گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۶: خط ۵۶:


==مراد از علم يوسف «ع»، به تأويل احاديث ==
==مراد از علم يوسف «ع»، به تأويل احاديث ==
تا اينجا مى خواستيم بگوييم مراد از تاءويل احاديث تاءويل روياها است ، و ليكن از ظاهر داستان يوسف در اين سوره برمى آيد كه مقصود از احاديثى كه خداوند تاءويل آن را به يوسف (عليه السلام ) تعليم داده بود اعم از احاديث رويا است ، و بلكه مقصود از آن مطلق احاديث يعنى مطلق حوادث و وقايعى است كه به تصور انسان درمى آيد، چه آن تصوراتى كه در خواب دارد و چه آنهايى كه در بيدارى.
تا اين جا مى خواستيم بگوييم: مراد از «تأويل احاديث»، تأويل رؤياها است، وليكن از ظاهر داستان يوسف در اين سوره بر مى آيد كه مقصود از احاديثى كه خداوند تأويل آن را به يوسف «عليه السلام» تعليم داده بود، اعم از احاديث رؤيا است، و بلكه مقصود از آن، مطلق احاديث، يعنى مطلق حوادث و وقايعى است كه به تصور انسان در مى آيد. چه آن تصوراتى كه در خواب دارد و چه آن هايى كه در بيدارى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۰۹ </center>
آرى ، بين حوادث و ريشه هاى آنها كه از آن ريشه ها منشاء مى گيرند و همچنين غاياتى كه حوادث به آن غايات و نتيجه ها منتهى مى شوند اتصالى است كه نمى توان آن را انكار كرد و يا ناديده گرفت ، و با همين اتصال است كه بعضى با بعضى ديگر مرتبط مى شود. بنابراين ، ممكن است بنده اى به اذن خدا به اين روابط راه پيدا كرده باشد، بطوريكه از هر حادثه اى حوادث بعدى و نتيجه اى را كه بدان منتهى مى شود بخواند.
آرى، بين حوادث و ريشه هاى آن ها كه از آن ريشه ها منشأ مى گيرند و همچنين غاياتى كه حوادث به آن غايات و نتيجه ها منتهى مى شوند، اتصالى است كه نمى توان آن را انكار كرد و يا ناديده گرفت، و با همين اتصال است كه بعضى با بعضى ديگر مرتبط مى شود.  


مؤيّد اين معنا در خصوص حوادث عالم رويا، آن حكايت ى است كه خداى تعالى از قول يعقوب در تاءويل خواب يوسف كرده ، و نيز آن تاءويل ى است كه يوسف از خواب خود و از خواب رفقاى زندانيش و از خواب عزيز مصر كرد، و در خصوص حوادث عالم بيدارى حكايتى است كه از يوسف در روزهاى زندانيش نقل كرده و فرموده : «'''قال لا ياتيكما طعام ترزقانه الا نباتكما بتاءويله قبل ان ياتيكما ذلكما مما علمنى ربى '''» و همچنين آنجا كه فرموده : «'''فلما ذهبوا به و اجمعوا ان يجعلوه فى غيابت الجب و اوحينا اليه لتنبئنهم بامرهم هذا و هم لا يشعرون '''» و ان شاء الله بيان آن به زودى از نظر خوانندگان خواهد گذشت.
بنابراين، ممكن است بنده اى به اذن خدا، به اين روابط راه پيدا كرده باشد، به طوری كه از هر حادثه اى، حوادث بعدى و نتيجه اى را كه بدان منتهى مى شود، بخواند.


معناى «'''نعمت '''»، ريشه ، مشتقات و مورد استعمال آن
مؤيّد اين معنا در خصوص حوادث عالَم رؤيا، آن حكايتى است كه خداى تعالى، از قول يعقوب، در تأويل خواب يوسف كرده، و نيز آن تأویلى است كه يوسف از خواب خود و از خواب رفقاى زندانی اش و از خواب عزيز مصر كرد، و در خصوص حوادث عالَم بيدارى، حكايتى است كه از يوسف در روزهاى زندانی اش نقل كرده و فرموده: «قَالَ لَا يَأتِيكُمَا طَعَامٌ تُرزَقَانِهِ إلّا نَبّأتُكُمَا بِتَأوِيلِهِ قَبلَ أن يَأتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِى رَبِّى». و همچنين آن جا كه فرموده: «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أجمَعُوا أن يَجعَلُوهُ فِى غَيَابَتِ الجُبِّ وَ أوحَينَا إلَيهِ لَتُنَبِئَنَّهُم بِأمرِهِم هَذَا وَ هُم لَا يَشعُرُونَ»، و إن شاء الله، بيان آن به زودى از نظر خوانندگان خواهد گذشت.


«'''و يتم نعمته عليك و على آل يعقوب '''» - راغب در مفردات خود گفته : «'''نعمه '''» - به كسر حرف اول و فتح دوم - به معناى حالت خوش ‍ است . و «'''بنا النعمه '''» به معناى بناى حالت و هياتى است كه انسان به خود مى گيرد، مانند «'''جلسه : حال نشستن '''» و يا«'''ركبه : حالت سواره '''».
==معناى «نعمت»، ريشه، مشتقات و مورد استعمال آن==


و اما «'''نعمه '''» - به فتح حرف اول و سكون دوم - به معناى تنعم است ، و ساختمانش صيغه مره از فعل است ، مانند «'''ضربه '''» كه به معناى «'''يك بار زدن '''» است و همچنين «'''شتمه'''» «'''يك بار دشنام دادن '''» و نعمت مرجنس را باشد يعنى شامل كم و زياد مى شود.
«'''وَ يُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَيكَ وَ عَلَى آلَ يَعقُوبَ '''» - راغب در مفردات خود گفته: «نِعمة'» - به كسر حرف اول و فتح دوم - به معناى حالت خوش است. و «بنا النعمة»، به معناى بناى حالت و هيأتى است كه انسان به خود مى گيرد. مانند «جِلسَة: حال نشستن»، و يا «ركبة: حالت سواره».


سپس اضافه مى كند: انعام به معناى رساندن احسان به غير است ، و به كار نمى رود مگر در موردى كه آن شخص دريافت كننده انعام از جنس ناطقين (جن و انس و ملك ) باشد، براى اينكه هيچوقت گفته نمى شود كه فلانى بر اسب خود انعام كرد، ولى گفته مى شود: «'''انعمت عليهم '''» و «'''و اذ تقول للذى انعم اللّه عليه و انعمت عليه '''». و كلمه «'''نعماء'''» در مقابل «'''ضراء'''» به معناى شدايد است .
و اما «نَعمة» - به فتح حرف اول و سكون دوم - به معناى تنعم است، و ساختمانش صيغه مرّه از فعل است. مانند «ضَربَة»، كه به معناى «يك بار زدن» است، و همچنين «شَتمَة»، «يك بار دشنام دادن»، و نعمت مر جنس را باشد، يعنى شامل كم و زياد مى شود.
 
سپس اضافه مى كند: «إنعام»، به معناى رساندن احسان به غير است، و به كار نمى رود مگر در موردى كه آن شخص دريافت كننده، إنعام از جنس ناطقين (جنّ و انس و مَلَك) باشد. براى اين كه هيچ وقت گفته نمى شود كه فلانى بر اسب خود انعام كرد، ولى گفته مى شود: «أنعَمتَ عَلَيهِم»، و «وَ إذ تَقُولُ لِلَّذِى أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ وَ أنعَمتَ عَلَيهِ».  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۱۰ </center>
و «'''نعيم '''» به معناى نعمت بسيار است ، و لذا خداوند بهشت را با اين كلمه توصيف كرده و فرموده : «'''فى جنات النعيم '''» و «'''جنات النعيم '''»، و «'''تنعم '''» به معناى تناول چيزى است كه در آن نعمت و خوشى است ، گفته مى شود: «'''نعمه تنعيما فتنعم '''» يعنى او را تنعيم كرد و متنعم شد، و زندگيش فراخ و گوارا گرديد. خداى تعالى هم فرموده : «'''فاكرمه و نعمه'''» و به همين معناست «'''طعام ناعم '''» و «'''جاريه ناعمه '''».
و كلمۀ «نَعمَاء»، در مقابل «ضَرّاء»، به معناى شدايد است. و «نعيم»، به معناى نعمت بسيار است، و لذا خداوند بهشت را با اين كلمه توصيف كرده و فرموده: «فِى جَنَّاتِ النَّعِيم»، و «جَنَّاتُ النَّعِيم».  


بنابراين ، در همه مشتقات اين كلمه بطورى كه ملاحظه گرديد يك معنى خوابيده ، و آن نرمى و پاكيزگى و سازگارى است و مثل اينكه ريشه اين مشتقات نعومت باشد، و اگر مى بينيم كه تنها در مورد انسان استعمال مى شود براى اين است كه تنها انسان است كه با عقل خود نافع را از ضار تشخيص داده ، از نافع خوشش مى آيد و از آن متنعم مى شود، و از ضار بدش مى آيد و آن را ملايم و سازگار با طبع خويش نمى بيند، به خلاف غير انسان كه چنين تشخيصى را ندارد، مثلا مال و اولاد و امثال آن براى يكى نعمت است و براى ديگرى نقمت ، و يا در يك حال نعمت است ودر حالى ديگر نقمت و عذاب.
و «تَنَعّم»، به معناى تناول چيزى است كه در آن نعمت و خوشى است. گفته مى شود: «نِعمَة تَنعِيماً فَتَنَعَّمَ»، يعنى او را تنعيم كرد و متنعم شد، و زندگی اش، فراخ و گوارا گرديد. خداى تعالى هم فرموده: «فَأكرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ»، و به همين معناست «طَعَامٌ نَاعِم»، و «جَارِيَة نَاعِمَة».


به همين جهت است كه مى بينيم قرآن كريم عطاياى الهى از قبيل مال و جاه و همسران و اولاد و امثال آن را نسبت به انسان نعمت على الاطلاق نخوانده ، بلكه وقتى نعمت خوانده كه در طريق سعادت و به رنگ ولايت الهى درآمده آدمى را به سوى خدا نزديك كند. و اما اگر در طريق شقاوت و در تحت ولايت شيطان باشد البته نقمت و عذاب است ، نه نعمت ، و آيات بر اين معنا بسيار است.
بنابراين، در همه مشتقات اين كلمه، به طورى كه ملاحظه گرديد، يك معنا خوابيده، و آن نرمى و پاكيزگى و سازگارى است و مثل اين كه ريشه اين مشتقات نعومت باشد. و اگر مى بينيم كه تنها در مورد انسان استعمال مى شود، براى اين است كه تنها انسان است كه با عقل خود نافع را از ضار تشخيص داده، از نافع خوشش مى آيد و از آن متنعم مى شود، و از ضار بدش مى آيد و آن را ملايم و سازگار با طبع خويش نمى بيند. به خلاف غير انسان كه چنين تشخيصى را ندارد. مثلا مال و اولاد و امثال آن، براى يكى نعمت است و براى ديگرى نقمت، و يا در يك حال نعمت است و در حالى ديگر، نقمت و عذاب.


بله ، اگر در جايى به خدا نسبت داده شود البته نعمت است و فضل و رحمت ، چون او خود خير است و جز خير از ناحيه او افاضه نمى شود، و از موهبت خود نتيجه سوء و شر نمى خواهد، و چگونه بخواهد با اينكه او رؤ وف ، رحيم ، غفور و ودود است ، «'''و ان تعدوا نعمه اللّه لا تحصوها - و اگر بشماريد نعمت هاى خدا را شمار را به آخر نمى رسانيد'''» و اين خطاب در آيه متوجّه تمامى مردم است ، يعنى همه شما هم كه دست به دست هم بدهيد باز به آخر نمى رسيد. و نيز فرموده : «'''و ذرنى و المكذبين اولى النعمه و مهلهم قليلا'''» و نيز فرموده : «'''ثم اذا خولناه نعمه منا قال انما اوتيته على علم'''».
به همين جهت است كه مى بينيم قرآن كريم، عطاياى الهى، از قبيل مال و جاه و همسران و اولاد و امثال آن را نسبت به انسان نعمت على الاطلاق نخوانده، بلكه وقتى نعمت خوانده كه در طريق سعادت و به رنگ ولايت الهى درآمده، آدمى را به سوى خدا نزديك كند.  


اين نعمتها كه مورد اشاره اين دو آيه است ، و امثال آن ، وقتى نعمت است كه به خدا منسوب گردد و اما اگر به كفران كننده خدا نسبت داده شود براى او نقمت و عذاب خواب بود، همچنانكه فرمود: «'''لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد'''».
و اما اگر در طريق شقاوت و در تحت ولايت شيطان باشد، البته نقمت و عذاب است، نه نعمت، و آيات بر اين معنا بسيار است.
 
بله، اگر در جايى به خدا نسبت داده شود، البته نعمت است و فضل و رحمت، چون او خود خير است و جز خير از ناحيه او افاضه نمى شود، و از موهبت خود نتيجه سوء و شر نمى خواهد، و چگونه بخواهد با اين كه او، «رؤوف»، «رحيم»، «غفور» و «ودود» است.
 
«'''وَ إن تَعُدُّوا نِعمَةَ اللّهِ لَا تُحصُوهَا'''»: و اگر بشماريد نعمت هاى خدا را، شمار را به آخر نمى رسانيدک و اين خطاب در آيه، متوجّه تمامى مردم است. يعنى همه شما هم كه دست به دست هم بدهيد، باز به آخر نمى رسيد. و نيز فرموده: «وَ ذَرنِى وَ المُكَذِّبِينَ أُولِى النَّعمَةِ وَ مَهِّلهُم قَلِيلاً». و نيز فرموده: «ثُمَّ إذَا خَوَّلنَاهُ نِعمَةً مِنّا قَالَ إنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلمٍ».
 
اين نعمت ها، كه مورد اشاره اين دو آيه است و امثال آن، وقتى «نعمت» است كه به خدا منسوب گردد و اما اگر به كفران كننده خدا نسبت داده شود، براى او «نقمت» و عذاب خواب بود، همچنان كه فرمود: «لَئِن شَكَرتُم لَأزِيدَنَّكُم وَ لَئِن كَفَرتُم إنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۱۱ </center>
<span id='link74'><span>
<span id='link74'><span>
==مراد از اتمام نعمت ==
==مراد از اتمام نعمت ==
و كوتاه سخن ، اگر انسان در ولايت خدا باشد تمامى اسبابى كه براى ادامه زندگيش و رسيدن به سعادت بدانها تمسك مى جويد همه نسبت به او نعمت هايى الهى خواهند بود، و اگر همين شخص مفروض ، در ولايت شيطان باشد عين آن نعمتها برايش نقمت خواهد شد، هر چند خداوند آنها را آفريده كه نعمت باشند.
و كوتاه سخن ، اگر انسان در ولايت خدا باشد تمامى اسبابى كه براى ادامه زندگيش و رسيدن به سعادت بدانها تمسك مى جويد همه نسبت به او نعمت هايى الهى خواهند بود، و اگر همين شخص مفروض ، در ولايت شيطان باشد عين آن نعمتها برايش نقمت خواهد شد، هر چند خداوند آنها را آفريده كه نعمت باشند.
۱۶٬۲۷۸

ویرایش