گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۲۲: خط ۲۲۲:


==دلیل دروغ گفتن مشركان در روز قيامت، از باب ظهور ملكات است ==
==دلیل دروغ گفتن مشركان در روز قيامت، از باب ظهور ملكات است ==
حال اگر بگويى : بنابراين نبايد در قيامت دروغى يافت شود، و حال آنكه قرآن تصريح دارد بر اينكه در آنجا نيز دروغ هست، و مى فرمايد: «و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للّذين اشركوا اين شركاوكم الّذين كنتم تزعمون ثمّ لم تكن فتنتهم الاّ ان قالوا و اللّه ربّنا ما كنا مشركين انظر كيف كذبوا على انفسهم» و نيز مى فرمايد: «يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى ء الا انهم هم الكاذبون»
حال اگر بگويى:  
 
بنابراين، نبايد در قيامت دروغى يافت شود، و حال آن كه قرآن تصريح دارد بر اين كه در آن جا نيز، دروغ هست، و مى فرمايد: «وَ يَومَ نَحشُرُهُم جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أشرَكُوا أينَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُم تَزعُمُونَ * ثُمَّ لَم تَكُن فِتنَتُهُم إلاّ أن قَالُوا وَ اللّهِ رَبِّنَا مَا كُنّا مُشرِكِينَ * أُنظُر كَيفَ كَذَبُوا عَلَى أنفُسِهِم». و نيز مى فرمايد: «يَومَ يَبعَثُهُمُ اللّهُ جَمِيعاً فَيَحلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحلِفُونَ لَكُم وَ يَحسَبُونَ أنَّهُم عَلَى شَئٍ إلّا أنَّهُم هُمُ الكَاذِبُونَ»؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۵ </center>
در جواب مى گوييم: اين از باب ظهور ملكات است.  
در جواب مى گوييم: اين، از باب ظهور ملكات است.
 
توضيح اين كه:
 
انسان وقتى درباره نفسانيات خود فكر مى كند، در نفس خود اسرارى نهانى مشاهده مى كند، بدون اين كه در اين مشاهده، احتياج پيدا كند به اين كه به خود بگويد در درون دل من چه چيزهايى است. چون باطن هر كسى، براى خودش مشهود است، نه غيب، و در درك آن، زبان و تكلم هيچ دخالتى ندارد، وليكن با اين كه دخالت ندارد، مى بينيم كه در حين تفكر، صورت كلامى را در دل تصور مى كنيم، و در دل با خود حرف مى زنيم، و چه بسا مى شود كه زبان را هم به كار بسته، آنچه كه به فكر ما مى گذرد، به زبان جارى مى سازيم.
 
اين استخدام زبان در اين گونه مواقع، كه هيچ دخالتى براى زبان نيست، از باب عادت است. چون ما عادت كرده ايم همواره نيت خود را به وسيله زبان، با ديگران در ميان بگذاريم. لذا در اين گونه مواقع نيز، زبان را به كار مى بريم و با خود حرف مى زنيم.


توضيح اينكه: انسان وقتى درباره نفسانيات خود فكر مى كند، در نفس خود اسرارى نهانى مشاهده مى كند، بدون اينكه در اين مشاهده احتياج پيدا كند به اينكه به خود بگويد در درون دل من چه چيزهايى است ، چون باطن هر كسى براى خودش مشهود است نه غيب ، و در درك آن ، زبان و تكلم هيچ دخالتى ندارد، و ليكن با اينكه دخالت ندارد مى بينيم ، كه در حين تفكر صورت كلامى را در دل تصور مى كنيم ، و در دل با خود حرف مى زنيم، و چه بسا مى شود كه زبان را هم به كار بسته آنچه كه به فكر ما مى گذرد به زبان جارى مى سازيم.  
مشركان و منافقان هم، از آن جايى كه در دنيا به دروغ عادت كرده بودند، در روز قيامت هم، كه روز ظهور ملكات و عادات نفسانى است، خود به خود، حرف مى زنند و دروغ هاى دنيايى خود را تكرار مى كنند، و گرنه محال است كه انسان با توجه به اين كه در مقابل پروردگار خود قرار گرفته، دروغ بگويد و حال آن كه او، به ظاهر و باطنش واقف است و اعمالش نيز حاضر است.  


اين استخدام زبان در اينگونه مواقع ، كه هيچ دخالتى براى زبان نيست ، از باب عادت است ، چون ما عادت كرده ايم همواره نيت خود را به وسيله زبان با ديگران در ميان بگذاريم ، لذا در اينگونه مواقع نيز زبان را به كار مى بريم و با خود حرف مى زنيم.
نامۀ عملش گسترده و گواهان ايستاده اند، و جوارح و اعضاى بدنش، همه به زبان آمده اند و همه اسباب و از آن جمله دروغ، ديگر رونقى ندارد. چون همۀ اسرار، علنى و همه غيب ها شهود مى شود. با اين حال دروغ مى گويد، به اميد اين كه خداى خود را گول بزند و حجت قلابى خود را به كرسى بنشاند و بخواهد بدين وسيله نجات بيابد!


مشركين و منافقين هم از آنجايى كه در دنيا به دروغ عادت كرده بودند، در روز قيامت هم كه روز ظهور ملكات و عادات نفسانى است خود به خود حرف مى زنند و دروغ هاى دنيايى خود را تكرار مى كنند، و گرنه محال است كه انسان با توجه به اينكه در مقابل پروردگار خو قرار گرفته دروغ بگويد و حال آنكه او به ظاهر و باطنش واقف است و اعمالش نيز حاضر است نامه عملش گسترده و گواهان ايستاده اند، و جوارح و اعضاى بدنش همه به زبان آمده اند و همه اسباب و از آن جمله دروغ ديگر رونقى ندارد، چون همه اسرار علنى و همه غيب ها شهود مى شود، با اين حال دروغ مى گويد به اميد اينكه خداى خود را گول بزند و حجت قلابى خود را به كرسى بنشاند و بخواهد بدين وسيله نجات بيابد؟!
و اين، نظير دعوت شدنشان به سجود است در روز قيامت، كه نمى توانند سجده كنند: «يَومَ يُكشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدعَونَ إلَى السُّجُودِ فَلَا يَستَطِيعُونَ * خَاشِعَةً أبصَارُهُم تَرهَقُهُم ذِلَّةٌ وَ قَد كَانُوا يُدعَونَ إلَى السُّجُودِ وَ هُم سَالِمُونَ».


و اين نظير دعوت شدنشان به سجود است در روز قيامت كه نمى توانند سجده كنند: «يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون خاشعة ابصارهم تره قهم ذله و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون». چه، نداشتن قدرت بر سجده جز بدين جهت نيست كه ملكه استكبار بر نفوسشان راسخ شده و گرنه اگر خدا قدرت را از ايشان گرفته باشد حق به جانب ايشان خواهد بود، نه خدا.
چه، نداشتن قدرت بر سجده، جز بدين جهت نيست كه ملكۀ استكبار بر نفوسشان راسخ شده، و گرنه اگر خدا قدرت را از ايشان گرفته باشد، حق به جانب ايشان خواهد بود، نه خدا.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۶ </center>
<span id='link10'><span>
<span id='link10'><span>
۱۶٬۲۸۴

ویرایش