۱۶٬۲۷۸
ویرایش
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
مؤلف: اين معنا را، از منصور بن حازم، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت كرده. همچنين، قمى، آن را بدون ذكر اسم مبارك امام، در تفسير خود آورده. | مؤلف: اين معنا را، از منصور بن حازم، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت كرده. همچنين، قمى، آن را بدون ذكر اسم مبارك امام، در تفسير خود آورده. | ||
و در الدرّ المنثور است كه بخارى، در تاريخ خود، از ابى جعفر محمّد بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه گفت: | و در الدرّ المنثور است كه بخارى، در تاريخ خود، از ابى جعفر محمّد بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه گفت: | ||
و نيز در همان كتاب است كه ابن اسحاق و بيهقى، در كتاب دلائل، از زهرى روايت كرده اند كه گفت: شنيدم از كسى كه مى گفت: ابوجهل و ابوسفيان و اخنس بن شريق به نماز رفتند كه ببينند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه در آن موقع، در خانه اش در حال نماز است، چه مى گويد. هر كدام گوشه اى نشستند، به طورى كه هيچ يك از جاى ديگرى خبر نداشت. نشستند و گوش فرا مى دادند به نماز خواندن آن جناب، تا آن كه فجر طلوع كرده، متفرق شدند. در راه به هم برخوردند، يكديگر را ملامت كردند و گفتند: اين چه كارى است مى كنيد؟ اگر يكى از عوام با خبر شود، خيال مى كند كه ما هم مسلمان شده ايم. | چرا بسم اللّه الرحمن الرحيم را از قرآن حاشا كرديد و آن را جزو قرآن نمى دانيد؟ با اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، وقتى وارد منزلش مى شد و قريش نزدش جمع مى شدند، حضرت مى خواند: بِسمِ اللّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم، و در خواندن آن صدايش را بلند مى كرد، قريش فرار مى كردند. خداوند اين آيه را فرستاد: «وَ إذَا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِى القُرآنِ وَحدَهُ وَلَّوا عَلَى أدبَارِهِم نُفُوراً»، و طبق اين آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»، جزو قرآن است. | ||
و نيز در همان كتاب است كه ابن اسحاق و بيهقى، در كتاب دلائل، از زهرى روايت كرده اند كه گفت: | |||
شنيدم از كسى كه مى گفت: ابوجهل و ابوسفيان و اخنس بن شريق به نماز رفتند كه ببينند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه در آن موقع، در خانه اش در حال نماز است، چه مى گويد. هر كدام گوشه اى نشستند، به طورى كه هيچ يك از جاى ديگرى خبر نداشت. نشستند و گوش فرا مى دادند به نماز خواندن آن جناب، تا آن كه فجر طلوع كرده، متفرق شدند. در راه به هم برخوردند، يكديگر را ملامت كردند و گفتند: اين چه كارى است مى كنيد؟ اگر يكى از عوام با خبر شود، خيال مى كند كه ما هم مسلمان شده ايم. | |||
آنگاه متفرق شدند تا شب بعد، باز هر يك به جاى ديشب خود برگشتند، به نماز خواندن آن جناب گوش مى دادند تا طلوع فجر شد. برخاستند و متفرق شدند، و در راه به يكديگر برخورده و همان حرف ديشب را به هم زدند، و متفرق شده. شب سوم، باز هر يك جاى خود را گرفته، گوش به آن جناب فرا دادند تا طلوع فجر شد. باز در مراجعت به يكديگر برخوردند، اين دفعه با هم عهد بستند كه ديگر چنين كارى نكنند. | آنگاه متفرق شدند تا شب بعد، باز هر يك به جاى ديشب خود برگشتند، به نماز خواندن آن جناب گوش مى دادند تا طلوع فجر شد. برخاستند و متفرق شدند، و در راه به يكديگر برخورده و همان حرف ديشب را به هم زدند، و متفرق شده. شب سوم، باز هر يك جاى خود را گرفته، گوش به آن جناب فرا دادند تا طلوع فجر شد. باز در مراجعت به يكديگر برخوردند، اين دفعه با هم عهد بستند كه ديگر چنين كارى نكنند. | ||
خط ۸۹: | خط ۹۳: | ||
==آيات ۵۶ - ۶۵ سوره إسراء == | ==آيات ۵۶ - ۶۵ سوره إسراء == | ||
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ | قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً(۵۶) | ||
أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَب وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ | أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَب وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَاب رَبِّك كانَ مَحْذُوراً(۵۷) | ||
وَ إِن مِّن قَرْيَةٍ إِلّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً | وَ إِن مِّن قَرْيَةٍ إِلّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَاباً شَدِيداً كانَ ذَلِك فى الْكِتَابِ مَسطُوراً(۵۸) | ||
وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ إِلّا أَن كذَّب بهَا الاَوَّلُونَ وَ آتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظلَمُوا بهَا وَ مَا نُرْسِلُ بِالاَيَاتِ إِلا تَخْوِيفاً(۵۹) | وَ مَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالاَيَاتِ إِلّا أَن كذَّب بهَا الاَوَّلُونَ وَ آتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظلَمُوا بهَا وَ مَا نُرْسِلُ بِالاَيَاتِ إِلا تَخْوِيفاً(۵۹) | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۵: | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
بگو آن الهه كه به غير خدا خدايانى مى | بگو آن الهه كه به غير خدا خدايانى مى پنداريد، صدا بزنيد و از آن ها حاجت بخواهيد كه مالك بلاگردانى از شما را نيستند، تا مكروه شما را برگردانيده، محبوبتان را بياورند. (۵۶) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۴ </center> | ||
آن هایى كه كفار به خدایی شان مى خوانند و خدا را مى خوانند و همه در جستجوى راهى به سوى پروردگار خويش اند تا كدام منزلتى نزديك تر به دست آورند، به رحمت او اميدوار و از عذاب او ترسانند كه عذاب پروردگارت لازم الاحترام است. (۵۷) | |||
و هيچ قريه اى نيست مگر | و هيچ قريه اى نيست مگر اين كه ما هلاك كننده آن قبل از قيامت و يا عذاب كننده آنيم، به عذابى شديد و اين در كتاب نوشته شده است. (۵۸) | ||
و اگر آيات پيشنهادى كفار قريش را | و اگر آيات پيشنهادى كفار قريش را نفرستاديم، چيزى مانع ما نشد جز اين كه در امت هاى گذشته فرستاديم، تكذيبش كردند (همچنان كه) به قوم ثمود ناقه (اى كه خود خواسته بودند) را كه آيتى بينا كننده بود، داديم، پس به آن ظلم كردند و ما هر وقت آيات را بفرستيم، به منظور تخويف مى فرستيم. (۵۹) | ||
و به ياد آور وقتى را كه به | و به ياد آور وقتى را كه به تو گفتيم پروردگارت احاطه به مردم دارد، و ما آن رؤيا كه به تو نشان داديم، جز به منظور آزمايش بشر قرارش نداديم. همچنين شجره اى كه در قرآن لعن شده كه تخويفشان مى كنيم، ولى هرچه مى كنيم، جز بيشتر شدن طغيانشان نتيجه نمى دهد، آن هم چه طغيان بزرگى. (۶۰) | ||
(و نيز) | (و نيز) به ياد آر آن زمان را كه به ملائكه گفتيم سجده بر آدم كنيد، همه سجده كردند، جز ابليس كه گفت: من سجده كنم براى كسى كه تو او را از گِل خلق كرده اى؟ (۶۱) | ||
و نيز گفت : به من | و نيز گفت: به من بگو ببينم موجود قحطى بود كه اين را بر من برترى دهى، اگر مرا تا روز قيامت عمر دهى، تمامى فرزندان او را، جز اندكى فريب داده، گمراه مى كنم. (۶۲) | ||
پروردگارت فرمود: برو! هر كس از ايشان خواست پيروى | پروردگارت فرمود: برو! هر كس از ايشان خواست پيروى تو كند، بكند كه جهنّم هم بزرگ است و جزایى كامل است. (۶۳) | ||
با آواز | با آواز خود، هرچه توانستى از ايشان بفريبى، بفريب و از مدارج كمال پایين بياور و تا آن جا كه مى توانى، لشگر سوار و پياده ات را بر سرشان بتازان و احاطه شان كن و در اموال و اولادشان شركت كن و وعده هاى دروغی شان بده. آرى، شيطان چيزى جز دروغ و فريب وعده شان نمى دهد. (۶۴) | ||
همانا تو را بر بندگان (خاص ) من تسلط نيست | همانا تو را بر بندگان (خاص) من تسلط نيست و تنها محافظت و نگهبانى خدا (آن ها را) كافى است. (۶۵) | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
در اين | در اين آيات، در باره مسأله توحيد، به گونه ديگرى احتجاج شده، و ربوبيت خدايانى كه مشركان مى پرستيدند، ابطال گرديده، و حاصلش اين است كه بت ها، قادر به رفع گرفتاری ها و برداشتن آن ها از پرستش كنندگان خود نيستند، بلكه آن ها در احتياج به خداى سبحان، مانند خود بت پرستان اند، كه همواره در جستجوى وسيله اى به درگاه خدا هستند، و رحمت او را اميدوار، و از عذاب او بيمناك اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۵ </center> | ||
و | و مسأله گرفتاری ها و هلاكت ها و عذاب ها همه به دست خداى تعالى است، و او در كتاب خود نوشته كه هر قريه اى را قبل از روز قيامت هلاك كند، و يا به عذاب شديدى مبتلا سازد، در بين امت هاى گذشته هم، همين معنا را اعمال كرده، براى هر امتى آيات و معجزات خود را مى فرستاده و چون كفر مى ورزيدند و آن را تكذيب مى كردند، دنبالش عذاب انقراض آور را مى فرستاده، ولى در امت آخرين، از آوردن آن معجزات كه دنبالش عذاب استيصال است، خوددارى كرد. | ||
آرى، خداوند چنين خواست كه رفتار ايشان را با هلاكت تلافى نكند. چيزى كه هست، اصل فساد در ميان آنان، رو به پيشرفت است، و به زودى شيطان، همه شان را گمراه مى كند. آن وقت است كه وعده خدا در باره آنان محقق گشته و خدا هلاكشان مى سازد، و اين امرى است شدنى. | |||
<span id='link116'><span> | <span id='link116'><span> | ||
==استدلال ديگرى بر نفى الوهيت خدايان | ==استدلال ديگرى بر نفى الوهيت خدايان مشركان == | ||
«'''قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ | «'''قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشف الضُرِّ عَنكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «زعم»، كه حرف اول آن به هر سه حركت خوانده مى شود، به معناى مطلق اعتقاد است، ليكن بيشتر در اعتقاد باطل استعمال شده، و به همين جهت از ابن عباس نقل مى كنند كه گفته: هر جا كلمۀ «زَعَمَ» در قرآن آمده، به معناى دروغ است. | ||
كلمۀ «دُعَاء» و «نداء»، به يك معنا است، با اين تفاوت كه نداء در جایى است كه خواندن مستلزم صدا و آواز هم باشد، وليكن دعاء اعم است. حتى در جایئى هم كه دعوت و خواندنى به اشاره و يا غير آن صورت گيرد، استعمال مى شود. | |||
و بعضى ها در فرق ميان آن | و بعضى ها در فرق ميان آن دو گفته اند كه: «نداء»، خواندنى را گويند كه اسم خوانده شده، به زبان آورده نشود. (مثل اين كه در فارسى هم كسى را كه مى خواهند صدا بزنند، مى گويند: آهاى!) و تنها حروف نداء يعنى: «يا» و «أيا»، و يا امثال آن ها به كار رود. به خلاف دعاء كه به معناى صدا زدنى است كه اسم شخص خوانده شده هم، برده شود. مثلا گفته شود «اى حسن». | ||
اين | اين آيه، بر نفى الوهيت خدايان مشركان از اين راه استدلال مى كند كه آن ربّى كه مستحق پرستش است، ربّى است كه قادر بر رساندن منفعت و دفع ضرر باشد. چون داشتن چنين قدرتى، لازمۀ ربوبيت است. و خود مشركان هم، اين معنا را مى دانند و قبول دارند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۶ </center> | ||
و چطور مى توانند از پيش خود | چيزى كه هست، اگر شريك هایى براى خدا گرفته و مى پرستيدند، به طمع نفع آن ها و از ترس ضرر آن ها است، و در همين جا به خطا رفته اند. زيرا اين شركاء، قادر بر رساندن نفع و دفع ضرر نيستند، پس الوهيت ندارند. شاهد نفع و ضرر نداشتن آن ها، اين است كه مشركان، آن ها را به اين اميد و به همين ترس مى پرستند، و تاكنون چنين خاصيتى از آن ها نديده اند. | ||
و چطور مى توانند از پيش خود و مستقلا خاصيت بلاگردانى را داشته و حاجت برآورند و رفع پريشانى كنند، با اين كه خود آن ها مخلوق خدايند، و به اعتراف خود مشركان، در پى راهى و وسيله اى به درگاه خدا هستند، اميدوار رحمت او و بيمناك از عذاب اويند. | |||
پس معلوم شد كه: | |||
اولاً، مراد از جملۀ «الَّذِينَ زَعَمتُم مِن دُونِهِ»، مشركان است كه ملائكه و جنّ و يا انس را مى پرستيدند. چون مقصود ايشان از پرستش بت ها، تقرب به ملائكه و يا جنّ و انس بوده، و همچنين اگر آفتاب و يا ماه و يا ستارگان را مى پرستيدند، به همين منظور بوده كه به درگاه روحانيان آن ها كه از جنس ملائكه هستند، تقرب يابند. | |||
علاوه بر اين، بت ها از آن نظر كه بت هستند، حقيقتا چيزى نيستند كه قابل پرستش باشند. همچنان كه فرمود: «إن هِىَ إلّا أسمَاءٌ سَمَّيتُمُوهَا أنتُم وَ آبَائُكُم: اين ها، جز اسمائى كه پدرانتان و يا خودتان ناميده اند، چيز ديگرى نيستند». | |||
و امّا آن هایى كه از چوب و يا فلزى ساخته شده اند كه جز جماد بى جان چيز ديگرى نيستند، و با ساير جمادات فرقى ندارند، و سجده در برابر آن ها با سجده در برابر ساير چوب ها و ساير سنگ ها فرقى ندارد. پس بت بودنشان از جهت سنگ و چوب بودن نيست. | |||
و | و ثانياً، روشن شد كه: مراد از نفى قدرت آن ها، اين است كه مستقلا و بدون احتياج به خداى سبحان قادر نيستند، به دليل اين كه در آيه بعد مى فرمايد: «أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدعُونَ يَبتَغُونَ إلَى رَبِّهِمُ الوَسِيلَةَ...». | ||
<span id='link117'><span> | <span id='link117'><span> | ||
اين معنا كه معلوم شد استدلال آيه كاملا تمام | ==چند وجه ديگر، در بيان مراد از مالك نفع و ضرر نبودن بت ها == | ||
بعضى از مفسران گفته اند: گويا مراد از مالك ضرر و نفع نبودن بت ها، اين است كه قدرت تامّ و كامل ندارند، و گرنه مشركان اقرار دارند كه قدرت خدايان دروغى از ناحيه خداست. آرى، مشركان اين معنا را انكار ندارند كه شركاء و بت ها به جميع صفاتشان مخلوق خدايند، و صفات خدا كاملتر و قوى تر از صفات بت ها است. | |||
اين معنا كه معلوم شد استدلال آيه كاملا تمام گشته، مشركان مجاب مى شوند، و گرنه قدرت نداشتن ملائكه و جنّ كه مورد پرستش مشركان هستند، خيلى روشن نيست، و دليل روشنى نداريم كه به طور مطلق، جنّ و ملك هيچ قدرتى ندارند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۷۷ </center> | ||
و اگر بگویى: دليلش اين است كه مشركان دست به دامن جنّ و ملك مى شوند، و اجابتى نمى بينند. جواب مى دهيم: ما مسلمان ها هم، دست به دامن خدا مى شويم و دعاهايمان مستجاب نمى شود. | |||
بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه اصلا قدرتى بر نفع | بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه اصلا قدرتى بر نفع و ضرر ندارند و استدلال مى كنند به دليل اشعری ها كه مى گويند تمامى ممكنات در ابتداى تكوينشان مستند به خدايند. و ما در پاسخ آنان مى گوييم: جنّ و انس و ملائكه، هر چند كه الآن قدرت دارند، ليكن در آغاز هم خودشان و هم قدرتشان مستند به خدايند. پس در حقيقت مستقلا هيچ قدرتى ندارند. | ||
وليكن هر چند كه قرآن براى ملائكه | وليكن هر چند كه قرآن براى ملائكه و جنّ اثبات انواع قدرت مى كند، آن هم نه در يك آيه و دو آيه، بلكه در آيات بسيارى كه نمى توان تأويلش كرد، ولى در عين حال، حقيقت قدرت را در نظائر آيه «أنَّ القُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً» به خدا اختصاص مى دهد. | ||
و از | و از اين جا مى فهميم كه غير خدا، اگر چيزى يا كسى قدرتى دارد، قدرتش از قدرت خدا نشأت گرفته است. يعنى خدا او را قادر ساخته است، و اگر چيزى را مالك است، خداوند تمليكش كرده. پس احدى نيست كه در قدرت و ملكى مستقل باشد، مگر خود او، و قدرت و ملك هایى كه در دست ديگران است، عاريتى مى باشد و تأثيرش نيز بستگى به اذن خدا و مشيت او دارد. | ||
بنابراين، نمى توان احتجاج آيه شريفه را منوط بر اين دانست كه ملائكه و جنّ و انس، كه مورد پرستش بت پرستان قرار گرفته اند، اصلا قدرت ندارند، بلكه حجت مزبور، مبتنى بر اين است كه خدايان، مستقل در ملك و قدرت نيستند، و در هرچه دارند، مثل خود پرستش كنندگانشان محتاج به خدايند، و به درگاه او روانند، و اگر بت پرستان اين خدايان را مى خوانند، از آن جایى كه دعا متوجه قدرت مستقل مى شود، نه به قدرت كسى كه قدرتش و ملكش به تمليك ديگرى است. پس در حقيقت، دعا و مسئلت ايشان هم متوجه درگاه خداى تعالى است، و در حقيقت از او مى خواهند، نه از بت ها. | |||
و اما به اين سخن مفسر كه گفت : | و اما به اين سخن مفسر كه گفت: «دليلى واضح و روشن نداريم كه ملائكه و جنّ مطلقا قدرت نداشتند، زيرا اگر استدلال كنى بر اين كه مشركان دست به دامن آن ها (ملائكه و جنّ) مى شوند و اجابتى نمى بينند، | ||
جواب مى دهيم: ما مسلمان ها هم دست به دامن خدا مى شويم و دعايمان مستجاب نمى شود، و اين دليل بر اين نيست كه خداوند قدرت ندارد. جوابش را خداى تعالى در كلام خود داده، تا ديگر كسى چنين معارضه اى نكند». | |||
<span id='link118'><span> | <span id='link118'><span> | ||
آنگاه در ذيل آيات مورد | توضيح اين كه: خداى تعالى، كه گفتارش حق است، فرموده: «أُجِيبُ دَعوَةَ الدَّاعِ إذَا دَعَانِ»، و نيز فرموده: «أُدعُونِى أستَجِب لَكُم»، و اين گفتار خود را به هيچ قيدى مقيد نكرد. در نتيجه فهماند كه وقتى عبد با حالت جدى دعا كند و با دعا بازى نكند و قلبش در دعا متوجه كسى جز خدا نباشد، بلكه از غير خدا قطع و متوجه و ملتجى به درگاه او شود، البته او هم دعايش را مستجاب مى سازد. | ||
آنگاه در ذيل آيات مورد بحث، انقطاع مزبور را به عنوان متمم حجت بيان نموده و فرموده است: «وَ إذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى البَحرِ ضَلَّ مَن تَدعُونَ إلّا إيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّيكُم إلَى البَرِّ أعرَضتُم». يعنى: شما در هنگام برخورد با پيشامدهاى دريایى، به طور كلى از هر چيزى منقطع گشته، با راهنمایى فطرتتان متوجه درگاه پروردگار مى شويد، و خدا دعاى شما را اجابت نموده و به سوى خشكى نجاتتان مى دهد. | |||
و از احتجاج | و از احتجاج مزبور، چنين استفاده مى شود كه: وقتى اميد بنده اى از هر چيز و هر كس منقطع گردد و از صميم دل و قلبى فارغ و سالم رو به درگاه خدا ببرد، خداوند دعايش را مستجاب مى كند. | ||
در حالى كه اگر توجه خود را | در حالى كه اگر توجه خود را از درگاه خدا منقطع ساخته و رو به سوى غير خدا آورد، هرچه هم از صميم قلب دعا كند، دعايش را مستجاب نمى كند. البته نه اين كه مى تواند و نمى كند، بلكه نمى تواند مستجاب كند. | ||
و با اين حال ديگر | و با اين حال ديگر جایى براى معارضه مذكور نمى ماند. براى اين كه اين تفاوت براى ايشان وجدانى است كه هرچه خدايان خود را بخوانند، دعايشان را مستجاب نمى كند، ولى اگر در دريا سرگردان شوند، و به شرف غرق برسند، و خداى را بخوانند، خداوند نجاتشان مى دهد، و به خشكی شان مى رساند، و اين معنا را خودشان هم اعتراف دارند. مسأله دريا مثال بارزى بود كه به عنوان نمونه آورديم، و گرنه مسلمانان اگر در خشكى هم به اين طور كه در دريا او را مى خوانند، بخوانند، قطعا نااميد نمى گردند. | ||
خداى تعالى | خداى تعالى هم، در كلام خود، ميان دعاى مشركان به درگاه بت ها و دعاى مسلمين به درگاه خداى سبحان مقابله نينداخته بود تا مشركان برگردند و به عنوان معارضه بگويند هر دو قسم دعا در مستجاب نشدن مشترك اند، بلكه قرآن كريم، مقابله را ميان دعاى مشركان به درگاه بت ها و دعاى ايشان به درگاه خداى سبحان انداخته بود، كه در صورت نااميدى از هر چيز و انقطاع ساير اسباب، رو به آن درگاه نهاده، دعايشان هم مستجاب مى شود. | ||
نكته جالبى كه در اين احتجاج | نكته جالبى كه در اين احتجاج به كار رفته، اين است كه: حجّت مزبور را با واسطه رسول گرامی اش القاء كرده و فرموده: «تو به ايشان بگو»، تا اگر مشركان با او مناقشه كردند و گفتند در مستجاب نشدن دعا اين خدايان و خداى تو، مثل هم اند، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» خداى را بخواند و مستجاب بشود، تا معارضه مشركان باطل گردد. | ||
«'''أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ | «'''أُولَئك الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَب...'''»: | ||
كلمۀ «أُولَئِكَ»، مبتداء و كلمۀ «الَّذِينَ»، صفت آن و جملۀ «يَدعُونَ»، صله آن صفت و ضمير صله عايد به مشركان است، و جملۀ «يَبتَغُونَ»، خبر مبتداى «أُولَئِكَ» است، و ضمير جمعى كه در آن است و همچنين هر چه ضمير جمع تا به آخر آيه هست، همه به «أُولَئِكَ» بر مى گردد، و جملۀ «أيُّهُم أقرَب»، بيان وسيله جویى است. چون كلمۀ «إبتغاء»، به معناى فحص و پرستش است. اين است آنچه كه از سياق بر مى آيد. | |||
و | و «وسيله»، به طورى كه تفسيرش كرده اند، به معناى توسل و تقرب است، و چه بسا در معناى آلت توسل و تقرب استعمال شود، و شايد معناى دوم با سياق مناسب تر باشد. چون دنبال كلمۀ «وسيله»، جملۀ «أيُّهُم أقرَب» قرار گرفته، كه با معناى دوم سازگارتر است. | ||
<span id='link119'><span> | <span id='link119'><span> | ||
==توضيح | |||
و معنا ( | ==توضيح اين كه: آلهه دروغين، خود در جستجوى وسيله به سوى پروردگارشان هستند == | ||
و معنا (و خدا داناتر است) اين است كه: اين ملائكه و جنّ و انس كه مشركان معبودشان خوانده اند، خودشان براى تقرب به درگاه پروردگار خود وسيله مى خواهند تا به او نزديكتر باشند و راه او را بروند، و به كارهاى او اقتداء كنند. همه اميد رحمت از خدا دارند و در تمامى حوائج زندگى و وجودشان به او مراجعه مى كنند، از عذاب او بيمناك اند، از او مى ترسند و معصيتش نمى كنند، در حالى كه عذاب پروردگارت محذور است و بايد از آن دورى جست. | |||
ویرایش