گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۵}}
__TOC__
__TOC__


خط ۳۵: خط ۳۷:
<span id='link197'><span>
<span id='link197'><span>
==آيات ۳۰ - ۴۰ سوره ص ==
==آيات ۳۰ - ۴۰ سوره ص ==
وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(۳۰)
وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(۳۰)
إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصفِنَت الجِْيَادُ(۳۱)
إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصفِنَت الجِْيَادُ(۳۱)
فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ(۳۲)
فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ(۳۲)
رُدُّوهَا عَلىَّ فَطفِقَ مَسحَا بِالسوقِ وَ الاَعْنَاقِ(۳۳)
رُدُّوهَا عَلىَّ فَطفِقَ مَسحَا بِالسوقِ وَ الاَعْنَاقِ(۳۳)
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب (۳۴)
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب (۳۴)
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب (۳۵)
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب (۳۵)
فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب (۳۶)
فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب (۳۶)
وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ(۳۷)
وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ(۳۷)
وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ(۳۸)
وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ(۳۸)
هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ(۳۹)
هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ(۳۹)
وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ(۴۰
وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ(۴۰
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
و ما به داوود سليمان را عطا كرديم كه چه بنده خوبى بود وبسيار رجوع كننده (به ما) بود (۳۰).
و ما به داوود سليمان را عطا كرديم كه چه بنده خوبى بود وبسيار رجوع كننده (به ما) بود (۳۰).
خط ۶۱: خط ۶۳:
بيان آيات  
بيان آيات  
اين آيات راجع به دومين داستان از قصص بندگان ((اواب (( است كه خداى تعالى آن را براى پيغمبرش بيان نموده و دستورش مى دهد به اينكه صبر پيشه سازد و در هنگام سختى به ياد اين داستان بيفتد.
اين آيات راجع به دومين داستان از قصص بندگان ((اواب (( است كه خداى تعالى آن را براى پيغمبرش بيان نموده و دستورش مى دهد به اينكه صبر پيشه سازد و در هنگام سختى به ياد اين داستان بيفتد.
وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ
وَ وَهَبْنَا لِدَاوُدَ سلَيْمَنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ
يعنى ما به داوود فرزندى داديم به نام سليمان . بقيه الفاظ آيه از بيان قبلى ما روشن مى شود.
يعنى ما به داوود فرزندى داديم به نام سليمان . بقيه الفاظ آيه از بيان قبلى ما روشن مى شود.
<span id='link198'><span>
<span id='link198'><span>
==معناى الصافنات الجيادكه دوزاند بر سليمان ع عرضه مى شده است ==
==معناى الصافنات الجيادكه دوزاند بر سليمان ع عرضه مى شده است ==
إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصفِنَت الجِْيَادُ
إِذْ عُرِض عَلَيْهِ بِالْعَشىِّ الصفِنَت الجِْيَادُ
كلمه ((عشى (( در مقابل ((غداة (( است ، كه به معناى اول روز است و در نتيجه ((عشى (( به معناى آخر روز و بعد از ظهر است . و كلمه ((صافنات (( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - جمع ((صافنة (( است ، و ((صافنة (( آن اسبانى را مى گويند كه بر سه پاى خود ايستاده و يك دست را بلند مى كند تا نوك سمش روى زمين قرار گيرد. و - نيز بنا به گفته وى - كلمه ((جياد(( جمع ((جواد(( است كه ((واو(( آن در جمع به ((ياء(( قلب مى شود، و اصل ((جياد(( جواد - به كسره جيم - بوده ، و معنايش تندرو است ، گويا حيوان از دويدن بخل نمى ورزد.
كلمه ((عشى (( در مقابل ((غداة (( است ، كه به معناى اول روز است و در نتيجه ((عشى (( به معناى آخر روز و بعد از ظهر است . و كلمه ((صافنات (( - به طورى كه در مجمع البيان گفته - جمع ((صافنة (( است ، و ((صافنة (( آن اسبانى را مى گويند كه بر سه پاى خود ايستاده و يك دست را بلند مى كند تا نوك سمش روى زمين قرار گيرد. و - نيز بنا به گفته وى - كلمه ((جياد(( جمع ((جواد(( است كه ((واو(( آن در جمع به ((ياء(( قلب مى شود، و اصل ((جياد(( جواد - به كسره جيم - بوده ، و معنايش تندرو است ، گويا حيوان از دويدن بخل نمى ورزد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۸ </center>
<span id='link199'><span>
<span id='link199'><span>
==چند وجه در معناى سخن سليمان عليه السلام : انى احببت حب الخير عن ذكر ربى ... ==
==چند وجه در معناى سخن سليمان عليه السلام : انى احببت حب الخير عن ذكر ربى ... ==
فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ
فَقَالَ إِنى أَحْبَبْت حُب الخَْيرِ عَن ذِكْرِ رَبى حَتى تَوَارَت بِالحِْجَابِ
ضمير ((قال : گفت (( به سليمان برمى گردد، و مراد از خير - به طورى كه گفته اند - اسب است ، چون عرب اسب را خير مى نامند، و از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم روايت شده كه فرمود: تا قيامت خير را به پيشانى اسبها گره زده اند.
ضمير ((قال : گفت (( به سليمان برمى گردد، و مراد از خير - به طورى كه گفته اند - اسب است ، چون عرب اسب را خير مى نامند، و از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم روايت شده كه فرمود: تا قيامت خير را به پيشانى اسبها گره زده اند.
بعضى هم گفته اند: ((مراد از كلمه ((خير(( مال بسيار است و در بسيارى از موارد در قرآن به اين معنا آمده ، مانند آيه ((ان ترك خيرا((.
بعضى هم گفته اند: ((مراد از كلمه ((خير(( مال بسيار است و در بسيارى از موارد در قرآن به اين معنا آمده ، مانند آيه ((ان ترك خيرا((.
خط ۸۲: خط ۸۴:
<span id='link201'><span>
<span id='link201'><span>
==نقل گفتار مفسرين در معناى آيه ردوها على فطفق مسحا بالسوق و الاعناق ==
==نقل گفتار مفسرين در معناى آيه ردوها على فطفق مسحا بالسوق و الاعناق ==
رُدُّوهَا عَلىَّ فَطفِقَ مَسحَا بِالسوقِ وَ الاَعْنَاقِ
رُدُّوهَا عَلىَّ فَطفِقَ مَسحَا بِالسوقِ وَ الاَعْنَاقِ
بعضى از مفسرين گفته اند: ((ضمير در ((ردوها(( به كلمه ((شمس (( برمى گردد، و سليمان (عليه السلام ) در اين جمله به ملائكه امر مى كند كه : آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش ‍ بخواند. و منظور از جمله ((فطفق مسحا بالسوق و الاعناق (( اين است : سليمان شروع كرد پاها و گردن خود را دست كشيدن و به اصحاب خود نيز دستور داد اين كار را بكنند، و اين در حقيقت وضوى ايشان بوده . آنگاه او و اصحابش نماز خواندند. و اين معنا در بعضى از روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هم آمده ((.
بعضى از مفسرين گفته اند: ((ضمير در ((ردوها(( به كلمه ((شمس (( برمى گردد، و سليمان (عليه السلام ) در اين جمله به ملائكه امر مى كند كه : آفتاب را برگردانند، تا او نماز خود را در وقتش ‍ بخواند. و منظور از جمله ((فطفق مسحا بالسوق و الاعناق (( اين است : سليمان شروع كرد پاها و گردن خود را دست كشيدن و به اصحاب خود نيز دستور داد اين كار را بكنند، و اين در حقيقت وضوى ايشان بوده . آنگاه او و اصحابش نماز خواندند. و اين معنا در بعضى از روايات ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هم آمده ((.
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: ((ضمير به كلمه ((خيل (( برمى گردد، و معنايش اين است كه : سليمان دستور داد تا اسبان را دوباره برگردانند، و چون برگرداندند، شروع كرد به ساق و گردنهاى آنها دست كشيدن و آنها را در راه خدا سبيل كردن . و اين عمل را بدان جهت كرد، تا كفاره سرگرمى به اسبان و غفلت از نماز باشد((.
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: ((ضمير به كلمه ((خيل (( برمى گردد، و معنايش اين است كه : سليمان دستور داد تا اسبان را دوباره برگردانند، و چون برگرداندند، شروع كرد به ساق و گردنهاى آنها دست كشيدن و آنها را در راه خدا سبيل كردن . و اين عمل را بدان جهت كرد، تا كفاره سرگرمى به اسبان و غفلت از نماز باشد((.
خط ۹۲: خط ۹۴:
<span id='link202'><span>
<span id='link202'><span>
==جسدى كه بر تخت سليمان عليه السلام افكنده شد جنازه فرزند او بوده كه براىآزمايش و تنبيه او ميرانده شد و... ==
==جسدى كه بر تخت سليمان عليه السلام افكنده شد جنازه فرزند او بوده كه براىآزمايش و تنبيه او ميرانده شد و... ==
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سلَيْمَنَ وَ أَلْقَيْنَا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسداً ثمَّ أَنَاب
كلمه ((جسد(( به معناى جسمى است بى روح .
كلمه ((جسد(( به معناى جسمى است بى روح .
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش ‍ كرد، و تقدير كلام اين است كه : ((القيناه على كرسيه كجسد لا روح فيه من شدة المرض : ما او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض بر تختش انداختيم ((.
بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از جسدى كه بر تخت سليمان افتاد، خود سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا او را به مرضى مبتلا و آزمايش ‍ كرد، و تقدير كلام اين است كه : ((القيناه على كرسيه كجسد لا روح فيه من شدة المرض : ما او را مانند جسدى بى روح از شدت مرض بر تختش انداختيم ((.
ليكن اين وجه صحيح نيست ، براى اينكه هيچ گوينده فصيحى ضمير را از كلام حذف نمى كند، و از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان (عليه السلام ) است ، انداختن خود سليمان (عليه السلام ) را اراده نمى كند، آن هم گوينده اى كه كلامش فصيح ترين كلام است .
ليكن اين وجه صحيح نيست ، براى اينكه هيچ گوينده فصيحى ضمير را از كلام حذف نمى كند، و از كلامى كه ظاهرش انداختن جسدى بر تخت سليمان (عليه السلام ) است ، انداختن خود سليمان (عليه السلام ) را اراده نمى كند، آن هم گوينده اى كه كلامش فصيح ترين كلام است .
مفسرين ديگر اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك از روايتى پيروى كرده و آنچه به طور اجمال از ميان اقوال و روايات مى توان پذيرفت ، اين است كه : جسد نامبرده جنازه كودكى از سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا آن را بر تخت وى افكند، و در جمله ((ثم اناب قال رب اغفرلى (( اشعار و بلكه دلالت است بر اينكه : سليمان (عليه السلام ) از آن جسد اميدها داشته ، و يا در راه خدا به او اميدها بسته بوده ، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سليمان افكنده تا او بدين وسيله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود((.
مفسرين ديگر اقوال مختلفى در مراد از آيه دارند، و هر يك از روايتى پيروى كرده و آنچه به طور اجمال از ميان اقوال و روايات مى توان پذيرفت ، اين است كه : جسد نامبرده جنازه كودكى از سليمان (عليه السلام ) بوده كه خدا آن را بر تخت وى افكند، و در جمله ((ثم اناب قال رب اغفرلى (( اشعار و بلكه دلالت است بر اينكه : سليمان (عليه السلام ) از آن جسد اميدها داشته ، و يا در راه خدا به او اميدها بسته بوده ، و خدا او را قبض روح نموده و جسد بى جانش را بر تخت سليمان افكنده تا او بدين وسيله متنبه گشته و امور را به خدا واگذارد، و تسليم او شود((.
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ هَب لى مُلْكاً لا يَنبَغِى لاَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّك أَنت الْوَهَّاب
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۱۱ </center>
از ظاهر سياق برمى آيد كه اين استغفار مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر تفسير كرسى سليمان (عليه السلام ) است ، و اگر واو عاطفه نياورده ، براى اين است كه كلام به منزله جواب از سؤ الى است كه ممكن است بشود، گويا بعد از آنكه فرموده : ((ثم اناب (( كسى پرسيده : در انابه اش چه گفت ؟ فرموده : ((گفت پروردگارا مرا بيامرز...((
از ظاهر سياق برمى آيد كه اين استغفار مربوط به آيه قبلى و داستان انداختن جسد بر تفسير كرسى سليمان (عليه السلام ) است ، و اگر واو عاطفه نياورده ، براى اين است كه كلام به منزله جواب از سؤ الى است كه ممكن است بشود، گويا بعد از آنكه فرموده : ((ثم اناب (( كسى پرسيده : در انابه اش چه گفت ؟ فرموده : ((گفت پروردگارا مرا بيامرز...((
خط ۱۰۴: خط ۱۰۶:
<span id='link203'><span>
<span id='link203'><span>
==معناى اينكه فرمود: فسخرنا الريح تجرى بامره رخاء... ==
==معناى اينكه فرمود: فسخرنا الريح تجرى بامره رخاء... ==
فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب
فَسخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْث أَصاب
اين آيه فرع و نتيجه درخواست ملك است و از استجابت آن درخواست خبر مى دهد و ملكى را كه سزاوار احدى بعد از او نباشد بيان مى كند و آن ملكى است كه دامنه اش حتى باد و جن را هم گرفته ، و آن دو نيز مسخر وى شدند.
اين آيه فرع و نتيجه درخواست ملك است و از استجابت آن درخواست خبر مى دهد و ملكى را كه سزاوار احدى بعد از او نباشد بيان مى كند و آن ملكى است كه دامنه اش حتى باد و جن را هم گرفته ، و آن دو نيز مسخر وى شدند.
و كلمه ((رخاء(( - به ضمه را - به معناى نرمى است و ظاهرا مراد از جريان باد به نرمى و به امر سليمان اين باشد كه : باد در اطاعت كردن از فرمان سليمان نرم بوده و بر طبق خواسته او به آسانى جريان مى يافته . پس ديگر اشكال نشود به اينكه توصيف باد به صفت نرمى ، با توصيف آن به صفت ((عاصفه : تند(( كه آيه ((و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره (( آن را حكايت كرده ، منافات دارد. براى اينكه گفتيم : منظور از جريان باد به نرمى ، اين است كه : جارى ساختن باد براى آن جناب هزينه اى نداشته ، و به آسانى جارى مى شده ، حال يا به نرمى و يا به تندى .
و كلمه ((رخاء(( - به ضمه را - به معناى نرمى است و ظاهرا مراد از جريان باد به نرمى و به امر سليمان اين باشد كه : باد در اطاعت كردن از فرمان سليمان نرم بوده و بر طبق خواسته او به آسانى جريان مى يافته . پس ديگر اشكال نشود به اينكه توصيف باد به صفت نرمى ، با توصيف آن به صفت ((عاصفه : تند(( كه آيه ((و لسليمان الريح عاصفة تجرى بامره (( آن را حكايت كرده ، منافات دارد. براى اينكه گفتيم : منظور از جريان باد به نرمى ، اين است كه : جارى ساختن باد براى آن جناب هزينه اى نداشته ، و به آسانى جارى مى شده ، حال يا به نرمى و يا به تندى .
خط ۱۱۲: خط ۱۱۴:
<span id='link204'><span>
<span id='link204'><span>
==شياطين جن در تسخير و خدمت سليمان (ع ) ==
==شياطين جن در تسخير و خدمت سليمان (ع ) ==
وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ
وَ الشيَطِينَ كلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ
يعنى ما شيطان هاى جنى را براى سليمان (عليه السلام ) مسخر كرديم ، تا هر يك از آنها كه كار بنايى را مى دانسته ، برايش بنايى كند و هر يك از آنها كه غواصى را مى دانسته برايش در درياها غواصى كند، و لؤ لؤ و ساير منافع دريايى را برايش استخراج كند.
يعنى ما شيطان هاى جنى را براى سليمان (عليه السلام ) مسخر كرديم ، تا هر يك از آنها كه كار بنايى را مى دانسته ، برايش بنايى كند و هر يك از آنها كه غواصى را مى دانسته برايش در درياها غواصى كند، و لؤ لؤ و ساير منافع دريايى را برايش استخراج كند.
وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ
وَ ءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ
كلمه ((اصفاد(( جمع ((صفد(( است ، كه به معناى غل آهنى است ، و معناى جمله اين است كه : ما ساير طبقات جن را براى او مسخر كرديم ، تا همه را غل و زنجير كند و از شرشان راحت باشد.
كلمه ((اصفاد(( جمع ((صفد(( است ، كه به معناى غل آهنى است ، و معناى جمله اين است كه : ما ساير طبقات جن را براى او مسخر كرديم ، تا همه را غل و زنجير كند و از شرشان راحت باشد.
هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ
هَذَا عَطاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِك بِغَيرِ حِسابٍ
يعنى اين سلطنت كه به تو داديم عطاى ما به تو بود، عطايى بى حساب ، و ظاهرا مراد از بى حساب بودن آن ، اين است كه : عطاى ما حساب و اندازه ندارد كه اگر تو از آن زياد بذل و بخشش كنى ، كم شود. پس هر چه مى خواهى بذل و بخشش بكن ، و لذا فرمود: ((فامنن او امسك : ميخواهى بذل بكن و نخواستى نكن (( يعنى هر دو يكسان است ، چه بخشش بكنى و چه نكنى ، تاثيرى در كم شدن عطاى ما ندارد.
يعنى اين سلطنت كه به تو داديم عطاى ما به تو بود، عطايى بى حساب ، و ظاهرا مراد از بى حساب بودن آن ، اين است كه : عطاى ما حساب و اندازه ندارد كه اگر تو از آن زياد بذل و بخشش كنى ، كم شود. پس هر چه مى خواهى بذل و بخشش بكن ، و لذا فرمود: ((فامنن او امسك : ميخواهى بذل بكن و نخواستى نكن (( يعنى هر دو يكسان است ، چه بخشش بكنى و چه نكنى ، تاثيرى در كم شدن عطاى ما ندارد.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از بى حساب بودن عطا، اين است كه : روز قيامت از تو حساب نمى كشيم (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد اين است كه : عطاى ما به تو از باب تفضل بوده ، نه از باب اينكه خواسته باشيم پاداش به تو داده باشيم ((. و معانى ديگرى هم براى آن كرده اند.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از بى حساب بودن عطا، اين است كه : روز قيامت از تو حساب نمى كشيم (( بعضى ديگر گفته اند: ((مراد اين است كه : عطاى ما به تو از باب تفضل بوده ، نه از باب اينكه خواسته باشيم پاداش به تو داده باشيم ((. و معانى ديگرى هم براى آن كرده اند.
وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ
وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسنَ مَئَابٍ
معناى اين جمله در سابق گذشت .
معناى اين جمله در سابق گذشت .
بحث روايتى
بحث روايتى
خط ۱۳۱: خط ۱۳۳:
و در كتاب فقيه از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: سليمان بن داوود، روزى بعد از ظهر از اسبان خود بازديد به عمل آورد، و مشغول تماشاى آنها شد تا آفتاب غروب كرد، به ملائكه گفت : آفتاب را برايم برگردانيد تا نمازم را در وقتش بخوانم . ملائكه چنين كردند، سليمان برخاست و نماز خود را خواند. و آفتاب دوباره غروب كرده و ستارگان درخشيدن گرفتند، و اين است معناى كلام خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد: ((و وهبنا لداود سليمان ((، تا آنجا كه مى فرمايد: ((مسحا بالسوق و الاعناق ((.
و در كتاب فقيه از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: سليمان بن داوود، روزى بعد از ظهر از اسبان خود بازديد به عمل آورد، و مشغول تماشاى آنها شد تا آفتاب غروب كرد، به ملائكه گفت : آفتاب را برايم برگردانيد تا نمازم را در وقتش بخوانم . ملائكه چنين كردند، سليمان برخاست و نماز خود را خواند. و آفتاب دوباره غروب كرده و ستارگان درخشيدن گرفتند، و اين است معناى كلام خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد: ((و وهبنا لداود سليمان ((، تا آنجا كه مى فرمايد: ((مسحا بالسوق و الاعناق ((.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۵}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش