۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۸}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۸: | خط ۱۰: | ||
<span id='link328'><span> | <span id='link328'><span> | ||
==اشاره به احتمام شديد در اسلام به اصلاح وضع جامعه == | ==اشاره به احتمام شديد در اسلام به اصلاح وضع جامعه == | ||
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسنِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبى | |||
خداى سبحان ابتدا آن احكام سه گانه را كه مهم ترين حكمى هستند كه اساس اجتماع بشرى با آن استوار است ، و از نظر اهميت به ترتيب يكى پس از ديگرى قرار دارند ذكر فرموده است ، زيرا از نظر اسلام مهم ترين هدفى كه در تعاليمش دنبال شده صلاح مجتمع و اصلاح عموم است ، چون هر چند انسانها فرد فردند، و هر فردى براى خود شخصيتى و خير و شرى دارد، و ليكن از نظر طبيعتى كه همه انسانها دارند يعنى طبيعت مدنيت ، سعادت هر شخصى مبنى بر صلاح و اصلاح ظرف اجتماعى است كه در آن زندگى مى كند، بطورى كه در ظرف اجتماع فاسد كه از هر سو فساد آن را محاصره كرده باشد رستگارى يك فرد و صالح شدن او بسيار دشوار است ، (و يا به تعبير ديگر عادتا محال است ). | خداى سبحان ابتدا آن احكام سه گانه را كه مهم ترين حكمى هستند كه اساس اجتماع بشرى با آن استوار است ، و از نظر اهميت به ترتيب يكى پس از ديگرى قرار دارند ذكر فرموده است ، زيرا از نظر اسلام مهم ترين هدفى كه در تعاليمش دنبال شده صلاح مجتمع و اصلاح عموم است ، چون هر چند انسانها فرد فردند، و هر فردى براى خود شخصيتى و خير و شرى دارد، و ليكن از نظر طبيعتى كه همه انسانها دارند يعنى طبيعت مدنيت ، سعادت هر شخصى مبنى بر صلاح و اصلاح ظرف اجتماعى است كه در آن زندگى مى كند، بطورى كه در ظرف اجتماع فاسد كه از هر سو فساد آن را محاصره كرده باشد رستگارى يك فرد و صالح شدن او بسيار دشوار است ، (و يا به تعبير ديگر عادتا محال است ). | ||
بهمين جهت اسلام در اصلاح اجتماع اهتمامى ورزيده كه هيچ نظام غير اسلامى به پاى آن نمى رسد، منتها درجه جد و جهد را در جعل دستورات و تعاليم دينى حتى در عبادات از نماز و حج و روزه مبذول داشته ، تا انسانها را، هم در ذات خود و هم در ظرف اجتماع صالح سازد. | بهمين جهت اسلام در اصلاح اجتماع اهتمامى ورزيده كه هيچ نظام غير اسلامى به پاى آن نمى رسد، منتها درجه جد و جهد را در جعل دستورات و تعاليم دينى حتى در عبادات از نماز و حج و روزه مبذول داشته ، تا انسانها را، هم در ذات خود و هم در ظرف اجتماع صالح سازد. | ||
خط ۳۶: | خط ۳۸: | ||
و احتمال اينكه مقصود از آن مفرد كه در آيه خمس است جنس ذى القربى است احتمالى است بعيد، زيرا اگر چنين بود جا داشت «'''يتامى '''» و «'''مساكين '''» را هم مفرد بياورد، زيرا نكته خاصى در ذى القربى نبود كه آن را مفرد بياورد و جنس را اراده كند، ولى بقيه را جمع بياورد. | و احتمال اينكه مقصود از آن مفرد كه در آيه خمس است جنس ذى القربى است احتمالى است بعيد، زيرا اگر چنين بود جا داشت «'''يتامى '''» و «'''مساكين '''» را هم مفرد بياورد، زيرا نكته خاصى در ذى القربى نبود كه آن را مفرد بياورد و جنس را اراده كند، ولى بقيه را جمع بياورد. | ||
علاوه بر اين ، در آيه قرينه روشنى نيست بر اينكه مراد از ايتاءاحسان آنهم مطلق احسان باشد (و خدا داناتر است ). | علاوه بر اين ، در آيه قرينه روشنى نيست بر اينكه مراد از ايتاءاحسان آنهم مطلق احسان باشد (و خدا داناتر است ). | ||
وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظكُمْ | وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظكُمْ لَعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ | ||
راغب در مفردات گفته است : كلمه فحش و فحشاء و فاحشه به معناى كردار و گفتار زشتى است كه زشتيش بزرگ باشد و بعيد نيست كه اصل در معناى آن خروج از حد در كار غير سزاوار باشد، و لذا گفته مى شود: غبن فاحش يعنى بيش از حد تحمل مغبون شدن . | راغب در مفردات گفته است : كلمه فحش و فحشاء و فاحشه به معناى كردار و گفتار زشتى است كه زشتيش بزرگ باشد و بعيد نيست كه اصل در معناى آن خروج از حد در كار غير سزاوار باشد، و لذا گفته مى شود: غبن فاحش يعنى بيش از حد تحمل مغبون شدن . | ||
و معناى منكر، آن كارى است كه مردم در جامعه خود آن را نشناسند، يعنى در جامعه متروك باشد، حال يا بخاطر زشتيش و يا بخاطر اينكه جرم و گناه است ، مانند عمل مواقعه و يا كشف عورت در انظار مردم ، آنهم در جوامع اسلامى . | و معناى منكر، آن كارى است كه مردم در جامعه خود آن را نشناسند، يعنى در جامعه متروك باشد، حال يا بخاطر زشتيش و يا بخاطر اينكه جرم و گناه است ، مانند عمل مواقعه و يا كشف عورت در انظار مردم ، آنهم در جوامع اسلامى . | ||
خط ۴۶: | خط ۴۸: | ||
پس نهى از فحشاء و منكر و بغى ، امرى است در معنا به اتحاد مجتمع ، تا اجزاى يكديگر را از خود بدانند، و اعمال افراد همه يكنواخت باشد، بعضى بر بعضى ديگر استعلاء نكند، و دست ستم بسوى يكديگر دراز نكنند، از يكديگر جز خوبى يعنى عملى كه آن را مى شناسند نبينند، در اين هنگام است كه رحمت در آنان جايگير گشته همه به هم محبت و الفت مى ورزند، و نيرو و شدت يكجا متمركز مى شود خشم و عداوت و نفرت و هر خصلت بدى كه منجر به تفرقه و هلاكت شود از ميانشان رخت بر مى بندد. | پس نهى از فحشاء و منكر و بغى ، امرى است در معنا به اتحاد مجتمع ، تا اجزاى يكديگر را از خود بدانند، و اعمال افراد همه يكنواخت باشد، بعضى بر بعضى ديگر استعلاء نكند، و دست ستم بسوى يكديگر دراز نكنند، از يكديگر جز خوبى يعنى عملى كه آن را مى شناسند نبينند، در اين هنگام است كه رحمت در آنان جايگير گشته همه به هم محبت و الفت مى ورزند، و نيرو و شدت يكجا متمركز مى شود خشم و عداوت و نفرت و هر خصلت بدى كه منجر به تفرقه و هلاكت شود از ميانشان رخت بر مى بندد. | ||
خداى سبحان اين آيه را با جمله «'''يعظكم لعلكم تذكرون '''» ختم فرمود كه معنايش اين مى شود كه تا متذكر شويد و بدانيد آنچه خدا شما را بدان مى خواند مايه حيات و سعادت شما است . | خداى سبحان اين آيه را با جمله «'''يعظكم لعلكم تذكرون '''» ختم فرمود كه معنايش اين مى شود كه تا متذكر شويد و بدانيد آنچه خدا شما را بدان مى خواند مايه حيات و سعادت شما است . | ||
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ | وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَهَدتُّمْ وَ لا تَنقُضوا الاَيْمَنَ بَعْدَ تَوْكيدِهَا ... | ||
در مفردات گفته : «'''عهد'''» به معناى حفظ چيزى و مراعات آن حالا بعد حال است ، و پيمانى را كه مراعاتش لازم باشد عهد مى گويند، آنگاه اضافه كرده است : معناى اينكه مى گويند فلانى به فلانى عهد داد اين است كه عهدى به او داده و او را به حفظ آن سفارش كرده است . | در مفردات گفته : «'''عهد'''» به معناى حفظ چيزى و مراعات آن حالا بعد حال است ، و پيمانى را كه مراعاتش لازم باشد عهد مى گويند، آنگاه اضافه كرده است : معناى اينكه مى گويند فلانى به فلانى عهد داد اين است كه عهدى به او داده و او را به حفظ آن سفارش كرده است . | ||
و ظاهر اينكه عهد را به سوى الله اضافه كرده و فرموده : «'''عهد الله '''» اين است كه مراد از آن ، عهدى باشد كه شخص آن را با خدا بسته باشد، نه هر عهدى ، و نظير اين حرف در نقض يمين يعنى سوگند شكنى خواهد آمد. | و ظاهر اينكه عهد را به سوى الله اضافه كرده و فرموده : «'''عهد الله '''» اين است كه مراد از آن ، عهدى باشد كه شخص آن را با خدا بسته باشد، نه هر عهدى ، و نظير اين حرف در نقض يمين يعنى سوگند شكنى خواهد آمد. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۵: | ||
<span id='link334'><span> | <span id='link334'><span> | ||
==تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته == | ==تمثيل نقض عهد به پنبه كردن خود رشته == | ||
وَ لا تَكُونُوا | وَ لا تَكُونُوا كالَّتى نَقَضت غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكثاً ... | ||
«'''نقض '''» كه مقابلش واژه «'''ابرام '''» است ، به معناى افساد چيزى است كه محكم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن ، پس نقض چيزى كه ابرام شده مانند حل و گشودن . چيزى است كه گره خورده است ، و كلمه «'''نكث '''» به معناى نقض است ، و در مجمع البيان گفته : و هر چيزى كه بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد، آن را انكاث مى گويند، چه طناب باشد و چه رشته . | «'''نقض '''» كه مقابلش واژه «'''ابرام '''» است ، به معناى افساد چيزى است كه محكم شده از قبيل طناب يا فتيله و امثال آن ، پس نقض چيزى كه ابرام شده مانند حل و گشودن . چيزى است كه گره خورده است ، و كلمه «'''نكث '''» به معناى نقض است ، و در مجمع البيان گفته : و هر چيزى كه بعد از تابيده شدن و يا رشته شدن نقض گردد، آن را انكاث مى گويند، چه طناب باشد و چه رشته . | ||
و كلمه «'''دخل '''» - به فتحه دال و خاء - در اصل به معناى هر چيزى است كه به چيزى داخل شود در حالى كه از آن جنس نباشد، و - بطورى كه گفته شده - دغل و خدعه و جنايت را هم از آن كنايه آورده اند، و كلمه «'''اربى '''» از رباء است كه به معناى زيادى است . | و كلمه «'''دخل '''» - به فتحه دال و خاء - در اصل به معناى هر چيزى است كه به چيزى داخل شود در حالى كه از آن جنس نباشد، و - بطورى كه گفته شده - دغل و خدعه و جنايت را هم از آن كنايه آورده اند، و كلمه «'''اربى '''» از رباء است كه به معناى زيادى است . | ||
خط ۷۳: | خط ۷۵: | ||
بعضى از مفسرين گفته اند جمله مورد بحث استفهام انكارى است . | بعضى از مفسرين گفته اند جمله مورد بحث استفهام انكارى است . | ||
«'''انما يبلوكم الله به ...'''» يعنى اين خود امتحانى است الهى كه شما را با آن مى آزمايد، و سوگند مى خورم كه به زودى در روز قيامت شما را به آنچه در آن اختلاف مى كرديد متوجه مى سازد آن وقت خواهيد فهميد حقيقت آنچه كه در دنيا بر سرش تكالب مى كرديد و به جان هم مى افتاديد و براى محو آثار حق ، راه باطل را طى مى كرديد، آن روز به خوبى معلوم مى شود كه چه كسى گمراه و چه كسى در غير گمراه بوده است . | «'''انما يبلوكم الله به ...'''» يعنى اين خود امتحانى است الهى كه شما را با آن مى آزمايد، و سوگند مى خورم كه به زودى در روز قيامت شما را به آنچه در آن اختلاف مى كرديد متوجه مى سازد آن وقت خواهيد فهميد حقيقت آنچه كه در دنيا بر سرش تكالب مى كرديد و به جان هم مى افتاديد و براى محو آثار حق ، راه باطل را طى مى كرديد، آن روز به خوبى معلوم مى شود كه چه كسى گمراه و چه كسى در غير گمراه بوده است . | ||
وَ لَوْ شاءَ | وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ لَكِن يُضِلُّ مَن يَشاءُ ... | ||
بعد از آنكه كلام به ذكر اختلاف ايشان منجر شد همان اختلاف را بيان كرده فرمود: اين اختلاف غرض الهى از خلقتشان را نقض نمى كند و او را عاجز نمى سازد، و اگر خدا مى خواست همه آنان را امتى واحد مى كرد كه اختلافى بينشان نباشد، و ليكن خداى سبحان خودش آنها را مختلف خلق كرد، يكى را هدايت و يكى را گمراه نمود. | بعد از آنكه كلام به ذكر اختلاف ايشان منجر شد همان اختلاف را بيان كرده فرمود: اين اختلاف غرض الهى از خلقتشان را نقض نمى كند و او را عاجز نمى سازد، و اگر خدا مى خواست همه آنان را امتى واحد مى كرد كه اختلافى بينشان نباشد، و ليكن خداى سبحان خودش آنها را مختلف خلق كرد، يكى را هدايت و يكى را گمراه نمود. | ||
و بدين جهت چنين كرد كه حكمت خداوند سبحان اقتضاء مى نمود كه سعادت و شقاوت بشر بر اساس اختيار بوده باشد، و راه اطاعت را كه منتهى به سعادت آنان مى شود و راه شقاوت را كه منتهى به بدبختى ايشان مى گردد برايشان بيان كرد تا هر كس راه معصيت را بپيمايد و طريق ضلالت را پيش گيرد مجازاتش نموده ، و هر كس بر مركب راهوار اطاعت سوار شود و راه اطاعت را طى كند او را هم پاداش دهد، و بزودى از هر دو طايفه خواهد پرسيد كه چه كرديد و چه اختيار نموديد؟ | و بدين جهت چنين كرد كه حكمت خداوند سبحان اقتضاء مى نمود كه سعادت و شقاوت بشر بر اساس اختيار بوده باشد، و راه اطاعت را كه منتهى به سعادت آنان مى شود و راه شقاوت را كه منتهى به بدبختى ايشان مى گردد برايشان بيان كرد تا هر كس راه معصيت را بپيمايد و طريق ضلالت را پيش گيرد مجازاتش نموده ، و هر كس بر مركب راهوار اطاعت سوار شود و راه اطاعت را طى كند او را هم پاداش دهد، و بزودى از هر دو طايفه خواهد پرسيد كه چه كرديد و چه اختيار نموديد؟ | ||
خط ۸۲: | خط ۸۴: | ||
و نيز روشن گرديد كه مقصود از اضلال بعضى و هدايت بعضى اضلال و هدايت ابتدايى نيست ، بلكه مجازاتى است ، زيرا همه آنان چه گمراهشان و چه در راهشان همه هدايت ابتدايى دارند، و آن كسى كه خدا مى خواهد گمراهش كند كسى است كه خودش راه ضلالت يعنى معصيت را پيموده و پشيمان هم نمى شود و آن كس كه خدا هدايتش كرده كسى است كه هدايت فطرى خود را از دست نداده و بر آن اساس مشى مى كند يا همواره در طاعت است و يا اگر گناهى سر مى زند توبه مى كند و از راه گناه به صراط مستقيم و سنت الهى اش كه تبديل پذير نيست بر مى گردد، آرى : «'''و لن تجد لسنة الله تبديلا، و لن تجد لسنة الله تحويلا'''». | و نيز روشن گرديد كه مقصود از اضلال بعضى و هدايت بعضى اضلال و هدايت ابتدايى نيست ، بلكه مجازاتى است ، زيرا همه آنان چه گمراهشان و چه در راهشان همه هدايت ابتدايى دارند، و آن كسى كه خدا مى خواهد گمراهش كند كسى است كه خودش راه ضلالت يعنى معصيت را پيموده و پشيمان هم نمى شود و آن كس كه خدا هدايتش كرده كسى است كه هدايت فطرى خود را از دست نداده و بر آن اساس مشى مى كند يا همواره در طاعت است و يا اگر گناهى سر مى زند توبه مى كند و از راه گناه به صراط مستقيم و سنت الهى اش كه تبديل پذير نيست بر مى گردد، آرى : «'''و لن تجد لسنة الله تبديلا، و لن تجد لسنة الله تحويلا'''». | ||
«'''و لتسئلن عما كنتم تعملون '''» : جمله اى است براى دفع توهمى كه ممكن است به ذهن بيايد، و آن اين است كه مستند بودن هدايت و ضلالت به خداوند سبحان اختيار بشر را باطل مى كند، و بدنبال باطل شدن اختيار مساله نبوتها و رسالتها باطل مى شود، براى دفع چنين توهمى جواب داده شده كه : نه ، هنوز سؤ ال و جواب و اختيار باقى است ، چون هدايت و ضلالت بدست خدا بودن اختيار شما را باطل نمى كند، زيرا خدا ابتداء گمراه و هدايت نمى كند، گمراه كردنش مجازاتى است يعنى كسى را كه خودش گمراهى را خواسته در گمراهى پيش مى برد، و همچنين كسى را كه هدايت را اختيار كرده باشد در هدايت پيش مى برد. و خلاصه شما هر چه اختيار كنيد خداوند شما را كمك مى كند، و در آنچه انتخاب كرده ايد پيشتر مى برد. | «'''و لتسئلن عما كنتم تعملون '''» : جمله اى است براى دفع توهمى كه ممكن است به ذهن بيايد، و آن اين است كه مستند بودن هدايت و ضلالت به خداوند سبحان اختيار بشر را باطل مى كند، و بدنبال باطل شدن اختيار مساله نبوتها و رسالتها باطل مى شود، براى دفع چنين توهمى جواب داده شده كه : نه ، هنوز سؤ ال و جواب و اختيار باقى است ، چون هدايت و ضلالت بدست خدا بودن اختيار شما را باطل نمى كند، زيرا خدا ابتداء گمراه و هدايت نمى كند، گمراه كردنش مجازاتى است يعنى كسى را كه خودش گمراهى را خواسته در گمراهى پيش مى برد، و همچنين كسى را كه هدايت را اختيار كرده باشد در هدايت پيش مى برد. و خلاصه شما هر چه اختيار كنيد خداوند شما را كمك مى كند، و در آنچه انتخاب كرده ايد پيشتر مى برد. | ||
وَ لا | وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمَنَكُمْ دَخَلا بَيْنَكمْ فَتزِلَّ قَدَمُ بَعْدَ ثُبُوتهَا ... | ||
در مفردات مى گويد: كلمه «'''صدود و صد'''» گاهى به معناى انصراف از چيزى و امتناع از آن است مانند «'''يصدون عنك صدودا'''» و گاهى به معناى منصرف كردن و منع كردن از آن است مثل «'''و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل '''». | در مفردات مى گويد: كلمه «'''صدود و صد'''» گاهى به معناى انصراف از چيزى و امتناع از آن است مانند «'''يصدون عنك صدودا'''» و گاهى به معناى منصرف كردن و منع كردن از آن است مثل «'''و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل '''». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۶ </center> | ||
خط ۹۹: | خط ۱۰۱: | ||
و ليكن سياق آيه مساعد با اين تفسير نيست ، و بر فرض هم كه قبول كنيم خاص بودن مورد منافات با عموميت حكم ندارد. | و ليكن سياق آيه مساعد با اين تفسير نيست ، و بر فرض هم كه قبول كنيم خاص بودن مورد منافات با عموميت حكم ندارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۸۸ </center> | ||
وَ لا تَشترُوا بِعَهْدِ | وَ لا تَشترُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيرٌ لَّكمْ إِن كنتُمْ تَعْلَمُونَ | ||
در مفردات گفته : هر چيزى كه در ازاى چيزى به دست آدمى مى آيد ثمن و بهاى آن است . | در مفردات گفته : هر چيزى كه در ازاى چيزى به دست آدمى مى آيد ثمن و بهاى آن است . | ||
و ظاهرا آيه شريفه بعد از آنكه در آيه قبلى امر به وفاى به عهد ميكرد، از شكستن عهد نهى مى كند تا اهميت مطلب و اعتناء به شان آن را برساند، همچنانكه نظير اين امر و نهى و اهتمام ، در مساله سوگند شكستن گذشت . | و ظاهرا آيه شريفه بعد از آنكه در آيه قبلى امر به وفاى به عهد ميكرد، از شكستن عهد نهى مى كند تا اهميت مطلب و اعتناء به شان آن را برساند، همچنانكه نظير اين امر و نهى و اهتمام ، در مساله سوگند شكستن گذشت . | ||
اين آيه مطلق است ، و مراد از «'''عهد خدا'''» همان عهدى است كه خدا با مطلق بندگان خود بسته ، و مراد از «'''اشتراء'''» بهاى اندك به وسيله عهد خدا به قرينه ذيل آيه اين است كه آدمى عهد خدا را با چيزى از متاع دنيا معاوضه كند، و براى رسيدن به آن متاع عهد خدا را بشكند، آن متاعى كه عوض عهد خدا قرار گرفته ثمن (بها) ناميده شده چون عوض است ، كه شرحش گذشت و بقيه الفاظ آيه روشن است . | اين آيه مطلق است ، و مراد از «'''عهد خدا'''» همان عهدى است كه خدا با مطلق بندگان خود بسته ، و مراد از «'''اشتراء'''» بهاى اندك به وسيله عهد خدا به قرينه ذيل آيه اين است كه آدمى عهد خدا را با چيزى از متاع دنيا معاوضه كند، و براى رسيدن به آن متاع عهد خدا را بشكند، آن متاعى كه عوض عهد خدا قرار گرفته ثمن (بها) ناميده شده چون عوض است ، كه شرحش گذشت و بقيه الفاظ آيه روشن است . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۸}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش