گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۱: خط ۱۳:
<span id='link30'><span>
<span id='link30'><span>
==بدترين جنبندگان ، كر و لالهايى هستند كه تعقل نمى كنند ==
==بدترين جنبندگان ، كر و لالهايى هستند كه تعقل نمى كنند ==
إِنَّ شرَّ الدَّوَاب عِندَ اللَّهِ الصمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ ...
إِنَّ شرَّ الدَّوَاب عِندَ اللَّهِ الصمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ ...
از سياق كلام و موصول و ضميرهاى اولى العقلى كه در اين دو آيه بكار رفته برمى آيد كه اين دو آيه تعريض و مذمت همان كفارى است كه قبلا در باره آنان صحبت شد، و بنابراين چنين مى نمايد كه «''' الف و لام '''» در «''' الصم '''» و در «''' البكم '''» الف و لام عهد ذكرى باشد، و اگر چنين باشد برگشت معنا به اين مى شود كه : بدترين جنبندگانى كه از انواع حيوانات در روى زمين در حركتند همين كر و لال هايى هستند كه تعقل نمى كنند، و اين تعقل نكردنشان براى اين است كه راهى به سوى تلقى حق و قبول آن ندارند، چون زبان و گوش ندارند، پس در حقيقت كر و لالند.
از سياق كلام و موصول و ضميرهاى اولى العقلى كه در اين دو آيه بكار رفته برمى آيد كه اين دو آيه تعريض و مذمت همان كفارى است كه قبلا در باره آنان صحبت شد، و بنابراين چنين مى نمايد كه «''' الف و لام '''» در «''' الصم '''» و در «''' البكم '''» الف و لام عهد ذكرى باشد، و اگر چنين باشد برگشت معنا به اين مى شود كه : بدترين جنبندگانى كه از انواع حيوانات در روى زمين در حركتند همين كر و لال هايى هستند كه تعقل نمى كنند، و اين تعقل نكردنشان براى اين است كه راهى به سوى تلقى حق و قبول آن ندارند، چون زبان و گوش ندارند، پس در حقيقت كر و لالند.
سپس خداى تعالى سبب گرفتارى آنان را ذكر مى كند و مى فرمايد كه اگر به كرى و لالى دچار شدند و در نتيجه كلمه حق را نمى شنوند و به كلمه حق تكلم نمى كنند، و كوتاه سخن اگر خداوند نعمت شنوائى و قبول را به كلى از ايشان سلب كرد، براى اين بود كه در ايشان خيرى سراغ نداشته ، و قطعا اگر خيرى مى داشتند خداوند از آن خبر مى داشت ، و چون چنين خيرى را در ايشان نديد موفق به شنيدن و پذيرفتنشان نكرد، و اگر با اين حال نعمت شنوائى را به ايشان ارزانى مى داشت ، از اين نعمت استفاده نمى شد، و باز دعوت حق را نمى شنيدند و قبول نمى كردند، بلكه از آن روى برتافته و اعراض مى كردند.
سپس خداى تعالى سبب گرفتارى آنان را ذكر مى كند و مى فرمايد كه اگر به كرى و لالى دچار شدند و در نتيجه كلمه حق را نمى شنوند و به كلمه حق تكلم نمى كنند، و كوتاه سخن اگر خداوند نعمت شنوائى و قبول را به كلى از ايشان سلب كرد، براى اين بود كه در ايشان خيرى سراغ نداشته ، و قطعا اگر خيرى مى داشتند خداوند از آن خبر مى داشت ، و چون چنين خيرى را در ايشان نديد موفق به شنيدن و پذيرفتنشان نكرد، و اگر با اين حال نعمت شنوائى را به ايشان ارزانى مى داشت ، از اين نعمت استفاده نمى شد، و باز دعوت حق را نمى شنيدند و قبول نمى كردند، بلكه از آن روى برتافته و اعراض مى كردند.
از اينجا معلوم مى شود كه منظور از «''' خير '''» در جمله «''' و لو علم الله فيهم خيرا '''» حسن سريره اين است كه انسان را براى قبول حق و نقش ‍ بستن آن در دلش آماده مى سازد، و همچنين معلوم مى شود كه منظور از اينكه فرمود: «''' و لو اسمعهم '''» اين اسماع روى تقديرى است كه چنين آمادگى و استعداد در دل مستقر نشده باشد، و اگر در اين معنا دقت كنيد ديگر اين اشكال به نظرتان نمى رسد كه اگر خداوند ايشان را اسماع نموده و قبول حق را روزيشان كند، آن خير در ايشان پيدا مى شود، و ديگر وجهى براى روى برتافتن و اعراضشان نمى ماند، توضيح اينكه شرط در جمله «''' و لو اسمعهم '''» بطورى كه از سياق برمى آيد بر تقدير فقدان خير است .
از اينجا معلوم مى شود كه منظور از «''' خير '''» در جمله «''' و لو علم الله فيهم خيرا '''» حسن سريره اين است كه انسان را براى قبول حق و نقش ‍ بستن آن در دلش آماده مى سازد، و همچنين معلوم مى شود كه منظور از اينكه فرمود: «''' و لو اسمعهم '''» اين اسماع روى تقديرى است كه چنين آمادگى و استعداد در دل مستقر نشده باشد، و اگر در اين معنا دقت كنيد ديگر اين اشكال به نظرتان نمى رسد كه اگر خداوند ايشان را اسماع نموده و قبول حق را روزيشان كند، آن خير در ايشان پيدا مى شود، و ديگر وجهى براى روى برتافتن و اعراضشان نمى ماند، توضيح اينكه شرط در جمله «''' و لو اسمعهم '''» بطورى كه از سياق برمى آيد بر تقدير فقدان خير است .
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَجِيبُوا للَّهِ وَ لِلرَّسولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْيِيكمْ
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَجِيبُوا للَّهِ وَ لِلرَّسولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْيِيكمْ
بعد از آنكه در جمله «''' اطيعوا الله و الرسول '''» مؤ منين را به اطاعت دعوت حقه و اينكه از آن اعراض نكنند دعوت فرمود اينك براى دومين بار آن را تاكيد نموده و مؤ منين را به استجابت خدا و رسولش در پذيرفتن دعوت پيغمبر سفارش مى كند، و اين تاكيد را بوسيله بيان حقيقت امر و آن ركن واقعى كه تكيه گاه اين دعوت است انجام داده و مى فرمايد حقيقت امر و ركن واقعى اين دعوت چيزى است كه انسان را از پرتگاه فنا و هلاكت رهائى داده و زنده اش مى كند، و اينكه موقف وجود ايشان چنين است كه خداوند از دلش به او نزديك تر است و او بزودى نزد آن خدا مى رود، پس بايد هوشيار بوده و به آنچه بايد بكند تصميم بگيرد.
بعد از آنكه در جمله «''' اطيعوا الله و الرسول '''» مؤ منين را به اطاعت دعوت حقه و اينكه از آن اعراض نكنند دعوت فرمود اينك براى دومين بار آن را تاكيد نموده و مؤ منين را به استجابت خدا و رسولش در پذيرفتن دعوت پيغمبر سفارش مى كند، و اين تاكيد را بوسيله بيان حقيقت امر و آن ركن واقعى كه تكيه گاه اين دعوت است انجام داده و مى فرمايد حقيقت امر و ركن واقعى اين دعوت چيزى است كه انسان را از پرتگاه فنا و هلاكت رهائى داده و زنده اش مى كند، و اينكه موقف وجود ايشان چنين است كه خداوند از دلش به او نزديك تر است و او بزودى نزد آن خدا مى رود، پس بايد هوشيار بوده و به آنچه بايد بكند تصميم بگيرد.
شرحى در مورد «''' حيات '''» و اقسام آن از نظر قرآن ، در ذيل آيه شريفه : «''' استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم و لما يحييكم '''»  
شرحى در مورد «''' حيات '''» و اقسام آن از نظر قرآن ، در ذيل آيه شريفه : «''' استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم و لما يحييكم '''»  
خط ۵۰: خط ۵۲:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۵۸ </center>
معناى «''' قلب '''» در قرآن كريم و توضيح درباره جمله : «''' ان اللهيحول بين المرء و قبله '''»  
معناى «''' قلب '''» در قرآن كريم و توضيح درباره جمله : «''' ان اللهيحول بين المرء و قبله '''»  
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تحْشرُونَ
وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تحْشرُونَ
«''' حيلوله '''» به معناى حائل شدن در وسط دو چيز است ، و «''' قلب '''» عضوى است معروف ، و ليكن بيشتر در قرآن كريم استعمال مى شود در آن چيزى كه آدمى بوسيله آن درك مى كند، و بوسيله آن احكام عواطف باطنيش را ظاهر و آشكار مى سازد مثلا حب و بغض ، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى دهد، پس قلب آن چيزى است كه حكم مى كند و دوست مى دارد و دشمن مى دارد و مى ترسد و امى دوار مى شود و آرزو مى كند و خوشحال مى شود و اندوهناك مى گردد، وقتى معناى قلب اين باشد پس در حقيقت قلب همان جان آدمى است كه با قوا و عواطف باطنيه اى كه مجهز است به كارهاى حياتى خود مى پردازد. و انسان مانند ساير مخلوقات كه هر يك جزئى از عالم خلقت را تشكيل مى دهند مركب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است كه تابع وجود او است ، و او آنها را مالك است ، و در مقاصد وجود خود از همه آنها كار مى كشد، و اين اجزاء و قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاكم بر همه آنها است ، و آن اجزاء را با همه كثرتى كه دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى كه دارا هستند يكى مى كند، البته يك واحد تامى كه در عين وحدتش هم كار مى كند، و هم ترك مى كند، هم حركت مى كند و هم از حركت مى ايستد.
«''' حيلوله '''» به معناى حائل شدن در وسط دو چيز است ، و «''' قلب '''» عضوى است معروف ، و ليكن بيشتر در قرآن كريم استعمال مى شود در آن چيزى كه آدمى بوسيله آن درك مى كند، و بوسيله آن احكام عواطف باطنيش را ظاهر و آشكار مى سازد مثلا حب و بغض ، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى دهد، پس قلب آن چيزى است كه حكم مى كند و دوست مى دارد و دشمن مى دارد و مى ترسد و امى دوار مى شود و آرزو مى كند و خوشحال مى شود و اندوهناك مى گردد، وقتى معناى قلب اين باشد پس در حقيقت قلب همان جان آدمى است كه با قوا و عواطف باطنيه اى كه مجهز است به كارهاى حياتى خود مى پردازد. و انسان مانند ساير مخلوقات كه هر يك جزئى از عالم خلقت را تشكيل مى دهند مركب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است كه تابع وجود او است ، و او آنها را مالك است ، و در مقاصد وجود خود از همه آنها كار مى كشد، و اين اجزاء و قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاكم بر همه آنها است ، و آن اجزاء را با همه كثرتى كه دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى كه دارا هستند يكى مى كند، البته يك واحد تامى كه در عين وحدتش هم كار مى كند، و هم ترك مى كند، هم حركت مى كند و هم از حركت مى ايستد.
چيزى كه هست از آنجايى كه خداى سبحان آفريننده اين انسان و پديد آورنده يك - يك اجزاء وجود و ابعاض قوا و ادوات او است ، لذا خود او به يك يك اجزاء وجود وى و توابع اجزايش محيط است ، و بطور حقيقت همه آنها را مالك است ، و در آنها بهر صورت كه بخواهد تصرف مى كند، و از ملك خود و تصرفاتش هر مقدار كه بخواهد به خود انسان واگذار مى نمايد، و به او تمليك مى كند، پس خداى تعالى ميان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است ، بين او و قلبش ، بين او و گوشش ، بين او و چشمش ، بين او و بدنش و بين او و جانش ؛ و در آنها هم به نحو ايجاد تصرف مى كند،و هم به نحو مالك قرار دادن انسان ، كه هر مقدار از آن را به هر نحوى كه بخواهد به سود انسان تمليك مى كند، و هر مقدار را كه نخواهد نمى كند.
چيزى كه هست از آنجايى كه خداى سبحان آفريننده اين انسان و پديد آورنده يك - يك اجزاء وجود و ابعاض قوا و ادوات او است ، لذا خود او به يك يك اجزاء وجود وى و توابع اجزايش محيط است ، و بطور حقيقت همه آنها را مالك است ، و در آنها بهر صورت كه بخواهد تصرف مى كند، و از ملك خود و تصرفاتش هر مقدار كه بخواهد به خود انسان واگذار مى نمايد، و به او تمليك مى كند، پس خداى تعالى ميان انسان و جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است ، بين او و قلبش ، بين او و گوشش ، بين او و چشمش ، بين او و بدنش و بين او و جانش ؛ و در آنها هم به نحو ايجاد تصرف مى كند،و هم به نحو مالك قرار دادن انسان ، كه هر مقدار از آن را به هر نحوى كه بخواهد به سود انسان تمليك مى كند، و هر مقدار را كه نخواهد نمى كند.
خط ۸۲: خط ۸۴:
و نيز مانند كلام مفسر ديگرى كه گفته : منظور اين است كه قلب نمى تواند مطلبى را از خدا مخفى بدارد، چون خدا از خود انسان به قلبش نزديك تر است پس آنچه را كه خود انسان از قلب خود خبر دارد خدا جلوتر از او خبردار است .
و نيز مانند كلام مفسر ديگرى كه گفته : منظور اين است كه قلب نمى تواند مطلبى را از خدا مخفى بدارد، چون خدا از خود انسان به قلبش نزديك تر است پس آنچه را كه خود انسان از قلب خود خبر دارد خدا جلوتر از او خبردار است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش