گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


مَن كانَ يَظنُّ أَن لَّن يَنصرَهُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسبَبٍ إِلى السمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطعْ فَلْيَنظرْ هَلْ يُذْهِبنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظ
مَن كانَ يَظنُّ أَن لَّن يَنصرَهُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسبَبٍ إِلى السمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطعْ فَلْيَنظرْ هَلْ يُذْهِبنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظ
=== معنى و مفاد آيه : ===
== معنى و مفاد آيه: «من كان يظن ان لن ينصره الله ...» و وجوهى كه درباره آن گفته اند==
((من كان يظن ان لن ينصره الله ...(( و وجوهى كه درباره آن گفته اند
 
در مجمع البيان گفته : كلمه ((سبب (( به معناى هر چيزى است كه با آن و به وسيله آن چيز ديگرى را به دست مى آورند و به همين جهت است كه طناب را سبب مى گويند (كه به وسيله آن آب از چاه بيرون مى آورند) و طريق را سبب مى گويند (چون به وسيله آن به مقصد مى رسند) و درب را سبب مى گويند (چون به وسيله آن وارد خانه مى شوند) و مراد خداى
در مجمع البيان گفته : كلمه ((سبب (( به معناى هر چيزى است كه با آن و به وسيله آن چيز ديگرى را به دست مى آورند و به همين جهت است كه طناب را سبب مى گويند (كه به وسيله آن آب از چاه بيرون مى آورند) و طريق را سبب مى گويند (چون به وسيله آن به مقصد مى رسند) و درب را سبب مى گويند (چون به وسيله آن وارد خانه مى شوند) و مراد خداى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۶ </center>
تعالى از ((سبب (( در اين آيه همان معناى اول يعنى طناب است . كلمه ((قطع (( به معناى بريدن و از جمله معانى آن اختناق است و گويا از اين باب اختناق را قطع مى گويند كه مستلزم قطع نفس است . مفسرين گفته اند ضمير در ((لن ينصره اللّه (( به رسول خدا بر مى گردد چون مشركين مكه مى پنداشتند دينى كه وى آورده دروغى و نو ظهور است كه اساس محكمى ندارد و به همين جهت دعوتش منتشر نمى شود، و نزد خدا هم منزلتى ندارد تا او پشتيبانش باشد. ولى وقتى كه آن جناب به مدينه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دينش عالم گير شد و آوازه اش همه جا پيچيد اين حادئه غير منتظره سخت ايشان را به خشم آورد لذا خدا در اين آيه ايشان را نكوهش كرده و اشاره مى كند كه ياور او خدا است و چون ياور او خداست خشم ايشان پايان نمى پذيرد ولو خود را خفه كنند. پس نقشه هاى ايشان هم اثرى نخواهد داشت . و معناى آيه اين است كه : هر كه از مشركين خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و در دنيا نام پيغمبر خود را بلند نمى كند و دين او را گسترش ‍ نمى دهد و در آخرت او را مشمول مغفرت و رحمت خود نمى گرداند و گروندگان به وى را نيز وا مى گذارد، آنگاه به خاطر همين خيال وقتى مى بيند كه خدا او را يارى كرده دچار خشم مى شود، چنين كسى طنابى بگيرد. و با آن به بلندى برود - مثل كسى كه با طناب به درخت بلندى بالا مى رود - آنگاه با همان طناب خود را خفه كند، بعد ببيند آيا كيد و حيله اش خشمش را مى نشاند يا خير؟.
تعالى از ((سبب (( در اين آيه همان معناى اول يعنى طناب است . كلمه ((قطع (( به معناى بريدن و از جمله معانى آن اختناق است و گويا از اين باب اختناق را قطع مى گويند كه مستلزم قطع نفس است .  
 
مفسرين گفته اند ضمير در ((لن ينصره اللّه (( به رسول خدا بر مى گردد چون مشركين مكه مى پنداشتند دينى كه وى آورده دروغى و نو ظهور است كه اساس محكمى ندارد و به همين جهت دعوتش منتشر نمى شود، و نزد خدا هم منزلتى ندارد تا او پشتيبانش باشد. ولى وقتى كه آن جناب به مدينه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دينش عالم گير شد و آوازه اش همه جا پيچيد اين حادئه غير منتظره سخت ايشان را به خشم آورد لذا خدا در اين آيه ايشان را نكوهش كرده و اشاره مى كند كه ياور او خدا است و چون ياور او خداست خشم ايشان پايان نمى پذيرد ولو خود را خفه كنند. پس نقشه هاى ايشان هم اثرى نخواهد داشت .  
 
و معناى آيه اين است كه : هر كه از مشركين خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و در دنيا نام پيغمبر خود را بلند نمى كند و دين او را گسترش ‍ نمى دهد و در آخرت او را مشمول مغفرت و رحمت خود نمى گرداند و گروندگان به وى را نيز وا مى گذارد، آنگاه به خاطر همين خيال وقتى مى بيند كه خدا او را يارى كرده دچار خشم مى شود، چنين كسى طنابى بگيرد. و با آن به بلندى برود - مثل كسى كه با طناب به درخت بلندى بالا مى رود - آنگاه با همان طناب خود را خفه كند، بعد ببيند آيا كيد و حيله اش خشمش را مى نشاند يا خير؟.
 
و اين معنا معناى خوبى است كه سياق آيات قبلى ، و نزول اين سوره به اندك مدتى بعد از هجرت ، يعنى در ايامى كه مشركين هنوز قدرت و شوكت خود را داشتند آن را تاءييد مى كند.
و اين معنا معناى خوبى است كه سياق آيات قبلى ، و نزول اين سوره به اندك مدتى بعد از هجرت ، يعنى در ايامى كه مشركين هنوز قدرت و شوكت خود را داشتند آن را تاءييد مى كند.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند كه ضمير مذكور به كلمه ((من (( بر مى گردد، و معناى قطع هم قطع مسافت و بريدن راه است و مقصود از ((مد سبب به سوى آسمان (( بالا رفتن به آسمان به منظور ابطال حكم خدا است . و معناى آيه اين است كه : كسى كه مى پندارد كه خدا در دنيا و آخرت ياريش نمى كند، به آسمان بالا رود و آنگاه مسافت را بپيمايد، و سپس ببيند آيا كيد و مكرش حكم خداى را كه مايه خشم او شده از بين مى برد يا نه ؟.
ولى بعضى از مفسرين گفته اند كه ضمير مذكور به كلمه ((من (( بر مى گردد، و معناى قطع هم قطع مسافت و بريدن راه است و مقصود از ((مد سبب به سوى آسمان (( بالا رفتن به آسمان به منظور ابطال حكم خدا است . و معناى آيه اين است كه : كسى كه مى پندارد كه خدا در دنيا و آخرت ياريش نمى كند، به آسمان بالا رود و آنگاه مسافت را بپيمايد، و سپس ببيند آيا كيد و مكرش حكم خداى را كه مايه خشم او شده از بين مى برد يا نه ؟.
و اين حرف صحيح نيست و شايد مقصودشان اين باشد كه مراد از آيه شريفه اين باشد كه بفرمايد: بر هر انسانى لازم است كه در امور دنيا و آخرت خود اميدوار خدا باشد، و اگر
و اين حرف صحيح نيست و شايد مقصودشان اين باشد كه مراد از آيه شريفه اين باشد كه بفرمايد: بر هر انسانى لازم است كه در امور دنيا و آخرت خود اميدوار خدا باشد، و اگر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۷ </center>
اميدوار او نباشد و خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و به خاطر همين خيال دچار غيظ شود پس هر نقشه كه مى تواند بريزد كه نقشه اش سودى به حالش نخواهد داشت .
اميدوار او نباشد و خيال كند كه خدا او را يارى نمى كند و به خاطر همين خيال دچار غيظ شود پس هر نقشه كه مى تواند بريزد كه نقشه اش سودى به حالش نخواهد داشت .
بعضى ديگر گفته اند كه ضمير مذكور به موصول بر مى گردد، همچنانكه در قول سابق به آن بر مى گشت ، و مراد از ((نصرت (( رزق است . وقتى مى گويند: ((ارض منصوره ((، معنايش زمين باران ديده است ، و معناى آيه همان معنايى است كه در قول سابق گذشت .
بعضى ديگر گفته اند كه ضمير مذكور به موصول بر مى گردد، همچنانكه در قول سابق به آن بر مى گشت ، و مراد از ((نصرت (( رزق است . وقتى مى گويند: ((ارض منصوره ((، معنايش زمين باران ديده است ، و معناى آيه همان معنايى است كه در قول سابق گذشت .
چيزى كه هست قول دومى از قول سابق به اعتبار عقلى نزديك تر و بهتر است ، ليكن اشكالى بر هر دو قول متوجه است ، و آن اين است كه لازمه هر دو قول اين است كه آيه شريفه متصل به آيات قبلش نباشد. اشكال ديگر اينكه اگر اين دو قول صحيح بود جا داشت بفرمايد: ((من ظن ان لن ينصره اللّه ...(( نه اينكه بفرمايد: ((من كان يظن (( زيرا تعبير دومى كه در قرآن آمده استمرار ظن در گذشته را مى رساند و همين تعبير مؤ يد قول اول است .
چيزى كه هست قول دومى از قول سابق به اعتبار عقلى نزديك تر و بهتر است ، ليكن اشكالى بر هر دو قول متوجه است ، و آن اين است كه لازمه هر دو قول اين است كه آيه شريفه متصل به آيات قبلش نباشد. اشكال ديگر اينكه اگر اين دو قول صحيح بود جا داشت بفرمايد: ((من ظن ان لن ينصره اللّه ...(( نه اينكه بفرمايد: ((من كان يظن (( زيرا تعبير دومى كه در قرآن آمده استمرار ظن در گذشته را مى رساند و همين تعبير مؤ يد قول اول است .
وَ كذَلِك أَنزَلْنَهُ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يهْدِى مَن يُرِيدُ
وَ كذَلِك أَنزَلْنَهُ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يهْدِى مَن يُرِيدُ
در سابق مكرر گذشت كه كلمه ((كذالك : اين چنين (( از باب تشبيه كلى به فرد است ، با اينكه فرد مصداق كلى است ، ولى به اين اعتبار كه ميان كلى و فرد تباين فرض شده باشد، و اين اعتبار به خاطر اين است كه بفهماند حكم جارى در فرد مفروض در ساير افراد نيز جريان دارد، مثل كسى كه به حسن و جواد كه مشغول صحبت كردن ، و قدم زدن هستند اشاره كرده بگويد: انسان بايد اينطور باشد، يعنى حكم و طريقه حرف زدن و تكلم كه در اين دو نفر جريان دارد بايد در همه جريان يابد. پس ‍ معناى آيه اين مى شود كه : ما قرآن را در حالى كه آياتى روشن و واضح الدلاله است نازل كرديم ، همچنانكه آيات سابقه بر اين سوره نيز واضح بود.
 
در سابق مكرر گذشت كه كلمه ((كذالك : اين چنين (( از باب تشبيه كلى به فرد است ، با اينكه فرد مصداق كلى است ، ولى به اين اعتبار كه ميان كلى و فرد تباين فرض شده باشد، و اين اعتبار به خاطر اين است كه بفهماند حكم جارى در فرد مفروض در ساير افراد نيز جريان دارد، مثل كسى كه به حسن و جواد كه مشغول صحبت كردن ، و قدم زدن هستند اشاره كرده بگويد: انسان بايد اينطور باشد، يعنى حكم و طريقه حرف زدن و تكلم كه در اين دو نفر جريان دارد بايد در همه جريان يابد.  
 
پس ‍ معناى آيه اين مى شود كه: ما قرآن را در حالى كه آياتى روشن و واضح الدلاله است نازل كرديم ، همچنانكه آيات سابقه بر اين سوره نيز واضح بود.
 
جمله ((و ان اللّه يهدى من يريد(( خبرى است براى مبتداى حذف شده ، و تقدير آن ((و الامر ان اللّه يهدى من يريد(( است ، و معنايش ‍ اين است كه مطلب از اين قرار است كه خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و اما كسى كه او نخواهد هدايت كند، ديگر هدايت كننده اى برايش نخواهد بود. پس صرف اينكه آيات الهى بينات واضحه الدلاله هستند در هدايت شنونده كافى نيست ، مگر آنكه خدا بخواهد هدايتش ‍ كند.
جمله ((و ان اللّه يهدى من يريد(( خبرى است براى مبتداى حذف شده ، و تقدير آن ((و الامر ان اللّه يهدى من يريد(( است ، و معنايش ‍ اين است كه مطلب از اين قرار است كه خدا هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و اما كسى كه او نخواهد هدايت كند، ديگر هدايت كننده اى برايش نخواهد بود. پس صرف اينكه آيات الهى بينات واضحه الدلاله هستند در هدايت شنونده كافى نيست ، مگر آنكه خدا بخواهد هدايتش ‍ كند.
بعضى از مفسرين گفته اند: جمله مذكور عطف است بر ضمير در ((انزلناه (( و تقدير
بعضى از مفسرين گفته اند: جمله مذكور عطف است بر ضمير در ((انزلناه (( و تقدير
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۸ </center>
كلام ((و كذلك انزلنا ان اللّه يهدى من يريد(( است ، ولى وجه اول صدر و ذيل آيه را بهتر متصل مى سازد، و اين خود روشن است .
كلام ((و كذلك انزلنا ان اللّه يهدى من يريد(( است ، ولى وجه اول صدر و ذيل آيه را بهتر متصل مى سازد، و اين خود روشن است .
بحث روايتى
بحث روايتى
در تفسير قمى در ذيل جمله ((و يتبع كل شيطان مريد(( فرموده : ((مريد(( به معناى خبيث است .
در تفسير قمى در ذيل جمله ((و يتبع كل شيطان مريد(( فرموده : ((مريد(( به معناى خبيث است .
<span id='link347'><span>
<span id='link347'><span>
==دو روايت در ذيل ( و من الناس من يجادل ...) ==
==دو روايت در ذيل ( و من الناس من يجادل ...) ==
و در الدر المنثور است كه : ابن ابى حاتم از ابى زيد روايت كرده كه در ذيل آيه ((و من الناس من يجادل فى اللّه بغير علم (( گفته : اين آيه درباره نضر بن حارث نازل شد.
و در الدر المنثور است كه : ابن ابى حاتم از ابى زيد روايت كرده كه در ذيل آيه ((و من الناس من يجادل فى اللّه بغير علم (( گفته : اين آيه درباره نضر بن حارث نازل شد.
مؤ لف : اين روايت را الدر المنثور از ابن جرير و ابن منذر از ابن جريح نيز روايت كرده . و ظاهرا منظور وى تطبيق نضر بن حارث با عنوان كلى آيه است ، همانطور كه روش راويانى كه متعرض اسباب نزول شده اند همين است كه به جاى اينكه بگويند: فلان مورد يكى از مصاديق آيه است ، مى گويند: آيه درباره فلان مورد نازل شده . و بنابراين ، گفتار مجاهد كه گفته است آيه بعدى كه مى فرمايد: ((و من الناس من يجادل فى اللّه بغير علم و لا هدى (( درباره نضر بن حارث نازل شده از روايت گذشته بهتر است ، چون شخص مزبور از معاريف قوم خود بوده ، و آيه دوم همانطور كه گفتيم درباره بزرگان ضلالت و پيشوايان كفر، و آيه اول درباره پيروان ايشان است .
مؤ لف : اين روايت را الدر المنثور از ابن جرير و ابن منذر از ابن جريح نيز روايت كرده . و ظاهرا منظور وى تطبيق نضر بن حارث با عنوان كلى آيه است ، همانطور كه روش راويانى كه متعرض اسباب نزول شده اند همين است كه به جاى اينكه بگويند: فلان مورد يكى از مصاديق آيه است ، مى گويند: آيه درباره فلان مورد نازل شده . و بنابراين ، گفتار مجاهد كه گفته است آيه بعدى كه مى فرمايد: ((و من الناس من يجادل فى اللّه بغير علم و لا هدى (( درباره نضر بن حارث نازل شده از روايت گذشته بهتر است ، چون شخص مزبور از معاريف قوم خود بوده ، و آيه دوم همانطور كه گفتيم درباره بزرگان ضلالت و پيشوايان كفر، و آيه اول درباره پيروان ايشان است .
رواياتى درباره مراد از ((مخلقة و غيرمخلقة (( و جمله : ((نقر فى الارحام ما نشاء الىاجل مسمى ((
 
و در تفسير قمى در ذيل جمله ((مخلقه و غير مخلقه (( از امام (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: ((مخلقه (( جنين كامل الخلقه است ، و ((غير مخلقه (( جنينى است كه ناقص سقط شود.
و در تفسير قمى در ذيل جمله ((مخلقه و غير مخلقه (( از امام (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: ((مخلقه (( جنين كامل الخلقه است ، و ((غير مخلقه (( جنينى است كه ناقص سقط شود.
و در الدر المنثور است كه احمد، بخارى ، مسلم ، ابو داوود، ترمذى ، نسايى ، ابن ماجه ، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كه پيغمبرى صادق و مصدق است
و در الدر المنثور است كه احمد، بخارى ، مسلم ، ابو داوود، ترمذى ، نسايى ، ابن ماجه ، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كه پيغمبرى صادق و مصدق است
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۹۹ </center>
براى ما صحبت كرد كه خلقت هر يك از شما در شكم مادر بعد از چهل روز در حالى كه نطفه است شروع مى شود و به صورت علقه در مى آيد، چهل روز هم علقه است ، آنگاه به صورت مضغه در مى آيد، چهل روز هم مضغه است ، آنگاه خداوند فرشته خود را مى فرستد تا در آن نفخ روح كند و دستور مى دهد تا مقدر او را در چهار جهت بنويسد: يكى رزق ، دوم اجل و مدت عمر، سوم عمل ، چهارم سعادت و شقاوت .
براى ما صحبت كرد كه خلقت هر يك از شما در شكم مادر بعد از چهل روز در حالى كه نطفه است شروع مى شود و به صورت علقه در مى آيد، چهل روز هم علقه است ، آنگاه به صورت مضغه در مى آيد، چهل روز هم مضغه است ، آنگاه خداوند فرشته خود را مى فرستد تا در آن نفخ روح كند و دستور مى دهد تا مقدر او را در چهار جهت بنويسد: يكى رزق ، دوم اجل و مدت عمر، سوم عمل ، چهارم سعادت و شقاوت.
 
به آن خدايى كه غير او خدايى نيست ، بعضى از شما عمل اهل بهشت را انجام مى دهد تا جايى كه ميان او و بهشت بيش از يك ذراع فاصله نماند، ولى آن نوشته از عمل او پيشى گرفته ، كار خود را مى كند و با ارتكاب چند عمل از اعمال اهل دوزخ او را دوزخى مى كند. و بعضى از شما عمل اهل جهنم را مرتكب مى شود تا جايى كه ميان او و آتش دوزخ بيش از يك ذراع فاصله نماند، ولى آن نوشته از عمل او پيشى گرفته كار خود را مى كند، يعنى او را موفق به چند عمل از اعمال اهل بهشت مى سازد و به همان وسيله او را بهشتى مى كند.
به آن خدايى كه غير او خدايى نيست ، بعضى از شما عمل اهل بهشت را انجام مى دهد تا جايى كه ميان او و بهشت بيش از يك ذراع فاصله نماند، ولى آن نوشته از عمل او پيشى گرفته ، كار خود را مى كند و با ارتكاب چند عمل از اعمال اهل دوزخ او را دوزخى مى كند. و بعضى از شما عمل اهل جهنم را مرتكب مى شود تا جايى كه ميان او و آتش دوزخ بيش از يك ذراع فاصله نماند، ولى آن نوشته از عمل او پيشى گرفته كار خود را مى كند، يعنى او را موفق به چند عمل از اعمال اهل بهشت مى سازد و به همان وسيله او را بهشتى مى كند.
مؤ لف : اين روايت به طرق ديگرى نيز از ابن مسعود، ابن عباس ، انس و حذيفه بن اسيد روايت شده ، البته در متن آنها اختلاف هست . در بعضى از آنها - يعنى روايت ابن جرير از ابن مسعود - آمده كه به فرشته گفته مى شود: راه بيفت به سوى ام الكتاب و از روى آن كتاب نسخه اى از اوصاف اين نطفه بردار. پس فرشته نزد ام الكتاب مى رود و از آن كتاب از مطالبى كه درباره آن نطفه است نسخه برداشته ، تمامى صفات آن را مى گيرد...
مؤ لف : اين روايت به طرق ديگرى نيز از ابن مسعود، ابن عباس ، انس و حذيفه بن اسيد روايت شده ، البته در متن آنها اختلاف هست . در بعضى از آنها - يعنى روايت ابن جرير از ابن مسعود - آمده كه به فرشته گفته مى شود: راه بيفت به سوى ام الكتاب و از روى آن كتاب نسخه اى از اوصاف اين نطفه بردار. پس فرشته نزد ام الكتاب مى رود و از آن كتاب از مطالبى كه درباره آن نطفه است نسخه برداشته ، تمامى صفات آن را مى گيرد...
از طرق شيعه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نيز قريب به اين مضمون رواياتى رسيده ، مانند آن روايتى كه در قرب الاسناد حميرى از احمد بن محمد، از احمد بن ابى نصر، از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل شده كه در آن آمده : پس همين كه چهار ماهش تمام شد، خداى تبارك و تعالى دو فرشته خلاق مى فرستد تا او را صورتگرى كنند و رزق و مدت عمرش ، و شقاوت و سعادتش را بنويسند... .
از طرق شيعه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نيز قريب به اين مضمون رواياتى رسيده ، مانند آن روايتى كه در قرب الاسناد حميرى از احمد بن محمد، از احمد بن ابى نصر، از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل شده كه در آن آمده : پس همين كه چهار ماهش تمام شد، خداى تبارك و تعالى دو فرشته خلاق مى فرستد تا او را صورتگرى كنند و رزق و مدت عمرش ، و شقاوت و سعادتش را بنويسند... .
ما در تفسير اول سوره آل عمران حديث كافى از امام باقر (عليه السلام ) را كه درباره تصوير جنين و نوشتن مقدرات او است ، نقل كرديم . و در آن داشت كه آن دو ملك تمامى مقدرات آن طفل را از روى لوحى كه در پيشانى مادرش مى خورد نسخه برداشته و در آخر هر
ما در تفسير اول سوره آل عمران حديث كافى از امام باقر (عليه السلام ) را كه درباره تصوير جنين و نوشتن مقدرات او است ، نقل كرديم . و در آن داشت كه آن دو ملك تمامى مقدرات آن طفل را از روى لوحى كه در پيشانى مادرش مى خورد نسخه برداشته و در آخر هر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۰ </center>
مقدرى كه مى نويسند شرط مى كنند كه اگر بدائى حاصل نشود و گرنه اين مقدر تغيير مى كند... .
مقدرى كه مى نويسند شرط مى كنند كه اگر بدائى حاصل نشود و گرنه اين مقدر تغيير مى كند... .
و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست و مقتضاى اين حديث و هر حديثى كه بدين معنا باشد اين است كه هر مقدرى كه براى كودك نوشته مى شود قابل تغيير است همچنانكه مقتضاى روايات وارده ازطرف اهل سنت كه گذشت خلاف اين معنا است ولى به هر حال منافاتى ميان اين دو مدلول نيست براى اينكه براى هر چيز - و از آن جمله براى آدميان - بهره اى از لوح محفوظى است كه هرگز دچار تغيير و تبديل نمى شود و نيز بهره اى از لوح محو و اثبات دارد كه قابل تغيير و تبديل هست و بنابراين ، قضاهاى رانده شده دو نوع است قضاى حتمى و غير حتمى كه خداى تعالى درباره آن دو فرموده : ((يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب ((
و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست و مقتضاى اين حديث و هر حديثى كه بدين معنا باشد اين است كه هر مقدرى كه براى كودك نوشته مى شود قابل تغيير است همچنانكه مقتضاى روايات وارده ازطرف اهل سنت كه گذشت خلاف اين معنا است ولى به هر حال منافاتى ميان اين دو مدلول نيست براى اينكه براى هر چيز - و از آن جمله براى آدميان - بهره اى از لوح محفوظى است كه هرگز دچار تغيير و تبديل نمى شود و نيز بهره اى از لوح محو و اثبات دارد كه قابل تغيير و تبديل هست و بنابراين ، قضاهاى رانده شده دو نوع است قضاى حتمى و غير حتمى كه خداى تعالى درباره آن دو فرموده : ((يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب ((
و ما، در گذشته گفتارى پيرامون معناى قضا گذرانديم و در آنجا روشن كرديم كه لوح قضا هر چه باشد با نظام عليت و معلوليت منطبق است كه به دو سلسله منحل مى شود يكى سلسله علل تامه و معلولات آنها كه هيچ قابل تغيير و تبديل نيست و ديگرى سلسله علل ناقصه و معلولهاى آن كه اين سلسله تغيير و تبديل مى پذيرد. و گويا طايفه اول از روايات به قضاهاى حتمى جنين و دسته دوم به قضاهاى غير حتمى او اشاره مى كنند و ما اين معنا را نيز توضيح داديم كه حتميت قضا منافاتى با اختياريت افعال آدمى ندارد كه خواننده عزيز بايد متوجه اين نكته باشد.
و ما، در گذشته گفتارى پيرامون معناى قضا گذرانديم و در آنجا روشن كرديم كه لوح قضا هر چه باشد با نظام عليت و معلوليت منطبق است كه به دو سلسله منحل مى شود يكى سلسله علل تامه و معلولات آنها كه هيچ قابل تغيير و تبديل نيست و ديگرى سلسله علل ناقصه و معلولهاى آن كه اين سلسله تغيير و تبديل مى پذيرد. و گويا طايفه اول از روايات به قضاهاى حتمى جنين و دسته دوم به قضاهاى غير حتمى او اشاره مى كنند و ما اين معنا را نيز توضيح داديم كه حتميت قضا منافاتى با اختياريت افعال آدمى ندارد كه خواننده عزيز بايد متوجه اين نكته باشد.
و در كافى به سند خود از سلام بن مستنير روايت كرده كه گفت : از امام ابو جعفر (عليه السلام ) از معناى آيه ((مخلقه و غير مخلقه (( پرسش ‍ نمودم فرمود: ((مخلقه (( عبارتند از همان ذره هايى كه خدا در پشت آدم قرار داده و از آنها پيمان گرفته و سپس به پشت مردان و رحم زنان روانشان كرد و آنان همان افرادى از انسانهايند كه به دنيا مى آيند تا از آن پيمان پرسش شوند، و اما ((غير مخلقه (( عبارتند از هر انسانى كه خداوند در هنگام خلقت ذره در پشت آدم قرارشان نداد و در نتيجه يا به صورت نطفه هدر رفته از بين مى روند يا اگر هم صورت انسانى به خود بگيرند هنوز به كمال نرسيده و قبل از نفخ روح سقط مى شوند.
و در كافى به سند خود از سلام بن مستنير روايت كرده كه گفت : از امام ابو جعفر (عليه السلام ) از معناى آيه ((مخلقه و غير مخلقه (( پرسش ‍ نمودم فرمود: ((مخلقه (( عبارتند از همان ذره هايى كه خدا در پشت آدم قرار داده و از آنها پيمان گرفته و سپس به پشت مردان و رحم زنان روانشان كرد و آنان همان افرادى از انسانهايند كه به دنيا مى آيند تا از آن پيمان پرسش شوند، و اما ((غير مخلقه (( عبارتند از هر انسانى كه خداوند در هنگام خلقت ذره در پشت آدم قرارشان نداد و در نتيجه يا به صورت نطفه هدر رفته از بين مى روند يا اگر هم صورت انسانى به خود بگيرند هنوز به كمال نرسيده و قبل از نفخ روح سقط مى شوند.
مؤ لف : در گذشته ، يعنى در بحث روايتى كه در ذيل آيه ذر در سوره اعراف عنوان كرديم
مؤ لف : در گذشته ، يعنى در بحث روايتى كه در ذيل آيه ذر در سوره اعراف عنوان كرديم
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۱ </center>
توضيحى براى اين حديث گذشت .
توضيحى براى اين حديث گذشت .
و در تفسير قمى به سند خود از على بن مغيره از امام صادق ، از پدر بزرگوارش نقل كرده كه فرمود: وقتى آدمى به سن صد سالگى رسد به ((ارذل العمر(( رسيده است .
و در تفسير قمى به سند خود از على بن مغيره از امام صادق ، از پدر بزرگوارش نقل كرده كه فرمود: وقتى آدمى به سن صد سالگى رسد به ((ارذل العمر(( رسيده است .
چند روايت در ذيل آيه : ((و من الناس من يعبد الله على حرف (( كه درباره طالبان دين براى دنيا است
چند روايت در ذيل آيه : ((و من الناس من يعبد الله على حرف (( كه درباره طالبان دين براى دنيا است
مؤ لف : در تفسير سوره نحل در ذيل آيه هفتم پاره اى روايات در اين معنا ذكر كرديم .
مؤ لف : در تفسير سوره نحل در ذيل آيه هفتم پاره اى روايات در اين معنا ذكر كرديم .
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و ابن مردويه ، به سند صحيح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : مردمى از اعراب بودند كه نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى آمدند و اسلام مى آوردند، و چون به ديار خود بر مى گشتند اگر آن سالشان سال پر باران و پر حاصل و پر نتاج مى بود مى گفتند: دين ما دين صالحى است و به آن تمسك مى كردند. و اگر آن سالشان سال بى باران و قحطى و مصيبت زا مى بود مى گفتند: اين دين كه ما اختيار كرديم هيچ خير و بركتى ندارد، و بدين جهت بود كه آيه شريفه ((و من الناس من يعبد اللّه على حرف (( نازل شد.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و ابن مردويه ، به سند صحيح از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : مردمى از اعراب بودند كه نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى آمدند و اسلام مى آوردند، و چون به ديار خود بر مى گشتند اگر آن سالشان سال پر باران و پر حاصل و پر نتاج مى بود مى گفتند: دين ما دين صالحى است و به آن تمسك مى كردند. و اگر آن سالشان سال بى باران و قحطى و مصيبت زا مى بود مى گفتند: اين دين كه ما اختيار كرديم هيچ خير و بركتى ندارد، و بدين جهت بود كه آيه شريفه ((و من الناس من يعبد اللّه على حرف (( نازل شد.
مؤ لف : اين معنا به غير اين ، از طريق ابن عباس نيز روايت شده .
مؤ لف : اين معنا به غير اين ، از طريق ابن عباس نيز روايت شده .
و در كافى به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن جناب از معناى كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مى فرمايد: ((و من الناس من يعبد اللّه على حرف (( فرمود: بله مردمى هستند كه خدا را به يگانگى مى پرستند و از پرستش غير خدا دست بر مى دارند و از شرك بيرون مى شوند، ولى نمى دانند كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رسول خدا است . اينها كسانى هستند كه خدا را به يك طرف مى پرستند، يعنى با شك در نبوت محمد و حقانيت آنچه آورده ، و مى گويند: ما صبر مى كنيم ببينيم اموالمان زياد مى شود و عافيت در بدن و فرزند مى يابيم ، يا نه ، اگر اموالمان زياد شد و خود و فرزندانمان قرين عافيت شديم آن وقت مى فهميم كه اين مرد صادق ، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و اما اگر نشد به دين سابق خود بر مى گرديم . لذا خداى تعالى درباره آنان مى فرمايد: ((فان اصابه خير اطمان به (( يعنى اگر عافيتى در دنياى خود يافت به آن دين اطمينان مى يابد ((و ان اصابته فتنه (( يعنى اگر دچار بلايى در خود شد ((انقلب على وجهه ((، با شك خود به سوى شرك قبليش بر مى گردد ((خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين يدعوا من دون اللّه ما لا يضره و ما لا ينفعه (( فرمود: مقصود از ((انقلاب (( همين است كه مشرك مى شود، و غير خدا را مى خواند و مى پرستد....
 
و در كافى به سند خود از زراره از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : از آن جناب از معناى كلام خداى عز و جل پرسيدم كه مى فرمايد: ((و من الناس من يعبد اللّه على حرف (( فرمود: بله مردمى هستند كه خدا را به يگانگى مى پرستند و از پرستش غير خدا دست بر مى دارند و از شرك بيرون مى شوند، ولى نمى دانند كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) رسول خدا است . اينها كسانى هستند كه خدا را به يك طرف مى پرستند، يعنى با شك در نبوت محمد و حقانيت آنچه آورده ، و مى گويند: ما صبر مى كنيم ببينيم اموالمان زياد مى شود و عافيت در بدن و فرزند مى يابيم ، يا نه ، اگر اموالمان زياد شد و خود و فرزندانمان قرين عافيت شديم آن وقت مى فهميم كه اين مرد صادق ، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و اما اگر نشد به دين سابق خود بر مى گرديم .  
 
لذا خداى تعالى درباره آنان مى فرمايد: ((فان اصابه خير اطمان به (( يعنى اگر عافيتى در دنياى خود يافت به آن دين اطمينان مى يابد ((و ان اصابته فتنه (( يعنى اگر دچار بلايى در خود شد ((انقلب على وجهه ((، با شك خود به سوى شرك قبليش بر مى گردد ((خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين يدعوا من دون اللّه ما لا يضره و ما لا ينفعه (( فرمود: مقصود از ((انقلاب (( همين است كه مشرك مى شود، و غير خدا را مى خواند و مى پرستد....
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۲ </center>
مؤ لف اين روايت را صدوق در كتاب توحيد خود با مختصر اختلافى نقل كرده .
مؤ لف اين روايت را صدوق در كتاب توحيد خود با مختصر اختلافى نقل كرده .
و در الدر المنثور است كه فاريابى ، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه در ذيل آيه ((من كان يظن ان لن ينصره اللّه (( گفته : يعنى كسى كه بپندارد كه خدا، محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را در دنيا و آخرت يارى نمى كند، ((فليمدد بسبب الى السماء(( يعنى طنابى به سقف خانه خود بياويزد ((ثم ليقطع (( پس ‍ خود را خفه كند تا بميرد.
و در الدر المنثور است كه فاريابى ، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده اند كه در ذيل آيه ((من كان يظن ان لن ينصره اللّه (( گفته : يعنى كسى كه بپندارد كه خدا، محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را در دنيا و آخرت يارى نمى كند، ((فليمدد بسبب الى السماء(( يعنى طنابى به سقف خانه خود بياويزد ((ثم ليقطع (( پس ‍خود را خفه كند تا بميرد.
 
مؤ لف : هر چند اين حرف تفسيرى است از ابن عباس و ليكن در حقيقت معناى شاءن نزول را در بر دارد و به همين جهت ما آن را نقل كرديم .
مؤ لف : هر چند اين حرف تفسيرى است از ابن عباس و ليكن در حقيقت معناى شاءن نزول را در بر دارد و به همين جهت ما آن را نقل كرديم .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۳ </center>
خط ۹۱: خط ۱۲۷:


إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوس وَ الَّذِينَ أَشرَكوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ...
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوس وَ الَّذِينَ أَشرَكوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ...
مراد از ((الذين آمنوا((،((الذين هادوا((، ((نصارى ((،((صابئين ((،((مجوس (( و((الذين اشركوا(( كه فرمود: ((خدا در قيامت بين آنان حكم به حق مى كند((
مراد از ((الذين آمنوا((،((الذين هادوا((، ((نصارى ((،((صابئين ((،((مجوس (( و((الذين اشركوا(( كه فرمود: ((خدا در قيامت بين آنان حكم به حق مى كند((
مراد از ((الذين آمنوا(( به قرينه مقابله كسانى است كه به محمد بن عبد اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و كتاب و قرآن ايمان آوردند. و مراد از ((و الذين هادوا(( گروندگان به موسى و
مراد از ((الذين آمنوا(( به قرينه مقابله كسانى است كه به محمد بن عبد اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و كتاب و قرآن ايمان آوردند. و مراد از ((و الذين هادوا(( گروندگان به موسى و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۵ </center>
پيامبران قبل از موسى است كه در موسى توقف كردند و كتابشان تورات است . كه بخت نصر پادشاه بابل وقتى در اواسط قرن هفتم بر آنان مستولى شد قبل از مسيح آن را سوزانيد و مدتها به كلى نابود شد تا آنكه عزراى كاهن در اوايل قرن ششم قبل از مسيح در روزگارى كه كورش ‍ پادشاه ايران بابل را فتح نموده و بنى اسرائيل را از اسارت نجات داده به سرزمين مقدس برگردانيد آن را به رشته تحرير در آورد.
پيامبران قبل از موسى است كه در موسى توقف كردند و كتابشان تورات است . كه بخت نصر پادشاه بابل وقتى در اواسط قرن هفتم بر آنان مستولى شد قبل از مسيح آن را سوزانيد و مدتها به كلى نابود شد تا آنكه عزراى كاهن در اوايل قرن ششم قبل از مسيح در روزگارى كه كورش ‍ پادشاه ايران بابل را فتح نموده و بنى اسرائيل را از اسارت نجات داده به سرزمين مقدس برگردانيد آن را به رشته تحرير در آورد.
و مراد از ((صابئين (( پرستندگان كواكب نيست به دليل خود آيه كه ميان صابئين و مشركين مقابله انداخته بلكه - به طورى كه بعضى گفته اند - صابئين عبارتند از معتقدين به كيشى كه حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است و كتابى دارند كه آن رابه حضرت يحيى بن زكرياى پيغمبر نسبت داده اند، و امروز عامه مردم ايشان را (صبى ء) مى گويند، و ما در ذيل آيه شريفه ((ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين (( بحثى درباره صابئين گذرانديم .
و مراد از ((صابئين (( پرستندگان كواكب نيست به دليل خود آيه كه ميان صابئين و مشركين مقابله انداخته بلكه - به طورى كه بعضى گفته اند - صابئين عبارتند از معتقدين به كيشى كه حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است و كتابى دارند كه آن رابه حضرت يحيى بن زكرياى پيغمبر نسبت داده اند، و امروز عامه مردم ايشان را (صبى ء) مى گويند، و ما در ذيل آيه شريفه ((ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين (( بحثى درباره صابئين گذرانديم .
و مراد از ((نصارى (( گروندگان به مسيح ، عيسى بن مريم (عليهما السلام ) و پيامبران قبل از وى ، و كتب مقدسه انجيل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس ، متى و يوحنا) و كتب عهد قديم است ، البته آن مقدار از كتب عهد قديم كه كليسا آن را مقدس بداند، ليكن قرآن كريم مى فرمايد: كتاب مسيحيان تنها آن انجيلى است كه به عيسى نازل شد.
و مراد از ((نصارى (( گروندگان به مسيح ، عيسى بن مريم (عليهما السلام ) و پيامبران قبل از وى ، و كتب مقدسه انجيل هاى چهارگانه (لوقا، مرقس ، متى و يوحنا) و كتب عهد قديم است ، البته آن مقدار از كتب عهد قديم كه كليسا آن را مقدس بداند، ليكن قرآن كريم مى فرمايد: كتاب مسيحيان تنها آن انجيلى است كه به عيسى نازل شد.
و منظور از ((مجوس (( قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده ، كتاب مقدسشان ((اوستا(( نام دارد. چيزى كه هست تاريخ حيات زرتشت و زمان ظهور او بسيار مبهم است ، به طورى كه مى توان گفت به كلى منقطع است . اين قوم كتاب مقدس خود را در داستان استيلاى اسكندر بر ايران به كلى از دست دادند، و حتى يك نسخه از آن نماند، تا آنكه در زمان ملوك ساسانى مجددا به رشته تحرير در آمد، و به همين جهت ممكن نيست بر واقعيت مذهب ايشان وقوف يافت . آنچه مسلم است ، مجوسيان معتقد هستند كه براى تدبير عالم دو مبداء است ، يكى مبداء خير، و ديگرى مبداء شر. اولى نامش ((يزدان (( و دومى ((اهريمن (( و يا اولى ((نور((، و دومى ((ظلمت (( است . و نيز مسلم است كه ايشان ملائكه را مقدس دانسته ، بدون اينكه مانند بت پرستان براى آنها بتى درست كنند، به آنها توسل و تقرب مى جويند. و نيز مسلم است كه عناصر بسيطه - و مخصوصا آتش را - مقدس ‍ مى دارند. و در قديم الايام مجوسيان در ايران و چين و هند و غير آنها آتشكده هايى داشتند كه وجود همه عالم رام ستند به
 
و منظور از ((مجوس (( قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده ، كتاب مقدسشان ((اوستا(( نام دارد. چيزى كه هست تاريخ حيات زرتشت و زمان ظهور او بسيار مبهم است ، به طورى كه مى توان گفت به كلى منقطع است . اين قوم كتاب مقدس خود را در داستان استيلاى اسكندر بر ايران به كلى از دست دادند، و حتى يك نسخه از آن نماند، تا آنكه در زمان ملوك ساسانى مجددا به رشته تحرير در آمد، و به همين جهت ممكن نيست بر واقعيت مذهب ايشان وقوف يافت . آنچه مسلم است ، مجوسيان معتقد هستند كه براى تدبير عالم دو مبداء است ، يكى مبداء خير، و ديگرى مبداء شر. اولى نامش ((يزدان (( و دومى ((اهريمن (( و يا اولى ((نور((، و دومى ((ظلمت (( است .  
 
و نيز مسلم است كه ايشان ملائكه را مقدس دانسته ، بدون اينكه مانند بت پرستان براى آنها بتى درست كنند، به آنها توسل و تقرب مى جويند. و نيز مسلم است كه عناصر بسيطه - و مخصوصا آتش را - مقدس ‍ مى دارند. و در قديم الايام مجوسيان در ايران و چين و هند و غير آنها آتشكده هايى داشتند كه وجود همه عالم رام ستند به
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۶ </center>
((اهورا مزدا(( دانسته ، او را ايجاد كننده همه مى دانستند.
((اهورا مزدا(( دانسته ، او را ايجاد كننده همه مى دانستند.
و اما مراد از ((مشركين (( در ((و الذين اشركوا(( همان وثنى ها هستند كه بت مى پرستيدند، و اصول مذاهب آنها سه است : يكى مذهب وثنيت صابئه ، و يكى وثنيت برهمائيه ، و يكى بودايى . البته اين سه مذهب اصول مذاهب مشركين است ، و گرنه اقوام ديگرى هستند كه از اصنام هر چه بخواهند و به هر نحوى بخواهند مى پرستند، بدون اينكه پرستش خود را بر اصل منظمى استوار سازند، مانند بت پرستان حجاز، و طوائفى در اطراف معموره جهان ، كه گفتار مفصل و شرح عقايد شان در جلد دهم اين كتاب گذشت .
و اما مراد از ((مشركين (( در ((و الذين اشركوا(( همان وثنى ها هستند كه بت مى پرستيدند، و اصول مذاهب آنها سه است : يكى مذهب وثنيت صابئه ، و يكى وثنيت برهمائيه ، و يكى بودايى . البته اين سه مذهب اصول مذاهب مشركين است ، و گرنه اقوام ديگرى هستند كه از اصنام هر چه بخواهند و به هر نحوى بخواهند مى پرستند، بدون اينكه پرستش خود را بر اصل منظمى استوار سازند، مانند بت پرستان حجاز، و طوائفى در اطراف معموره جهان ، كه گفتار مفصل و شرح عقايد شان در جلد دهم اين كتاب گذشت .
((ان اللّه يفصل بينهم يوم القيامه (( - مقصود از اين ((فصل (( فصل قضاء و حكم به حق در مسائلى است كه صاحبان اين مذاهب در آن اختلاف داشته اند، تا محق آنان از مبطل جدا شود، آن چنان كه هيچ ساترى در ميان نماند، و هيچ حاجبى جلو آن حكم به حق را نگيرد.
((ان اللّه يفصل بينهم يوم القيامه (( - مقصود از اين ((فصل (( فصل قضاء و حكم به حق در مسائلى است كه صاحبان اين مذاهب در آن اختلاف داشته اند، تا محق آنان از مبطل جدا شود، آن چنان كه هيچ ساترى در ميان نماند، و هيچ حاجبى جلو آن حكم به حق را نگيرد.
و اگر كلمه ((ان (( در اين آيه شريفه تكرار شده براى تاءكيد است ، چون ميان ((ان ((، اول ، و خبرش زياد فاصله شده ، لذا دوباره ((ان (( را تكرار فرموده تا تاءكيد، اثر خود را ببخشد.
و اگر كلمه ((ان (( در اين آيه شريفه تكرار شده براى تاءكيد است ، چون ميان ((ان ((، اول ، و خبرش زياد فاصله شده ، لذا دوباره ((ان (( را تكرار فرموده تا تاءكيد، اثر خود را ببخشد.
نظير اين تكرار در سوره نحل آمده : ((ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم (( و نيز در همان سوره اين تكرار آمده ، مى فرمايد: ((ثم ان ربك للذين عملوا السوء بجهاله ثم تابوا من بعد ذلك ، و اصلحوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم ((
نظير اين تكرار در سوره نحل آمده : ((ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدها لغفور رحيم (( و نيز در همان سوره اين تكرار آمده ، مى فرمايد: ((ثم ان ربك للذين عملوا السوء بجهاله ثم تابوا من بعد ذلك ، و اصلحوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم ((
((ان اللّه على كل شى ء شهيد(( - اين جمله تعليل آن فصل است كه چگونه فصل به حق است .
((ان اللّه على كل شى ء شهيد(( - اين جمله تعليل آن فصل است كه چگونه فصل به حق است .
<span id='link352'><span>
<span id='link352'><span>
خط ۱۰۹: خط ۱۵۷:
==سجده (خضوع و تذلل ) تكوينى موجودات در برابر خداوند است ==
==سجده (خضوع و تذلل ) تكوينى موجودات در برابر خداوند است ==
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ وَ الشمْس وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِْبَالُ وَ الشجَرُ وَ الدَّوَاب ....
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ وَ الشمْس وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِْبَالُ وَ الشجَرُ وَ الدَّوَاب ....
ظاهرا خطاب در جمله ((الم تر(( به همه كسانى است كه مى توانند ببينند و صلاحيت خطاب را دارند، و منظور از ديدن در اينجا، دانستن است .
ظاهرا خطاب در جمله ((الم تر(( به همه كسانى است كه مى توانند ببينند و صلاحيت خطاب را دارند، و منظور از ديدن در اينجا، دانستن است .
البته ممكن هم هست بگوييم خطاب مختص به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و مقصود از رويت ، رويت قلبى است ، همچنانكه درباره آن فرموده : ((ما كذب الفوآد ما رآ، افتمارونه على ما يرى ((
البته ممكن هم هست بگوييم خطاب مختص به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و مقصود از رويت ، رويت قلبى است ، همچنانكه درباره آن فرموده : ((ما كذب الفوآد ما رآ، افتمارونه على ما يرى ((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۷ </center>
و اينكه در آيه مورد بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها نسبت داده ، خود دليل بر اين است كه مراد از آن ، سجده تكوينى است ، نه سجده تشريعى و تكليفى . و سجده تكوينى عبارت است از تذلل و اظهار كوچكى در مقابل عزت و كبريايى خداى عز و جل ، و در تحت قهر و سلطنت او. و لازمه آن اين است كه كلمه ((من (( در جمله ((من فى الارض (( شامل نوع انسان ، از مؤ من و كافر، بشود چون در سجده تكوينى و تذلل وجودى ، استثنايى نيست .
و اينكه در آيه مورد بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها نسبت داده ، خود دليل بر اين است كه مراد از آن ، سجده تكوينى است ، نه سجده تشريعى و تكليفى . و سجده تكوينى عبارت است از تذلل و اظهار كوچكى در مقابل عزت و كبريايى خداى عز و جل ، و در تحت قهر و سلطنت او. و لازمه آن اين است كه كلمه ((من (( در جمله ((من فى الارض (( شامل نوع انسان ، از مؤ من و كافر، بشود چون در سجده تكوينى و تذلل وجودى ، استثنايى نيست .
و اگر در زمره سجده كنندگان خود آسمان و زمين را نام نبرد، با اينكه حكم سجده تكوينى شامل آنها نيز هست ، مى فهماند كه معناى كلام اين است كه مخلوقات علوى و سفلى چه آنها كه عقل دارند و چه آنها كه ندارند، در وجودشان خاضع و متذلل در برابر عزت و كبريايى خدايند، و مدام با هستى خود به طور تكوين و اضطرار سجده مى كنند.
و اگر در زمره سجده كنندگان خود آسمان و زمين را نام نبرد، با اينكه حكم سجده تكوينى شامل آنها نيز هست ، مى فهماند كه معناى كلام اين است كه مخلوقات علوى و سفلى چه آنها كه عقل دارند و چه آنها كه ندارند، در وجودشان خاضع و متذلل در برابر عزت و كبريايى خدايند، و مدام با هستى خود به طور تكوين و اضطرار سجده مى كنند.
سجده تشريعى بسيارى از مردم و استكبار بسيارى ديگر كه : ((حق عليه العذاب ((
سجده تشريعى بسيارى از مردم و استكبار بسيارى ديگر كه : ((حق عليه العذاب ((
جمله : ((و كثير من الناس (( عطف است بر جمله ((من فى السموات ...(( و معنايش اين است كه : سجده مى كند براى او هر كس ‍ كه در آسمانها و زمين است و نيز سجده مى كند براى او بسيارى از مردم . و اگر سجده آدمى را به بسيارى از آنان نسبت داد، خود دليلى است بر اينكه منظور از اين سجده نوع ديگرى از سجده و غير از سجده سابق است ، چون اگر همان مقصود بود، تمامى افراد بشر در آن سجده شركت دارند. پس اين نوع سجده همان سجده تشريعى ، و اختيارى و به رو افتادن به زمين براى تجسم تذلل است ، تا آن تذلل و عبوديت تكوينى و ذاتى را اظهار كنند.
جمله : ((و كثير من الناس (( عطف است بر جمله ((من فى السموات ...(( و معنايش اين است كه : سجده مى كند براى او هر كس ‍ كه در آسمانها و زمين است و نيز سجده مى كند براى او بسيارى از مردم . و اگر سجده آدمى را به بسيارى از آنان نسبت داد، خود دليلى است بر اينكه منظور از اين سجده نوع ديگرى از سجده و غير از سجده سابق است ، چون اگر همان مقصود بود، تمامى افراد بشر در آن سجده شركت دارند. پس اين نوع سجده همان سجده تشريعى ، و اختيارى و به رو افتادن به زمين براى تجسم تذلل است ، تا آن تذلل و عبوديت تكوينى و ذاتى را اظهار كنند.
و در جمله ((و كثير حق عليه العذاب (( با جمله قبلى مقابله افتاده و اين مقابله مى رساند كه معناى آن اين است كه مقصود از آن بسيارى كه عذاب بر آنان حتمى شده كسانى هستند كه از سجده سر مى تابند، چيزى كه هست اثر سر پيچى كه همان عذاب است در جاى خود آن ذكر شده ، و اگر ثبوت عذاب در جاى خوددارى از سجده ذكر شده ، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه اين عذاب عين همان عمل ايشان است ، كه به صورت عذاب به ايشان بر مى گردد. و نيز براى اين است كه زمينه را براى جمله بعدى كه مى فرمايد ((و من يهن اللّه فما له من مكرم (( فراهم سازد، چون جمله مذكور دلالت مى كند بر اينكه ثبوت عذاب براى آنان به دنبال سرپيچى آنان از سجده ، خوارى و ذلت است كه ديگر دنبالش كرامت و خيرى نخواهد بود.
و در جمله ((و كثير حق عليه العذاب (( با جمله قبلى مقابله افتاده و اين مقابله مى رساند كه معناى آن اين است كه مقصود از آن بسيارى كه عذاب بر آنان حتمى شده كسانى هستند كه از سجده سر مى تابند، چيزى كه هست اثر سر پيچى كه همان عذاب است در جاى خود آن ذكر شده ، و اگر ثبوت عذاب در جاى خوددارى از سجده ذكر شده ، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه اين عذاب عين همان عمل ايشان است ، كه به صورت عذاب به ايشان بر مى گردد. و نيز براى اين است كه زمينه را براى جمله بعدى كه مى فرمايد ((و من يهن اللّه فما له من مكرم (( فراهم سازد، چون جمله مذكور دلالت مى كند بر اينكه ثبوت عذاب براى آنان به دنبال سرپيچى آنان از سجده ، خوارى و ذلت است كه ديگر دنبالش كرامت و خيرى نخواهد بود.
پس امتناع آنان از سجود، به مشيت خدا عذاب را براى ايشان به دنبال دارد، و آن عذاب هم عبارت است از خوارى و ذلتى كه بعد از آن كرامتى تا ابد نخواهد بود، براى اينكه
پس امتناع آنان از سجود، به مشيت خدا عذاب را براى ايشان به دنبال دارد، و آن عذاب هم عبارت است از خوارى و ذلتى كه بعد از آن كرامتى تا ابد نخواهد بود، براى اينكه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۰۸ </center>
همه خيرها، و خير همه اش به دست خدا است ، همچنانكه فرموده : ((بيدك الخير(( و با اين حال اگر او خير را از شخصى دريغ بدارد، ديگر كسى نيست كه خير را به آن شخص برساند.
همه خيرها، و خير همه اش به دست خدا است ، همچنانكه فرموده : ((بيدك الخير(( و با اين حال اگر او خير را از شخصى دريغ بدارد، ديگر كسى نيست كه خير را به آن شخص برساند.
جمله ((ان اللّه يفعل ما يشاء(( كنايه است از عموم قدرت خدا، و تعليلى است براى مطالب قبل كه يكى اثبات عذاب بود براى مستكبرين از سجده براى خدا، و يكى اهانت آنان بود، اهانتى كه بعد از آن كرامتى نباشد.
جمله ((ان اللّه يفعل ما يشاء(( كنايه است از عموم قدرت خدا، و تعليلى است براى مطالب قبل كه يكى اثبات عذاب بود براى مستكبرين از سجده براى خدا، و يكى اهانت آنان بود، اهانتى كه بعد از آن كرامتى نباشد.
پس معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود كه : خدا در روز قيامت ميان مردمى كه با هم اختلاف داشتند حكم مى كند و آنها را از يكديگر متمايز و جدا مى سازد. تو كه خوب مى دانى كه موجودات علوى و سفلى همه با تكوين و هستى خود در برابر خدا تذلل و خضوع دارند و تنها بشر است كه بسيارى از آنان در مقام عبوديت برخاسته ، خضوع و عبوديت ذاتى خود را اظهار مى دارند و بعضى از ايشان از اين اظهار استنكاف مى ورزند، و اين دسته كسانى هستند كه عذاب بر آنان حتمى شده ، و خدا خوارشان مى سازد، خواريى كه بعد از آن ديگر كرامتى نباشد، و او بر هر چه بخواهد قادر است و آنچه بخواهد مى كند.
پس معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود كه : خدا در روز قيامت ميان مردمى كه با هم اختلاف داشتند حكم مى كند و آنها را از يكديگر متمايز و جدا مى سازد. تو كه خوب مى دانى كه موجودات علوى و سفلى همه با تكوين و هستى خود در برابر خدا تذلل و خضوع دارند و تنها بشر است كه بسيارى از آنان در مقام عبوديت برخاسته ، خضوع و عبوديت ذاتى خود را اظهار مى دارند و بعضى از ايشان از اين اظهار استنكاف مى ورزند، و اين دسته كسانى هستند كه عذاب بر آنان حتمى شده ، و خدا خوارشان مى سازد، خواريى كه بعد از آن ديگر كرامتى نباشد، و او بر هر چه بخواهد قادر است و آنچه بخواهد مى كند.
با اين معنايى كه براى آيه كرديم وجه اتصالش به ما قبل روشن گرديد.   
با اين معنايى كه براى آيه كرديم وجه اتصالش به ما قبل روشن گرديد.   
۱۶٬۹۴۶

ویرایش