وَقَانَا
ریشه کلمه
قاموس قرآن
وقايه و وقاء حفظ شىء است از آنچه اذيت و ضرر مىرساند (راغب) [طور:27]. خدا به ما منت گذاشت و از عذاب نافذ حفظ كرد و در امان داشت. [آل عمران:16]. گناهان ما را بيامرز و از عذاب آتش محفوظمان فرما [حشر:9]. هر كه از بخل نفسش محفوظ شود آنهااند نجات يافتگان. *** تقوى: اسم است از اتقاء و هر دوبه معنى خود محفوظ داشتن و پرهيز كردنست. راغب گويد: تقوى آن است كه خود را از شىء مخوف در وقايه و حفظ - قرار دهيم اين حقيقت تقوى است سپس خوف را تقوى و تقوى را خوف گويند...» تقوى در اصل و قوى است واو به تاء عوض شده است [بقره:197]. توشه برگيريد بهترين توشه پرهيز از گناهان است و يا پرهيز از عذاب خداست به وسيله فعل واجبات و ترك محرّمات. [اعراف:35]. آنكه از بديها بپرهيزد و خود را اصلاح كند ترسى بر آنها نيست و محزون نمىشوند. متقى و تقى: هردو به معنى تقوى كار و پرهيزكار است [بقره:177]. [مريم:63]. واقى: مصون دارنده و محفوظ دارنده. [غافر:21]. خدا آنها را به گناهانشان گرفت. و كسى نبود كه از عذاب خدا محفوظشان دارد. تقاة: تقاة و تقوى هردو يكى اند [آل عمران:102]. اى اهل ايمان بترسيد از خدا حق ترسيدنش. اتقى: پرهيزگارتر. [حجرات:13]. تقيه [آل عمران:28]. يعنى مومنان به جاى اهل ايمان، كافران را دوست ندارند و كافران را براى خويش صديق و سرپرست اخذ نكنند. هر كه اينكار كند رابطهاش بطور كلى از خدا قطع شده، مگر آنكه از آنها پرهيز و تقيه كند پرهيز بخصوصى، خداشمارا از خويش مىترساند و بازگشت بسوى اوست. در اين آيه حكم اولى آن است كه بايد از كفار بريدو به مومنان پيوست و نبايدآنها را دوست داشت ومحرم اسرار كرد چنانكه آيات [آل عمران:118]. در اين مطلب صريح اند. حكم ثانوى، تقيه است و آن در صورتى است كه مجبور باشد با ظالمان حفظ ظاهركند وگرنه به او يا ديگر مسلمانان و يا به دين صدمه مىزنند. ناگفته نماند: آنچه از قران مجيد و اخبار و حالات معصومين عليهم السلام روشن مىشود آن است كه: شخص در مقابل ستمكاران و مظالم اجتماعى ميان قيام و تقيه مخير است. يا قيام و مبارزه مىكند تا موفق شود و يا در آن راه شهيد گردد مثل حضرت سيدالشهداء سلام الله عليه و يا تقيه كرده و خود را به كشته شدن نمىدهد بلكه مبارزه منفى مىكند مثل امام صادق و ديگر ائمه عليهم السلام. ولى پشتيبانى از ظلم در اسلام روا نيست، اين مطلب را در كتاب «مرد مافوق انسان» كه در تحليل قيام مقدس كربلا نوشتهام در فصل «قيام امام و تقيه» بطور مشروح آوردهام هر كه مايل باشد به آن جا رجوع كند.