوامر انبياء و ائمه و علماء كه داعيان الى اللّه بودند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود هر كس براى خود برترى بر ديگرى بيند او از متكبّران است شخصى عرض كرد كسى ديگرى را مشغول بگناهى بيند و خود را برتر از او داند براى آنكه از آن گناه محفوظ مانده فرمود هيهات هيهات شايد خداوند آن گناهكار را آمرزيد و او تكليفش معلوم نشد و موقوف بحساب گرديد چنانچه سحره در قصّه حضرت موسى فورا آمرزيده شدند و ساير اهل ايمان تعيين تكليفشان موقوف بحساب بود.
جلد 3 صفحه 282
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
الَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمِي أَنفُسِهِم فَأَلقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ بَلي إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما كُنتُم تَعمَلُونَ «28»
كساني را که ملائكه قبض روح آنها را ميكنند در حالي که ظلم كردند بنفوس خود پس خود را تسليم و منقاد كردند که ما نبوديم که مرتكب عمل زشتي باشيم بلي بوديد که مرتكب ميشديد محققا خداوند عالم است بآنچه بوديد عمل ميكرديد الَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائِكَةُ توفي بمعني اخذ بقوت است، چنانچه در حق عيسي عليه السّلام ميفرمايد: إِذ قالَ اللّهُ يا عِيسي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ الاية آل عمران آيه 48.
و از همين بابست توفي دين و اغلب در آيات اطلاق بر قبض روح شده اينهم تارة نسبت بخدا داده شده اللّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوتِها زمر آيه 43 و تارة نسبت بملك الموت داده شده قُل يَتَوَفّاكُم مَلَكُ المَوتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُم سجده آيه 11 و تارة نسبت بملائكه همين آيه شريفه و تمام درست است چون ملائكه اعوان ملك الموت هستند و تحت امر آن و ملك الموت هم تحت امر الهي است، لذا تعبير بوكل بكم كرده و موكل خداوند است و مراد از توفي و اخذ و قبض اخذ روح انسانيست که مجرد است و قابل بقاء است و پس از قطع علاقه از اينکه بدن عنصري تعلق ميگيرد بقالب مثالي و بدن برزخي و مثل افلاطوني تا روز قيامت که تعلق بگيرد بهمين بدن عنصري و مبعوث شود و اما روح حيواني يك بخاريست و وقتي که تمام شد
جلد 12 - صفحه 111
فاني ميشود، بلكه بنا بر كم منفصل آن بآن فاني ميشود و موجود ميشود مثل زمان و حركت و سير ظالمي انفسهم خبر الّذين و ظلم بغير هم ظلم بنفس است و ظلم در دين هم ظلم بنفس است، پس شامل شرك و كفر و ضلالت و فسق و فجور ميشود فَأَلقَوُا السَّلَمَ القاء سلّم اظهار تسليم است که مدعي ميشوند که ما تسليم اوامر الهي بوديم و قدمي بر مخالفت بر نداشتيم ما كُنّا نَعمَلُ مِن سُوءٍ هيچگونه سويي از ما سر نزده و عمل زشتي نكردهايم (بلي) كلمه بلي نفي ما قبل ميكند بخلاف نعم که اثبات ما قبل ميكند وَ إِذ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّيَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلي أَنفُسِهِم أَ لَستُ بِرَبِّكُم قالُوا بَلي اعراف آيه 171 أَ إِنَّ لَنا لَأَجراً إِن كُنّا نَحنُ الغالِبِينَ شعرا آيه 41 إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما كُنتُم تَعمَلُونَ بعد از علم الهي و نامه اعمال و شهادت ملائكه حفظه و جوارح و رؤيت رسول و مؤمنين جاي انكار نيست.
وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ توبه آيه 105.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 28)- این آیه با تعبیری که درس تکان دهندهای برای بیدار کردن غافلان و بیخبران است در توصیف کافران میگوید: آنها «کسانی هستند که فرشتگان مرگ روح آنها را میگیرند، در حالی که به خود ظلم کرده بودند» (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ).
زیرا انسان هر ظلم و ستمی کند در درجه اول به خودش باز میگردد و خانه خویشتن را قبل از خانه دیگران ویران میسازد.
اما آنها هنگامی که خود را در آستانه مرگ میبینند و پردههای غرور و غفلت از مقابل چشمانشان کنار میرود «فورا تسلیم میشوند، (و به دروغ میگویند:) ما کار بدی انجام نمیدادیم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
آیا دروغ میگویند، به خاطر این که دروغ بر اثر تکرار، صفت ذاتی آنها شده است؟ و یا میخواهند بگویند ما میدانیم این اعمال را انجام دادهایم ولی اشتباه کردهایم و سوء نیت نداشتهایم، ممکن است هر دو باشد.
ولی بلافاصله به آنها گفته میشود شما دروغ میگویید، اعمال زشت فراوانی انجام دادید «آری خداوند به آنچه انجام میدادید (و همچنین از نیتهای شما) باخبر است» (بَلی إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بنابراین جای انکار کردن و حاشا نمودن نیست! و این ایمان اضطراری هم سودی ندارد.
نکات آیه
۱- کافران، کسانى اند که با کفر خود، به خویش ستم مى کنند. (الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ظالمى أنفسهم) «الذین» صفت «الکافرین» و «ظالمى» حال براى آن است. مراد از «ظالمى أنفسهم» به قرینه لفظ «الکافرین» ظلم کنندگان به خود با انتخاب کفر است.
۲- کافرانى که با حالت ظلم به نفس (کفر) از دنیا بروند، در قیامت گرفتار خوارى و ذلت خواهند شد. (إن الخزى الیوم و السوء على الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ظالمى أنفسهم)
۳- کفر، ظلم به نفس است. (الکفرین . الذین ... ظالمى أنفسهم)
۴- شرک، ظلم به نفس است. (و یقول أین شرکاءى ... الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ظالمى أنفسهم)
۵- انسانها، به وسیله ملائکه قبض روح مى شوند. (تتوفّ-هم الملئکة)
۶- ملائکه قبض روح انسانها، متعددند. (تتوفّ-هم الملئکة)
۷- انسان با مرگ، نیست و نابود نمى شود. (تتوفّ-هم الملئکة) «تتوفّى» (از مصدر توفّى) به معناى گرفتن چیزى به صورت کامل است و این حکایت از آن دارد که انسان با مرگ نابود نمى شود; بلکه حقیقت وى اخذ و منتقل مى گردد.
۸- انسان، حقیقتى فراتر از جسم دارد. (تتوفّ-هم الملئکة) روشن است که جسم انسان پس از مرگ در زمین مى ماند و دچار پوسیدگى و زوال مى شود و این نشان مى دهد که آنچه ملائکه به صورت کامل مى گیرند، باید غیر از جسم وى باشد.
۹- کافران به هنگام مرگ، تسلیم و منقاد مى شوند. (الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ... فألقوا السلم)
۱۰- کافران، به هنگام مرگ دچار وحشت و ترس مى شوند. (الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ... فألقوا السلم) تسلیم شدن کافران به هنگام مرگ به قرینه «ما کنا نعمل من سوء» - که در مقام دفاع بیان شده است - مى تواند مشعر به نکته یاد شده باشد.
۱۱- کافران پس از مرگ، به کلى منکر اعمال زشت دنیوى خویش مى شوند. (الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ... ما کنّا نعمل من سوء)
۱۲- کسانى که با ارتکاب اعمال زشت در دنیا به خود ستم کرده اند، در قیامت منکر آن اعمال مى شوند. (الذین تتوفّ-هم الملئکة ظالمى أنفسهم ... ما کنّا نعمل من سوء) برداشت فوق، بنابراین احتمال است که مراد از «ظالمى أنفسهم» - به قرینه «ما کنّا نعمل من سوء» (ما مرتکب عمل زشت نمى شدیم) - اعمال ناپسند و زشتى باشد که مرتکبان آنها، آن را از خود نفى مى کنند.
۱۳- کافران پس از مرگ، به حقایقى دست مى یابند و از اعمال گذشته خود نگران مى شوند. (الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ظالمى أنفسهم ... ما کنّا نعمل من سوء) از اینکه کافران پس از مرگ، بى آنکه حرفى زده شود، به دفاع از خود مى پردازند و منکر کارهاى زشت خود مى شوند، به دست مى آید که آنان به چیزهایى از جمله به وضعیت بد خود و اینکه کردارشان باعث گرفتار شدن آنان به عذاب مى شود، دست مى یابند.
۱۴- مرگ، عامل کشف حقایقى براى انسان (الذین تتوفّ-هم الملئکة ... فألقوا السلم ما کنّا نعمل من سوء)
۱۵- اسطوره خواندن قرآن، توطئه علیه دین الهى و انتخاب کفر، اعمالى زشت و ناپسند (و إذا قیل لهم ماذا أنزل ربّکم قالوا أسطیر الأولین ... قد مکر الذین من قبلهم ... الکفرین . الذین تتوفّ-هم الملئکة ظالمى أنفسهم ... ما کنّا نعمل من سوء)
۱۶- خداوند، قطعاً به اعمال کافران آگاه است. (إن الله علیم بما کنتم تعملون)
۱۷- خداوند، علیم (دانا) است. (إن الله علیم)
۱۸- علم و عقیده ملائکه به آگاهى خداوند از کردار انسانها (بلى إن الله علیم بما کنتم تعملون) برداشت فوق بر این اساس است که «بلى إن الله ...» کلام ملائکه در برابر ادعاى کافران باشد.
۱۹- کافران در قیامت، در دفاع از خود به دروغ گویى خواهند پرداخت. (ما کنّا نعمل من سوء بلى إن الله علیم بما کنتم تعملون)
۲۰- امکان دروغ گویى در قیامت (ما کنّا نعمل من سوء بلى إن الله علیم بما کنتم تعملون)
۲۱- کافرانى که با حالت کفر از دنیا مى روند، همواره در دنیا در مسیر نادرست بوده و مرتکب اعمال زشت مى شوند. (ما کنّا نعمل من سوء بلى إن الله علیم بما کنتم تعملون) دو عبارت «ما کنّا نعمل» و «ما کنتم تعملون» دلالت بر ماضى استمرارى دارد. عبارت اول سخن کافران است که با آن به کلى منکر ارتکاب عمل زشت هستند و عبارت دوم جواب به آنهاست که بر استمرار عمل زشت آنها دلالت مى کند.
روایات و احادیث
۲۲- «عن أمیرالمؤمنین(ع): ... انه لیس أحد من الناس تفارق روحه جسده حتى یعلم إلى أىّ المنزلین یصیر، إلى الجنة أم النار ... إن کان عدواً لله فتحت له أبواب النار ... و نظر إلى ما أعدّ الله له فیها ... کلّ هذایکون عند الموت ... قال الله تعالى ... « الذین تتوفّاهم الملائکة ظالمى أنفسهم ...فادخلوا أبواب جهنّم ...» ...;[۲] از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است:... روح از بدن هیچ یک از مردم جدا نمى شود تا اینکه بدانند به سوى کدام یک از دو جایگاه مى رود: بهشت یا آتش ...؟ اگر دشمن خدا باشد، درهاى آتش براى او باز مى شود ... و به آنچه خدا در آن جا برایش آماده کرده است، نگاه مى کند ... این همه هنگام مرگ خواهد بود ... خداى تعالى فرمود: الذین تتوفّاهم الملائکة ظالمى أنفسهم ... فادخلوا أبواب جهنّم ...».
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: علیم ۱۷
- انسان: ابعاد انسان ۸; فرجام انسان ها ۷; ویژگیهاى انسان ۸
- جهنمیان: قبض روح جهنمیان ۲۲
- حقایق: عوامل ظهور ۱۴
- خدا: خدا و عمل انسانها ۱۸; خدا و عمل کافران ۱۶; علم خدا ۱۶
- خود: ظلم به خود ۱، ۲، ۳، ۴، ۱۲
- دین: توطئه علیه دین ۱۵
- ذلت: عوامل ذلت اخروى ۲
- روح: قابض روح ۵، ۶
- شرک: حقیقت شرک ۴
- ظالمان ۱: ظالمان ۱ در قیامت ۱۲; عمل ناپسند ظالمان ۱ ۱۲
- عقیده: عقیده به علم خدا ۱۸
- عمل: عمل ناپسند ۱۵
- قرآن: تهمت افسانه به قرآن ۱۵; ناپسندى افترا به قرآن ۱۵
- قیامت: تکذیب عمل در قیامت ۱۲; دروغگویى در قیامت ۱۹، ۲۰; ظهور حقایق در قیامت ۱۳
- کافران: احتضار کافران ۹، ۱۰; انقیاد کافران ۹; ترس کافران ۱۰; دروغگویى کافران ۱۹; ذلت اخروى کافران ۲; ظلم کافران ۱; عمل ناپسند کافران ۱۱، ۲۱; کافران پس از مرگ ۱۱; کافران در قیامت ۱۹; کافران و تکذیب عمل ۱۱; کیفر اخروى کافران ۲; مرگ کافران ۹، ۱۰; نگرانى اخروى کافران ۱۳; ویژگیهاى کافران ۱
- کفر: آثار کفر ۲; حقیقت کفر ۱، ۳; مرگ با کفر ۲، ۲۱; ناپسندى کفر ۱۵
- مرگ: حقیقت مرگ ۷; نقش مرگ ۱۴
- ملائکه: تعدد ملائکه مرگ ۶; عقیده ملائکه ۱۸; علم ملائکه ۱۸; ملائکه مرگ ۵; نقش ملائکه ۵
منابع