گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۵: خط ۷۵:


==افراط در پذيرش و تسليم در برابر هر چه حديث نام دارد، يكى از دو علت وقوع در اين افترائات مى باشد ==
==افراط در پذيرش و تسليم در برابر هر چه حديث نام دارد، يكى از دو علت وقوع در اين افترائات مى باشد ==
يكى از افراطشان در پذيرفتن و تسليم در برابر هر حرفى كه اسم حديث و روايت داشته باشد، ولو هر چه باشد. اينها آنچنان نسبت به حديث ركون و خضوع دارند كه حتى اگر برخلاف صريح عقل و صريح قرآن هم باشد قبولش نموده احترامش مى گذارند، و يهوديان هم وقتى اينها را ديدند، مشتى كفريات مخالف عقل و دين را به صورت روايات در دست و دهان آنان انداخته و به كلى حق و حقيقت را از يادشان بردند اذهانشان را از معارف حقيقى منصرف نمودند.
يكى از افراط شان در پذيرفتن و تسليم در برابر هر حرفى كه اسم حديث و روايت داشته باشد، و لو هرچه باشد. اين ها، آن چنان نسبت به حديث ركون و خضوع دارند، كه حتى اگر بر خلاف صريح عقل و صريح قرآن هم باشد، قبولش نموده، احترامش مى گذارند. و يهوديان هم، وقتى اينها را ديدند، مشتى كفريات مخالف عقل و دين را به صورت روايات، در دست و دهان آنان انداخته و به كلّى حق و حقيقت را از يادشان بردند، اذهانشان را از معارف حقيقى منصرف نمودند.


بطوريكه مى بينيد كه براى معارف دين جز حس هيچ اصل ثابتى قائل نبوده و براى مقامات معنوى انسانى از قبيل نبوت و ولايت و عصمت و اخلاص ، هيچ پايه و اصلى جز وضع و اعتبار نمى شناسند، و با آنها معامله اوهام دائر در مجتمع اعتبارى انسانى كرده اند كه جز قرارداد و نام گذارى ، حقيقت ديگرى كه بدان متكى باشد ندارند.
به طوری كه مى بينيد كه براى معارف دين، جز حس، هيچ اصل ثابتى قائل نبوده و براى مقامات معنوى انسانى، از قبيل نبوت و ولايت و عصمت و اخلاص، هيچ پايه و اصلى جز وضع و اعتبار نمى شناسند، و با آن ها معامله اوهام دائر در مجتمع اعتبارى انسانى كرده اند، كه جز قرارداد و نامگذارى، حقيقت ديگرى كه بدان متكى باشد، ندارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۱ </center>
در نتيجه نفوس انبياء كرام را با ساير نفوس عوام كه چون ، اسباب بازى ملعبه هوى و هوسها قرار مى گيرد و به خساست و جهالت مى كشاند قياس نموده اند، غافل از اينكه ميان اين دو، از زمين تا آسمان فرق است . از افراد برگزيده بشر كه بگذريم بقيه مردم نهايت درجه تكامل نفسشان تنها اين مقدار است كه به مرحله تقوا برسند آنهم به اميد ثواب و ترس از عقاب كه اگر در پاره اى از موارد آدمى را به حقيقت برساند، در بسيارى از موارد به خطا مى اندازد.
در نتيجه، نفوس انبياء كرام را با ساير نفوس عوام كه چون اسباب بازى، ملعبۀ هوا و هوس ها قرار مى گيرد و به خساست و جهالت مى كشاند، قياس نموده اند. غافل از اين كه ميان اين دو، از زمين تا آسمان فرق است.  


و اگر در يك مورد يا در مواردى با گناه مواجه شود و مرتكب نگردد مى گويند عصمت الهى شاملش گرديده، آن وقت عصمت را به قوه اى معنا مى كنند كه ميان آدمى و گناه حائل مى شود، و وقتى اثر خود را مى بخشد كه ساير قواى آدمى را كه انسان مجهز به آن است باطل كند (مثلا شهوتش از نوك انگشتانش بريزد) و خلاصه آدمى را ناچار و مضطر به كار نيك و يا ترك گناه نمايد، غافل از اينكه معناى عصمت اين نيست و چنين عصمتى ، بارك اللّه ندارد. آرى ، فعلى كه انسان از روى جبر و اضطرار انجام دهد نه حسن دارد، نه جمال ، و نه ثواب . توضيح بيشتر اين بحث محتاج به تتمه اى است كه در بحثى جداگانه به زودى ايراد مى گردد - ان شاءاللّه .
از افراد برگزيده بشر كه بگذريم، بقيه مردم نهايت درجه تكامل نفسشان، تنها اين مقدار است كه به مرحله تقوا برسند، آن هم به اميد ثواب و ترس از عقاب، كه اگر در پاره اى از موارد آدمى را به حقيقت برساند، در بسيارى از موارد به خطا مى اندازد.
 
و اگر در يك مورد يا در مواردى با گناه مواجه شود و مرتكب نگردد، مى گويند عصمت الهى شاملش گرديده، آن وقت عصمت را به قوّه اى معنا مى كنند كه ميان آدمى و گناه حائل مى شود، و وقتى اثر خود را مى بخشد كه ساير قواى آدمى را كه انسان مجهز به آن است، باطل كند.
 
(مثلا شهوتش از نوك انگشتانش بريزد)، و خلاصه آدمى را ناچار و مضطر به كار نيك و يا ترك گناه نمايد. غافل از اين كه معناى «عصمت»، اين نيست و چنين عصمتى، بارك اللّه ندارد.  
 
آرى، فعلى كه انسان از روى جبر و اضطرار انجام دهد، نه حُسن دارد، نه جمال، و نه ثواب. توضيح بيشتر اين بحث، محتاج به تتمه اى است كه در بحثى جداگانه، به زودى ايراد مى گردد - إن شاء اللّه.
<span id='link127'><span>
<span id='link127'><span>
==دومين علت نسبت دادن چنان مطالب باطل و بى اساس به يوسف (ع ) ==
==دومين علت نسبت دادن چنان مطالب باطل و بى اساس به يوسف (ع ) ==
علت دوم آن ، ظاهر آيه است كه مى فرمايد: «'''و لقد همت به و هم بها لو لا ان را برهان ربه '''»، چون نحويين گفته اند جزاى «'''لو لا'''» مقدم بر خودش نمى شود، و در اين جهت «'''لو لا'''» را به «'''ان '''» شرطيه قياس ‍ كرده اند.
علت دوم آن ، ظاهر آيه است كه مى فرمايد: «'''و لقد همت به و هم بها لو لا ان را برهان ربه '''»، چون نحويين گفته اند جزاى «'''لو لا'''» مقدم بر خودش نمى شود، و در اين جهت «'''لو لا'''» را به «'''ان '''» شرطيه قياس ‍ كرده اند.
۱۶٬۹۰۷

ویرایش