إِسْمَاعِيل
ریشه کلمه
- اسماعيل (۱۲ بار)
قاموس قرآن
نام دو نفر از پيامبران است. 1 - اسمعيل پسر ابراهيم «عليه السلام». 2 - اسمعيل از پيامبران بنى اسرائيل. بايد دانست كه بعضىها اسمعيل را يك نفر دانسته. و گفتهاند اسمعيل پسر ابراهيم همان اسمعيل صادق الوعد است. و بعضى احتمال دادهاند كه صادق الوعد از آن جهت است كه پدرش گفت: در خواب مىبينم تو را قربانى مىكنم. او به پدرش گفت: اين كار را بكن من صبر خواهم كرد و وقت عمل به وعده خود وفا كرد. ولى با استمداد از آيات قرآن خواهيم ديد كه اسمعيل نام دو نفر از پيامبران است و اسمعيل صادق الوعد غير از اسمعيل بن ابراهيم است كه همواره با ابراهيم ذكر شده مثل [بقره:125]، [بقره:127]، [بقره:133]، [بقره:136] و نيز آيه 140 بقره و 84 آل عمران و 163 نساء و 39 سوره ابراهيم. و اسمعيل ديگر در رديف انبیاء بنى اسرائيل و غيره آمده نظير [انعام:86-87] [انبیاء:85]، [ص:48]، اين مؤيد آنست كه اين دو نفر غيره هماند. گذشته از اين: در يك محلّ از قرآن، اسمعيل فرزند ابراهيم و يعقوب خوانده شده و پر روشن است كه اسمعيل بن ابراهيم از اولاد يعقوب نيست بلكه عموى آنحضرت است. در سوره مريم از اوّل تا آيه 58 هشت نفر از پيامبران، زكريا، يحيى، عيسى، ابراهيم، موسى، هارون، اسمعيل و ادريس ذكر شده و سپس چنين آمده «اُولئِكَ الّذينَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبيينَ مَنْ ذُرّيَةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَةِ اِبراهيمَ وَ اِسْرائيلَ» يعنى پيامبرانى كه در اين سوره ياد شدند، همه از اولاد اين چهار نفرند، آدم نوح ابراهيم و اسرائيل. در اين آيه «مِنْ ذُرِّيَةِ آدَمَ» شامل هر هشت نفر است كه گفته شد. و كلمه «مِمَّنْ حَمَلْنا نوحٍ» شامل هفت نفر منهاى ادريس است كه گفتهاند: ادريس، جَدّ حضرت نوح بود (دائرة المعارف وجدى) و داخل در «مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نوَحٍ» نيست. آنوقت، اسرائيل با (واو) بر ابراهيم عطف شده و نشان مىدهد كه شش نفر بقيه كه اسمعيل نيز از آنهاست همه از اولاد ابراهيم و اسرائيلاند، يعنى هر كه از آنها، فرزند ابراهيم است فرزند اسرائيل نيز است على هذا بقيّه كه ذكريا، يحيى، عيسى، موسى، هارون و اسمعيل بوده باشند هم فرزند ابراهيم و هم فرزند اسرائيل نيز بود. و در نتيجه اين اسمعيل غير از اسمعيل بن ابراهيم است و گرنه براى عطف به او در آيه محمل درستى نخواهد داشت. ناگفته نماند در تفسير برهان ذيل آيه «اِنَّ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ» هشت روايت هست كه اسمعيل صادق الوعد غير از اسمعيل بن ابراهيم است و در بعضى احاديث او را اسمعيل بن حزقيل نقل كردهاند. راجع به اسمعيل بن ابراهيم آنچه در قرآن آمده از اين قرار است. 1 - او پيغمبر بود [بقره:136]، آيه 84 آل عمران و 163 نساء نيز در همين مضمون است. 2 - او در بناى كعبه با پدرش شركت كرد بقره: 127 و همو بود كه راضى شد پدرش او را در راه خدا قربانى كند (كه در ابراهيم گذشت) گذشته از روايات اهل بيت «عليه السلام» قرآن خود شاهد است كه ذبيح او بود نه برادرش اسحق، در سوره صافات پس از نقل داستان مفصل قربانى مىگويد «وَ بَشَّرْناهُ بِاِسْحقَ نَبيّاً مِنَ الصّالِحين» اين آيه بدست مىدهد كه اسحق در آن روز هنوز متولد نشده بود و مژده ولادت وى پس از جريان قربانى به ابراهيم داده شد. پس از نوشتن اين استدلال ديدم عين آن را امام صادق «عليه السلام» در روايتى كه در الميزان از فقيه نقل شده بيان فرمودهاند و نيز در بحار ج 12 ص 129 از حضرت رضا «عليه السلام» نقل گرديده است. براى تكميل بحث به بحار (ج 12 ص 123) طبع جديد رجوع شود در اصول كافى ج 1 باب مشيت و اراده حديت چهارم ذبيح را اسحق گفته علامه طباطبائى در ذيل آن فرمده: اين خلاف اخبار متظاهر شيعه است. امّا اسمعيل صادق الوعد سه دفعه با ادريس وَيَسَعْ ذكر شده چنان كه گذشت و خدا او را در آن سه محل تعريف كرده كه از بندگان صابر و برگزيده است و بر عالميان فضيلت دارد. و نيز درباره او فرموده [مريم:54-55]. يعنى در اين كتاب ياد كن اسمعيل را كه صادق الوعد و پيامبر بلند پايه بود كسان خود را به نماز خواندن و زكات دادن دستور مىداد و نزد پروردگارش پسنديده بود. در قرآن مجيد كلمه «اَهل» چون به شخص اضافه شود مثل: اهلى و اهله، اغلب به معنى كسان و خانواده آمده على هذا از جمله «يأمراهله» مىشود استفاده كرد كه او فقط به خانواده خود پيغمبر بود و اگر مراد از اهل، قوم باشد بايد گفت: كه قوم او از يك خانواده بودهاند، در الميزان كلمه «اهله» را به خواصّ كه كسان و عشيره و قوم باشد معنى كرده است ولى با مراجعه به قرآن خواهيم ديد كه «اهل» در موقع اضافه به شخص چنين معناى وسيعى ندارد، مگر بنا بر مطلبى كه در «اهل» خواهد آمد و در آن صورت به معنى مطلق پيروان خواهد بود خواه از كسان باشد يا نه. امّابايد گفت كه رسالت آن حضرت عام بود و آيه «يأْمُرُ اَهْلَه» ناظر به مطلبى مخصوص است چنانكه درباره حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آمده [شعراء:214]، [طه:132]، با آنكه انذار و امر آن حضرت شامل عموم بود و اينها خطابهاى مخصوصاند و مانع از عموم رسالت نيستند. در احاديث شيعه و اهل سنّت هست كه: اين پيامبر عظيم الشأن بشخص وعده داد كه در مكانى حاضر شود، آن شخص نيامد، اسمعيل روى وعده خود يكسال در آنجا منتظر ماند بدين جهت صادق الوعد لقب يافت. و نيز روايت شده كه سه روز منتظر ماند. حديث يكسال در تفسير برهان به سند ضعيف از امام رضا «عليه السلام» و در مجمع البيان مرسلا از امام صادق «عليه السلام» منقول است و در كافى باب الصديق واداء الامانة حديثى به سند حسن نقل شده و در آن هست «فَانْتَظَرَهُ فى ذلِكَ الْمَكانِ سَنَةً» ناگفته نماند، انتظار نشستن يكسال تمام، بعيد است و از نظر عرف و عقل خوب نيست مثلا كسى يكسال تمام در محلّى بنشيند، وسائل خورد و خوابش را به آنجا بياورد، بخورد بخوابد، كار نكند و هر كه از آنجا بگذرد، بگويد: منتظر فلانى هستم چون به وى وعده دادهام، چنين كارى خيلى بعيد است و در خور شأن يك پيامبر نيست. قهراً مراد آن است كه مدّت يكسال مراقب آن محل بود و گاه گاه به آنجا سر مىزد ويا كسى مىفرستاد كه شخص موعود آمده يا نه؟