القيامة ٥
کپی متن آیه |
---|
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ |
ترجمه
القيامة ٤ | آیه ٥ | القيامة ٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لِیَفْجُرَ»: تا گناه کند. علل گرایش به مادیگری و انکار مبدأ و معاد، غیر مقیّد بودن به چیزی، یعنی کسب آزادی برای انجام گناهان، و گریز از مسؤولیّتها، و اقناع کاذب وجدان است. وگرنه کسی برای نفی مبدأ و معاد، ادلّه و براهینی در دست ندارد، و از درون به مادیگری خود قانع و راضی نمیباشد. «أُمَامَهُ»: آیندهای را که در پیش دارد. یعنی مادام که زنده است.
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۵ سوره قيامت
- مقصود از «نفس لوّامه»، كه بدان سوگند ياد شده است
- آزادى طلبى انسان، انگيزه تكذيب قيامت و پرسش انكارآميز از زمان آن است
- جستجوی گريزگاه در قيامت، از باب ظهور مَلَكات آدمى است
- قرارگاه انسان در قیامت، فقط به سوى پروردگار است
- وجوهى كه درباره مقصود از «مَا قَدّمَ وَ أخَّر» گفته شده است
- بصیرت کامل انسان بر نفس خود، در قیامت
- بحث روایی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ «1» وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ «2» أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ «3» بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ «4» بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ «5» يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ «6»
به روز قيامت قسم مىخورم. و به نفس ملامتگر قسم مىخورم (كه شما پس از مرگ زنده خواهيد شد.) آيا انسان مىپندارد كه استخوانهاى او را (بعد از مرگ) جمع نمىكنيم؟ بلكه ما قادريم (خطوط سر) انگشتان او را (بار ديگر) درست كنيم، ولى انسان مىخواهد راه فسق و فجور را پيش روى خود باز كند. (لذا از روى ترديد) مىپرسد: روز قيامت چه وقت است؟
نکته ها
اين سوره و سوره بلد با جمله «لا أُقْسِمُ» آغاز شده است. به گفته بسيارى از مفسّران، حرف «لا» براى تأكيد است ولى بعضى آن را براى نفى مىدانند، يعنى مطلب به قدرى روشن است كه سوگند نمىخورم.
شايد شباهت قيامت با نفس لوّامه كه هر دو مورد قسم واقع شدهاند، در اين باشد كه در دنياى كوچك وجود انسان دادگاهى به نام نفس لوّامه وجود دارد، در عالم هستى نيز دادگاهى به نام قيامت قرار دارد. «1»
«1». تفسيرنمونه.
جلد 10 - صفحه 304
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابن مسعود فرمود: اعمال خوب را زياد انجام بده كه نيكوكار و بدكار، هر دو در قيامت پشيمان خواهند بود. نيكوكاران از اين كه چرا كارهاى نيك بيشترى انجام ندادهاند و بدكاران از كوتاهىها و تقصير خود. سپس فرمود: آيه «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» شاهد و گواه اين مطلب است. «1»
نفس در قرآن
در قرآن و روايات و دعاها، چند گونه نفس براى انسان تصوير شده است:
الف) نفس امارّة
- كه همواره انسان را به بدىها فرمان مىدهد و اگر با عقل و ايمان مهار نشود، انسان را به سقوط و تباهى مىكشاند. در قرآن مىخوانيم: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي» «2» به درستى كه نفس (انسان را) به كارهاى زشت و ناروا فرمان مىدهد مگر آن كه پروردگارم رحم كند.
اين نفس، آنقدر خواهش و خواسته خود را تكرار مىكند تا انسان را گرفتار سازد. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: نفس امّارة همچون فرد منافق تملّق انسان را مىگويد و در قالب دوست جلوه مىكند تا بر انسان مسلّط شود و او را به مراحل بعد وارد كند. «3»
قرآن كريم در سوره يوسف مىفرمايد: پس از آن كه برادران يوسف، بنيامين را در سرزمين مصر به جاى گذاشته و به نزد پدر برگشتند و ماجراى دستگير شدن او به اتهام سرقت بيان كردند، حضرت يعقوب به آنان فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ» «4»* بلكه نفس، اين كار زشت را براى شما زينت داد و شما را به سوى آن كشاند.
در حديث ديگرى مىخوانيم: بعد از نماز، از خداوند چنين بخواهيد: «الهى لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا» حتّى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به نفس خودم وامگذار. «5»
«1» بحار ج 74 ص 104
«2» يوسف 53
تفسير نور(10جلدى) ج10 304 الف) نفس امارة ..... ص : 304
«3» غررالحكم
«4» يوسف 83
«5» كافى ج 3 ص 346
جلد 10 - صفحه 305
امام زين العابدين عليه السلام در مناجات شاكّين به خداوند متعال عرض مىكند: من از نفسى به تو شكايت مىكنم كه به بدىها فرمان مىدهد، به سوى خطاها مىرود، نسبت به انجام گناه شتابان است، هنگامى كه شرّى به او مىرسد فرياد مىزند و هنگامى كه قرار است خيرى از ناحيه او به كسى برسد بخل مىورزد، به لهو و لعب تمايل شديد دارد، از غفلت و سهو و اشتباه پر شده است، به سوى گناه سرعتم مىبخشد و براى توبه، مرا به طفره وا مىدارد.
ب) نفس لوّامة
- كه در اين سوره (قيامت) آمده است و شايد مراد از آن، همان وجدان اخلاقى باشد. آرى، انسان داراى حالتى است كه در برابر انجام بدىها يا كم شدن خوبىها، هم در دنيا خود را ملامت مىكند و هم در آخرت. اين ملامتها، همان ندامت و پشيمانى است كه مىتواند مقدّمه توبه باشد و يا بسترى براى يأس و خودباختگى فراهم آورد.
ج) نفس مطمئنّة
- كه در اثر نماز و ياد خدا حاصل مىشود و انسان به آرامش و اطمينان دست پيدا مىكند. قرآن كريم در يك مىفرمايد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» «1» نماز را به پادار تا به ياد من برسى و در جاى ديگر مىفرمايد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» «2» آگاه باشيد كه با ياد خداوند دلها اطمينان و آرامش پيدا مىكنند.
انسان مطمئن، از مرگ نمىهراسد، مشتاق شهادت است، به زرق و برقها و جلوههاى دنيا بىاعتنا است و به مقدّرات الهى همواره راضى است.
منكران معاد گاهى سؤالاتى را براى انكار قيامت مطرح مىكردند. از جمله اين كه مىگفتند: «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» «3» چه كسى اين استخوانها را زنده مىكند در حالى كه پوسيده و پراكنده شدهاند؟ و گاهى به طور علنى قيامت را انكار مىكردند و مىگفتند: «إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» «4» جز اين زندگانى دنيا، زندگانى ديگرى نيست كه ما در آن به دنيا مىآييم و مىميريم و ما مبعوث نمىشويم.
در مقابل ترديد و تشكيك مخالفان در معاد كه بازگشت آن به قدرت خداوند است، قرآن بر قدرت الهى در باز آفريدن انسانها تأكيد مىكند كه به نمونههايى از آن اشاره مىكنيم:
«قادِرٌ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» «5»* او قادر است كه همانند آنها را دوباره خلق كند.
«بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى» «6»* خداوند بر اينكه مردگان را زنده كند توانا است.
«1». طه، 14.
«2». رعد، 28.
«3». يس، 78.
«4». مؤمنون، 37.
«5». اسراء، 99.
«6». احقاف، 33.
جلد 10 - صفحه 306
«عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» خداوند بر بازگرداندن او توانا است.
و در اين آيه مىفرمايد: نه تنها بازگرداندن اصل انسان، بلكه آفرينش خطوط نوك انگشتان او در نزد خداوند كار مهمّى نيست. «بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
در انگشتان هر انسانى خطوط خاصّى است كه مخصوص به اوست و هيچ دو نفرى پيدا نمىشوند كه خطوط انگشتان آنها يكسان باشد و به همين جهت براى شناسايى مجرمان، از انگشت نگارى استفاده مىكنند. آرى علم خداوند و قدرت او بر ظريفترين ذرّات وجود هر فردى جارى است. «نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
پیام ها
1- در نزد خداوند، وقوع قيامت قطعى است و لذا به آن سوگند مىخورد. «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ»
2- يكى از ويژگىهاى انسان، داشتن وجدان اخلاقى و شناخت فطرى خوبىها و بدىها و سرزنش و ملامت خود يا ديگران به هنگام انجام بدىها است.
«بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»
3- در ميان سه نفس امّاره، مطمئنّة و لوّامة، آن كه به سرزنشها و حسرتهاى روز قيامت شباهت دارد، نفس لوّامة است. لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ... بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ
4- ايمان به معاد مانع از انجام فسق و فجور است. لذا آنان كه بناى بر انجام گناه و فجور دارند، معاد را زير سؤال مىبرند. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ»
5- منكران معاد، بر اساس پندار و خيال به انكار قيامت مىپردازند نه استدلال و دليل و برهان. «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ»
6- اعضا و جوارح و استخوانهاى پوسيده و پراكنده، در قيامت قابل جمعآورى است. «نَجْمَعَ عِظامَهُ»
جلد 10 - صفحه 307
7- معاد جسمانى است و در قيامت وجود انسان از استخوانهاى خودش است.
«نَجْمَعَ عِظامَهُ»
8- نقل پندارهاى باطل و ردّ آنها جايز است. أَ يَحْسَبُ ... بَلى قادِرِينَ
9- آفريده خداوند، داراى نظم و نظام است، چه در دنيا: «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى» «1» و چه در آخرت: «نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
10- انسان قيامت، همان انسان دنيايى است. «بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ»
11- خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختيار و اراده عطا كرده است و او مىتواند بر خلاف عقل و فطرت و آگاهى خود تصميم بگيرد. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ»
12- بسيارى از كسانى كه قيامت را انكار مىكنند مشكل علمى ندارند، بلكه از نظر روانى انكار آنان براى آن است كه به خيال خود راه را براى خواستههاى خود باز كنند. «يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ «5»
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ: بلكه مىخواهد انسان منكر قيامت به اين انكار و تكذيب خود، لِيَفْجُرَ أَمامَهُ: تا هميشه به فجور مشغول باشد در زمانى كه نزد او است از اوقات زندگانى. سعيد بن جبير گويد: مراد آنكه گناه را مقدم و توبه را مؤخر سازد تا آنكه مرگ را دريابد بر بدترين احوال و اقبح اعمال.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ «1» وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ «2» أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ «3» بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ «4»
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ «5» يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ «6» فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ «7» وَ خَسَفَ الْقَمَرُ «8» وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ «9»
يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ «10» كَلاَّ لا وَزَرَ «11» إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ «12» يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ «13» بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ «14»
وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ «15»
ترجمه
قسم نميخورم بروز قيامت
و قسم نميخورم بنفس ملامت كننده خود را
آيا گمان ميكند انسان كه جمع نخواهيم كرد استخوانهاى او را
آرى توانائيم بر اينكه راست و درست نمائيم سر انگشتان او را
بلكه ميخواهد انسان كه كار بد كند در آنچه پيش رو دارد
از عمر ميپرسد كى خواهد بود روز قيامت
پس وقتى كه خيره شود چشم
و تيره گردد ماه
و جمع كرده شوند خورشيد و ماه
ميگويد آدمى در چنين روز كجا است گريزگاه
نه چنين است پناهگاهى نيست
بسوى پروردگار تو در چنين روز قرار گاه است
خبر داده ميشود انسان در چنين روز به آنچه پيش فرستاد و آنچه مؤخر داشت
بلكه انسان بر نفس خود بينا است
و اگر چه بياورد عذرهاى خود را.
تفسير
گفته شده نازل گرديده در باره عدى بن ربيعه كه پرسيد از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از امر قيامت و آنحضرت فرمود حق است پس او گفت اگر به بينم آنروز را تصديق نميكنم تو را آيا چنين چيزى ميشود كه خدا جمع كند اين استخوانها را و بنابر اين محتمل است كلمه لا در دو آيه اشاره باشد بنفى قول او يعنى نه چنين
جلد 5 صفحه 309
است كه تو تصوّر نمودى قسم بروز قيامت كه روز بزرگ مهمّى است و قسم بجان كسيكه ملامت ميكند خود را بر تقصير در طاعت اگر چه سعى نموده باشد در امتثال اوامر حق بقدر استطاعت چون چنين نفسى بسيار شريف است و لطف كلام در آنستكه بقسم بيان شده تحقق و اهميّت و شرافت آنروز و آنكه هر چه براى آنروز آدمى كار كند كم كرده و باز مستحق ملامت است و محتمل است لا زائده باشد چنانچه گفتهاند كه اين معمول است در كلام عرب و بنابر اين متعلّق قسم محذوف است يعنى سوگند بروز قيامت و نفس بسيار ملامت كننده خود را كه آنروز خواهد آمد و محتمل است مراد آن باشد كه قسم نميخورم بروز قيامت و قسم نميخورم بجان كسيكه ملامت كننده است خود را براى آنكه بيان قدرت خدا محتاج بقسم نيست تمام مردم زنده خواهند شد بقدرت خدا و اين نوع كلام در افاده تأكيد مانند قسم ياد نمودن است اگر چه گوينده قسم ياد ننموده است و در هر حال سؤال در ايحسب الانسان براى انكار است يعنى نبايد انسان چنين گمانى كند كه ما قادر نيستيم بجمع آورى استخوانهاى پوسيده او آرى قادريم استخوانهاى كوچك سر انگشتان او را جمع آورى نمائيم و راست و درست كنيم خطوط آنرا چه رسد باستخوانهاى بزرگ او ولى آدمى باين انكار ميخواهد در آتيه خود هر قدر از زمان در مقابل داشته باشد مشغول بفسق و فجور گردد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه پيش مىاندازد گناه را و عقب مىاندازد توبه را و ميگويد بعد از اين توبه ميكنم و بطور استهزاء ميگويد چه زمان خواهد بود روز قيامت پس وقتى كه از شدّت هول و وحشت چشم متحيّر و خيره گردد و قمّى ره نقل فرموده كه خيره ميشود چشم بطوريكه نتواند آنرا بهم زند و بفتح راء نيز قرائت شده و ماه بىنور گردد و آفتاب و ماه با هم يكجا جمع شوند و ستارهها در اطراف آندو حلقه زنند چنانچه مستفاد از بعضى روايات است يا جمع شوند با يكديگر در بىنورى و خسوف تا آنكه ظلمت عالم را فرا گيرد چنانچه گفتهاند و بعيد نيست مراد برچيده شدن دستگاه گردش افلاك و پيدايش شبانه روز و ماه و سال باشد به تبع فناء آفتاب و ماه و بهم خوردن اوضاع اينعالم در هر حال در چنين وقتى و
جلد 5 صفحه 310
چنين روزى آدمى ميگويد كجا بايد فرار كرد يا كجا است فرار گاه يعنى آرزوى خام ميكند و خدا ميفرمايد نه فرار گاهى است و نه ميتوان فرار نمود هيچ ملجأ و پناه و مركز ثقلى كه بتوان در آن آرامشى پيدا كرد نيست فقط در آنروز محلّ قرار و استقرار محضر عدل الهى و حكم و فرمان او است خبر داده ميشود بآدمى در آنروز از آنچه در زمان حياتش بجا آورده از خير و شرّ و آنچه بعد از فوتش باو ميرسد از آن دو چنانچه از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه مراد هر چيزى است كه مقدّم داشته از خير و شرّ و آنچه را مؤخّر داشته چون كسيكه سنّتى بگذارد براى آنكه بعد از خودش بآن عمل شود پس اگر شرّ باشد براى او است وزر كسانيكه بآن عمل ميكنند و از وزر عمل كنندگان بآن چيزى كم نميشود و اگر خير باشد براى او است مانند اجور ايشان و از اجر آنها چيزى كم نميشود ولى آدمى خودش حجّت و گواه بر نفس خودش ميباشد و محتاج نيست باو خبر داده شود چون خودش بهتر از حال و كار خودش خبر دارد و اعضاء و جوارحش شهادت ميدهند يا خودش ديده بينا است براى خودش اگر بصيرة صفت عين باشد كه حذف شده و الا بمعناى حجّت و بيّنه است كه ذكر شد اگر چه در مقام اعتذار براى خود عذر تراشىها نمايد چنانچه قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه ميداند چه كرده اگر چه عذر ميخواهد و در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده اين چه كارى است شما ميكنيد كه خوبى را اظهار و بدى را مستور ميداريد آيا چنين نيست كه اگر مراجعه بنفس خودتان بنمائيد ميدانيد كه اينطور نيست و خدا ميفرمايد بل الانسان على نفسه بصيره وقتى باطن خوب شد ظاهر هم خوب ميشود و در روايت ديگر است كه آنحضرت اين آيه را تلاوت فرمود و فرمود چه كارى است كه آدمى عذر جوئى كند براى مردم بر خلاف آنچه خدا ميداند از او پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس پنهان كند سريره خود را خدا آنرا در بر او مانند لباس آشكار كند اگر خير است خير و اگر شرّ است شرّ و ظاهرا مراد از معاذير عذرهاى غير موجّهى است كه براى ترك طاعت يا فعل معصيت يا خوى بد ميآورند و بعضى آنرا بستور و پردهها تفسير نمودهاند و بنابر اين مراد پرده پوشى نمودن از گناه است براى اشتباه كارى و تبرئه نفس نه براى حفظ احترام نهى
جلد 5 صفحه 311
الهى چون آن خوب است و اللّه اعلم بحقائق الامور.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بَل يُرِيدُ الإِنسانُ لِيَفجُرَ أَمامَهُ «5»
بلكه اراده ميكند انسان که فسق و فجور را پيش بيندازد که معني ليفجر از ماده فجور و اينکه آيه شريفه را چند نحو تفسير كردهاند يكي آنكه: نوعا ميگويند: ما که باين زودي نميميريم حال خوشگذرانيهاي خود را ميكنيم بعدا توبه ميكنيم، يا اينكه ميگويند: خدا كريم است چه احتياجي بمعاصي ما دارد ميبخشد و ميآمرزد، يا آنكه پيغمبر و ائمه ما را شفاعت ميكنند يا وصيت ميكنيم که ورثه تدارك كنند و امثال اينکه عذرها ولي غافل از اينكه اجل پيري و جواني ندارد و بغتة ميرسد و در توبه بسته ميشود، بعلاوه معصيت که ادامه پيدا كند قبحش از نظر ميرود و ملكه ميشود و حال توبه سلب ميشود، بعلاوه هر چه بگذرد حريصتر ميشود، ديگر آنكه فجور بمعني تكذيب است و انكار بعث و نشور و عقاب و عذاب ميكند. سوم آنكه تمام عمرش را بمعصيت طي ميكند و ابدا حال توبه ندارد و پشيمان نميشود زيرا قلبي که سياه شد و قساوت پيدا كرد و شيطان مسلط شد و دنيا و لذائذش جلوه كرد و نفس مايل شد بكلي خدا و دين و آخرت از نظرش ميرود و غفلت او را ميگيرد و ميرود آنجا که ميرود و هر چه از قيامت بر او بگويند:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 5)- در این آیه به یکی از علل حقیقی انکار معاد اشاره کرده، میفرماید: انسان شک در معاد ندارد «بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند»! (بل یرید الانسان لیفجر امامه).
او میخواهد از طریق انکار معاد، کسب آزادی برای هرگونه هوسرانی و ظلم و بیدادگری و گناه بنماید، هم وجدان خود را از این طریق اشباع کاذب کند، و هم در برابر خلق خدا مسؤولیتی برای خود قائل نباشد.
نکات آیه
۱ - انکار و زیر سؤال بردن برپایى قیامت، بهانه کافران براى انجام هرگونه فسق و فجور (أیحسب الإنسن ألّن نجمع عظامه ... بل یرید الإنسن لیفجر أمامه) «فجور» (مصدر «یفجر») به معناى فسق (صحاح اللغة) و لام در «لیفجر» براى تعلیل است. «أمام» اسم مکان و در این آیه مجازاً در زمان مستقبل - که مفید استمرار است - استعمال شده است. بنابراین مفاد آیه چنین مى شود: «بلکه انسان مى خواهد تا راه فسق و فجور، براى همیشه به روى او باز باشد و آن را ادامه دهد و همین سبب انکار معاد از جانب او است».
۲ - ایمان به قیامت، بازدارنده انسان از فسق و فجور (بل یرید الإنسن لیفجر أمامه)
۳ - منشأ انکار معاد، تمایل انسان به فسق و فجور است; نه وجود شبهه اى علمى. (أیحسب الإنسن ألّن نجمع عظامه ... بل یرید ألإنسن لیفجر أمامه)
۴ - هواهاى نفسانى، مانع پذیرش حقایق دینى و ایمان و اذعان به آن (بل یرید الإنسن لیفجر أمامه)
۵ - گرایش به فسق و فجور، از تمایلات طبیعى انسان ها است. (بل یرید الإنسن لیفجر أمامه)
موضوعات مرتبط
- انسان: گرایشهاى انسان ۳، ۵
- ایمان: آثار ایمان به قیامت ۲; موانع ایمان ۴
- دین: آسیب شناسى دینى ۴
- فسق: موانع فسق ۲
- قیامت: فلسفه تکذیب قیامت ۱
- کافران: بهانه جویى کافران ۱; زمینه فسق کافران ۱
- گرایشها: گرایش به فسق ۳، ۵
- معاد: منشأ تکذیب معاد ۳
- هواپرستى: آثار هواپرستى ۴
منابع