آل عمران ١٢٢
کپی متن آیه |
---|
إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلاَ وَ اللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ |
ترجمه
آل عمران ١٢١ | آیه ١٢٢ | آل عمران ١٢٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«هَمَّتْ»: خواست. قصد کرد. «أَن تَفْشَلا»: که سستی کنند. تنبلی کنند.
نزول
محل نزول:
اين آيه در همچون ديگر آيات سوره آل عمران در مدينه بر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نازل گرديده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسى» گوید: از جابر بن عبدالله انصارى روايت شده كه گفته است اين آيه درباره ما نازل شده است و دليل فرار دو طائفه مذكور در آيه كه عبارت از بنوسلمة و بنوحارثة هستند. بنا به قول سدى و ابن جريج آن بوده كه عبدالله بن ابىسلول به آنها گفته بود كه به مدينه برگردند و در غزوه احد با مشركين روبرو نشوند و آنها در صدد اجراى آن برآمده بودند ولى منصرف شده و انجام ندادند.[۳][۴]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«122» إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
آنگاه كه دو گروه از شما بر آن شدند كه (در جنگ) سستى كنند، امّا خداوند ولىّ آنان بود (و به آنان كمك كرد كه از اين فكر باز گردند،) پس مؤمنان تنها به خدا توكّل كنند.
نکته ها
دو گروه از مسلمانان به نامهاى «بنوسلمه» از قبيلهى اوس و «بنوحارثه» از قبيلهى خزرج، تصميم گرفتند كه از شركت در جنگ احد خوددارى كنند. دليل سستى اين دو گروه را عواملمتعدّدى ذكر كردهاند:
1. ترس از دشمن كه بيش از مسلمانان بودند.
2. ناراحتى از اينكه چرا در مقام مشورت به رأى ما توجّه نشد و در شهر سنگر نگرفتند.
«1». تفسير نمونه.
جلد 1 - صفحه 598
3. ايراد به اينكه چرا پيامبر اجازه نداد يهوديانِ هم پيمان، به آنان كمك كنند.
ولى خداوند با لطف خود اين دو گروه را از افتادن به دام گناه و فرار از ميدان جنگ درامان نگه داشت و به جز عدّه اندكى، همگى از تصميم خود برگشته و همراه سپاهيان اسلام به ميدان احد آمدند. «1»
پیام ها
1- خداوند از تصميمهاى ما آگاه است و پيامبرش را از افكار مردم آگاه مىسازد.
«إِذْ هَمَّتْ»
2- همهى كسانى كه به جبهه جنگ مىروند يكسان نيستند. «طائِفَتانِ ... أَنْ تَفْشَلا»
3- وجود عناصر سست بنياد در جبههها، عامل شكست و خطر است. «تَفْشَلا»
4- اگر انسان تحت ولايت خدا نباشد، سست مىشود. «أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
5- خداوند مؤمنان را به حال خود رها نمىكند و در مواقع حساس دست آنان را مىگيرد. «وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
6- فكر گناه، اگر به مرحلهى عمل نرسد، انسان را از تحت ولايت الهى خارج نمىكند. «هَمَّتْ ... وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما»
7- يگانه داروى سستى، توكّل بر خداست كه اين دارو تنها در دست مؤمنان است. «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
8- ايمان و توكّل بر خداوند، عامل پيروزى است. «هَمَّتْ ... أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
«1». تفاسير مجمعالبيان و نمونه.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 599
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)
إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ: ياد بياور زمانى را كه چون قصد كردند دو طايفه از شما مسلمانان، أَنْ تَفْشَلا: اينكه بد دلى كنند و برگردند، وقتى كه «ابن ابى» آنها را از قريش ترسانيد و گفت به مدينه برگرديد و خود را به مهلكه نياندازيد و خود او با سيصد نفر برگشتند، و لكن توفيق الهى شامل حال آنها شده، ثبات قدم ورزيدند. وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما: و خدا ناصر و حافظ آن دو گروه بود از آنكه تابع «ابى» شوند. وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ: و بر خداى تعالى بايد توكل كنند مؤمنان تا ايشان را نصرت مرحمت فرمايد.
تنبيه: ابن عباس گويد: مراد قصد و تصور رجوع بود، نه عزم و جزم. زمخشرى در كشاف گفته: ظاهر آنست كه مراد، حديث نفس و خطور در قلب باشد نزد شدت نااميدى كه از لوازم طبايع و بيرون از دائره اختيار است. پس خداى تعالى ايشان را بر ثبات و صبر موفق داشت؛ و اگر چنانچه مراد عزم و جزم بود، هر آينه مذمت آنها اولى بود از مدح.
واقعه احد: بطور اجمال آنكه: طلحة بن ابى طلحه، صاحب علم مشركين بود اسب دوانيده، مبارز طلبيد. هيچكس جرئت نكرد، حضرت امير المؤمنين عليه
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 229
السّلام با شمشير برنده به طرف او رفت و رجز خواند. طلحه شمشير فرود آورد، حضرت با سپر آن را دفع كرد. پس چنان تيغ بر فرقش زد كه مغزش پاشيده، بر زمين افتاد. حضرت پيغمبر از قتل او خوشحال، تكبير گفت. مسلمانان تكبير گفتند. برادر طلحه، علم را برداشت، حضرت او را كشت. يك يك از بنى عبد الدار علم را گرفتند همه كشته شدند. غلامى حبشى علم را برداشت كه در بزرگى جثه مانند گنبدى بود حضرت امير عليه السّلام ضربتى بر او زد، او را دو نيم نمود. نصف بالاى او جدا و نصف پائين او ايستاده بود. مسلمانان بر او نظر مىكردند و به تعجب مىخنديدند.
پس مسلمانان حمله كردند و كفار را شكست داده، فرار نمودند. مسلمانان مشغول غارت شده و كمانداران كه در شكاف كوه بودند، ديدند مسلمانان مشغول غارت شدند. به طمع از جاى خود حركت كردند، هر چند عبد اللّه بن جبير ممانعت كرد، متابعت نكردند. عبد اللّه با كمتر از ده نفر باقى ماند.
«عكرمة بن ابى جهل» با دويست نفر كه مترصد بودند، به عبد اللّه حمله كرده ايشان را كشتند، و از قفاى مسلمانان برآمدند. علم مشركان بلند شد و فراريان چون علم را ديدند، روى به حرب نهادند. شيطان به صورت «ابن سراقه» ندا داد. الا انّ محمّدا قد قتل. مسلمانان از اين خبر وحشت اثر، به هم افتادند، پدر حذيفه كشته شد، و حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تنها گذاشته و فرار كردند. حضرت امير عليه السّلام رزم مىداد و از هر طرف كه دشمن به قصد حضرت پيغمبر مىآمد، حضرت او را دفع مىداد تا آنكه نود جراحت به سر و صورت و سينه و شكم و دست و پاى امير المؤمنين عليه السّلام رسيد. و شنيدند منادى از آسمان ندا كرد:
لا فتى الّا علىّ و لا سيف الّا ذو الفقار.
يكى از مشركين قصد حضرت پيغمبر نمود، دست علمدار حضرت (مصعب بن عمير) را قطع نمود. مصعب علم را به دست چپ گرفت، دست چپش را نيز قطع كرد و زخمى به او زده، او را شهيد كرد. علم بيفتاد، ملكى به صورت
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 230
مصعب علم را برافراشت. آن ملعون چند سنگى به طرف حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيانداخت. سنگى بر پيشانى حضرت آمده آن را شكست.
حلقههاى خون جارى شد. حضرت خونها را پاك مىكرد، مبادا به زمين رسد و عذاب از آسمان نازل شود. ديگرى سنگى بر دندان آن حضرت زد، بعضى شمشير بر آن حضرت وارد كردند كه هفتاد ضرب شمشير به آن سرور وارد آمد.
خداى تعالى حافظ بود، و با اين همه زحمت، آن مظهر رحمت نفرين ننمود، بلكه گفت: اللّهم اغفر لقومي فإنّهم لا يعلمون.
و در اين بين «وحشى» كمين حمزة بن عبد المطلب برآمد. وقتى كه آن جناب مانند شير به كفار حمله مىنمود. حربه بر او پرتاب كرد، پس آن زخم حضرت را از پاى درآورد، به زمين افتاد. وحشى جگر او را بيرون آورده، براى هند برد. خواست آن ملعونه تناول كند، خدا آن را سنگ نمود از دهانش بيفتاد.
قريش نيز جسارت كردند، اجزاء قطع شده را به ريسمان كشيده، دست برنجن ساختند، و ابو سفيان ملعون نيزه را به دهان آن شهيد فرو نمود. بعد از جنگ، خبر شهادت حمزه به حضرت رسيد، بىاندازه متأثر شد. پس حضرت امر فرمود كشتگان را جمع كردند و نماز خواند و دفن نمود و در نماز حمزه، هفتاد تكبير پيغمبر گفت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (122)
ترجمه
چون قصد كردند دو گروه از شما كه بد دلى كنند و خدا ياور آن دو است و بر خدا بايد توكل كنند گروندگان..
تفسير
قمى فرموده اين دو طايفه عبد اللّه ابن ابى و اصحاب او بودند و قوم ديگرى و در مجمع از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه اين دو طايفه بنو سلمه و بنو حارثه دو قبيله از انصار بودند و گفته شده است آندو بنو سلمه از خرزج و بنو حارثه از اوس بودند و تحقيق آنست كه عبد الله بن ابى در بدو تلاقى دو لشگر ملحق بكفار شد با سيصد نفر و بنو سلمه و بنو حارثه دو جناح لشگر اسلام بودند آنها هم خيال فرار نمودند ولى چون مؤمن بودند خدا كمك كرد با آنها و قوت قلب داد و ثابت ماندند تا آخر كه همه پراكنده شدند از اطراف پيغمبر و باز جمع شدند لذا خداوند مدح فرمودهاند و طائفه را والا عبد اللّه بن ابى رسما منافق بود و مؤمن نبود چگونه ميشود خدا ولى او باشد شايد مقصود قمى هم بيان فراريها بود در هر حال آندو طايفه چون
جلد 1 صفحه 490
عمل خلافى نكردند فقط خطورى براى آنها در قلب روى داد و نادم شدند خداوند هم با آنها يارى كرد و از آفت فرار نگهدارى فرمود آنها را و اوس و خزرج هر دو از انصار بودند پس معلوم شد مقتضاى جمع آنستكه عازمين فرار دو دسته بودند يك دسته عبد اللّه و اصحابش و دسته ديگر جمعى از انصار كه دسته اول فرار كردند و دسته دوم فقط بددلى نمودند و اين دسته دو طايفه بودند از انصار و خداوند فرموده در جميع امور بايد توكل با خدا نمود تا خداوند از مهالك نجات دهد مؤمنان را چنانچه در اين جنگ با آنكه بر حسب ظاهر بواسطه بىصبرى و خلاف تقوى شكستى بر مسلمين وارد شد ولى باز واقعا ظفر با آنها بود زيرا كه كفار بمقصد خودشان نائل نشدند و پيغمبر و امير- المؤمنين كه عمده مقصود آنها بود سالم ماندند و حوزه مسلمين متفرق نشد و بالاخره كفار را ذليل و بكيفر اعمالشان رساندند و كلام الهى ناظريه دو طايفه دسته دوم است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ هَمَّت طائِفَتانِ مِنكُم أَن تَفشَلا وَ اللّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَي اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنُونَ (122)
زماني که قصد كردند دو طائفه از شما مؤمنين «که بنو حارثه و بنو سلمه باشند بنا بر نقل از حضرت باقر و صادق عليهما السلام» اينكه بر گردند رو بمدينه و ترك مقاتله كنند و حال آنكه خداوند ناصر و معين آنها است و جاي ترس نيست و بايد مؤمنين توكل بر خدا كنند.
شرح غزوه احد بسيار مفصّل است و ما خلاصه ترجمه آن را متذكر ميشويم انشاء اللّه تعالي بعونه و توفيقه.
خلاصه مضموني که در مجمع و برهان و تفسير علي بن ابراهيم از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت فرمودهاند اينست که در جنگ بدر چون مشركين
جلد 4 - صفحه 333
شكست خوردند و هفتاد نفر كشته شدند و هفتاد اسير شدند و بقيه بطرف مكه فرار كردند ابو سفيان که رئيس آنها بود دستور داد که نگذاريد زنها براي كشتههاي خود گريه كنند زيرا اگر گريه كنند بغض دلهاي آنها خالي ميشود و لشگر انبوهي از تمام قبائل فراهم نمود بالغ بر پنج هزار نفر سه هزار سواره و دو هزار پياده با اسلحه مفصلي که هفتصد زره داشتند و زنها را همراه لشگر آوردند که مردان را تشجيع كنند و حركت كردند بطرف مدينه خبر بسمع مبارك حضرت رسالت رسيد جمع اصحاب فرمود و تحريث بر جهاد.
عبد اللّه بن ابي مسلول عرض كرد يا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم از مدينه بيرون تشريف ميبريد تا آنها وارد مدينه شوند ما در خانهها و بر بامها بر سر آنها بيشتر مسلطيم و با آنها ميجنگيم حتي زنها و غلامها و كنيزان ما ميتوانند با آنها بجنگند و بر آنها ظفر يابند.
سعد بن معاذ و جمعي از قبيله اوس برخاستند و عرض كردند يا رسول اللّه زماني که شما ميانه ما نبوديد اينها طمع در ما نميتوانستند بكنند چه رسد که فعلا شما را داريم البته بيرون ميرويم و با آنها جنگ ميكنيم اگر كشته شويم سعادت شهادت را بردهايم و اگر ظفر پيدا كرديم ياري اسلام كردهايم. حضرت رأي آنها را تصويب فرمود و با اصحاب بيرون رفتند تا احد.
و اما عبد اللّه بن ابي مسلول و همراهانش تخلّف نمودند و خارج نشدند و حضرت در احد مواضع جنگ را معين فرمود.
وعده آنها هفتصد نفر بودند مقابل پنج هزار مشرك، حضرت عبد اللّه إبن جبير را با پنجاه نفر تيرانداز بر در شعب قرارداد و فرمود از اينجا شما حركت نكنيد چه ما بر آنها چيره شويم و تا مكه در تعقيب آنها برويم و چه آنها بر ما چيره شوند تا وارد مدينه گردند.
جلد 4 - صفحه 334
ابو سفيان خالد إبن وليد را با دويست سوار در كمين اينکه پنجاه نفر قرار داد و گفت موقعي که جنگ درگير شد شما حمله باين پنجاه نفر كنيد و از شعب در عقب سر مسلمين باشيد که از دو طرف با آنها بجنگيم.
حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم لواء را دادند بدست امير المؤمنين عليه السّلام، و لواء مشركين بدست طلحة بن ابي طلحه بود، حضرت علي عليه السّلام او را كشت لواء مشركين افتاد ابو سعيد بن ابي طلحه برداشت كشته شد، إبن ابي طلحه برداشته كشته شد و هكذا نه نفر لواء را برداشتند و بدست علي عليه السّلام كشته شدند حتي غلام سياهي برداشت که او را صواب ميگفتند حضرت علي عليه السّلام دست او را قطع كرد بدست ديگر گرفت دست ديگرش قطع شد بسينه گرفت او را كشت لواء افتاد، عمرة دختر علقمة كنانيه گرفت مشركين فرار كردند و مسلمين در تعقيب آنها مشغول جمع غنائم شدند.
اصحاب عبد اللّه بن جبير بطمع جمع غنائم شعب را خالي كردند فقط عبد اللّه إبن جبير با يازده نفر ثابت ماندند.
خالد إبن وليد با دويست نفر که در كمين بودند بر آنها حمله كردند و آنها را كشتند و حمله بمسلمين كردند، بقيه مشركين هم دو مرتبه آمدند و مسلمين بيچاره شدند و بكوهها و بيابان فرار كردن و اطراف پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم خالي شد فقط علي عليه السّلام و ابو دجانه و سماك اطراف پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم باقي بودند.
و هند زن ابي سفيان مشركين را تشجيع ميكرد و ميل و مكحله در دست داشت و ميگفت شما مرد نيستيد بيائيد اينکه ميل و مكحله را بچشم كشيد و بوحشي غلام حبشي گفت اگر يكي از اينکه سه نفر «محمّد، علي، حمزه» را بكشي چه اندازه بتو ميدهم.
وحشي گفت امّا محمّد، مسلمين اطراف او را دارند قدرت ندارم، و علي را
جلد 4 - صفحه 335
هم نميتوانم نزديك شوم، لكن در كمين حمزه ميروم و حمزه مشغول جنگ بود که پاي اسب او در سوراخي رفت حمزه افتاد، وحشي پهلوي او را دريد جگر حمزه را بيرون آورد دماغ و لبها و گوشها و دستهاي حمزه را قطع كرد و او را مثله نمود و هند جگر حمزه را در دهان گذاشت و مكيد لذا او را آكلة الاكباد ناميدند و امير المؤمنين عليه السّلام در اينکه جنگ هفتاد زخم برداشت و شمشير او شكست پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ذو الفقار بدست او داد جبرئيل فرياد زد
(لا سيف الّا ذو الفقار و لا فتي الّا عليّ)
و بحضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم گفت اينکه است مواسات، پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود او از من است و من از او، و چند سنگ بطرف پيغمبر آمد پيشاني و دندان و سينه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم آزرده شد و علي عليه السّلام يك تنه مشركين را منهزم نمود و مسلمانان دو مرتبه برگشتند و حمله بمشركين نمودند و در اينکه جنگ هفتاد نفر از مسلمين كشته شدند، شهداء احد و جماعتي از آنها را مشركين مثله نمودند و حمزه اعظم مثله بود اينکه خلاصه قضيه احد.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- تمایل دو گروه از رزمندگان احد به سستى و انصراف از شرکت در جنگ (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا) بیشتر مفسرین برآنند که آیه فوق در مورد نبرد احد نازل شده است.
۲- سستى و ترس دو گروه از مسلمانان شرکت کننده در جنگ احد، مورد ملامت خداوند (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا و اللّه ولیّهما) «فشل» به معناى ضعف به همراه ترس است. (مفردات راغب).
۳- لزوم یادآورى و تحلیل حوادث تاریخى (نبرد احد) و عبرت از آن (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا) بنابر اینکه کلمه «اذ»، مفعول فعلى مقدر، همانند «اذکر» (به یاد آور) باشد; و یادآورى حوادث تاریخى، معمولا براى عبرت گرفتن است.
۴- تهدید خداوند نسبت به عناصر سست بنیاد در جبهه پیکار مسلمانان با دشمنان (و اللّه سمیع علیم. اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا) بنابر اینکه کلمه «اذ»، متعلّق به دو صفت «سمیع» و «علیم» باشد. یعنى خداوند، سخنان پنهانى آنان را که تصمیم به کوتاهى در نبرد داشتند، مى شنید و از اندیشه آنان، آگاه بود. و تذکر شنوایى و دانایى خداوند در موارد تخلف و گناه، دلالت بر تهدید نسبت به متخلّفین دارد.
۵- دسیسه منافقان (عبداللّه بن أبى سلول)، براى ایجاد سستى و هراس در مسلمانان، هنگام روانه شدن آنان به سوى احد (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا) در مجمع البیان آمده است که عبداللّه بن ابى سلول، دو طایفه از مسلمانان (برخى از مهاجر و انصار) را از رویارویى با مشرکان برحذر مى داشت.
۶- آگاهى خداوند، از راز دل و اسرار افراد (و اللّه سمیع علیم. اذ همّت طائفتان) کلمه «همّت» از ماده «همّ» به معناى تصمیم و قصدى است که در دل، براى انجام کارى گرفته شود. و بنابر اینکه «اذ همّت» متعلّق به «سمیع» و «علیم» باشد، بیانگر علم خداوند به قصد و نیت انسانهاست.
۷- نبرد احد، نمونه اى از بى صبرى و بى تقوایى دو گروه از مسلمانان و زیان دیدن از توطئه هاى دشمنان (و ان تصبروا و تتقوا لا یضرّکم کیدهم شیئاً ... اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا)
۸- یارى خداوند در از بین بردن هراس آن دو گروه از مسلمانان که در جنگ احد، به سستى مبتلا شدند. (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا و اللّه ولیّهما) جمله «اذ همّت» مى رساند که قصد سستى داشتند، ولى از این قصد منصرف شدند و به کار جنگ پرداختند. جمله «و اللّه ولیّهما»، ظاهراً بیانگر علت انصراف آنان است.
۹- حمایت خداوند از اهل ایمان در برخورد با مشکلات و حوادث (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا و اللّه ولیّهما)
۱۰- لزوم تأثیرپذیرى و استوارى جامعه ایمانى در برابر جنگ روانى و دسیسه هاى دشمنان (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا و اللّه ولیّهما) جمله «و اللّه ولیّهما»، در واقع تذکرى است به مؤمنان و معتقدان ولایت الهى که در هنگامه هاى دشوار، ولایت و حمایت الهى را فراموش نکنند و به عناصرى همچون عبداللّه بن ابى، که در صدد سستى آفرینى و ایجاد دلهره در بین آنان است، گوش فراندهند.
۱۱- پذیرش ولایت خداوند، از بین برنده هر نوع سستى در انجام وظایف دینى (اذ همّت ... و اللّه ولیّهما) «و اللّه ولیّهما»، با لحن اعتراض گونه اش (در حالى که خداوند سرپرست و حمایت کننده شماست، سستى چرا؟) به این نکته اشاره دارد که پذیرش ولایت الهى و اعتقاد به آن، مانع از هر گونه سستى در راه انجام وظایف الهى است.
۱۲- سستى و هراس در هنگامه هاى دشوار (همانند جنگ) و تصمیم به نافرمانى از پیامبر (ص)، به تنهایى، موجب خروج از ولایت و حمایت الهى نیست. (اذ همّت ... و اللّه ولیّهما) جمله «و اللّه ولیّهما»، در عین اعتراض به گروههایى که قصد انحراف از جنگ و نافرمانى از رسول خدا (ص) را داشتند، بیانگر این است که این تصمیمشان، باعث نشد که ولایت الهى از آنان منقطع شود.
۱۳- افتادن بندگان به ورطه انحراف، در صورت قطع ولایت و حمایت الهى از آنان (اذ همّت ... و اللّه ولیّهما) جمله «اللّه ولیّهما»، بیانگر علت انصراف مسلمانان از تصمیم بر مخالفت پیامبر (ص) است. بنابراین قطع ولایت، موجب گرفتار شدن آدمى به انحراف و مخالفت پیامبر (ص) است.
۱۴- لزوم اتکا و توکّل اهل ایمان در همه امور، تنها به خداوند (و على اللّه فلیتوکّل المؤمنون) حذف متعلق توکّل، حکایت از عمومیت موارد توکّل دارد; یعنى در همه کارها، تنها به خداوند توکّل کنید.
۱۵- توکّل و اتکا به خداوندِ حامى مؤمنان، عامل تقویت کننده بنیه روحى آنان در شرایط دشوار (اذ همّت طائفتان منکم ان تفشلا و اللّه ولیّهما و على اللّه فلیتوکّل المؤمنون) جمله «و على اللّه ... » پس از جمله «اذ همّت ... ان تفشلا»، رهنمودى به عامل از بین برنده سستى در هنگامه هاى دشوار است.
۱۶- پذیرش ولایت خداوند، مستلزم توکّل و اتکا به او در هر حال و در همه امور (و اللّه ولیّهما و على اللّه فلیتوکّل المؤمنون) جمله «و على اللّه فلیتوکّل»، با کلمه «فاء»، تفریع به جمله «و اللّه ولیّهما» شده است یعنى حال که خداوند ولى شماست، تنها به او توکّل کنید.
۱۷- رشد معنویات، موجب استوارى بیشتر در رویارویى با دشمن (اذ همّت ... و على اللّه فلیتوکّل المؤمنون) جمله «و اللّه ولیّهما» و نیز جمله «و على اللّه ... »، علاوه بر بیان یک معرفت دینى، براى تقویت مسلمانان در رویارویى با دشمنان، نیز مى باشد.
روایات و احادیث
۱۸- تمایل بنى حارثه و بنى سلمه به سستى و انصراف از شرکت در جنگ احد (اذ همّت طائفتان منکم) امام باقر و امام صادق (ع) درباره «طائفتان» در آیه فوق فرمودند: «و الطّائفتان هما بنو سلمة و بنو حارثة حیّان من الانصار.[۵]
موضوعات مرتبط
- استقامت: اهمیت استقامت ۱۰ ; زمینههاى استقامت ۱۷ ; استقامت در جهاد ۱۷
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۵، ۷، ۸، ۱۸
- اللّه: امدادهاى اللّه ۸، ۹، ۱۲، ۱۳ ; توبیخهاى اللّه ۲ ; تهدیدهاى اللّه ۴ ; علم غیب اللّه ۶ ; ولایت اللّه ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۶
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۳ ; ذکر حوادث تاریخ ۳
- ترس: عوامل ترس ۵ ; ترس نکوهیده ۲، ۵، ۸ ; ترس در جنگ ۱۲
- تقوا: اهمیّت تقوا ۷
- تقویت روحیه: عوامل تقویت روحیه ۱۵
- تکلیف: زمینه عمل به تکلیف ۱۱
- توکل: آثار توکل ۱۵ ; اهمیّت توکل ۱۴، ۱۶ ; توکل به خدا ۱۴، ۱۶
- تنبلى: عوامل تنبلى ۵ ; عوامل رفع تنبلى ۱۱ ; تنبلى در دین ۱۱ ; سرزنش تنبلى ۲، ۴ ; تنبلى در جنگ ۱، ۱۲، ۱۸ ; تنبلى در جهاد ۴
- جامعه اسلامى:۱۰
- جنگ:۱، ۱۲، ۱۸ روانى ۱۰
- جهاد:۴، ۱۷ با دشمنان ۱۷
- دشمنان:۱۷ توطئه دشمنان ۱۷ ۷، ۱۰ ; مسلمانان و دشمنان ۱۷ ۴، ۷
- دین:۱۱
- رشد معنوى: آثار رشد معنوى ۱۷
- زیانکارى: عوامل زیانکارى ۷
- سختیها: راههاى تسهیل سختیها ۱۵ ; سختیها جنگ ۱۲
- صبر: اهمیّت صبر ۷
- علم:۶
- عمل:۱۱
- غزوه احد:۱، ۲، ۳، ۵، ۷، ۸، ۱۸
- گمراهى: زمینههاى گمراهى ۱۳
- مجاهدان:۱
- محمّد (ص): تمرد از محمّد (ص) ۱۲
- مسلمانان:۲، ۴، ۷، ۸
- منافقان:۵ توطئه منافقان ۵ ۵
- مؤمنان: توکل مؤمنان ۱۴، ۱۵ ; مؤمنان و سختیها ۹
- نیت: علم به نیت ۶
منابع
- ↑ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۶۹۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شيخ طوسي و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۱۴۴.
- ↑ در تفسير برهان از على بن ابراهيم نقل شده كه اين آيه درباره عبدالله بن ابى و ياران او نازل شده كه ياران مزبور عدم شركت در جنگ را از رأى او پيروى كرده بودند.
- ↑ در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيز اين روايت از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده است.
- ↑ مجمع البیان، ج ۲، ص ۸۲۴.