العاديات ٨
کپی متن آیه |
---|
وَ إِنَّهُ لِحُبِ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ |
ترجمه
العاديات ٧ | آیه ٨ | العاديات ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْخَیْرِ»: اموال و دارائی (نگا: بقره / احزاب / ). «شَدِیدٌ»: تند و سخت. بخیل و تنگچشم. حرف لام در واژه «لِحُبِّ الْخَیْرِ» میتواند برای تعدّیه باشد، و معنی آیه با توجّه بدان در بالا گذشت. یا این که برای تعلیل، که معنی آیه چنین است: انسان به علّت دوست داشت اموال و دارائی بخیل است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً «1» فَالْمُورِياتِ قَدْحاً «2» فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً «3» فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً «4» فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً «5» إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ «6» وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ «7» وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ «8» أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ «9» وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ «10» إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ «11»
تفسير نور(10جلدى) ج10 568 سوره العاديات، آيه 11 - 1 ..... ص : 568
1) سوگند به اسبان دونده كه (در ميدان جهاد) نفسشان به شماره افتاد. «2» و (به هنگام تاختن، از برخورد نعل اسبان با سنگهاى بيابان) به شدّت برق افروزند.
«3» و صبحگاهان بر دشمن هجوم برند. «4» و گرد و غبار برانگيزند. «5» و در ميان معركه و جمع دشمنان در آمدهاند. «6» همانا انسان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است. «7» و بىشك بر اين (ناسپاسى) گواه است. «8» و همانا او علاقه شديدى به مال دارد. «9» آيا انسان نمىداند كه وقتى آنچه در گورهاست برانگيخته شود. «10» و آنچه در سينههاست فاش شود. «11» همانا خداوند در آن روز به كارشان آگاه است.
نکته ها
«عدو» به معناى تجاوز است. چون دويدن، تجاوز از حدّ حركت عادى است، به آن «عدو»
جلد 10 - صفحه 569
گفته مىشود. «ضبح» به معناى صداى نفس اسب است. «قدح» به معناى خروج آتش از سنگ چخماق، «المغيرات» از «اغارة» به معناى تاختن سريع، «صُبْحاً» كنايه از غافلگير كردن دشمن و پنهان كردن زمان هجوم است.
«أثرن» از «اثارة» به معناى منتشر ساختن، «نقع» به معناى غبار و «كنود» به معناى كَفور است.
در كلمه «بُعْثِرَ» معناى بعث و اثاره نهفته است يعنى بيرون كشيدن و زيرو رو كردن.
«حُصِّلَ» به معناى استخراج مغز از پوسته و متمايز شدن خصلتهاى نيك و بد در آن روز از يكديگر است.
قرآن در برخى آيات، انسان را به خاطر برخى صفات، مورد سرزنش قرار داده و او را «ظَلُوماً جَهُولًا» «1» (ستمگر و نادان)، «هَلُوعاً» «2» (حريص)، «يَؤُساً» «3» (نااميد)، «كَفُوراً» «4»* (ناسپاس)، «جَزُوعاً» «5» (بى صبر)، «مَنُوعاً» «6» (بخيل) خوانده است. ولى از سوى ديگر درباره انسان مىفرمايد: «كَرَّمْنا» «7» (گرامى داشتيم)، «فَضَّلْنا» «8»* (برترى داديم)، «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «9» (بهترين قوام را به او داديم)، «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» «10»* (روح الهى در او دميديم) و اين دوگانگى به خاطر آن است كه در انسان دو نوع عامل حركت وجود دارد: يكى عقل و يكى غريزه. اگر در مسير بندگى خدا و تربيت اولياى خدا قرار گيرد، به گونهاى است و اگر در مسير هوسها و طاغوتها و وسوسهها قرار گيرد، به گونه ديگر.
در قرآن از علاقه شديد و حريصانه به مال دنيا كه سبب فراموش كردن آخرت و محرومان شود، انتقاد شده است. «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ»
قرآن از مال دنيا به «خير» تعبير كرده است: «لِحُبِّ الْخَيْرِ» تا بفهماند مال بايد از راه خير بدست آيد و در راه خير با نيت خير و با شيوه خير مصرف گردد.
«1». احزاب، 72.
«2». معارج، 19.
«3». اسراء، 83.
«4». اسراء، 67.
«5». معارج، 20.
«6». معارج، 21.
«7». اسراء، 70.
«8». اسراء، 70.
«9». تين، 4.
«10». حجر، 29.
جلد 10 - صفحه 570
پیام ها
1- جهاد و دفاع به قدرى ارزش دارد كه خداوند به نفس اسبهاى زير پاى جهادگران سوگند ياد مىكند. «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً»
2- مسلمانان بايد اسب سوار و چابك باشند. (در سوگند به نفس اسب، نوعى تشويق به اسب سوارى هدفدار است.) «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً»
3- اسبان در راه خدا مىدوند، ولى انسان در برابر خدا سرسختى مىكند.
وَ الْعادِياتِ ... إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ
4- در جهاد با دشمن، سرعت عمل يك ارزش است. «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً»
5- هنگام غفلت دشمن براى حمله استفاده كنيد. «فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً»
6- دشمن را چنان غافلگير كنيد كه ناگاه در وسط آنان باشيد تا فرصت مقابله با شما را نداشته باشند. «فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً»
7- ناسپاسى و مال دوستى انسان را در برابر جبهه حق قرار مىدهد. وَ الْعادِياتِ ...
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ... لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ
8- شهداى جبههها و امدادهاى الهى را فراموش نكنيد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»
9- پيروزى و امنيّت انسان را مغرور مىكند، هشدار لازم است. «لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»
10- وجدان انسان آگاه است؛ حتى در مواردى كه عذر و بهانه مىآورد خود مىداند كه چه كاره است. «وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ»
11- در فرهنگ اسلامى، ثروت و مال خير است. «إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ»
12- علاقه به مال، امرى فطرى است، آنچه مذموم است علاقه افراطى است كه انسان از يك سو دست به هر نوع درآمدى مىزند و از سوى ديگر حقوق واجب الهى را نمىپردازد. «لَشَدِيدٌ»
13- معاد جسمانى است زيرا سخن از قبر است. «بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ» (در آيهاى
جلد 10 - صفحه 571
ديگر مىفرمايد: «يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» «1»)
14- ياد قيامت، عامل هشدار به ناسپاسان و مال پرستان است. «أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ»
15- روز قيامت اسرار درونى كشف وحسابرسى خواهد شد. «حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ»
16- خداوند بر افكار و اعمال ما آگاهى كامل دارد. ( «خبير» به معناى آگاهى از ظاهر و باطن است) إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ ... لَخَبِيرٌ
17- خداوند در دنيا نيز به امور مردم آگاه است، امّا در قيامت، اين خبير بودن براى همه ظاهر مىشود. «يَوْمَئِذٍ»
18- چون خداوند خبير است، حسابرسى او نيز دقيق است. «يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ»
19- انسان در برابر ديگران اين همه سركشى ندارد، كفر و ناسپاسى شديد انسان تنها در برابر پروردگارش است. «لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»
«والحمدللّه ربّ العالمين»
«1». حج، 7.
جلد 10 - صفحه 574
سوره قارعه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ «8»
«1» همان مدرك، ص 530
جلد 14 - صفحه 316
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ: و به درستى كه او به جهت دوست داشتن مال و منع انفاق، لَشَدِيدٌ: هر آينه سخت است. يعنى ممسك است و بخل او به نهايت رسيده و به سبب آن منع حقوق الهى نمايد. نزد بعضى معنى آنكه آدمى بسيار قوى و مبالغه كننده است در ضبط مال و مجدّ و حريص در تحصيل آن و ايثار كننده بر نعم جنان. يا سخت دوستدار مال است. از اكابر منقول است، فرمود: اگر مال را دوست دارى، بده تا به تو باز دهند و براى وارث منه كه داغ حسرت بر دل تو نهند «1».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً «1» فَالْمُورِياتِ قَدْحاً «2» فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً «3» فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً «4»
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً «5» إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ «6» وَ إِنَّهُ عَلى ذلِكَ لَشَهِيدٌ «7» وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ «8» أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ «9»
وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ «10» إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ «11»
ترجمه
سوگند به اسبان دونده كه صداى نفس آنها شنيده شود
پس بيرون آورندگان آتش باشند بزدن نعل بر سنگ
پس غارت كنندگان باشند در وقت صبح
پس برانگيختند در آنجا غبار را
پس بميان در آمدند بوسيله آن جماعت دشمن را
همانا آدمى براى پروردگار خود هر آينه ناسپاس است
و همانا او بر اين آگاه و گواه است
و همانا او براى محبت مال دنيا هر آينه سختى دارد
آيا نميداند وقتى كه برانگيخته شوند آنچه در قبرها هستند
و فراهم كرده شود آنچه در سينهها باشد
همانا پروردگار آنان بآنان در چنين روزى مطّلع و آگاه است.
تفسير
قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول اين سوره شريفه حديث مفصلى نقل نموده كه خلاصه آن آنست كه اهل وادى يا بس دوازده هزار سوار جمع و متّحد و هم قسم شدند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام را بكشند و معاهده نمودند كه از جنگ فرار نكنند تا فتح نمايند يا تمامى كشته شوند و جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد و آنحضرت ابو بكر را با چهار هزار سوار مأمور سر كوبى آنها فرمود و دستور فرمود كه اسلام را بر آنها عرضه دارد و اگر قبول ننمودند مردان آنها را بكشد و زنان و فرزندان آنان را اسير و اموالشان را غارت و ديارشان را ويران نمايد و ابو بكر بسوى آنها روانه شد و چون نزديك گرديد دويست سوار از آن گروه مسلّح بيرون آمدند و مسلمانان را تهديد نمودند و ابو بكر جرئت بر جنگ
جلد 5 صفحه 423
با آنها ننمود و بنهى مجاهدين از مخالفت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منتهى نشد و مراجعت نمود و حضرت ملول گشت و عمر را رئيس قشون فرمود و دستور سابق را باو داد و بجانب آن قوم روانه فرمود و آنها معامله سابق را با او تكرار كردند و او هم مانند برادرش ترسيد و نزديك بود زهرهاش آب شود و بجانب مدينه فرار نمود و جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد و مقرر شد كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بجنگ با آنها فرمايد تا موفق بفتح و فيروزى گردد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واقعه را بمسلمانان اعلام و آن دو را ملامت بسيار فرمود و امير المؤمنين عليه السّلام را با همان عدّه روانه كرد و او چون بآنها رسيد باسلام دعوتشان فرمود و چون قبول ننمودند بنابر جنگ شد پس شب را توقف فرمود و لشگر را آماده براى جنگ نمود و اول صبح بعد از نماز بآنها حمله كرد و مردانشان را كشت و زنان و كودكانشان را اسير و ديارشان را ويران و اموالشان را غارت فرمود و با غنائم بسيارى كه جز در فتح خيبر بدست مسلمانان نيامده بود بمدينه مراجعت فرمود و جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد و آن حضرت با تمام اهل مدينه تا يك فرسخى استقبال نمودند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميان دو چشم امير المؤمنين را بوسيد و همه خوشحال شدند و اين سوره نازل گرديد و بنابر اين روايت و آنچه بنظر اظهر است از معانى منقوله در تفسير اين آيات آنست كه خداوند متعال قسم ياد فرموده به اسبان دونده مجاهدين اسلام كه در حال دويدن از تندى صداى نفس آنها شنيده شود و بيرون آورندگان باشند آتش را از سنگها بنعلهاى خودشان در وقت سير در سنگلاخها و غارت كنندگان باشند سوارانشان در وقت صبح كه مرسوم عرب بوده و بر انگيختند در آن سرزمين گرد و غبار را پس بآن تاخت و تاز در وسط جماعت دشمنان واقع شدند و جواب قسم آنست كه آدمى بالطّبع نسبت بپروردگار خود ناسپاس و حق ناشناس است و بعضى كنود را به بخيل و گنهكار تفسير نمودهاند و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه كنود آن كسى است كه تنها ميخورد و عطا نميكند و غلام خود را ميزند و خداوند فرموده و همانا او بر حال خود اطلاع دارد و بآثار آن در وجودش بر صفت خود شهادت ميدهد و بعضى گفتهاند مراد آنست كه خداوند بر آن صفت گواه است و همانا او
جلد 5 صفحه 424
بزندگى و مال دنيا محبت شديد و فراوانى دارد يا براى محبت زندگى و مال دنيا بخيل ميباشد چون بعضى گفتهاند شديد بمعناى بخيل است آيا نميداند وقتى مبعوث شوند امواتى كه در قبورند و جمع كرده و آشكار گردد آنچه در سينهها و ضمائر خلق مستور است از عقائد و اخلاق فاسده همانا پروردگار آنها بظاهر و باطنشان خبير و بصير است و بحسب آن مجازات مينمايد آنان را و اين آيات كه در جواب قسم واقع شده در ذيل حديث سابق بكفران نعمت آن دو و مشاهده وادى يا بس و حرص بزندگى دنيا و نيت سوئشان و عمل بآن و اخبار خداوند از آن به پيغمبر خود تفسير شده و در مجمع و امالى صدر آن خبر كه بنحو اختصار ذكر شد اجمالا نقل شده و علاوه در مجمع فرموده كه اين غزوه را ذات السّلاسل خواندهاند براى آنكه بازوى اسيران بريسمان مانند زنجير بسته بهم شده بود و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه فوسّطن بتشديد قرائت فرموده و شايد مقصود بيان احاطه مسلمانان بر كفّار باشد يا به دو نيم نمودن ايشان آنها را در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه مداومت نمايد بر قرائت سوره و العاديات خداوند او را با امير المؤمنين عليه السّلام مبعوث ميفرمايد در روز قيامت مخصوصا و در كنار او و از رفقاء او خواهد بود و الحمد للّه رب العالمين.
جلد 5 صفحه 425
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الخَيرِ لَشَدِيدٌ «8»
مراد از خير مال است و حال آنكه اگر مال از ممر حرام باشد شر صرف است لكن در نظر علاقهمندان و دوستداران مال خير است چنانچه قتل في سبيل اللّه خير محض است و لكن در نظر ناس سوء و شر است که ميفرمايد: لَم يَمسَسهُم سُوءٌ يعني قتل و در معني لشديد اختلاف كردند بعضي گفتند: از شدت حب بخيل و شحيح است که حقوق الهي را رد نميكند مثل زكاة و خمس و كفارات و ساير حقوق واجبه، و بعضي گفتند: شدت علاقه بمال که از هر ممري بتواند تحصيل ميكند و دربند حلال و حرام نيست با اينکه که مال دنيا فرمودند:
في حلالها حساب و في حرامها عقاب
، و در حديث از پيغمبر اكرم است که فرمود:
يؤتي بصاحب المال فيسئل عنه: من اينکه اكتسبت! فان کان من الحرام يؤمر به الي النار، و ان کان من الحلال يسئل عنه: فيما انفقت! فان کان في الحرام يؤمر به الي النار، و ان کان في الحلال يسئل عنه: هل اديت حقوقه! فان لم يؤد حقوقه يؤمر به الي النار، و ان أدي يسئل عنه: هل أديت شكره!- ثم قال: فلا يزال يسئل عنه
بعلاوه اشتغال بدنيا و زخارف آن مانع ميشود از رسيدن بواجبات الهي بالاخص تحصيل علم واجب و اتيان بفرائض، بعلاوه باعث سختي جان دادن که مشاهده ميكند که قطع علاقه او ميشود و بسا موجب كفر ميشود و بي ايمان از دنيا ميرود از امير المؤمنين است که ميفرمايد: هيچ غنائي بالاتر از قناعت نيست هر چه بيشتر مال پيدا كند احتياج و فقر زيادتر ميشود و در قرآن ميفرمايد: وَ الَّذِينَ يَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ وَ لا يُنفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلِيمٍ يَومَ يُحمي عَلَيها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكوي بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم هذا ما كَنَزتُم لِأَنفُسِكُم فَذُوقُوا ما كُنتُم تَكنِزُونَ توبه آيه 34 شرحش گذشت.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- در این آیه میافزاید: «و او علاقه شدید به مال دارد» (و انه لحب الخیر لشدید). و همین علاقه شدید و افراطی او به مال و ثروت سبب بخل و ناسپاسی و کفران او میشود.
اطلاق «خیر» بر «مال» به خاطر آن است که در حد ذات خود چیز خوبی است، و میتواند وسیله انواع خیرات گردد، ولی انسان ناسپاس و بخیل آن را از هدف اصلیش بازداشته، و در مسیر خود خواهی و خود کامگی به کار میگیرد.
نکات آیه
۱ - تمایل شدید به مال، از ویژگى هاى طبیعت انسان است. (و إنّه لحبّ الخیر لشدید)
۲ - افزایش مال دوستى در دشمنان دین، زمینه رویارویى آنان با سپاه اسلام است. (و العدیت ... و إنّه لحبّ الخیر لشدید)
۳ - علاقه شدید به ثروت، مذموم است. (و إنّه لحبّ الخیر لشدید)
۴ - مال و دارایى، خیر است. (الخیر)
۵ - دشمنان دین، به دلیل علاقه وافر به مال، گرفتار بخل و امساک حقوق خداوند (و إنّه لحبّ الخیر لشدید) کلمه «شدید» - چنان که در قاموس آمده - گاه به معناى «بخیل» است. در صورتى که این معنا در آیه مراد باشد، حرف «لام» در «لحبّ الخیر» لام تعلیل خواهد بود; یعنى، به خاطر حبّ مال.
۶ - مال دوستى، از ریشه هاى بخل است. (لحبّ الخیر لشدید)
۷ - خداوند، در تأکید بر شدّت مال دوستى دشمنان دین، به مَرکب مجاهدان سوگند یاد کرده است. (و العدیت ... و إنّه لحبّ الخیر لشدید)
موضوعات مرتبط
- انسان: علایق انسان ۱; مال دوستى انسان ۱
- بخل: منشأ بخل ۶
- جهاد: فلسفه جهاد ۲
- دین: بخل دشمنان دین ۵; رذایل دشمنان دین ۵، ۷; علایق دشمنان دین ۵; مال دوستى دشمنان دین ۲، ۵، ۷
- سوگند: سوگند به اسب مجاهدان ۷
- علایق: علاقه به مال ۱
- قرآن: سوگندهاى قرآن ۷
- مال: خیریت مال ۴
- مال دوستى: آثار مال دوستى ۶; سرزنش مال دوستى ۳; فطریت مال دوستى ۱
منابع