۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱۹}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۲۰: | خط ۲۲: | ||
<span id='link110'><span> | <span id='link110'><span> | ||
==آيه ۱۰۰ ، سوره مائده == | ==آيه ۱۰۰ ، سوره مائده == | ||
قُل لا يَستَوِى الْخَبِيث وَ | قُل لا يَستَوِى الْخَبِيث وَ الطيِّب وَ لَوْ أَعْجَبَك كَثرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَأُولى الاَلْبَبِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۱۰۰) | ||
ترجمه آيه | ترجمه آيه | ||
بگو اى محمد هرگز پاك و ناپاك مساوى نيستند هر چند زيادى ناپاكان شما را به تعجب وا دارد، پس اى خردمندان از خدا بترسيد باشد كه رستگار شويد .(۱۰۰) | بگو اى محمد هرگز پاك و ناپاك مساوى نيستند هر چند زيادى ناپاكان شما را به تعجب وا دارد، پس اى خردمندان از خدا بترسيد باشد كه رستگار شويد .(۱۰۰) | ||
خط ۲۶: | خط ۲۸: | ||
اين آيه سياقش نحوه اى است كه گويا منفرد و غير مربوط به ما قبل و ما بعد خود نازل شده و گويا زحمت ارتباط دادن آن به ما قبل و ما بعدش زحمتى بى نتيجه است ، آيه ايست مشتمل بر يك مثال كلى كه خداوند آن مثال را براى بيان خصوصيتى كه براى دين حق است در بين ساير اديان ، و رفتار مردم نسبت به دين حق و دين باطل بكار برده است ، و آن خصوصيت اين است كه اعتبار در هر جا با حق است ، و لو اينكه اهل حق و جمعيت آن كم و معدود باشند، و در برابر خير و سعادت بايد تسليم شد، هر چند بيشتر مردم مخصوصا اقويا از آن گريزان و روى گردان باشند، زيرا حق در احكام و نواميسش جز بر عقل سليم اعتماد ندارد، و حاشا كه عقل سليم مردم را جز به سوى صلاح مجتمعشان و جز به كارهايى كه جامعه را احكام و انتظام مى بخشد راهنمايى نمايد، خواه هواپرستان كه هميشه اكثريت را دارا هستند بخواهند يانخواهند، اين نظام كون است كه مى بينيم جز پيرو آراء حقه نيست ، و ذره اى بخاطر دلخواه هواپرستان از نظم خود صرفنظر نمى كند، آرى اگر حق دنبال هواهاى اين و آن را مى گرفت آسمان ها و زمين فاسد مى شدند. | اين آيه سياقش نحوه اى است كه گويا منفرد و غير مربوط به ما قبل و ما بعد خود نازل شده و گويا زحمت ارتباط دادن آن به ما قبل و ما بعدش زحمتى بى نتيجه است ، آيه ايست مشتمل بر يك مثال كلى كه خداوند آن مثال را براى بيان خصوصيتى كه براى دين حق است در بين ساير اديان ، و رفتار مردم نسبت به دين حق و دين باطل بكار برده است ، و آن خصوصيت اين است كه اعتبار در هر جا با حق است ، و لو اينكه اهل حق و جمعيت آن كم و معدود باشند، و در برابر خير و سعادت بايد تسليم شد، هر چند بيشتر مردم مخصوصا اقويا از آن گريزان و روى گردان باشند، زيرا حق در احكام و نواميسش جز بر عقل سليم اعتماد ندارد، و حاشا كه عقل سليم مردم را جز به سوى صلاح مجتمعشان و جز به كارهايى كه جامعه را احكام و انتظام مى بخشد راهنمايى نمايد، خواه هواپرستان كه هميشه اكثريت را دارا هستند بخواهند يانخواهند، اين نظام كون است كه مى بينيم جز پيرو آراء حقه نيست ، و ذره اى بخاطر دلخواه هواپرستان از نظم خود صرفنظر نمى كند، آرى اگر حق دنبال هواهاى اين و آن را مى گرفت آسمان ها و زمين فاسد مى شدند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۱۷ </center> | ||
قُل لا يَستَوِى الْخَبِيث وَ | قُل لا يَستَوِى الْخَبِيث وَ الطيِّب وَ لَوْ أَعْجَبَك كَثرَةُ الْخَبِيثِ | ||
گويا مراد از يكسان نبودن «'''خبيث '''» و «'''طيب '''» (پليد و پاك ) اين است كه پاك بهتر از پليد است ، و چون گفتن اين حرف مثل گفتن : آنچه در جوى مى رود آب است ، مى باشد، از اين رو بايد گفت جمله مبنى بر كنايه است ، به اين بيان كه مقام و منزلت پاك به حسب طبع اولى و اقتضاى فطريش از ناپاك بالاتر است ، بطورى كه اگر عكس آن فرض شود و ناپاك براى بعضى از عوارض بهتر از پاك گردد لازمه اش اين است كه نخست مدارج كمال را يكى پس از ديگرى بپيمايد تا بحد خوبى پاك رسيده و محاذى و برابر او قرار بگيرد تا خوب شود، سپس از آن درجه هم بالاتر رفته و ما فوق خوبى پاك قرار بگيرد، تا خوب تر از پاك شود. | گويا مراد از يكسان نبودن «'''خبيث '''» و «'''طيب '''» (پليد و پاك ) اين است كه پاك بهتر از پليد است ، و چون گفتن اين حرف مثل گفتن : آنچه در جوى مى رود آب است ، مى باشد، از اين رو بايد گفت جمله مبنى بر كنايه است ، به اين بيان كه مقام و منزلت پاك به حسب طبع اولى و اقتضاى فطريش از ناپاك بالاتر است ، بطورى كه اگر عكس آن فرض شود و ناپاك براى بعضى از عوارض بهتر از پاك گردد لازمه اش اين است كه نخست مدارج كمال را يكى پس از ديگرى بپيمايد تا بحد خوبى پاك رسيده و محاذى و برابر او قرار بگيرد تا خوب شود، سپس از آن درجه هم بالاتر رفته و ما فوق خوبى پاك قرار بگيرد، تا خوب تر از پاك شود. | ||
بنابراين براى نفى اين مطلب گفتن اينكه : خبيث و طيب يكسان نيستند، در انكار بهترى خبيث ابلغ و رساتر است ، از اينجا نيز معلوم مى شود براى چه نكته اى خبيث جلوتر از طيب ذكر شده است ، سياق كلام در اين آيه بيان اين جهت است كه زيادى و كثرت خبيث آنرا از طيب بهتر نمى كند، و چون در مقام بيان اين جهت است ، بايد اول خبيث را ذكر كند، و بفرمايد: بد مانند خوب نيست اگر چه خيلى هم زياد باشد، و اما اگر در چنين مقامى بفرمايد: طيب مانند خبيث نيست ، بايد دنبالش فرموده باشد: و لو طيب خيلى هم كمتر از خبيث باشد، (دقت بفرمائيد). | بنابراين براى نفى اين مطلب گفتن اينكه : خبيث و طيب يكسان نيستند، در انكار بهترى خبيث ابلغ و رساتر است ، از اينجا نيز معلوم مى شود براى چه نكته اى خبيث جلوتر از طيب ذكر شده است ، سياق كلام در اين آيه بيان اين جهت است كه زيادى و كثرت خبيث آنرا از طيب بهتر نمى كند، و چون در مقام بيان اين جهت است ، بايد اول خبيث را ذكر كند، و بفرمايد: بد مانند خوب نيست اگر چه خيلى هم زياد باشد، و اما اگر در چنين مقامى بفرمايد: طيب مانند خبيث نيست ، بايد دنبالش فرموده باشد: و لو طيب خيلى هم كمتر از خبيث باشد، (دقت بفرمائيد). | ||
خط ۳۸: | خط ۴۰: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه ::۲۱۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه ::۲۱۹ </center> | ||
و اينكه واجب است كه در سعادت زندگى خويش بكوشد و خير را بر شر ترجيح دهد بايد از خداى تعالى ترسيده و راه او را سلوك كند، هيچگاه از اينكه اكثر مردم از راه خدا منحرفند مغرور نشود، و مانند آنان به كارهاى زشت و رذايل اخلاقى تن در ندهد، هوا و هوسهاى كشنده او را از پيروى حق باز ندارد، نه از راه فريبندگى مفتونش سازد، و نه از طريق تهديد زبونش كند، كه اگر در برابر اكثريت منحرف چنين استوار ايستاد اميد فلاح و رسيدن به سعادت انسانيت براى او هست . | و اينكه واجب است كه در سعادت زندگى خويش بكوشد و خير را بر شر ترجيح دهد بايد از خداى تعالى ترسيده و راه او را سلوك كند، هيچگاه از اينكه اكثر مردم از راه خدا منحرفند مغرور نشود، و مانند آنان به كارهاى زشت و رذايل اخلاقى تن در ندهد، هوا و هوسهاى كشنده او را از پيروى حق باز ندارد، نه از راه فريبندگى مفتونش سازد، و نه از طريق تهديد زبونش كند، كه اگر در برابر اكثريت منحرف چنين استوار ايستاد اميد فلاح و رسيدن به سعادت انسانيت براى او هست . | ||
فَاتَّقُوا اللَّهَ يَأُولى الاَلْبَبِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ | |||
اين جمله تفريع است بر مثالى كه در صدر آيه زده است ، و محصل معنى آن با رعايت اين جهت كه متعلق تقوا همان احكام شرعى است كه مبتنى بر پاكيها و ناپاكيهاى تكوينى است . چنين مى شود: هيچ عاقلى در اينكه رعايت پاكيها و اجتناب از ناپاكيها در سعادت و رستگارى آدمى تاءثير دارد شك نمى كند، از اين رو واجب است كه شما صاحبان عقل و بينش از خدا بترسيد و به شرايع دين او عمل كنيد تا شايد رستگار شوى | اين جمله تفريع است بر مثالى كه در صدر آيه زده است ، و محصل معنى آن با رعايت اين جهت كه متعلق تقوا همان احكام شرعى است كه مبتنى بر پاكيها و ناپاكيهاى تكوينى است . چنين مى شود: هيچ عاقلى در اينكه رعايت پاكيها و اجتناب از ناپاكيها در سعادت و رستگارى آدمى تاءثير دارد شك نمى كند، از اين رو واجب است كه شما صاحبان عقل و بينش از خدا بترسيد و به شرايع دين او عمل كنيد تا شايد رستگار شوى | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۲۰ </center> | ||
<span id='link112'><span> | <span id='link112'><span> | ||
==آيات ۱۰۲ - ۱۰۱ ، سوره مائده == | ==آيات ۱۰۲ - ۱۰۱ ، سوره مائده == | ||
يَأَيهَا | يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَسئَلُوا عَنْ أَشيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسؤْكُمْ وَ إِن تَسئَلُوا عَنهَا حِينَ يُنزَّلُ الْقُرْءَانُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنهَا وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(۱۰۱) | ||
قَدْ سأَلَهَا قَوْمٌ | قَدْ سأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكمْ ثُمَّ أَصبَحُوا بهَا كافِرِينَ (۱۰۲) | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
اى كسانى كه ايمان آورده ايد سؤ ال نكنيد از چيرهائى كه اگر ظاهر شود بر شما ناراحت مى شويد و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسيد معلوم مى شود بر شما و خداوند آنها را مى بخشد، و خداوند بخشنده و حليم است .(۱۰۱) | اى كسانى كه ايمان آورده ايد سؤ ال نكنيد از چيرهائى كه اگر ظاهر شود بر شما ناراحت مى شويد و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسيد معلوم مى شود بر شما و خداوند آنها را مى بخشد، و خداوند بخشنده و حليم است .(۱۰۱) | ||
خط ۵۳: | خط ۵۵: | ||
<span id='link113'><span> | <span id='link113'><span> | ||
==نهى از پرسش درباره امورى كه خداى تعالى دريچه علم به آنها را با اسباب عادىبسته است == | ==نهى از پرسش درباره امورى كه خداى تعالى دريچه علم به آنها را با اسباب عادىبسته است == | ||
يَأَيهَا | يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَسئَلُوا عَنْ أَشيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسؤْكُمْ ... | ||
ابداء به معناى اظهار و ساء به معناى بد حال كرد و ضد سر است كه به معناى خوشحال كرد مى باشد. اين آيه مؤ منين را نهى مى كند از اينكه از چيرهايى سراغ بگيرند و مطالبى رابپرسند كه اگر برايشان آشكار شود ناراحت مى شوند، گر چه از بيان اينكه از چه كسى بپرسند ساكت است ، ليكن از اينكه بعدا مى فرمايد: «'''و ان تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبد لكم '''» و همچنين از اينكه در آيه بعد مى فرمايد: «'''قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرين '''» بدست مى آيد كه مقصود سؤ ال از رسول الله (صلى الله عليه و آله وسلم ) است ، و نيز گر چه در آيه روى سخن به مؤ منين عصر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و غرض ، نهى از سوالات معينى است ، ليكن از علتى كه از آيه براى نهى استفاده مى شود بدست مى آيد كه آيه ، سوالات غير مورد غرض را كه مشمول عفو خداوند شدند نيز شامل مى شود، و در نتيجه سؤ ال از هر چيزى كه خداى تعالى دريچه اطلاع از آن (با اسباب عادى ) را بروى بشر بسته است ممنوع شده است ، زيرا خطرى كه در سؤ ال از اينگونه امور است منحصر در سوالات اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نيست ، پرسش از روز مرگ خود، مثلا و يا روز مرگ دوستان و عزيزان يا پرسش از زوال ملك و عزت ، هميشه مظنه هلاكت و بدبختى است ، و چه بسا همان جستجو و بدست آوردن مطلب خود باعث هلاكت و بدبختى شود، آرى نظامى كه خداى تعالى زندگى بشر بلكه جميع عالم كون را به آن نظام منتظم ساخته نظامى است حكيمانه ، و از روى حكمت است كه امورى را براى آدميان آشكار و امور ديگرى را نهان داشته است ، و دست و پا كردن براى اخفاى آنچه ظاهر و اظهار آنچه مخفى است باعث اختلال نظامى است كه گسترده شده است ، مثلا حيات انسانى كه يكى از موجودات عالم است ، پديده نظامى است كه آن نظام از تركيب قوا و اعضا و اركانى بوجود آمده ، كه اگر يكى از آن اعضا و اركان كم و زياد مى شد آن نظام موجود نمى شد، و در نتيجه آن حيات بطور كامل تحقق نيافته و اجزاى زيادى را فاقد مى شد، و همچنين اگر اجزاى ديگر آن كم و زياد شود همان اثر را دارد تا آنجا كه يكباره باعث بطلان حقيقت يا كمال حيات بشود. | ابداء به معناى اظهار و ساء به معناى بد حال كرد و ضد سر است كه به معناى خوشحال كرد مى باشد. اين آيه مؤ منين را نهى مى كند از اينكه از چيرهايى سراغ بگيرند و مطالبى رابپرسند كه اگر برايشان آشكار شود ناراحت مى شوند، گر چه از بيان اينكه از چه كسى بپرسند ساكت است ، ليكن از اينكه بعدا مى فرمايد: «'''و ان تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبد لكم '''» و همچنين از اينكه در آيه بعد مى فرمايد: «'''قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرين '''» بدست مى آيد كه مقصود سؤ ال از رسول الله (صلى الله عليه و آله وسلم ) است ، و نيز گر چه در آيه روى سخن به مؤ منين عصر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و غرض ، نهى از سوالات معينى است ، ليكن از علتى كه از آيه براى نهى استفاده مى شود بدست مى آيد كه آيه ، سوالات غير مورد غرض را كه مشمول عفو خداوند شدند نيز شامل مى شود، و در نتيجه سؤ ال از هر چيزى كه خداى تعالى دريچه اطلاع از آن (با اسباب عادى ) را بروى بشر بسته است ممنوع شده است ، زيرا خطرى كه در سؤ ال از اينگونه امور است منحصر در سوالات اصحاب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نيست ، پرسش از روز مرگ خود، مثلا و يا روز مرگ دوستان و عزيزان يا پرسش از زوال ملك و عزت ، هميشه مظنه هلاكت و بدبختى است ، و چه بسا همان جستجو و بدست آوردن مطلب خود باعث هلاكت و بدبختى شود، آرى نظامى كه خداى تعالى زندگى بشر بلكه جميع عالم كون را به آن نظام منتظم ساخته نظامى است حكيمانه ، و از روى حكمت است كه امورى را براى آدميان آشكار و امور ديگرى را نهان داشته است ، و دست و پا كردن براى اخفاى آنچه ظاهر و اظهار آنچه مخفى است باعث اختلال نظامى است كه گسترده شده است ، مثلا حيات انسانى كه يكى از موجودات عالم است ، پديده نظامى است كه آن نظام از تركيب قوا و اعضا و اركانى بوجود آمده ، كه اگر يكى از آن اعضا و اركان كم و زياد مى شد آن نظام موجود نمى شد، و در نتيجه آن حيات بطور كامل تحقق نيافته و اجزاى زيادى را فاقد مى شد، و همچنين اگر اجزاى ديگر آن كم و زياد شود همان اثر را دارد تا آنجا كه يكباره باعث بطلان حقيقت يا كمال حيات بشود. | ||
آيه شريفه از دو جهت ابهام دارد، يكى از جهت شخص مورد سؤ ال كه گذشت ، يكى هم از جهت سنخ مطالبى كه از سؤ ال از آنها نهى فرموده ، و همين قدر فرموده سوالاتى است كه جواب صحيح آن باعث ناراحتى و نگرانى است ، و شكى در اين نيست كه جمله «'''ان تبد لكم تسوكم وصفى '''» است براى كلمه اشياء و چون جمله ، جمله ايست شرطيه و دلالت دارد بر وقوع جزا در تقدير، | آيه شريفه از دو جهت ابهام دارد، يكى از جهت شخص مورد سؤ ال كه گذشت ، يكى هم از جهت سنخ مطالبى كه از سؤ ال از آنها نهى فرموده ، و همين قدر فرموده سوالاتى است كه جواب صحيح آن باعث ناراحتى و نگرانى است ، و شكى در اين نيست كه جمله «'''ان تبد لكم تسوكم وصفى '''» است براى كلمه اشياء و چون جمله ، جمله ايست شرطيه و دلالت دارد بر وقوع جزا در تقدير، | ||
خط ۷۷: | خط ۷۹: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۲۵ </center> | ||
و ثانيا جمله «'''عفا الله عنها'''» جمله ايست مستقل و در مقام تعليل نهى از سؤ ال ،بنابراين با اينكه بحسب تركيب كلامى وصف نيست و ليكن نقش وصف را ايفا مى كند، و ثالثا وجه اينكه در آخر كلام فرمود «'''و الله غفور حليم '''» با اينكه كلام مشتمل بر نهى است و جا ندارد در اينگونه مقامات امثال «'''غفور'''» و «'''حليم '''» بكار برده شود. اين است كه اگر نهى فرمود از سوالات كذايى از باب رحمت و عفو و مغفرت بود، در حقيقت برگشت اين دو اسم به مفاد عفوى است كه در «'''عفا الله عنها'''» است ، نه به نهى كه در آيه است . | و ثانيا جمله «'''عفا الله عنها'''» جمله ايست مستقل و در مقام تعليل نهى از سؤ ال ،بنابراين با اينكه بحسب تركيب كلامى وصف نيست و ليكن نقش وصف را ايفا مى كند، و ثالثا وجه اينكه در آخر كلام فرمود «'''و الله غفور حليم '''» با اينكه كلام مشتمل بر نهى است و جا ندارد در اينگونه مقامات امثال «'''غفور'''» و «'''حليم '''» بكار برده شود. اين است كه اگر نهى فرمود از سوالات كذايى از باب رحمت و عفو و مغفرت بود، در حقيقت برگشت اين دو اسم به مفاد عفوى است كه در «'''عفا الله عنها'''» است ، نه به نهى كه در آيه است . | ||
قَدْ سأَلَهَا قَوْمٌ | قَدْ سأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكمْ ثُمَّ أَصبَحُوا بهَا كَفِرِينَ | ||
كلمه سؤ ال هم به خودى خود متعدى مى شود و هم بوسيله لفظ «'''عن '''»، هم گفته مى شود سؤ ال كرد آنرا و هم سؤ ال كرد از آن ، كلمه «'''ثم '''» تراخى و بعديت بحسب ترتيب را مى رساند نه بحسب زمان ، حرف «'''با'''» در «'''بها'''» متعلق است به كافرين چون سياق آيه نهى از سؤ الهائى است كه مربوط باشد به متعلقات احكام و قيود شرايع كه از آنها در موقع تشريع احكام اسمى برده نشده است ، بنابراين معناى «'''كفر'''» در اينجا كفر به احكام است ، چون اين سوالات مستلزم دشواريهائى است در دين ، بقسمى كه نفوس را از دين گريزان و موجب كفر آنها مى شود، احتمال هم دارد كه «'''با'''» در «'''بها'''» براى سببيت باشد، و ليكن بعيد است . | كلمه سؤ ال هم به خودى خود متعدى مى شود و هم بوسيله لفظ «'''عن '''»، هم گفته مى شود سؤ ال كرد آنرا و هم سؤ ال كرد از آن ، كلمه «'''ثم '''» تراخى و بعديت بحسب ترتيب را مى رساند نه بحسب زمان ، حرف «'''با'''» در «'''بها'''» متعلق است به كافرين چون سياق آيه نهى از سؤ الهائى است كه مربوط باشد به متعلقات احكام و قيود شرايع كه از آنها در موقع تشريع احكام اسمى برده نشده است ، بنابراين معناى «'''كفر'''» در اينجا كفر به احكام است ، چون اين سوالات مستلزم دشواريهائى است در دين ، بقسمى كه نفوس را از دين گريزان و موجب كفر آنها مى شود، احتمال هم دارد كه «'''با'''» در «'''بها'''» براى سببيت باشد، و ليكن بعيد است . | ||
آيه شريفه گر چه از آن قومى كه قبل از اسلام در اثر اينگونه سوالات كافر شدند اسمى نبرده ، و معلوم نكرده كه آنها چه كسانى و امت چه پيغمبرى بوده اند، و ليكن داستانهائى در قرآن كريم هست كه مى توان آنرا با اقوامى تطبيق نمود، مانند داستان مائده كه از داستانهاى ملت نصارا است و همچنين داستانهاى ديگرى از قوم موسى (عليه السلام ) و ديگران . | آيه شريفه گر چه از آن قومى كه قبل از اسلام در اثر اينگونه سوالات كافر شدند اسمى نبرده ، و معلوم نكرده كه آنها چه كسانى و امت چه پيغمبرى بوده اند، و ليكن داستانهائى در قرآن كريم هست كه مى توان آنرا با اقوامى تطبيق نمود، مانند داستان مائده كه از داستانهاى ملت نصارا است و همچنين داستانهاى ديگرى از قوم موسى (عليه السلام ) و ديگران . | ||
خط ۸۸: | خط ۹۰: | ||
مؤ لف : اين روايت به طرق زياد و به بيانات مختلفى نقل شده و با بيانى كه ما در سابق براى آيه كرديم قابل انطباق نيست . | مؤ لف : اين روايت به طرق زياد و به بيانات مختلفى نقل شده و با بيانى كه ما در سابق براى آيه كرديم قابل انطباق نيست . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱۹}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش