گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
==آيات ۱۰۲ - ۹۳، سوره يوسف ==
==آيات ۱۰۲ - ۹۳، سوره يوسف ==
اذْهَبُوا بِقَمِيصى هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبى يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونى بِأَهْلِكمْ أَجْمَعِينَ(۹۳)
اذْهَبُوا بِقَمِيصى هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبى يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونى بِأَهْلِكمْ أَجْمَعِينَ(۹۳)
وَ لَمَّا فَصلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنى لاَجِدُ رِيحَ يُوسف لَوْ لا أَن تُفَنِّدُونِ(۹۴)
وَ لَمَّا فَصلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنى لاَجِدُ رِيحَ يُوسف لَوْ لا أَن تُفَنِّدُونِ(۹۴)
قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّك لَفِى ضلَلِك الْقَدِيمِ(۹۵)
قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّك لَفِى ضلَلِك الْقَدِيمِ(۹۵)
فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ إِنى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(۹۶)
فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ إِنى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(۹۶)
قَالُوا يَأَبَانَا استَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَطِئِينَ(۹۷)
قَالُوا يَأَبَانَا استَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَطِئِينَ(۹۷)
قَالَ سوْف أَستَغْفِرُ لَكُمْ رَبى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۹۸)
قَالَ سوْف أَستَغْفِرُ لَكُمْ رَبى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۹۸)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ(۹۹)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ(۹۹)
وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ يَأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُءْيَى مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبى حَقًّا وَ قَدْ أَحْسنَ بى إِذْ أَخْرَجَنى مِنَ السجْنِ وَ جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشيْطنُ بَيْنى وَ بَينَ إِخْوَتى إِنَّ رَبى لَطِيفٌ لِّمَا يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الحَْكِيمُ(۱۰۰)
وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ يَأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُءْيَى مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبى حَقًّا وَ قَدْ أَحْسنَ بى إِذْ أَخْرَجَنى مِنَ السجْنِ وَ جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشيْطنُ بَيْنى وَ بَينَ إِخْوَتى إِنَّ رَبى لَطِيفٌ لِّمَا يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الحَْكِيمُ(۱۰۰)
رَب قَدْ ءَاتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الاَحَادِيثِ فَاطِرَ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَنت وَلىِّ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ تَوَفَّنى مُسلِماً وَ أَلْحِقْنى بِالصلِحِينَ(۱۰۱)
رَب قَدْ ءَاتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الاَحَادِيثِ فَاطِرَ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَنت وَلىِّ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ تَوَفَّنى مُسلِماً وَ أَلْحِقْنى بِالصلِحِينَ(۱۰۱)
ذَلِك مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْك وَ مَا كُنت لَدَيهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يمْكُرُونَ(۱۰۲)
ذَلِك مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْك وَ مَا كُنت لَدَيهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ يمْكُرُونَ(۱۰۲)
ترجمه آيات
ترجمه آيات
خط ۴۱: خط ۴۳:
<span id='link236'><span>
<span id='link236'><span>
==پس از سالها جدايى يعقوب (ع ) بوى يوسف را مى شنود ==
==پس از سالها جدايى يعقوب (ع ) بوى يوسف را مى شنود ==
وَ لَمَّا فَصلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنى لاَجِدُ رِيحَ يُوسف لَوْ لا أَن تُفَنِّدُونِ
وَ لَمَّا فَصلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنى لاَجِدُ رِيحَ يُوسف لَوْ لا أَن تُفَنِّدُونِ
كلمه «'''فصل '''» به معناى قطع و انقطاع است ، و كلمه «'''تفنيد'''» از باب تفعيل از ماده «'''فند'''» - به فتح فا و نون - به معناى ضعف راى است ، و معناى آيه اين است كه وقتى كاروان حامل پيراهن يوسف ، از مصر بيرون شد و از آن شهر منقطع گرديد (هنوز به كنعان نرسيده ) يعقوب در كنعان به كسانى كه از فرزندانش نزد او بودند فرمود: من هر آينه بوى يوسف را مى شنوم اگر مرا به ضعف راى نسبت ندهيد، بوى او را احساس مى كنم و چنين مى بينم كه ديدار او نزديك شده ، و اگر مرا تخطئه نكنيد جا دارد (كه شما نيز) به آنچه كه من مى يابم اذعان و اعتقاد داشته باشيد، ليكن احتمال مى دهم كه مرا نادان شمرده تخطئه ام كنيد، و به گفته ام معتقد نشويد.
كلمه «'''فصل '''» به معناى قطع و انقطاع است ، و كلمه «'''تفنيد'''» از باب تفعيل از ماده «'''فند'''» - به فتح فا و نون - به معناى ضعف راى است ، و معناى آيه اين است كه وقتى كاروان حامل پيراهن يوسف ، از مصر بيرون شد و از آن شهر منقطع گرديد (هنوز به كنعان نرسيده ) يعقوب در كنعان به كسانى كه از فرزندانش نزد او بودند فرمود: من هر آينه بوى يوسف را مى شنوم اگر مرا به ضعف راى نسبت ندهيد، بوى او را احساس مى كنم و چنين مى بينم كه ديدار او نزديك شده ، و اگر مرا تخطئه نكنيد جا دارد (كه شما نيز) به آنچه كه من مى يابم اذعان و اعتقاد داشته باشيد، ليكن احتمال مى دهم كه مرا نادان شمرده تخطئه ام كنيد، و به گفته ام معتقد نشويد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۵ </center>
قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّك لَفِى ضلَلِك الْقَدِيمِ
قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّك لَفِى ضلَلِك الْقَدِيمِ
كلمه «'''قديم '''» در مقابل جديد، و به معناى كهنه است ، كه وجودش ‍ متقدم بر جديد است ، اين جمله كلام بعضى از فرزندان يعقوب است كه در آن ساعت حاضر بوده و در جواب پدر گفته اند. و اين خود مى رساند كه فرزندان آن جناب در اين داستان چه بهره زشتى داشته اند كه از همان اول داستان تا به آخر چه اسائه ادبها به پدر نمودند، در اول داستان گفتند: «'''ان ابانا لفى ضلال مبين '''» و در آخر گفتند: «'''انك لفى ضلالك القديم '''».
كلمه «'''قديم '''» در مقابل جديد، و به معناى كهنه است ، كه وجودش ‍ متقدم بر جديد است ، اين جمله كلام بعضى از فرزندان يعقوب است كه در آن ساعت حاضر بوده و در جواب پدر گفته اند. و اين خود مى رساند كه فرزندان آن جناب در اين داستان چه بهره زشتى داشته اند كه از همان اول داستان تا به آخر چه اسائه ادبها به پدر نمودند، در اول داستان گفتند: «'''ان ابانا لفى ضلال مبين '''» و در آخر گفتند: «'''انك لفى ضلالك القديم '''».
<span id='link237'><span>
<span id='link237'><span>
خط ۵۲: خط ۵۴:
اولا: آنچه از فصول كلام ايشان در خلال اين قصه آمده شاهد بر اين است كه ايشان موحد و بر دين پدرانشان ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهما السلام ) بوده اند.
اولا: آنچه از فصول كلام ايشان در خلال اين قصه آمده شاهد بر اين است كه ايشان موحد و بر دين پدرانشان ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهما السلام ) بوده اند.
و ثانيا: اين دو موردى كه ايشان نسبت ضلالت به پدر داده اند مواردى نيست كه ارتباط دينى داشته باشد تا بتوانيم احتمال دهيم مقصود ايشان از اين ضلالت اين است كه دين پدر را قبول ندارند، بلكه مواردى است كه با اعمال حياتى و روش زندگى ارتباط دارد، و آن عبارتست ازاينكه : پدرى بعضى از فرزندان خود را نسبت به بعضى ديگر بيشتر دوست بدارد و بيشتر احترام كند، مقصودشان از ضلالت ، غير اين نمى تواند باشد.
و ثانيا: اين دو موردى كه ايشان نسبت ضلالت به پدر داده اند مواردى نيست كه ارتباط دينى داشته باشد تا بتوانيم احتمال دهيم مقصود ايشان از اين ضلالت اين است كه دين پدر را قبول ندارند، بلكه مواردى است كه با اعمال حياتى و روش زندگى ارتباط دارد، و آن عبارتست ازاينكه : پدرى بعضى از فرزندان خود را نسبت به بعضى ديگر بيشتر دوست بدارد و بيشتر احترام كند، مقصودشان از ضلالت ، غير اين نمى تواند باشد.
فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ إِنى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ
فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ إِنى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ
كلمه «'''بشير'''» به معناى حامل بشارت است ، و در اينجا همان كسى است كه حامل پيراهن يوسف است ، و اينكه فرمود: «'''الم اقل لكم انى اعلم '''» اشاره است به آن گفتارش كه بعد از ملامت فرزندان كه «'''تا كى بياد يوسفى '''» فرموده بود، و آن عبارت بود از جمله «'''انما اشكو بثى و حزنى الى اللّه و اعلم من اللّه ما لا تعلمون '''»، و معناى آيه روشن است .
كلمه «'''بشير'''» به معناى حامل بشارت است ، و در اينجا همان كسى است كه حامل پيراهن يوسف است ، و اينكه فرمود: «'''الم اقل لكم انى اعلم '''» اشاره است به آن گفتارش كه بعد از ملامت فرزندان كه «'''تا كى بياد يوسفى '''» فرموده بود، و آن عبارت بود از جمله «'''انما اشكو بثى و حزنى الى اللّه و اعلم من اللّه ما لا تعلمون '''»، و معناى آيه روشن است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۶ </center>
قَالُوا يَأَبَانَا استَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَطِئِينَ
قَالُوا يَأَبَانَا استَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَطِئِينَ
گويندگان اين كلام فرزندان يعقوبند، بدليل اينكه گفتند: «'''اى پدر ما'''»، و مقصودشان از گناهان ، همان اعمالى است كه با يوسف و برادرش انجام دادند، يوسف هم قبلا برايشان طلب مغفرت كرده بود.
گويندگان اين كلام فرزندان يعقوبند، بدليل اينكه گفتند: «'''اى پدر ما'''»، و مقصودشان از گناهان ، همان اعمالى است كه با يوسف و برادرش انجام دادند، يوسف هم قبلا برايشان طلب مغفرت كرده بود.
قَالَ سوْف أَستَغْفِرُ لَكُمْ رَبى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
قَالَ سوْف أَستَغْفِرُ لَكُمْ رَبى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
يعقوب (عليه السّلام ) در اين جمله فرمود: بزودى برايتان استغفار مى كنم ، و علت اينكه استغفار براى فرزندان را تاءخير انداخت شايد اين باشد كه تا نعمت خدا با ديدار يوسف تكميل گشته دلش به تمام معنا خوشحال گردد، و قهرا تمامى آثار شوم فراق از دلش زايل شود، آنگاه استغفار كند، و در بعضى اخبار هم آمده كه تاءخير انداخت تا وقتى كه در آن وقت دعا مستجاب مى شود، و بزودى ان شاء اللّه آن روايات خواهد آمد.
يعقوب (عليه السّلام ) در اين جمله فرمود: بزودى برايتان استغفار مى كنم ، و علت اينكه استغفار براى فرزندان را تاءخير انداخت شايد اين باشد كه تا نعمت خدا با ديدار يوسف تكميل گشته دلش به تمام معنا خوشحال گردد، و قهرا تمامى آثار شوم فراق از دلش زايل شود، آنگاه استغفار كند، و در بعضى اخبار هم آمده كه تاءخير انداخت تا وقتى كه در آن وقت دعا مستجاب مى شود، و بزودى ان شاء اللّه آن روايات خواهد آمد.
<span id='link238'><span>
<span id='link238'><span>
==ديدار يوسف (ع ) با پدر و مادرش پس از فراق طولانى ==
==ديدار يوسف (ع ) با پدر و مادرش پس از فراق طولانى ==
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسف ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصرَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ
در اين كلام جمله اى حذف شده ، و تقدير آن اين است كه : يعقوب و خاندانش از سرزمين خود بيرون شده و بسوى مصر حركت كردند، و چون وارد مصر شدند...
در اين كلام جمله اى حذف شده ، و تقدير آن اين است كه : يعقوب و خاندانش از سرزمين خود بيرون شده و بسوى مصر حركت كردند، و چون وارد مصر شدند...
مفسرين در تفسير جمله «'''آوى اليه ابويه '''» گفته اند: پدر و مادر را در آغوش كشيد، و اينكه فرمود: «'''و قال ادخلوامصر'''» ظاهر در اين است كه يوسف به منظور استقبال از ايشان ، از مصر بيرون آمده و در خارج مصر ايشان را در آغوش گرفته بوده ، و آنگاه بمنظور احترام و رعايت ادب گفته است : داخل مصر شويد، و در جمله «'''ان شاء اللّه آمنين '''» ادبى را رعايت كرده كه بى سابقه و بديع است ، چون هم به پدر و خاندانش امنيت داده ، و هم رعايت سنت و روش پادشاهان را كه حكم صادر مى كنند نموده ، و هم اينكه اين حكم را مقيد به مشيت خداى سبحان كرده تا بفهماند مشيت آدمى مانند ساير اسباب ، اثر خود را نمى گذارد مگر وقتى كه مشيت الهى هم موافق آن باشد، و اين خود مقتضاى توحيد خالص است .
مفسرين در تفسير جمله «'''آوى اليه ابويه '''» گفته اند: پدر و مادر را در آغوش كشيد، و اينكه فرمود: «'''و قال ادخلوامصر'''» ظاهر در اين است كه يوسف به منظور استقبال از ايشان ، از مصر بيرون آمده و در خارج مصر ايشان را در آغوش گرفته بوده ، و آنگاه بمنظور احترام و رعايت ادب گفته است : داخل مصر شويد، و در جمله «'''ان شاء اللّه آمنين '''» ادبى را رعايت كرده كه بى سابقه و بديع است ، چون هم به پدر و خاندانش امنيت داده ، و هم رعايت سنت و روش پادشاهان را كه حكم صادر مى كنند نموده ، و هم اينكه اين حكم را مقيد به مشيت خداى سبحان كرده تا بفهماند مشيت آدمى مانند ساير اسباب ، اثر خود را نمى گذارد مگر وقتى كه مشيت الهى هم موافق آن باشد، و اين خود مقتضاى توحيد خالص است .
خط ۶۹: خط ۷۱:
و مفسرين در تفسيرش اختلاف كرده اند، كه آيا پدر و مادر حقيقى يوسف بوده و يا يعقوب و همسرش بوده ، كه خاله يوسف است ، و اگر او را مادر خوانده به اين عنايت است كه مادر يوسف در دوران خردسالى او از دنيا رفته بود، ولى در خود قرآن كريم چيزى كه يكى از اين دو احتمال را تاييد كند نيست ، جز اينكه بگوئيم كلمه «'''ابوين '''» ظاهر است در پدر و مادر حقيقى .
و مفسرين در تفسيرش اختلاف كرده اند، كه آيا پدر و مادر حقيقى يوسف بوده و يا يعقوب و همسرش بوده ، كه خاله يوسف است ، و اگر او را مادر خوانده به اين عنايت است كه مادر يوسف در دوران خردسالى او از دنيا رفته بود، ولى در خود قرآن كريم چيزى كه يكى از اين دو احتمال را تاييد كند نيست ، جز اينكه بگوئيم كلمه «'''ابوين '''» ظاهر است در پدر و مادر حقيقى .
و معناى آيه اين است كه «'''فلما دخلوا'''» بعد از آنكه وارد شدند، يعنى پدر و مادر و برادران و اهل بيت ايشان «'''على يوسف '''» بر يوسف (و اين همانطور كه گفتيم ) در خارج مصر بوده «'''آوى اليه '''» در آغوش ‍ گرفت «'''ابويه '''» پدر و مادرش را و «'''قال '''» و گفت : «'''ادخلوا مصر ان شاء اللّه آمنين '''» داخل مصر شويد كه ان شاء اللّه ايمنيد (و كسى متعرض شما نمى شود) و بدين وسيله به ايشان جواز امنيت داد.
و معناى آيه اين است كه «'''فلما دخلوا'''» بعد از آنكه وارد شدند، يعنى پدر و مادر و برادران و اهل بيت ايشان «'''على يوسف '''» بر يوسف (و اين همانطور كه گفتيم ) در خارج مصر بوده «'''آوى اليه '''» در آغوش ‍ گرفت «'''ابويه '''» پدر و مادرش را و «'''قال '''» و گفت : «'''ادخلوا مصر ان شاء اللّه آمنين '''» داخل مصر شويد كه ان شاء اللّه ايمنيد (و كسى متعرض شما نمى شود) و بدين وسيله به ايشان جواز امنيت داد.
وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ يَأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ ...
وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سجَّداً وَ قَالَ يَأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ ...
كلمه «'''عرش '''»، به معناى سرير و تخت بلند است ، و بيشتر استعمالش ‍ در تختى است كه پادشاه بر آن تكيه مى زند و مختص به او است ، و كلمه «'''خر'''» از «'''خرور'''» به معناى به خاك افتادن است ، و كلمه «'''بدو'''» به معناى باديه است ، چون يعقوب در باديه سكونت داشت .
كلمه «'''عرش '''»، به معناى سرير و تخت بلند است ، و بيشتر استعمالش ‍ در تختى است كه پادشاه بر آن تكيه مى زند و مختص به او است ، و كلمه «'''خر'''» از «'''خرور'''» به معناى به خاك افتادن است ، و كلمه «'''بدو'''» به معناى باديه است ، چون يعقوب در باديه سكونت داشت .
و اينكه فرمود: «'''و رفع ابويه على العرش '''» معنايش اين است كه يوسف ، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد كه خود بر آن تكيه مى زد.
و اينكه فرمود: «'''و رفع ابويه على العرش '''» معنايش اين است كه يوسف ، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد كه خود بر آن تكيه مى زد.
خط ۸۱: خط ۸۳:
و قطعا جز اين منظورى نداشته اند كه يوسف را آيتى از آيات خدا دانسته و او را قبله در سجده و عبادت خود گرفتند، همچنانكه ما خدا را عبادت مى كنيم و كعبه را قبله خود مى گيريم و نماز و عبادت را بدان سو مى گذاريم ، پس با كعبه ، خدا عبادت مى شود نه كعبه و معلوم است كه آيت خدا از آن نظر كه آيه و نشانه است خودش اصلا نفسيت و استقلالى ندارد، پس اگر سجده شود جز صاحب نشانه يعنى خدا عبادت نشده ، و كلام در اين باره در چند جاى اين كتاب گذشت .
و قطعا جز اين منظورى نداشته اند كه يوسف را آيتى از آيات خدا دانسته و او را قبله در سجده و عبادت خود گرفتند، همچنانكه ما خدا را عبادت مى كنيم و كعبه را قبله خود مى گيريم و نماز و عبادت را بدان سو مى گذاريم ، پس با كعبه ، خدا عبادت مى شود نه كعبه و معلوم است كه آيت خدا از آن نظر كه آيه و نشانه است خودش اصلا نفسيت و استقلالى ندارد، پس اگر سجده شود جز صاحب نشانه يعنى خدا عبادت نشده ، و كلام در اين باره در چند جاى اين كتاب گذشت .
از اينجا بخوبى معلوم مى شود كه آنچه در توجيه اين آيه گفته اند صحيح نيست ، از قبيل اينكه : در آن روز تحيت مردم سجده بوده ، آنچنان كه در اسلام سلام است ، و يا اينكه گفته اند: رسم آن روز در تعظيم بزرگان ، سجده بوده و هنوز حكم حرمت و نهى از سجده براى غير خدا نيامده بوده و اين حكم در اسلام آمد، و يا اينكه گفته اند كه : سجده آن روز حالتى شبيه به ركوع بوده ، همچنان كه در ميان عجمها رسم است براى بزرگان به حالت ركوع درمى آيند.
از اينجا بخوبى معلوم مى شود كه آنچه در توجيه اين آيه گفته اند صحيح نيست ، از قبيل اينكه : در آن روز تحيت مردم سجده بوده ، آنچنان كه در اسلام سلام است ، و يا اينكه گفته اند: رسم آن روز در تعظيم بزرگان ، سجده بوده و هنوز حكم حرمت و نهى از سجده براى غير خدا نيامده بوده و اين حكم در اسلام آمد، و يا اينكه گفته اند كه : سجده آن روز حالتى شبيه به ركوع بوده ، همچنان كه در ميان عجمها رسم است براى بزرگان به حالت ركوع درمى آيند.
قَالَ يَأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُءْيَى مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبى حَقًّا
قَالَ يَأَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُءْيَى مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبى حَقًّا
يوسف وقتى ديد پدر و مادر و برادرانش در برابرش به سجده افتادند بياد خوابى افتاد كه در آن ، يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديده بود كه در برابرش سجده كردند، و جريان روياى خود را به پدر گفت در حالى كه آن روز طفل صغيرى بود، وقتى بياد آنروز افتاد آن خواب را تعبير به امروز كرد كه ايشان در برابرش به سجده افتادند: و گفت : پدر جان اين تعبير خوابى بود كه من قبلا ديده بودم ، خداوند آن رويا را حقيقت قرار داد.
يوسف وقتى ديد پدر و مادر و برادرانش در برابرش به سجده افتادند بياد خوابى افتاد كه در آن ، يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديده بود كه در برابرش سجده كردند، و جريان روياى خود را به پدر گفت در حالى كه آن روز طفل صغيرى بود، وقتى بياد آنروز افتاد آن خواب را تعبير به امروز كرد كه ايشان در برابرش به سجده افتادند: و گفت : پدر جان اين تعبير خوابى بود كه من قبلا ديده بودم ، خداوند آن رويا را حقيقت قرار داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳۹ </center>
خط ۱۰۲: خط ۱۰۴:
<span id='link242'><span>
<span id='link242'><span>
==حمد و ثنا و بر شمردن نعمتهاى خداوند در ادامه گفتار يوسف (ع ) ==
==حمد و ثنا و بر شمردن نعمتهاى خداوند در ادامه گفتار يوسف (ع ) ==
رَب قَدْ ءَاتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الاَحَادِيثِ ...
رَب قَدْ ءَاتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الاَحَادِيثِ ...
بعد از آنكه يوسف (عليه السلام ) خداى را ثنا گفت و احسانهاى او را در نجاتش از بلاها و دشواريها برشمرد، خواست تا نعمتهايى را هم كه خداوند بخصوص او ارزانى داشته برشمارد در حالى كه پيداست آنچنان محبت الهى در دلش هيجان يافته كه بكلى توجهش از غير خدا قطع شده ، در نتيجه يكباره از خطاب و گفتگوى با پدر صرفنظر كرده متوجه پروردگار خود شده و خداى عز اسمه را مخاطب قرار داده مى گويد: «'''پروردگارا اين تو بودى كه از سلطنت ، سهمى بسزا ارزانيم داشتى ، و از تاءويل احاديث تعليمم دادى '''».
بعد از آنكه يوسف (عليه السلام ) خداى را ثنا گفت و احسانهاى او را در نجاتش از بلاها و دشواريها برشمرد، خواست تا نعمتهايى را هم كه خداوند بخصوص او ارزانى داشته برشمارد در حالى كه پيداست آنچنان محبت الهى در دلش هيجان يافته كه بكلى توجهش از غير خدا قطع شده ، در نتيجه يكباره از خطاب و گفتگوى با پدر صرفنظر كرده متوجه پروردگار خود شده و خداى عز اسمه را مخاطب قرار داده مى گويد: «'''پروردگارا اين تو بودى كه از سلطنت ، سهمى بسزا ارزانيم داشتى ، و از تاءويل احاديث تعليمم دادى '''».
و اينكه گفت : «'''فاطر السموات و الارض انت وليى فى الدنيا و الاخرة '''» در حقيقت اعراض از گفته قبلى ، و ترقى دادن ثناى خداست ، و يوسف (عليه السّلام ) در اين جمله خواسته است
و اينكه گفت : «'''فاطر السموات و الارض انت وليى فى الدنيا و الاخرة '''» در حقيقت اعراض از گفته قبلى ، و ترقى دادن ثناى خداست ، و يوسف (عليه السّلام ) در اين جمله خواسته است
خط ۱۱۷: خط ۱۱۹:
بنابراين ، فساد آن تفسيرى كه از عده اى از قدماى مفسرين نقل شده بخوبى روشن مى شود، و آن تفسير اين است كه گفته اند: جمله «'''توفنى مسلما'''» دعاى يوسف است كه از خداى سبحان طلب مرگ كرده . و حتى بعضى از ايشان اضافه كرده اند كه احدى از انبياء تمنا و درخواست مرگ نكرده مگر يوسف (عليه السّلام ).
بنابراين ، فساد آن تفسيرى كه از عده اى از قدماى مفسرين نقل شده بخوبى روشن مى شود، و آن تفسير اين است كه گفته اند: جمله «'''توفنى مسلما'''» دعاى يوسف است كه از خداى سبحان طلب مرگ كرده . و حتى بعضى از ايشان اضافه كرده اند كه احدى از انبياء تمنا و درخواست مرگ نكرده مگر يوسف (عليه السّلام ).


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش